eitaa logo
گلچین شعر
13.9هزار دنبال‌کننده
750 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
تو صدای پایت را به یاد نمی آوری چون همیشه همراهت است ولی من آن را به خاطر دارم چون تو همراه من نیستی و صدای پایت بر دلم نشسته است @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از انقلاب سنگ در باران موشک ها آوارگی در رویش انبوه شهرک ها با خاطرات تلخ، هر شب زندگی کردن صبرا ،شتیلا دیدن و کشتار کودک ها یا کودکانی که بغل کردند شب تا صبح غم را همیشه جای بازی با عروسک ها از بازی نامردها در صفحه ی دشمن موج خیانت دیدن از حصنی مبارک ها دیوارهایی که جدا می کرد انسان را از تخم شیطان ها و نسل مارمولک ها حالا رسیده کار این ملت به جایی که آتش به پا کرده است در قلب مترسک ها عزم و توکل داشتن یعنی که پیروز است دستان خالی بر هیاهوی کلاهک ها طوفان الاقصی انتقام خون مظلوم است آزادی قدس است پایانی به بختک ها @golchine_sher
یک لحظه کنارم بنشین، حرف زیاد است بازار غزل، بعد تو، بدجور کساد است! کمبود تو بیماری سختی است، کشنده! بی حسی و بی میلی و کم شعری حاد است هرچند که من مُرده ام از دوری ات اما، برگرد که آغوش تو یک جور معاد است اجبار نکردم که کنارم بنشینی؛ یک لحظه ولی، لطف بکن! پیشنهاد است وقتی که نباشی، به خدا حس غزل نیست با اینکه دلم لب به لب و حرف زیاد است! @golchine_sher
عشق آغاز خوشی نیست، که بی‌فرجامی‌ست هر دری را بزنی، عاقبتت ناکامی‌ست همه‌ی پنجره‌ها بسته‌تر از زندانند همه‌ی خاطره‌ها برزخ بی‌هنگامی‌ست حرف‌هایت فقط افسانه و شهرآشوبند صحن هر محکمه‌ای صحنه‌ی ناآرامی‌ست قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی چه کند با دل خود، آن زن اگر اعدامی‌ست؟ مانده با این همه تردید چه حکمی ‌بدهد بی‌گمان آخر این قصه، فقط بدنامی‌‌ست! @golchine_sher
تورا می‌خواهمت اما برای این منِ عاشق شبیه آب در مشتی که می دانم نمی‌مانی @golchine_sher
لحظه های محشری دادی به من سینه ی شعله وری دادی به من صورتم از سیلی غم سرخ بود خنده ی اشک آوری دادی به من می هراسیدم ز نام بی کسی پشت نامت سنگری دادی به من تا بسوزم تا بسازم خویش را آتش و خاکستری دادی به من حرف هایم حرف هایی ساده بود لهجه ی افسونگری دادی به من گفتم آیا عطر دارد خون دل؟ لاله های پرپری دادی به من دست و بالم گرچه گاهی بسته بود دست و بال بهتری دادی به من شانه های خسته ام افتاده بود شانه های دیگری دادی به من تا دلم را از طراوت پر کنی سالها چشم تری دادی به من @golchine_sher
کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب @golchine_sher
رفتی و من هنوز تو را آه میکشم عکس تو را مدام به ناگاه می کشم دنیا و شعر و فکر و خیالم همه مجاز تنها تو را حقیقت دلخواه میکشم رفتی و جای یوسف چشمت عزیز مصر خود را ته ته ته یک چاه می کشم دیوانگی که ربط ندارد به دین و شرع خود را شبیه یک زن گمراه میکشم خود را کنا رپنجره با چشم بی قرار دلتنگ سیب نقره ای ماه میکشم ای عشق ای تمام غزلهای منزوی نام تو را روایت جانکاه می کشم @golchine_sher
رفته هنوز هم نفسم جا نیامده ست عشق کنار وصل به ماها نیامده ست معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده ست صد بار وعده کرد که فردا ببینمش  صد سال پیر گشتم و فردا نیامده ست یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم  یکبار هم برای تماشا نیامده ست ای مرگ جام زهر بیاور که خسته ایم امشب طبیب ما به مداوا نیامده ست دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند گیرم برای فاتحه ی ما نیامده ست   @golchine_sher
شاخه را محکم گرفتن این زمان‌بی‌فایده‌ست برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده‌ست گاه سکّان را رها کردن نجات کشتی است گاه بین موج و طوفان، بادبان بی‌فایده‌ست بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده‌ست تیر از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید دوری از آن دلبر ابروکمان بی‌فایده‌ست تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سر‌به‌زیری بی‌گمان‌بی‌فایده‌ست در من ِعاشق توان ِ ذره‌ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده‌ست از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمدشبان،بی‌فایده‌ست من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده‌ست @golchine_sher
چون بم دل من غرق تکان شد بی تو آواره ی کوی این و آن شد بی تو رفتی و دوباره عید آمد اما هر سال بهار من خزان شد بی تو @golchine_sher
در من آواز بخوان نجوا کن تا صبح را با زمزمه ی عشق تو آغاز کنم @golchine_sher
باران ، نفس غزال زیبای شمال یک صحنه ی دلنشین ِ رویای شمال بر شانه ی خود جوجه چکاوک ها را دادند پناه نارون های  شمال @golchine_sher
من و چشمی که طاقت کرد با چشم انتظاری ها و تقویمی که خط می خورد بعد از بیقراری ها من و حسی که از انگشتهایش درد می ریزد من و اشکی که می خشکد به پای بردباری ها کنار بالشم یک قاب عکسی از تو افتاده امان از خاطرات دردناک یادگاری ها تو و یک خال ، نه ، یک نقطه در پایین لبهایت خدا و شاهکار خلقت و این ریزه کاری ها زمستان وار جسمم را نبودت سرد خواهد کرد دریغ از کوشش بیهوده و پوچ بخاری ها کمی آن ور تر از من ماتمم را جشن می گیرند کلاغان و کبوترها ، پرستو ها ، قناری ها . . @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
آموزش شعر ترم پاییز و زمستان کارگاه هوای شعر آموزش و نقد شعر بداهه سرایی شعرخوانی میزبان و مدرس: احمد ایرانی نسب چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷:۳۰ ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار دانشجو، سالن کنفرانس حوزه هنری استان مازندران حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است به محل برگزاری کارگاه توجه کنید کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می‌ماند و نا گاه به هم می‌ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد آه یک روز همین آه تو را می‌گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد @golchine_sher
اگرچه یاد ندارم که دفعه‌ی چندم مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم! به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سردرگم! حکایت منِ دور از تو مانده ، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! همیشه عطر تو بی‌تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه‌ی گندم به سر هوای تو دارم ، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم! @golchine_sher
-"به کجا چنین شتابان ؟" گوَن از نسیم پرسید . -" دلِ من گرفته زینجا ، هوس ِ سفر نداری ز غبار این بیابان ؟" -" همه آرزویم، اما چه کنم که بسته پایم ... " -" به کجا چنین شتابان ؟ " -" به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم . " -" سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی، خدا را چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران ، برسان سلام ِ ما را . ۱۹ مهرماه زاد روز استاد @golchine_sher
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه ایم و چون سایه دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شب ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم ۱۹مهرماه زاد روز استاد @golchine_sher
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در سال ۱۳۱۸ در بخش كدكن شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ، چشم به جهان گشود . شفیعی کدکنی دوره‌های دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند و چندی‌ نیز به‌ فراگیری‌ زبان‌ و ادبیات‌ عرب ، فقه ،‌ کلام‌ و اصول‌ سپری کرد . او مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت . او از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر خراسانی به شمار می‌رود و دلبستگی خود را به اشعار وی پنهان نمی‌کرد . دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی ، پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸ تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد . او برای استفاده از یک فرصت مطالعاتی به دانشگاه پرینستون رفت . شفیعی کدکنی متخلص به م . سرشک یکی از پرمایه ترین و آگاه ترین شاعران روزگار ماست . وی هم از فرهنگ ایرانی و هم از فرهنگ اسلامی به فراوانی برخوردار است و در سالهای اخیر از ادب و فرهنگ غرب نیز بهره ها گرفته است . کتاب صور خیال و مقالات او درباره ادب معاصر ایران نشان میدهد او درباره قافیه و شعر و ادب پارسی و عربی ، آگاهی زیادی دارد ۱۹ مهرماه زاد روز استاد شفیعی کدکنی @golchine_sher
پیر هم شوی مثل پاییز گیلان زیبایی! @golchine_sher
هم چایی و هم ترانه باشد با من موسیقی عاشقانه باشد با من حتی به روی تنت اگر سنگین است سر را بگذار ، شانه باشد با من @golchine_sher
عشـــق از روز ازل بی ســــر و ســامانی بـود... مـن چــه مـیدانم؟! و مـیداند؟! و مـیدانی؟! بـود... از همــان روز که افـتــــاد به تو چــــشمانم... سـرنوشـت مـنِ نفــرین شده ویــرانـی بـود... مــاه و خـورشیــــد برایــم چـــه تفـاوت وقــتی... بــی تو هــرصبح و شبـم ابـری و بارانـی بـود؟؟؟... کـولیِ شب زده مـی گـفت به مـن بی تـــردیـد... فــال فنجـــان دلـم سر بـه بیابانـی بـود!... سـوختـم بیشتـر از دیـده ی یعقـوبـی کـه... سالـها گـمشـده اش یوسـف کنعـانـی بـود... رد شـدی ثـانیـه ای از دل مـن...مـن امــا... بـــم شـدم،سـربـه سـرم لـرزش و ویـرانـی بـود... عـکـس مهـتاب چــو افتـاد میـانِ تـــن آب... خــوابِ آرام شبـــش یکســره طـوفـانـی بـود... پـدرم روضـه ی رضـوان بـه دو گـندم بفـروخـت*... عـــشـق تـو مایـه ی یـک عـمـر پـریشــانـی بـود!... @golchine_sher