eitaa logo
گلچین شعر
14.1هزار دنبال‌کننده
773 عکس
268 ویدیو
11 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی یک روز شاید در تب توفان بپیچندت آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست باید سکوت سرد سرما را بلد باشی یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید نامهربانی های دنیا را بلد باشی شاید خودت را خواستی یک روز برگردی باید مسیر کودکی ها را بلد باشی یعنی بدانی " مرد در باران " کجا می رفت یا لااقل تا  " آب - بابا "  را بلد باشی حتی اگر آیینه باشی، پیش این مردم باید زبان تند حاشا را بلد باشی وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری باید هزار آیا و اما را بلد باشی من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم اما تو باید سادگی ها را بلد باشی یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما... یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال! باید زبان حال دریا را بلد باشی شیراز رنگ خیس چشمت را نمی فهمد ای کاش رسم این طرف ها را بلد باشی دیروز- یادت هست- از امروز می گفتم امروز می گویم که فردا را بلد باشی گفتی :" وجود ما معمایی است...." می دانم اما تو باید این معما را بلد باشی @golchine_sher
امام_زمان آقا! به جان خستهٔ من هم نگاه کن! رحمی به‌ حال این دل بی‌سرپناه کن! گم کرده‌ام مسیر رسیدن به دوست را ای راه مستقیم! مرا سربه‌راه کن! تاریک شد دلی که ندیده‌است رویِ تو خورشید من! بیا و شبم را پگاه کن! از نور توست روشنیِ جانِ آفتاب بر جسمِ من بتاب و مرا نیز ماه کن! عمری تو را صدا زده‌ام بعد هر نماز لطفی بر این صدای پر از سوز و‌ آه کن! آقا! گناه من شد اگر مانع ظهور؛ بر من نگیر و عفو بر این روسیاه کن! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این روزها حس می‌کنم خیلی هنرمندم با یاکریم و قُمری و گنجشک می‌خندم از نردبان صبح بالا می‌روم ، حتی خورشید را بالای سقف شهر می‌بندم با یاس ها هم‌صحبتم،اصلا همین دیروز سرشاخه های یأس را از باغچه کندم بر روی جدول های بی‌ر‌نگ خیابان‌ها دیوانه بازی می‌کنم مانند فرزندم از مردم نامهربان هرچند دلگیرم با دوستان ساده‌دل شیرین تر از قندم مردم مرا دیوانه می‌خوانند، حرفی نیست بگذار شعری از جنون باشم، بخوانندم... @golchine_sher
پروانه اي ؛ كه بر سر يك گل نايستي آخر به باغ عشق تو پابند كيستي؟ صیاد عاشقانی و این دل به دام توست در دام مانده صیدی و ؛ دردا که نیستی روزي مرا ز هجر به آتش كشيدی و روزي از اين فراق چو باران گريستي!  حالا دگر تو با دلم از عاشقی مگو ديگر در اين خرابه به دنبال چيستي؟ میخواستم دوباره كه از نو شروع كنم اما اگر كه بر سر پيمان بايستي... @golchine_sher
یا_صاحب_الزمان وقت قرار بعدی ما عصر جمعه پای درخت سبز رویا عصر جمعه هرچند تو شاید نیایی، مثل امروز من منتظر می مانم اما، عصر جمعه نامحرمان تا روی ماهت را نبینند حتما بپوشان چهره ات را عصر جمعه من با تمام عشق و امکانات موجود خود را مهیا میکنم، تا عصر جمعه پرسیده ام وضعیت آب و هوا را کم می شود از سوز سرما عصر جمعه شاید فقط پیدا شود یک توده ی ابر در آسمان دیده ی ما عصر جمعه @golchine_sher
از دلم رفته ولی ورد زبانم مانده حال آشوب عجیبی به جهانم مانده از خودم بی خبرم بغض مرا میفهمد رفته در سینه حسابی نگرانم مانده از تنم میپرد آرام وبه چشمم دیدم روح یک آدم افسرده به جانم مانده بوسه هایم به لبش خوش نَنِشَسته است ولی طعم هر بوسه ی او کنج دهانم مانده دلخوشم گرچه خودم دور شدم از نفسش دست کم بر تن او عطر و نشانم مانده قدر صدسال گذشته است ازاین تنهایی از دلم رفته ولی وِرد زبانم مانده @golchine_sher
خون نیست در رگم، که دوات است بعد از این دستم به دامن کلمات است بعد از این رفتی و در خیامِ فراق تو سوختیم در چشم ما اگرچه فرات است بعد از این تغییر کرده فلسفه‌ی مرگ و زندگی الحق که مرگ آب حیات است بعد از این حی علی البکاء دلم تنگ رفتن است این گریه نیست صوم و صلاة است بعد از این ای کشتی نشسته به دریای عاشقی آغوشِ اشک راه نجات است بعد از این @golchine_sher
به دست مردم مستت حواله ی جنگ است دلت چو چشمه ی خشکیده بستر سنگ است به شیخ ابروی تو اقتدا نخواهم کرد که زیر جامه ی زهدت هزار نیرنگ است تو از کویری و من از حوالیِ گریه کجا سه تار تو و ضرب دل هم آهنگ است؟ درونمی چه اگر مثل ماه در برکه دریغ فاصله ی ما هزار فرسنگ است اگرچه بی تو دلم مثل مرغ سرکنده ست قفس قفس دل دنیا برای من تنگ است به حال عاشق مجنون کمی مدارا کن دمی به یأس و دمی با امید همسنگ است اسیر دام نگاه تو آهوی چشمم....‌ اسیر خشم پلنگی که ماه در چنگ است @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
این روزها چه قدر هوای تو می کنم حتی غروب، گریه برای تو می کنم گاهی کنار پنجره ام می نشینم و چشمی میان کوچه، رهای تو می کنم خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی یاد تو، یاد مهر و وفای تو می کنم خود نامه ای برای خودم می نویسم و آن را همیشه پست به جای تو می کنم وقتی که نامه می رسد از سوی من به من می خوانم و دوباره هوای تو می کنم @golchine_sher
گشته دلهامان خراب و جایگاهی سوخته در درون سینه هامان هست آهی سوخته در حصار غصه و آشوب ، حیران گشته ایم گم شده، سرگشته دل در کوره راهی سوخته با هجوم درد و محنت، زخمی و طوفان زده ارتش غم روبرو ، ما با سپاهی سوخته در میان کشور دل، قحط شور و عاطفه ست مانده بر جا لشگری مایوس و شاهی سوخته مهربانی کم فروغ و روزگارِ پیش رو روزهایی تیره با خورشید و ماهی سوخته سایبانی بر سر ما نیست در کولاک درد بارش برف و تگرگ و سرپناهی سوخته حال ما اینست مولا ، در هجوم فتنه ها چشم بر در، زار و مضطر، با نگاهی سوخته رحم کن بر حسرت دنیای پر آشوب ما ما رها گشتیم در تبعیدگاهی سوخته کاش می شد تا که فریاد زمین را بشنوی خرمن امّید ما از بی پناهی سوخته @golchine_sher
منت دیوانگی را بر سرم مگذار عشق! دست از ویرانی رؤیای من بردار، عشق! ما به شوق روزگاری خوش به دنیا آمدیم ارمغان آن چه بود اما به جز آزار؟ عشق! نابرابر بود جنگ بین ما از ابتدا داشتیم از هر چه باید؛ من کم و بسیار عشق راز خلقت را کسی پرسید از من بی‌دلیل بر لبم جاری شد آهنگین و طوطی‌وار: عشق... لطف کردی گرچه سنگین شد نفس در جان من تو به مهمانت چه دادی؟ قهوه قاجار؟ عشق! @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
لیلی ! کلید صبح در پلک‌های توست دست مرا بگیر از چهار راه خواب گذر کن بگذار بگذریم زین خیل خفتگان دست مرا بگیر تا بسرایم : در دست‌های من بال کبوتریست ! @golchine_sher
حقیقت بین شود چشمی که با دل هم زبان باشد اگر آئینهٔ دل چون زلال آسمان باشد به خشت خام اگردید ه است پیر آن روز امری را یقین امروز آن آئینهٔ چشم جوان باشد ملالی نیست بیگانه اگر دل را به رنجاند غم است آنجا که پای آشنایی در میان باشد خدا از خیرو شر بندگانش خوب آکاه است نیازی نیست کار خیر در چشمی عیان باشد برو دل دلبری دلجو طلب کن از خدایت که جهنم جنت است آنجا که یارت مهربان باشد شبیه خوبها پیوسته من هم صبح و شب گویم به هر امری مرا دست خدایم سایه بان باشد بیا و عاشقی کن دل که از دنیا امیدی نیست ببین شیرینی دنیا به کام عاشقان باشد بهاری بگذرد دنیای دنیا دوستان هر روز اگر که چارفصل زندگانی هم خزان باشد بیا حال خوشت را با من افسرده قسمت کن امیدی نیست فردا را که از ماها نشان باشد @golchine_sher
شاعر! تو خنده بر لبی، از غم ولی پُری ایینه‌ی تمام نمای تظاهری جز اخم از زمانه و جز زخم از رفیق چیزی به یادگار نداری که بشمُری دردا که بس سرودی و دردت دوا نشد ای شعر! _آه_ پس تو به درد چه می‌خوری؟ ای عشق! عمر رفت چرا دل نمی‌دهی ای غم! از این بریده چرا دل نمی‌بُری راهت چرا همیشه به « دل » ختم می‌شود؟ دلگیر و دلشکسته و دلتنگ و دلخوری @golchine_sher
گفتی بمیر! این‌که تقاضای کوچکی‌ست دنیا برای بودنِ ما جای کوچکی‌ست از این‌طرف به آن‌طرف‌ِ تُنگ می‌گریخت ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکی‌ست!» در خواب‌های کودکی‌ام قصر داشتم حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکی‌ست ای عشق! ای بزرگ‌ترین آرزویِ من فردای من بدون تو فردای کوچکی‌ست اندوهگین نمی‌شوم از رفتنت، برو می‌بینمت دوباره! که دنیای کوچکی‌ست @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
با نسیمی غنچه پرپر می‌شود طوفان چرا!؟ در غباری کرده‌اند آیینه‌ را پنهان چرا!؟ "لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمن"*، جای خود با هجوم شعله‌ها در می‌زد این مهمان چرا!؟ "در" همینکه سوخت به زهرا پناه آورده بود تازه فهمیدم که از لولا شد آویزان چرا! آن دری که "ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِين" از خجالت سوخت که اینگونه شد ویران چرا! دستگیرِ هر دو عالم دست‌هایش بسته بود گفت: افتادی به روی خاک زهرا جان چرا!؟ فاطمه هرروز اشک و مرتضی هرروز اشک سرزده در ساحت آیینه‌ها باران چرا!؟ حال زینب را چنان مویش پریشان می‌کند می‌شود با شانه کردن شانه‌اش لرزان چرا!؟ . . . با حضور فاطمه حتی کفن گل می‌دهد مثل درد او ندارد، خون او پایان چرا!؟ *«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمنٍ. هر مؤمنی باید که مهماندوست و مهمان‌نواز باشد. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٥٧) @ahmadiraninasab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم. اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه می گفت: گوساله ، بتمرگ!! @golchine_sher
قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی   ! مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست بعد ِمن اندازه ی یک عشق، روشن نیستی! لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی! چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی هرچه گوید عاشقم،می‌گویی: اصلا نیستی! دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی   @golchine_sher
هشت کتاب - سهراب سپهری.zip
4.03M
📗 هشت کتاب 👤 سهراب سپهری 〰 295 صفحه @arayehha @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای شهید شبی که کاخ ستم،  دید بی قرار شدن را به لرزش و غمِ بم، در خودش دچار شدن را شبی که ابرهه ی وقت، در سیاهی اوهام کشید نقشه ی فیلِ ستم سوار شدن را کشاند پای خزان را به باغ سبز جمَ افسوس نشاند بر دل ما حسرت بهار شدن را خبر رسید در*< آذر> درون مجمر *<ترشیز> ستم شراره ی غم ریخت سوگوار شدن را شبی که ماه خدا بود و  ماه ما به محاقش به سجده گاه طلب کرد رستگار شدن را زمان اسیر سیاهی، سوار اسب ستم،  شاه به زورِ ظلم و ستم خواست پایدار شدن را گُمان نداشت که هرگز، نمانده ماه، پَسِ ابر گُمان نداشت، سیه روی روزگار شدن را ربود،  سیّد و سرور ، دلیر مرد سیاست همان که خواند خطابه ز سربدار شدن را مُدرّسی که کلامش تمام رنگ خدا داشت چه خوش به ملتّی آموخت هوشیار شدن را مدرّس، ای که مزار تو جنتّی است،   نهاده به روی سینه ی باغم، غم مزار  شدن را قسم به خون شهیدان که راه و رسم تو سبز است که داده بر همگان درس ماندگار شدن را * آذر:ماه شهادت شهید مدرس * ترشیز: نام کهن کاشمر @golchine_sher