eitaa logo
گلچین شعر
14.1هزار دنبال‌کننده
773 عکس
268 ویدیو
11 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب… پشت دریاها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می‌نگرند دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است... @golchine_sher
با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو! درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو... شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت: شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو! کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است زادگاه من و مزار من است ،مرگ یک روز بی گمان @golchine_sher
صبح میزی ست از عسل چشم هایت که لقمه هایم را شیرین می کند و سرمای نگاهم را می چسباند به گوشه ی قاب روی شومینه خیس می شوم پلک هایم می دوند تا صدای آمدنت سپیدارهای باغچه را بیدار کند @golchine_sher
کار دیگری نداریم من و خورشید برای دوست داشتنت بیدار می‌شویم هر صبح… @golchine_sher
نروید آی ! به چشمان شما محتاجم تک و تنها نگذارید مرا محتاجم اگر از چشم شما دور شوم می‌میرم مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید به فراگیری قانونِ شنا محتاجم عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم دل حیران من... انبوه خدایان زمین چند روزی است به یک قبله‌نما محتاجم قصه‌ها یک‌سره تکراری و مانند هم‌اند من به لالایی زیبایِ شما محتاجم گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم @golchine_sher
بگذار ، که بر شاخه ی این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ، پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز ? سیمرغ طلایی پرو بالی ست که چون من از لانه برون آمده ، دارد سر صلح پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست پرواز به آنجا که سرود است و سرورست آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح رویای شرابی ست که در جام بلور است ? آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است ، آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد چشمم به تماشا و تمنای تو باز است ! من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است راه دل خود را ، نتوانم که نپویم ? هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم ! او ، روشنی و گرمی بازار وجود است در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست او یک سرآسوده به بالین ننهادست من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست ? ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت با دیده جان ، محو تماشای بهاریم ? ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم ، ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ، بگذار که سرمست و غزل خوان من و خورشید بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم ? @golchine_sher
به صد سال یک دوست آید به دست به یک روز توان کرد دشمن به شصت @golchine_sher
به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست @golchine_sher
با اذن دخول کعبه چشمانت احرام می‌بندم و وضوی عشق میگیرم در قد قامت نگاهت طواف را به تماشا نشسته ام. و بغل بغل استجابت را از مِهر دستانت می‌چینم جرعه ای از زمزم محبت را از طعم لبانت مینوشم و در مقام رویت دورکعت نماز غزل می‌خوانم برای رسیدن به صفای تو هروله می روم و در منای دلت جانم را پیشکش میکنم و هستی ام را در پیش نگاهت تقصیر. عشقم به درگاهت مقبول حضرت معشوق!. @golchine_sher
یک لحظه سرم شلوغ شد، رفت از یاد لعنت به منی که در فراقت شد شاد بی باده خرابم از همان روزی که در برکه ی دل نقش رخت، ماه افتاد @golchine_sher
تو را دیدم و یوسف را شنیدم شنیدن کی بود مانند دیدن @golchine_sher
هر آدمی که در خیابان می‌بینی از قصه‌ای بیرون آمده است آژیر آمبولانسی در باران گاهی سوت پایان بازی کسی‌ست و هیچ کس نمی‌داند مردی که در ایستگاه نشسته کدام صفحه از کتاب خودش ایستاده است و شاید زنی که دارد سیب می‌خرد از دستفروش ها همان حواست... @golchine_sher
ممنون به دنیا آمدی ممنون که اینجایی ممنون نجاتم دادی از این چاه تنهایی ممنون پذیرفتی بهشتت را بپیچانی با اینکه غمگینی در این زندان دنیایی ممنون به من یک باغ آلاله نشان دادی از تو تشکر میکنم انقدر زیبایی اصلا کسی یادش نبود این مرده، جان دارد! در من دمیدی با نفس های مسیحایی ممنون صبوری، مهربانی، عشق می ورزی از عشق صحبت میکنی هر وقت هرجایی ممنون علی رغم شکستن های دیروزت هرشب میان ناامیدی فکر فردایی من رعد و برق ناگهانم، تیز میبارم... ممنون برای اشک های من مهیایی... ممنون که در آیینه ام هرروز میخندی ای کاش یک شب روی من اغوش بگشایی @golchine_sher
در کاسه ی وصل تو اگر زهر دَهَندم خوش‌تر که به پیمانهٔ هجران تو، قندم آرامش دل خواسته ای نیست میسّر جز در کنف سایه ی آن سرو بلندم   آفاق پر از اخترکان است و به جایت کس را ننشاند ،دل خورشید پسندم هرچند که‌ بس‌ رشته‌ی‌ زلفم‌ به‌کمین‌ است، امّا،نه من آن بسته‌ی هر سست‌ کمندم عشق‌ آن‌قدر از موی‌ تو‌ زنجیر بهم‌ بافت تا ساخت کمندی که کشانید به بندم با رفتن و گم گشتن و از خویش گذشتن گیرم که به هر شیوه، دل از مهر تو کَندم   امّا چه کسی‌ لایق عشق‌ است به جز تو ؟ بی تو دلِ سر گشته به مهرِ که ببندم ؟ @golchine_sher
چمدان دست گرفتم که بگویی نَروم تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟ @golchine_sher
بیتی که یاد و نام تو در آن نوشته شد یک بیت ساده نیست، که بیت‌المقدس است @golchine_sher
از بــاغ مــیــبرنــد چــراغــــانــــی ات کنند تا کـــــاج جشـــــنهای زمستانی ات کنند پوشانده اند صبـــح تــو را ابـرهـــــای تــار تنـهــا به این بهــانه که بارانـــــی ات کنند يـــوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند ايـن بــار مـي بــرنـد كه زنــــداني ات كنند ای گل گمان مکن به شب جشـن میروی شــاید به خـــاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فـرق رحیم و رجیم نیست از نقطـــه ای بتـرس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشـــه مــــــراد نیست گاهــی بــهانه ایست که قربانی ات کنند @golchine_sher
کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوم مدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشوم خسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی ام دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم یک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفان می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم حرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرم حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم پدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشوی مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است نیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم @golchine_sher
موی سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به نقد جوانی خریده‌ ام @golchine_sher
از دشمنان برند شکایت به پیش دوست چون دوست دشمن است، شکایت کجا بریم @golchine_sher
شده گویا نفسم بند نفس های شما کار این فاصله ها هم شده آزردن ما @golchine_sher
دِلبَری کرده زِ ما اما خودش بی خبر است ای بنازم دِلبَرِ  سَر  به  هَوایِ خویش را @golchine_sher
چه فرقی می کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من چه فرقی می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می شود @golchine_sher
ما با دلمان هنوز مشکل داریم صد سنگ بزرگ در مقابل داریم معشوق خودش می بُرَد و می دوزد انگار نه انگار که ما دل داریم @golchine_sher