ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحیم
#مقتل_مستند
لحظات آخر عمر شریف حضرت علی (ع) و گفتگو با زینب کبری (س) راجع به اسارت اهل بیت
قَالَتْ زَيْنَبُ فَلَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ أَبِي وَ رَأَيْتُ عَلَيْهِ أَثَرَ الْمَوْتِمِنْهُ ... فَقَالَ يَا بُنَيَّةِ الْحَدِيثُ كَمَا حَدَّثَتْكِ أُمُّ أَيْمَنَ وَ كَأَنِّي بِكِ وَ بِنِسَاءِ أَهْلِكِ سَبَايَا بِهَذَا الْبَلَدِ
أَذِلَّاءَ خَاشِعِينَ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَصَبْراً صَبْراً فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا لِلَّهِ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ وَلِيٌّ غَيْرُكُمْ وَ غَيْرُ مُحِبِّيكُمْ وَ شِيعَتِكُم.
ترجمه: حضرت زينب (سلام اللَّه) عليها فرمود: زمانى كه ابن ملجم (لعنه اللَّه عليه) پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده كردم.... پدرم به من فرمود: گويا: من تو و دختران اهل بيت تو را در اين شهر كوفه اسير و ذليل و خاشع می بينم. شما مي ترسيد از اينكه مبادا مردم شما را بربايند. صبركنيد! صبركنيد!
به حق آن خدائی كه حبه را مي شكافد و بشر را می آفريند در آن روز غير از شما و دوستان و شيعيان شما دوستی در روی زمين براى خدا نخواهد بود.
📚#منبع: كامل الزيارات، ابن قولویه قمی، ص 266
کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇
https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
─┅•••═══᪥𑁍᪥═══•••┅─
#مقتل_مستند
#مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#متن_روضه_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
📌تنهایی و غربت مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه
ترجمه: مسلم، چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، ديگر كسى با او نبود. توجّه كرد. ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانهاى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچههاى كوفه مىگشت و نمىدانست كجا مىرود، تا به خانههاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن، كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّهدار شده بود، او را آزاد كرده بود. آن گاه اسَيدِ حضرمى، با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مىكشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن، جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. زن، ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانوادهات باز گرد. مسلم، سكوت كرد. زن، دو مرتبه حرفهايش را تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللّه! اى بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانوادهات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمىدارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر، خانه و خانوادهاى ندارم. آيا مىخواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد
📚#منبع: تاريخ طبري: ج 5 ص 350؛ لهوف، سید بن طاووس: ص 120
كانَ ابنُها [أيِ ابنُ طَوعَةَ] مَولىً لِمُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ، فَلَمّا عَلِمَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ] الغُلامُ، انطَلَقَ إلى مُحَمَّدٍ فَأَخبَرَهُ، فَانطَلَقَ مُحَمَّدٌ إلى عُبَيدِ اللّهِ فَأَخبَرَه
پسر طوعه، از ياران محمّد بن اشعث بود و چون از وجود مسلم باخبر شد، نزد محمّد آمد و به وى گزارش داد و محمّد هم به سرعت نزد عبيد اللّه رفت و به وى خبر داد.
شورش به خانه طوعه و سنگباران کردن وآتش زدن خانه
📚#منبع: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي: ج 1 ص 208
کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇
https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد
2⃣#ادامه 👇
─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
فَخَرَجَ الْحُسَيْنُ ع يَوْمَ التَّرْوِيَةِ.
وَ رَوَيْتُ مِنْ كِتَابِ أَصْلِ الْأَحْمَدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ بُرَيْدَةَ الثِّقَةِ وَ عَلَى الْأَصْلِ أَنَّهُ كَانَ لِمُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّيِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي أَرَادَ الْخُرُوجَ صَبِيحَتَهَا عَنْ مَكَّةَ فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ فِي الْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي الْحَرَمِ فَأَكُونَ الَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى الْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي الْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ النَّاسِ بِهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي السَّحَرِ ارْتَحَلَ الْحُسَيْنُ ع فَبَلَغَ ذَلِكَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ الَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي النَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى الْخُرُوجِ عَاجِلًا فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى. وَ ذَكَرَ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ فِي كِتَابِ الرَّسَائِلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ذَكَرْنَا خُرُوجَ الْحُسَيْنِ ع وَ تَخَلُّفَ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ عَنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا حَمْزَةُ إِنِّي سَأُحَدِّثُكَ بِحَدِيثٍ لَا تَسْأَلُ عَنْهُ بَعْدَ مَجْلِسِنَا هَذَا إِنَّ الْحُسَيْنَ ع لَمَّا فَصَلَ مُتَوَجِّهاً أَمَرَ بِقِرْطَاسٍ وَ كَتَبَ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع إِلَى بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي مِنْكُمْ اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي لَمْ يَبْلُغِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ
📚#منبع: اللهوف على قتلى الطفوف، سید بن طاووس، صفحه 61 تا 66
کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇
https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد
─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
2⃣
پس حسين عليه السلام روز ترويه از مكّه بيرون شد و از اصل احمد بن حسين بن عمر بن بريدة كه محدّثى مورد اعتماد است روايت شده كه او از اصل محمّد بن داود قمّى از امام صادق نقل ميكند كه فرمود: شبى كه بصبحش حسين عليه السّلام تصميم داشت از مكّة حركت كند محمّد بن حنفيّة شبانه بنزد حسين عليه السلام رفت و گفت: برادرم، ديدى كه اهل كوفه با پدرت و برادرت چه حيله و مكرى بكار بردند، و من ميترسم كه حال تو نيز مانند حال پدر و برادرت گردد، اگر رأيت به ماندن در مكّه باشد عزيزترين فردى خواهى بود كه در حرم الهى است و كسى را بتو دسترسى نخواهد بود، فرمود: برادرم، ميترسم يزيد بن معاوية بناگاه مرا بكشد و احترام اين خانه با كشته شدن من از ميان برود محمّد بن حنفيّه گفت: اگر از چنين پيش آمدى ميترسى بسوى يمن و يا يكى از بيابانهاى دور دست برو كه از هر جهت محفوظ باشى و كسى را بتو دسترسى نباشد فرمود: تا به بينم، چون سحر شد حسين عليه السلام كوچ كرد خبر كوچ كردن حسين بمحمّد بن حنفيّه رسيد، آمد و زمام شترى را كه حضرت سوار بر آن بود بگرفت و عرض كرد: برادر مگر وعده نفرمودى كه پيشنهاد مرا مورد توجّه قرار دهى؟ فرمود: چرا، عرض كرد: پس چرا باين شتاب بيرون ميروى؟ فرمود: پس از آنكه از تو جدا شدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله نزد من آمد و فرمود: حسين بيرون برو كه مشيّت خداوندى بر اين است كه تو را كشته به بيند، محمّد بن حنفيّه گفت: انّا اللَّه و انّا اليه راجعون، حال كه تو با اين وضع بيرون ميروى پس همراه بردن اين زنان چه معنى دارد؟ فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله بمن فرمود: مشيّت خدا بر اين شده است كه آنان را نيز اسير و گرفتار به بيند اين بگفت و با محمّد خداحافظى فرموده و حركت كرد.
محمّد بن يعقوب كلينى ره در كتاب وسائل از محمّد بن يحيى و او از محمّد بن حسين و او از ايّوب بن نوح و او از صفوان و او از مروان بن اسماعيل و او از حمزة بن حمران و او از امام صادق عليه السلام نقل كرده است: كه راوى گفت: صحبت در اطراف خروج حسين عليه السلام بود و اينكه چرا محمّد بن الحنفيّة در مدينه ماند؟ حضرت فرمود: اى حمزه الآن مطلبى بتو ميگويم مشروط بر اينكه پس از اين مجلس ديگر در آن باره پرسشى نكنى، حسين عليه السلام چون خواست حركت كند دستور داد كاغذى آوردند و بر آن نوشت بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم نامهاى است از حسين بن على به بنى هاشم امّا بعد هر كس بمن پيوست كشته خواهد شد و هر كه باز ماند به پيروزى نائل نخواهد آمد و السلام.
📚#منبع: اللهوف على قتلى الطفوف، سید بن طاووس، صفحه 61 تا 66
کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇
https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد
─•᪥•══᪥᪥᪥𑁍᪥᪥᪥══•᪥•─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
در آغوش گرفتن سر امام حسین (ع) توسط دو دلداده:
#راهب_نصرانی
#حضرت_رقیه_س
#متن_روضه_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً يُقالُ لَهُ قِنَّسرينَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا يَخرُجُ مِن فيهِ، ويَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم يَرَ شَخصا، قال: طوبى لَكَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: يا رَبِّ، بِحَقِّ عيسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعي. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: يا راهِبُ، أيَّ شَيءٍ تُريدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟
قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَكَتَ.
فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهي عَن وَجهِكَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفيعُكَ يَومَ القِيامَةِ. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دينِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله.
فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِيَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً
#ترجمه:
مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب:
هنگامى كه سر حسين عليه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرين (شهرى در شام، به فاصله يك روز راه از حَلَب در مسير حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسيحي از دِيْرش به سوى سر، حركت كرد و نورى را ديد كه از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب مسيحي، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِيرش برد و بدون آن كه شخصى را ببيند، صدايى شنيد كه مىگفت: «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن كه قَدر اين سر را شناخت!» راهب، سرش را بلند كرد و گفت پروردگارا! به حقّ عيسى، به اين سر بگو كه با من سخن بگويد. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو كيستى؟ گفت: «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول كربلايم. من مظلوم و تشنه كامم» و ساكت شد.
راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگويى: «من ، شفيع تو در روز قيامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دين جدّم محمّد درآى» راهب گفت: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند نيست و گواهى مى دهم كه محمّد پيامبر خداست. آن گاه حسين عليه السلام پذيرفت كه شفاعتش كند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسيدند ديدند كه درهم ها سنگ شده است.
📚#منبع: مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب مازندراني ج ٤ ص ٦٠ ، بحار الأنوار علامه مجلسي : ج ٤٥ ص ٣٠٣ .
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(تلگرام)👇
https://t.me/matnrozehmaghtalmotabar
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
🏴ویژگی های عزاداری مورد رضایت اهل بیت
سوال:یک عزاداری مورد رضایت اهلبیت علیهمالسلام چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
جواب :در جواب باید عرض کنیم عزاداری دو حیث دارد: یک حیث محتوایی است و مطالبی که گفته میشود، یک حیث قالب و شیوه عزاداری است. از نظر محتوا آنچه که گفته میشود نباید مطالب حرام و خلاف شرع باشد، یعنی دروغ نباشد، غلو نباشد، موجب وهن مذهب نباشد، موجب تنقیص مقام اباعبدالله علیهالسلام و معصومین علیهمالسلام نباشد و همچنین موجب پایین آمدن مقام خود مومنین و عزاداران هم نباشد؛ یعنی از نظر محتوا مطالب مستند باشد، خلاف عقاید مکتب اهلبیت علیهمالسلام نباشد، خلاف مرام اهلبیت علیهمالسلام نباشد. نسبت به شیوه عزادارای اولا همراه با کار حرام نباشد مثل موسیقی حرام و امثال اینها، و موجب وهن مذهب هم نباشد، یعنی کاری نکنند که سوژه به دست دشمنان بیفتد و با این شیوه عزاداری که داریم، آنها علیه مکتب اهلبیت علیهمالسلام و پیروان مکتب اهلبیت علیهمالسلام تبلیغ سوء داشته باشند. اجمالا این را میتوانیم ویژگیهای عزاداری مناسب مورد رضایت اهلبیت علیهمالسلام برشماریم.
📕 #منبع: khamenei.ir
@golvajhehaye_roozeh
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
14.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #جنگ_شناختی
💥 تکرار پروژهی سوریه در ایران ❗️
روند شروع پروژهی اخیر (مهسا امینی) در ایران،
دقیقاً منطبق با پروژهی تجزیه سوریه، آغاز شده و در حال پیشرفت است!
#منبع:مستند تهران دمشق
📡«شناخت شبهات از لسان محققان»
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─═༅༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅༅═─
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فاطمیه
#روضه_توسل
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
اے شـــــفـایــت آرزوے مرتضـــی
اشڪ تو آب وضــــوے مرتضـــی
داغت اے بانوے خـانه ســــوخته
آتشے در جــــــان من افـــــروخته
با فراق خــود سیه پوشـــــم مکن
بے تو تنــــهایـم فراموشـــــم مکن
اے بهشـــتِ آرزو لبخــــــــــند زن
چینــــــیِ قلــب عـلے را بنــــد زن
داغِ تو چشــــمِ مرا چون نیل کرد
خــــانه ام را بـے پرِ جبــریــل کرد
اے تو را بالـــــش ز بالِ جبـــرئیل
بسته ام برگوشه ے چشمت دخیل
یا به خنــده لب گشا یا اخــــم کن
کـــــــم دلِ زار علے را زخـــــم کن
الان زهراش هست،داره با زهراش حرف مے زنه،،، یه شبے رسید،علے داشت غسل مے داد،،، اسماء آب مے ریخت،،، به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنند،،، بچه ها مردمِ مدینه بیدار نشن،،، آروم گریه کنید،،، حرفاشُ با عزیزش زد،اما زهرا عمرش به دنیا نبود...یه وقت دست از غسل کشید،،، سر به دیوار گذاشت،،، شروع کرد بلند بلند گریه کردن،،، علے مگه نگفتے بچه هات آروم گریه کنند،چرا خودت بلندبلند گریه مے کنی؟!،،،
دل بریدن از تو دیگر مشکل است
این جـــدایے از پیمبر مشکل است
اے شــــب قدرم، سـحر را دور کن
ناله را در نامـــــه ام منظــــور کن
سهم من جان کندن وجاماندن است
بر سر قبر تو قـــرآن خواندن است
خیز وشب را راهے از این خانه کن
گیســـــــویِ طفلانِ غم را شانه کن
اندکے آهســــته پَـر زن از کــــــویر
مرغـــکانت را به زیـــــرِ پـــر بگــیر
من همیشه فکر مے کنم اون موقعے که زهرا رو دفن کرد، وقتے کارِ دفن تمام شد، گفت: حسنم بلند شو .. حسینم دیگه گریه نکن،،، یه مرد تنها،،، با چند تا بچه کوچیڪ حرکت کرد،،، آرام آرام،،، من میگم وقتے به کوچه بنے هاشم رسید،چه حالے پیدا کرد علے،،، وقتے درِ نیم سوخته رو باز کرد،،،
وایِ مـــن! با دســـت زخــمے و کبود
شــوقِ طبــــخِ نان تو دیگر چه بود؟
آخــر اے زهرا پس از تو صبح وشب
کِے خورند این کودکان نان و رطب؟!
کے پذیـــــرد قلـبِ پُر احســـــاس تو
دخــــــــتر و چرخاندن دستاسِ تو،،،
سلمان میگه رفتم محضر بے بی، دَرِ خانه؛ با امیرالمومنین کارے داشتم،،،امیرالمومنین خانه نبود،،، دیدم صداے گریه بچه هاش از خانه بلنده،،، در زدم،،، دیدم بچه هاش دارند گریه مے کنند.. زهرا خودش نشسته یه گوشه؛داره دستاس مے چرخونه،،، قطراتِ خونِ دستش روے دستاس مے چکه،،، اومدم مسجد،به علے گفتم،،، علے شروع کرد بلند بلند گریه کردن،،،
جانِ زهرا روز من را شـــب مکن
چــــادرت را بر ســر زینـب مکن
کاش در پیشــت بمیـــرم فاطمه
تا عــزایــت را نگیــــــرم فاطمه
رزم تودر را به پهلو راندن است
سهم من پهلوے این درماندن است
کشتیِ صـــــــبر علے پهلو مگـیر
محـــرمِ دل، باز از مـن رو مگیر
غرقِ در امّن یجیـــبم، فاطمه،،،
تازه دانســــتم غریبم، فاطمه،،،
نیســت وقتِ پر زدن در آسمان
آسمـــان ابرے شده، لَختے بمان
#شاعر_جواد_محمد_زمانی
زهراے من! اگه تو بری،این بچه هات از همیشه تنهاتر میشن،،، زینبِ من هنوز کوچیکه،،، چقدر کنار بسترش نشست با زهرا دردِ دل کرد،،، امیرالمؤمنین آرام آرام گریه مے کرد،کنار بسترِ زهرا،،،
اما یه اتفاقے افتاد اون روزے که زهرا به شهادت رسید پسراش اومدن نزدیڪ مسجد؛"وَ رَفَعَ اَصواتَهُما بِالبُکاء،،، "شروع کردند بلندبلند گریه کردن.. امیرالمؤمنین تا شنید صداے گریۀ بچه ها رو که اصحاب دارند صدا مے کنند: "یَاابْنَیْ رسولِ الله" چے شده؟! اینا صدا زدند: "ماتَت اُمُّنا فاطِمَة،،، فَوَقَعَ عَلیٌّ،عَلے وَجهِه.." (1) امیرالمؤمنین تا شنید، با صورت به زمین افتاد،،، امیرالمؤمنین اینجا با صورت به زمین افتاد،،، چرخ روزگار چرخید،،، یه روز هم پسرش، عباسش،،، بالاے اسب،،، بدون دست،،، مشڪ به دندان،،، چنان عمودِ آهن به سرش زدند،عباس با صورت به زمین افتاد،،،
📚#منبع:
1- بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌با نشـر لینڪ کانال ما در ثواب اهداف کانال سهیـم باشید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#ترجمه
سپس فاطمه سخت بيمار شد و چون احساس به فرا رسيدن مرگ خويش كرد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را احضار فرمود و كسى را به دنبال على (ع) فرستاد و چون على (ع) آمد، به او گفت: اى پسر عمو! احساس مىكنم كه مرگ من فرا رسيده است و چنانم كه ترديد ندارم به اينكه هر ساعت به پيوستن به پدرم نزديكتر مىشوم و اكنون به چيزهايى كه در دل دارم ترا وصيت مىكنم.
على علیه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مىخواهى وصيت كن، و كنار بالين او نشست و هر كه را در خانه بود، از خانه بيرون كرد. سپس فرمود: اى پسر عمو! مىدانى كه هرگز دروغ نگفتهام و از هنگامى كه با يك ديگر زندگى مشترك داريم با تو مخالفتى نكردهام. على فرمود: پناه بر خدا كه تو به احكام خدا داناتر و پرهيزكارتر و بهتر از آنى و بيشتر از آن از خدا مىترسى كه من فرداى قيامت بتوانم بگويم كه مخالفتى با من روا داشتهاى و مفارقت و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس كه از اين جدايى چاره نيست و به خدا سوگند با مرگ تو مصيبت از دست دادن پيامبر (ص) بر من تازه مىشود و مرگ تو و از دست دادن تو مصيبتى بسيار بزرگ است، ولى همگان از خداييم و همگان به سوى او باز گردندهايم و اين مصيبت چه سخت و درد انگيز و دشوار و اندوه افزاست.
و اين اندوهى است كه چيزى مايه تسكين آن نيست و هيچ چيز آن را جبران نمىكند، و ساعتى هر دو گريستند و على (ع) سر فاطمه (ع) را بر سينه نهاد و گفت: به آنچه مىخواهى وصيت كن كه به هر چه وصيت كنى رفتار خواهم كرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجيح مىدهم.
فاطمه (ع) فرمود: وصيت مىكنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى كه تصوير آن را ديدم و فرشتگان نشانم دادند. على گفت: چگونگى آن را توصيف كن، و فاطمه براى او توصيف كرد و على چنان تابوت و سريرى فراهم كرد، و اين نخست تابوتى بود كه ساخته شد و پيش از آن كسى چنان فراهم نساخته بود.
فاطمه (ع) سپس فرمود: به تو وصيت مىكنم كه هيچ يك از اين كسان كه بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در تشييع جنازهام حاضر نشوند كه آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدايند و اجازه مده كه هيچ يك از پيروان ايشان هم شركت كنند و چون چشمهاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نيمه شب به خاك بسپار. و در اين هنگام فاطمه كه درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت كرد.
📚#منبع:
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ابن فتّال نیشابوری، ج1، ص150-151.
⭕️کانال متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام-(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
ادامه متن بالا👆🏻
#کانال_متن_روضه_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
ازه ام حاضر نشوند که آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا(ع) هستند.
و اجازه مده که هیچ یڪ از پیروان ایشان هم شرکت کنند و وقتے چشمهاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه ے شب به خاڪ بسپار!
و در این هنگام، حضرت فاطمه(س) رحلت کرد.
فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِینَهِ صَیْحَهً وَاحِدَهً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِے هَاشِمٍ فِے دَارِهَا فَصَرَخْنَ صَرْخَهً وَاحِدَهً کَادَتِ الْمَدِینَهُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ یَقُلْنَ : یَا سَیِّدَتَاهْ! یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)!
همه مردم مدینه بانگ شیون برداشتند و زنان مدینه در خانه فاطمه(س) جمع شدند و چنان بانگ شیون برداشتند که نزدیڪ بود مدینه به لرزه درآید، و مى گفتند :
اى بانوى ما، اى دختر رسول خدا(ص)!
وَ أَقْبَلَ النَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ(ع) وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ(ع) وَ الْحُسَیْنُ(ع) بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْکِیَانِ فَبَکَى النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا
و مردان هم به حضور على(ع) رسیدند که نشسته بود و حسن(ع) و حسین(ع) هم جلو پدر نشسته بودند و مى گریستند و مردم از گریه آن دو مى گریستند.
وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ یَرْجُونَ وَ یَنْظُرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَهُ فَیُصَلُّونَ عَلَیْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ :
انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَهَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِے هَذِهِ الْعَشِیَّهِ! فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا
مردم جمع شدند و نشستند و منتظر بودند که جنازه را بیرون آورند و بر آن نماز بگزارند.
ابوذر از درون خانه بیرون آمد و گفت :
بروید که بیرون آوردن جنازه دختر رسول خدا(ص) به تأخیر افتاد.
مردم برخاستند و رفتند.
فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَى مِنَ اللَّیْلِ أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ(ع) وَ الْحَسَنُ(ع) وَ الْحُسَیْنُ(ع) وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَیْدَهُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِے هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِے جَوْفِ اللَّیْلِ وَ سَوَّى عَلِیٌّ حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَهً مِقْدَارَ سَبْعَهٍ حَتَّى لَا یُعْرَفَ قَبْرُهَا
وقتے شهر آرام گرفت و پاسى از شب گذشت، امام على(ع) به همراه حسن(ع) و حسین(ع) و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابو ذر و سلمان و بریده و تنى چند از بنى هاشم و خواص دوستان على(ع) جنازه را بیرون آوردند و بر آن نماز گزاردند و در دل شب به خاڪ سپردند و امام على (ع) اطراف آرامگاه فاطمه(س) صورت هفت گور دیگر هم پدید آورد تا آرامگاه آن حضرت شناخته نشود.(۱)
وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
#شعر :
چون دعا گویم که برخیزد ز بستر یارمن
کانتظار مـــــرگ دارد، بانوے بیمــار من؟
دست بیمارم دگـــــر بالا نمے آید ز ضعف
تا بگیرد اشڪ غم از دیده ے خونبار من
جان من هــــمراه جانانم رسول الله رفت
دل هــــم آهنگ ســــفر دارد پے دلدار من
شرح مظلومے من شد نقش بر رخسار او
قصه ے غم هاے او بنوشته بر دیوار من
#غلامرض_سازگار
📚#منبع :
۱)روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۱، صص۱۵۱-۱۵۰
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
#کانال_متن_روضه_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
📌باز نشر مطالب کانال با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات 1 __ متن روضه 1
_آقا سلام، روضـه مادر شروع شد
_باران اشک های مکرر، شروع شد
آجرک الله،،، یا بن الحسن،،، آقا،،،بازم ایام عزای مادرتون زهرای مرضیه،،،شروع شد،،،
_آقا اجــازه هســت بخـوانم برایتان
_این اتفاق از دم یک در، شروع شد
آقا منو ببخشید،،،مصیبت مادرتون زهرای مرضیه،،،از آنجایی شروع شد که،،،هنوز آب غسل پیغمبرخدا خشک نشده،،،یه عده نامرد،،،ریختند درب خانه امیرالمومنین(ع)،،،
_این اتفاق از دم یک در، شروع شد
یوسف فاطمه،،،امام زمان،،،
_تا ریشــه های چــــادر خاکی مادرت
_آتش گرفت، روضه معجر شروع شد
@golvajhehaye_roozeh
نانجیب دومی صدا زد علی بیرون بیا،،،وگرنه خونه رو آتیش میزنم،،،
بمیرم برات مادر،،،
زهرای مرضیه اومد پشت در،،،فرمود حیا نمیکنی نانجیب،،،میخواهی بدون اجازه وارد بشی،،،،
یک نفر صدا زد،،،ای نانجیب،،،مگه نمیدونی،،،این خونه،خونه پیغمبره،،،
این ها هم،،، بچه های پیغمبرند،،،
اِنَّ فیها فاطِمَه،،،
زهرای مرضیه داخل این خونه است،،،
نانجیب مگه نمیشنوی،،،صدای دختر پیغمبره،،،هر چی گفتند داخل این خونه بچه های پیغمبره،،،اما اون بی حیا اعتنا نکرد،،،صدا زد،،، وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ
بخدا قسم خونه رو به آتیش میکشم
(#منبع: تاریخ الطبری، ج 2، ص 233)
اگرچه دختر پیغمبر باشه،،،خونه رو با اهلش به آتیش میکشم،،،خدایا همه جا رسمه،،،هر کی بابا از دست میده،،،مردم براش دسته گل می برند،،،اما مدینه بجای دسته گل،،،نانجیب اشاره کرد،،،هیزم ها رو بیارید،،،خونه رو آتیش بزنید،،،
ای وای،،، ای وای،،،مردم مدینه دارند نگاه میکنند،،،یدفعه ببینند،،،شعله های آتش بلند شد،،،
_تا ریشــه های چــــادر خاکی مادرت
_آتش گرفت، روضه معجر شروع شد
@golvajhehaye_roozeh
یا صاحب الزمان،،،منو ببخشید آقا،،،مادرتون زهرا پشت در ایستاده،،،نميذاره این نامردها وارد بشن،،،
امانانجیب حیا نکرد،،،آنچنان با لگد به این در زد،،،صدای ناله مادر بلند شد،،،
یا ابتاه،،،یا رسول الله،،،
هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ
بابا یا رسول الله ببین،،،با دخترت چه کردند،،، پهلوم رو شکستند
_فریادهای مـــادر پهلو شکســـته ات
_تا شد فشار در دو برابر، شروع شد
سادات منو ببخشید،،،
همينجا بود صدای ناله مادرتون بلند شد،،،
یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل
(#بحارالانوار، ج 8، ص 230)ِ
فضه بیا بخدا محسنم رو کشتند،،،
_کاش وقت در شکستن پای دشمن می شکست
_تا کــــه میـــــخ در نشــــــان پهلوی زهرا نبود
_کاش یک تن بود درآنجا ومی گفت این سخن
_کشـــتن شـش ماهه پاداش ذی القــربی نبود
یا صاحب الزمان،،،
اگر اینجا محسن شش ماهه رو،،، بین در دیوار کشتند،،، کربلا هم یک شش ماهه ای رو،،، روی دستهای باباش پرپر کردند،،،
آماده ای بگم یا نه،،، ابی عبدالله نگاه کرد،،،دید علی اصغرش،،،داره روی دستهاش جان میده،،،
«فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
گوش تا گوش علی رو دریدند،،،
_الا ای تیــر با من قطـع کـردی گفتگـویـش را
_لب من بر لبش بود و تو بوسیـدی گلویش را
_درست آندم که حلق تشنه ی او راتوبوسیدی
_تبسم کرد و زهــرا مـــادرم بوسید رویـش را
علی اصغرم،،،یه بار ديگه چشمات رو باز کن پسرم،،، من آوردمت اینجا،،، سیرابت کنم،،،
حالا جواب مادرت رو چی بگم،،،پاشو ببین مادرت منتظره،،،چطوری جنازه ات رو برگردونم علی اصغر،،،هر کجا نشستی ناله بزن،،،
ای غریب حسین،،،
_حس کرد ناز بوســـــه ی تیر ســـه شعبه را
_بیدار شد ز خواب و دوباره به خواب رفت
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@golvajhehaye_roozeh
📌باز نشر مطالب کانال با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#متن_مستند_مقاتل
#هنگام_دفن_حضرت_زهرا_س
▪️درد دل امیرالمؤمنین با رسول خدا هنگام دفن صدیقه کبری (سلام الله علیها)
فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ:السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي.
قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ،،،
وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ.
@golvajhehaye_roozeh
#ترجمه: (هنگامی که حضرت علی علیه السلام فاطمه زهرا را دفن نمود)،،، وقتی دست مبارك از خاك قبر برافشاند، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد و سيلاب اشك را بر گونه هایش جارى ساخت، سپس رو به جانب قبر رسول خدا (ص) گرداند و گفت: «اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبهات و نور ديدهات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك آرمیده است.
همان كسی كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است. يا رسول اللَّه صبرم در فراق دختر برگزيدهات كم شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده.
به راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد.
و به زودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش مىدهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمىيافت، اما به زودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى می كند و او بهترين داوران است.
📚#منبع: أمالي، شیخ طوسي، صفحه: 110-109 / امالی شیخ مفید، صفحه: 281-283
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
#کانال_متن_روضه_مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع
📌باز نشر مطالب کانال با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─