برگِ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود
دستهای خویش و دامانِ توام آمد به یاد....
#سهیل محمودی
@golchine_sher
من ڪور شدم...
پیرهنش را نفرستاد...
یکبار نشد گریه اثر داشته باشد!
#حسین دهلوی
@golchine_sher
فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی
ای دوست! به داد دل من دیر رسیدی
از یاد بِبَر قصهی ما را هم از امروز
دربارهی ما هرچه شنیدی نشنیدی
آرام بگیر ای دل و کم گریه کن ای چشم!
انگار نفهمیدی و انگار ندیدی
ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم، تو فریاد کشیدی
گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود!
خوش باش که یک چند در این راه دویدی
#فاضل نظری
@golchine_sher
گرَم بیایی و پُرسی چه بردی اندر خاک
ز خاک نعره برآرم که:
آرزوی تو را...
#بیدل دهلوی
@golchine_sher
بی طالعی نگر که من و یار چون دو چشم
همسایه ایم و خانه هم را ندیده ایم!
#علی_صیدی_طهرانی
@golchine_sher
جان خواهم از خدا
نه یکی بلکه صد هزار!
تا صد هزار بار بمیرم برای یار
#هلالى_جغتايى
@golchine_sher
مرا شبیه به موهای خود پریشان کرد
مراشبیه به موهاش پشت گوش انداخت
#علیرضا_نورعلیپور
@golchine_sher
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
#فاضل_نظری
@golchine_sher
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حُسن خود بماند انگشت در دهانت
#سعدی
@golchine_sher
مانند آن دم که نفس بالا نمی آید
ای عشق حالم بی هوایت جا نمیآید
انصاف در تو نیست،چون باران که بر دریا
میبارد اما در بیابان ها نمیآید
غم به وفور آری ولی در اغلب اوقات
شادی سراغ آدم تنها نمیآید
با اخم زیباتر به چشم خلق میآییم
خنده به سیمای عبوس ما نمیآید
من مثل آن شعرم که شاعر با مشقّت گفت
اما به چشم هیچکس زیبا نمیآید
از خلقتم بیشک پشیماناست ،از اینرو
دیگر کسی مانند من دنیا نمیآید
#جواد_منفرد
@golchine_sher
آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی «اَعطینا» شد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#حضرت زینب
@golchine_sher
خواب شیرین تو رؤیای مرا آتش زد
شعله شد در دل تو جای مرا آتش زد
داغ آغوش تو بر پیرهنی بییوسف
آمد از چاه و زلیخای مرا آتش زد
آنقدر معجزه از دست تو در شعرم ریخت
که خدا کل غزلهای مرا آتش زد
در نگاه تو چنان محو خودم بودم که
برق چشم تو سراپای مرا آتش زد
تا رسیدم به تو در قصهٔ تنهاییهام
دست تقدیر، الفبای مرا آتش زد
#نیلوفر_عاکفیان
@golchine_sher
#حضرت_زینب_س_مدح_و_ولادت
نشستم عشق را معنا كنم دل گفت يا زينب
نشستم ديده را دريا كنم دل گفت يا زينب
نشستم يادي از زهرا كنم دل گفت يا زينب
قيامت خواستم برپا كنم دل گفت يا زينب
زني عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را
و معصومانه بر دوشش كشد بار امامت را
همينكه لحظه ي از او نوشتن شد قلم لرزيد
از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزيد
به خود گفتم به سويش گام بردارم قدم لرزيد
حريمي محترم كز حرمتش صدها حرم لرزيد
خداوندا حريمي اينچنين را كيست سلطانش
هزاران جان فداي او هزاران تن به قربانش
نخوانش زينت بابا بگو جان علي زينب
نگو دختر بخوانش مرد ميدان علي زينب
سر و سامان مولا روح و ريحان علي زينب
علی دستان الله است و دستان علي زينب
علي را آنچنان در پوست و در خون خود دارد
كه گويا جسم زينب يك علي در كالبد دارد
سلام اي روز ميلادت هم اشك چشم ها جاري
سلام آموزگار عشق در آیین دلداری
تلاطم داشت بين چشم هايت شوق ديداري
و اين يعني حسينت را تو خيلي دوست ميداری
هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را
که می خواند طپش های دلت نام برادر را
كجا وصف كسي همچون تو در قاموس من باشد
كه مداح مقامات تو بايد پنج تن باشد
نگهبانان اجلالت حسين است و حسن باشد
كدامين زن شبيه تو چنين مردانه زن باشد
کدامین خشم در خود این همه احساس را دارد
و در پای رکابش اکبر و عباس را دارد
اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری
اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری
همان دست کریمی که حسن دارد تو هم داری
و این یعنی برای دوست و دشمن کرم داری
به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست
کرامت کمترین کار شما خواهر برادرهاست
چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست
پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست
مثال عشق تو در هیچ دین و هیچ مذهب نیست
دلی غیر از تو از عشق حسین اینسان لبالب نیست
میان سینه ام شوری ز شعر منزوی برپاست
که این آقا یک عاشق دارد آن هم زینب کبراست
الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت
چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت
شهیدانی که گردیدند بی پروا به قربانت
که نگذارند بنشیند خطی بر کنج ایوانت
و ای کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند
در آن بی محرمی سربازهای معجرت بودند
مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد
که مدح تو بدون روضه ات یک چیز کم دارد
چنان نام حسین بن علی نام تو غم دارد
دگر بر عهدهٔ من نیست، از اینجا قلم دارد...
دلم را می برد گویا دم دروازهٔ ساعات
میان خنده ها می ریخت اشک عمهٔ سادات
#محمد علی بیابانی
@golchine_sher
این دل اگر کم است،
بگو سر بیاوَرم
یا امر کن که یک دلِ دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم:
دوست دارمَت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...!
#سید_مهدی_موسوی
@golchine_sher
یادش بخیر...! پشت مرا ناگهان شکسٺ
آن دوستی که خواست بمیرد برای من
#مهدی_فرجی
@golchine_sher
برایش نام بسیار است ،
امّا او پسندیده
که بر انگشترِ ارباب،
نقشش نقش ِخواهر شد
السلام علیکِ یا اُختَ الحسین(ع)
#سیده_نرگس_هاشم_ورزی
#ولادت_حضرت_زینب_مبارک
@golchine_sher
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آن چه کاخ تو را خاک می کند
ستم است..!
#فاضل_نظری
@golchine_sher
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
#خیام
@golchine_sher
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
#خیام
@golchine_sher
گرما یعنی نفس های تو
دست های تو
آغوش تو
من به خورشید ایمان ندارم!
#شاملو
@golchine_sher
شنیدهام به رقیبم بهخنده میگفتی
که زخم میزنم اما نمیکشم او را!
#عبدالمهدی_نوری
@golchine_sher
روزگاری است که محروم شدم از ستمش
یاد آن روز که خون در جگر ما میکرد..!
#غیرتی_شیرازی
@golchine_sher
این چشمهای خیس برازنده ی تو نیست
محراب را که آینه کاری نمی کنند..!
#سیدسعيد_صاحب_علم
@golchine_sher
«تا زمانی که از عمق دوست داشتن
طرف مقابلت مطمئن نشدی
عمیقانه دوست نداشته باش
چرا که عمق عشق امروز
همان عمق زخم فردای توست...»
#نزار قبانی
@golchine_sher
به تو رو میزنم هر وقت ، دلتنگ نجف هستم
که دختر جور دیگر قرب دارد پیش ِ باباها
#محمدحسین_رحیمیان
@golchine_sher