غمش در نهانخانهی دل نشیند
به نازی که ليلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام، ناقه در گِل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟
پی ناقهاش رفتم آهسته، ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در اين چمن پای در گِل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟
#طبیب_اصفهانی
@golchine_sher
هنــگام نبــرد بی مهــابـا شده بود
در چشم امام خویش زیبا شده بود
سـر دار سپـاه عشـق عبـّـاس دلیـر
آب آور کــودکـــــان زهــــرا شـده بود
#محمد_صادق_بخشی
#عضو_کانال
@golchine_sher
من تو را همانطور دوست داشتم
که آرزو می کردم یکی مرا دوست داشته باشد...
#محمود_درویش
@golchine_sher
عشقت چنان آتش به جان کاه میافتد
هر قدر هم مانع شوی ناگاه می افتد
چشم سیاهت مرز بین کفر وایمان است
هرمومنی بادیدنش در چاه میافتد
یک ثانیه میبینمت یکسال درگیرم
هر اتفاق نادری کوتاه میافتد
در کوچه میگردی نفس ها بند میآید
پشت قدمهایت خیابان راه میافتد
همواره عکس ماه روی آب میافتد
اینبار تصویر تو روی ماه میافتد
با انقلاب شرقیِ مشروطهی چشمت
از سکهها حتی کلاهِ شاه میافتد
با پیله کردن عاقبت پروانه خواهم شد
روزی دلت دستِ منِ خود خواه میافتد...
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
مشغول من و شستشوی جانم باش!
ای علت بی دلیل! برهانم باش!
این شهر مرا به خشکسالی برده است
ای خیس ترین حادثه، بارانم باش!
#میثم_رنجبر
#عضو_کانال
@golchine_sher
گاهی تن خسته ام جلا می خواهد
بیچاره دلم حال و هوا می خواهد
آقا نظری کن به پریشانی من
دلبسته ی تو کرب و بلا می خواهد
#محمد_درّودی
#عضوکانال
@golchine_sher
نوشتم هرچه از هم دورتر،
آسودهتر
اما
کسی در گوشِ من میگفت:
من دلتنگِ دیدارم
#عطیهسادات_حجتی
@golchine_sher
قاصدک هاى پریشان را که با خود ، باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد ، از بنیاد برد
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد ، برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد ، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد، برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد ، فریاد برد
#فاضل_نظری
@golchine_sher
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم
که در آغوش خودم
قول نرفتن می داد!
#محمد_عزیزی
@golchine_sher
در دلم جایی
براى هیچکس غير از تو نیست
گاه يک دنیا فقط با یك نفر پُر مى شود..!
#سعید_صاحب_علم
@golchine_sher
حال مرا هر کس که میپرسد بگو خوب است
اشکش روان، اندوه جاری، زخمها کاریست...
#حسین_دهلوی
@golchine_sher
دلتنگ می شویم برای پرندهها
دلتنگتر برای صدای پرندهها
انگار مدتیست که مهجور و خستهایم
محتاج صحبتیم و دعای پرندهها
در دفتر فصول سرودیم بارها
مرثیه در عزا و رثای پرندهها
سنجاقکان نابغه را لولیان شاد
رندانه جا زدند به جای پرندهها
آفت گرفت مزرعه از موشها ولی
بستند با عناد به پای پرندهها
گاهی به وقت آینهها ، آبگیر پیر
بیدار میشود به هوای پرندهها
باید کسی بیاید و در این سکون محض
فکری کند برای بقای پرندهها
#محمد_مهدی_ناصری
#عضوکانال
@golchine_sher
ای که هستی به جهان نقطه ی پرگار حسین (ع)
محور گردش این گنبد دوار حسین
سر بریدند تو را تا که صدایت بِبُرند
سر بریدند و شدی بر همه سر دار حسین
فرق ها بین تو و یوسف کنعانی هست
تو به سر نیزه شدی بر سر بازار حسین
دشمنت پیش تو آمد که پریشان حالم
بغلش کردی و انگار نه انگار حسین !
همه جا سر زده ام ، مثل تو آقایی نیست
تا شود بر من ناچیز خریدار حسین
نذر مردم همه بر رفع گرفتاری هاست
نذر دارم که شوم بر تو گرفتار حسین
خیل نوکر به در خانه ی خود داری تو
هیچم اما تو مرا هیچ مپندار حسین
#محمد_درّودی
#عضوکانال
@golchine_sher
بلوغ حادثه ای ژرف در نگاه تو بود
و پشت پلک شب اعجاز صبحگاه تو بود
سحر به قامت آئینه در سکوتی سبز
همیشه محو تماشای روی ماه تو بود
مرور کرده ام آیات عاشقی تو را
چقدر عاقبت کار دلبخواه تو بود
به اختیار زد آتش نگاه نافذ تو
به جان هرزه گیاهی که سد راه تو بود
شنیدم از نفس گرم مادرت ای مرد
کسی که در همهٔ عمر تکیهگاه تو بود
که در قنوت شهیدم به مرگ می خندید
و عاشقانه شنیدم به مرگ می خندید
#محمد_صادق_بخشی
#شهید_حججی
#عضو_کانال
@golchine_sher
چه وقت ها كه برايت دعا نكرده دلم
چه نذرها كه براي شما نكرده دلم
چقدر نام مرا در نوافلت بردي
ولي به هيچ كدام اعتنا نكرده دلم
عجيب نيست دلم را گناه پرُ كرده است
دري به سمت مناجات وا نكرده دلم
مسافر سحر جاده های سجاده
بگیر دست مرا تا خدا نکرده دلم
نيُفتد از قلم رو به آسماني ها
به جرم كفشِ سلوكي كه پا نكرده دلم
درست ياد ندارم كه چندمين روز است
كه حقِ چشم خودم را ادا نكرده دلم
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_زمان
@golchine_sher
چه رؤیاییست
صبح بخیرهایت
طمعی دارد
مانند زندگی
فقط برای من تکرار کن
#لیلا_صابریمنش
@golchine_sher
مثل بهار می ماند..
آمدنت،
شکوفه بارانم
می کند….
#احمد_شاملو
@golchine_sher
قناریانه اگر می وزد ترانه ی من
به شوق توست، تو ای آخرین بهانه ی من
حیاط را همه گل کاشتم که بو ببری
بزن به جاده ی شب بو، بیا به خانه ی من
اگر به خانه ی من آمدی چراغ نیار
که ماه قهر کند باز از آشیانه ی من
درخت های سپیدار، سر به شانه ی هم
نگاهشان کن و بگذار سر به شانه ی من
من و تو ایم جهان؛ بی نهایت و زیبا
جهان اگر افق توست تا کرانه ی من
من از قبیله ی صیاد های خوشبخت ام
کسی به جز تو نزد لب به آب و دانه ی من
به راه سادگی و جاده ی خیال بزن
که می رسی به غزل های عاشقانه ی من
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
نیامدی نیامدی نیامدی و دیر شد
نهال نوجوانی ام ببین چگونه پیر شد
تو ابر پر سخاوتی ببار بر تن زمین
که بوستان زندگی بدون تو کویر شد
بهار من، قرار من، یگانه شهریار من
ببین هوای شهر را ،که بی تو زمهریر شد
فقط نه چشم عاشقم به جستجوی روی توست
که چشم آسمانیان، روان در این مسیر شد
شد از عذاب تن رها شد از کمند غصه دور
هرآنکسی که درجهان به عشق تو اسیر شد
بگیر دست عاشقی که دور از نگاه تو
هزار بار هرنفس، شکست و گوشه گیر شد
تو آمدی تو آمدی تو آمدی تو آمدی
و بیت آخر غزل چقدر دلپذیر شد
#محسن_درویش
#عضوکانال
#امام_زمان
@golchine_sher
برای خندهی تو چشم نکتهبین کم نیست
برای گریهی من نیز شانه بسیار است
مرا بهانهی شادی کم است! با این حال
هنوز دلخوشی کودکانه بسیار است
#احسان_انصاری
@golchine_sher
ماهی قرمز بمان! حتی اگر بد بگذرد
میرسد روزی که این دریاچه از سد بگذرد
در پی این مرگ تدریجی، تولد نیز هست
ماه گاهی لازم است از هرچه دارد بگذرد
بی تو ای اوج و فرود دیدنی! جذاب نیست
داستانم حول اول شخص مفرد بگذرد
آه نه! تو قصد دریا داری و انصاف نیست
رود در آغاز راه از خیر مقصد بگذرد
ماهی زندانیام! تلخ است وقتت بیش از این
بین این دیوارهها بیرفتوآمد بگذرد
گرچه هر سنگی برای رود کشف تازهایست
مایهی رنج است هر چیزی که از حد بگذرد
#کبری_موسوی_قهفرخی
@golchine_sher
هرگز وجودِ حاضرِ غایب شنیده ای...؟
مــــن در میان جــمــع و
دلـــــم جای دیـگـــر است
#سعدی
@golchine_sher
دلم شمع است و می سازد ، شبِ ویرانه را روشن
برای جمعِ مشتاقان ، فضای خانه را روشن
مگو مجنون چرا سر می گذارد دامنِ صحرا
که جوشِ ناله خواهد کرد .، دلِ دیوانه را روشن
و مستانِ شبانگاهی ز تاریکی نمی ترسند
چراغِ باده می سازد رهِ میخانه را روشن
به هنگامِ قدح نوشی همان( می) که کند سرمست
دلِ شب چون چراغی می کند کاشانه را روشن
و آن عشقی که مجنون را کشاند جانبِ صحرا
به وقتِ شعله ور سازد همه ویرانه را روشن
چو آن باده که افتاده ز جوششهای پی در پی
زلالِ جلوه اش هر دم کند پیمانه را روشن
می و میخانه را گر چه دو بار آورده ام ، اما
به یک ساغر چو( شایق) می کنم میخانه را روشن
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher