eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
136 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز صبح داود به محل کار آمد. آن زمان همراه با داود در سپاه فعالیت می کردیم. تا داود را دیدم احساس کردم خیلی ناراحت است. گفتم: داود جان، چیزی شده؟! خیلی تو خودتی. گفت: نه، چیز خاصی نیست. دیروز توی بازار دوم نازی آباد شدم گفتم: ؟ تو اهل این حرفا نبودی؟! با ناراحتی ادامه داد: خیلی ناراحتم. سه چهار سال از جنگ و شش سال از انقلاب گذشته، هنوز بعضی از رو درست رعایت نمی کنند. دیروز میخواستم برم منزل، توی بازار دوم نازی آباد، دو تا خانم رو دیدم که خیلی از لحاظ بودند. بعضی از جوانها دنبال آن ها راه افتاده بودند و جو بسیار بدی ایجاد شده بود. من طبق وظیفه رفتم جلو و خیلی آرام گفتم: ببخشید ، رو رعایت کنید. اما این دو نفر نه تنها رعایت نکردند، بلکه به من دادند و....... بعد هم چند نفر در حمایت آنها جلو اومدند و کار به دعوا کشید! هر چند نتونستند کاری بکنند و آخرش فرار کردند، اما خیلی از این وضع ناراحت هستم. چرا ما به ، که دستور صریح است توجه نمی کنند؟! تذکرات زبانی داود فقط در مورد ها نبود. اگر کسی از دوستان حرفی می زد که غیبت بود، یا حرف درستی نبود، به او مخفیانه تذکر می داد که فلانی این کار شما درست نبود 📚برگرفته از کتاب قرار یکشنبه ها 🌴🌴🌴 http://eitaa.com/joinchat/4235788289Cf3609bb898
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
📝 🌷🍃زمین که لطف ندارد ... از چه خبر ؟ خیلی دلم میخواست آن لحظه که آن خانم... 🌷🍃گفت: برادرت خوب طلبه‌ای بود ... حیف...که رفت .. اگر می‌ماند افتخار اسلام می‌شد ... کم لطفیِ شما بود،گذاشتید برود ... خیلی دلم میخواست... آن لحظه بمیرم... 🌷🍃چون... هرچه نگاهش کردم نفهمیدم.. آرمان والای تو را چگونه به او بفهمانم... یادم نمی‌رود اولین بار که خواستی بروی.. 🌷🍃 گفتم: تو نیروی فرهنگیِ نظامی.. نظام برای چیز دیگری برایت هزینه کرده...نرو... بگذار تا نظامی‌ها هستند... آنها بروند بجنگند... یادم نمی‌رود بُهت توی نگاهت را.. 🌷🍃گفتی: تو زهرایی؟ تو خواهر منی؟ نه...زهرایی که میشناسم محال است طرز فکرش این باشد .. 🌷🍃گفتم: میدانم... ولی نرو... تو هنوز خیلی کارها باید بکنی... اینهمه سال درس خواندی 🌷🍃 امین... بمــــــان...😔 بیشتر کار کن... شماها که بروید ... دیگر چه کسی علَم حوزه را راست نگه دارد... 🌷🍃گفتی: فرض کن بمانم.... بشوم آیت الله العظمی... یا بشوم فیلسوف قرن... چه فایده دارد اگر این عمامه روی سرم بماند و ... بی‌بی زینب (سلام الله علیها) در خطر باشد؟ نه این فلسفه را میخواهم و نه این عمامه را... 🌾یادم مانده... ... طولِ بلوار را قدم میزدیم... با حرص میگفتی نباید جلوی روحانیون را بگیرند... اشتباه است... ماها باید با عمامه در خط مقدم باشیم... 🌷🍃گفتم: امین‌جان! فرمانده‌اند‌... صلاحدیدی هست.. آنها از بالا میبینند... حتما خوب نیست... 🌷🍃میگفتی: نه... اِلّا و بِلا اشتباه میکنند... نیرو از روحانیِ توی خط روحیه میگیرد... ❤️عزیزم... در اثبات نظرت همین بس... که با حضور و دلاوری‌ات درست توی خط مقدم... صد و شصت نفر از قتل عام نجات پیدا کردند... شهیــــد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
💌 بدترین انتخاب #پیام_معنوی @Panahian_ir
💠می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سر درآورد 🔰مجید تصمیمش را گرفته است؛ 💥اما با هر چیزی دارد. حتی با رفتنش. حتی با شدنش. مجید تمام دنیـ🌍ـا را به شوخی گرفته بود. 🔰عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا🚕 و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید🚷 آنها هم بهانه می‌آورند که چون نداری، تک پسر هستی و داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم را بیرون می‌اندازند😄 🔰تا اینکه مجید رفت اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم😔 وقتی هم فهمید که ما . خالی می‌بست که می‌خواهد به برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. 🔰ما با آلمان هم مخالف بودیم. به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا🏝 ولی ما در فکر و خیال💬 خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. 🔰ما فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری🛌 می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو . حاضر نشد🚫 بگوید. به شوخی می‌گفت: «این فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود🚷 🔰چند روز مانده به رفتن لباس‌های را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید📸 که مثلاً مرا از زیر قرآن📖 رد کرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز است.»😔 @AhmadMashlab1995
تا حالا رفتی!؟ اگه رفتی برا چند دقیقه به یادش بیار ،تو ذهنت💭 تصـورش کن... اگه هم من الان بهت میگم شلمچه کجاست! 🍃شلمچه یه جا خیـلی بزرگه ولی تا چشم کار میکنه ... 🍃جایی که حدود 50 هزار نفر،تو این خاک و زمین 🌷 شدند... 🍃شلمچه جایی که حضرت آقا گفتن: قطعه ای از ... 🍃تو شلمچه نسیم با عطـر سیب می وزه💫! آخه نسیم شلمچه از میاد... 🔰حاج تعریف می کرد... یه نشسته بود رو همین خاکای شلمچـه! خاکا رو کنار زد،کنار زد،کنار زد... رسید به یه !!😦 استخونا و جمجمه ها و پلاکا و سربندا و قمقمه ها... همه رو خارج کردن... پس کجاست ⁉️ خونشون قاطی همین خاکاست! خونشون رو ... 👈تا حالا با خودت فکـر کردی چندتا جـوون🕊!داماد یا اصلا چندتا «دار و ندار یه مامان بابا» زیر این خاکاست!؟ 👈خون چندتاشون این خاکاست؟ یکی ؟ دوتا ؟ صدتا ؟ هزارتا ؟ دوهزارتا ؟! ده هزارتا ؟! 💥📣آی دختر خانم مذهبی! 💥📣آی آقا پسر مذهبی! ♨️حواست به فضای مجازی📱هست!؟ ♨️حواست هست به حرف زدنت؟! ♨️حواست هست به لفظ های خودمونی که گاهی وقتا به کار میبریم!؟ ♨️حواست هست به آشوب بپا کردن تو دلـ💗 ؟! ... ♨️حواست هست به عکس پر عشوه چادری ؟ ... ♨️حواست هست به عکس📸 با ژست های مختلفت؟! 💢نکنه گول بخوریم ! 💢نکنه کنیم ! 💢نکنه حالا شهیدی که سی سال پیش رفت و گفت بخاطر نسل و خاکمون... که گفت زندگیمو فدای آیندگان و میکنم ... حالا خیره شده باشه به چشمات👀 و بگه... این نبود😔 .. 💯بذارید یه چیزیُ تو لفافه بگم ! ازخودی ضربه خوردن⚡️ خیلی بده ! 👈 ، خودیای... از خودشونی ... آخه اگه اونا تورو از نمیدونستن که نمی رفتن🚷 بخاطر تویی که هنوز اون زمان بدنیا هم نیومده بودی یا تو قنداق بودی که !! میفهمی چی میگم ...⁉️ 💯عاشق، معشوقُ دعوت می کنه یا معشوق💞 عاشقُ ؟! 👈معشـوقُ ! اون روزی که دیدی راهی ای... بدون رسما ازت دعوت کردن💌 گفتن بیا ما دلـ💔ـمون واسه بیقراریات تنگ شده... مراقب دلــ❤️ــهامون باشیم! فضای مجازی📲 هم میتواند؛ سکوی 🕊باشد! و هم شیطان👹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh