eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
📝 🌷🍃زمین که لطف ندارد ... از چه خبر ؟ خیلی دلم میخواست آن لحظه که آن خانم... 🌷🍃گفت: برادرت خوب طلبه‌ای بود ... حیف...که رفت .. اگر می‌ماند افتخار اسلام می‌شد ... کم لطفیِ شما بود،گذاشتید برود ... خیلی دلم میخواست... آن لحظه بمیرم... 🌷🍃چون... هرچه نگاهش کردم نفهمیدم.. آرمان والای تو را چگونه به او بفهمانم... یادم نمی‌رود اولین بار که خواستی بروی.. 🌷🍃 گفتم: تو نیروی فرهنگیِ نظامی.. نظام برای چیز دیگری برایت هزینه کرده...نرو... بگذار تا نظامی‌ها هستند... آنها بروند بجنگند... یادم نمی‌رود بُهت توی نگاهت را.. 🌷🍃گفتی: تو زهرایی؟ تو خواهر منی؟ نه...زهرایی که میشناسم محال است طرز فکرش این باشد .. 🌷🍃گفتم: میدانم... ولی نرو... تو هنوز خیلی کارها باید بکنی... اینهمه سال درس خواندی 🌷🍃 امین... بمــــــان...😔 بیشتر کار کن... شماها که بروید ... دیگر چه کسی علَم حوزه را راست نگه دارد... 🌷🍃گفتی: فرض کن بمانم.... بشوم آیت الله العظمی... یا بشوم فیلسوف قرن... چه فایده دارد اگر این عمامه روی سرم بماند و ... بی‌بی زینب (سلام الله علیها) در خطر باشد؟ نه این فلسفه را میخواهم و نه این عمامه را... 🌾یادم مانده... ... طولِ بلوار را قدم میزدیم... با حرص میگفتی نباید جلوی روحانیون را بگیرند... اشتباه است... ماها باید با عمامه در خط مقدم باشیم... 🌷🍃گفتم: امین‌جان! فرمانده‌اند‌... صلاحدیدی هست.. آنها از بالا میبینند... حتما خوب نیست... 🌷🍃میگفتی: نه... اِلّا و بِلا اشتباه میکنند... نیرو از روحانیِ توی خط روحیه میگیرد... ❤️عزیزم... در اثبات نظرت همین بس... که با حضور و دلاوری‌ات درست توی خط مقدم... صد و شصت نفر از قتل عام نجات پیدا کردند... شهیــــد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#هادی_دلها ❤️🍃 #حضرت_علی علیه السلام در بيان احوالات يكی از دوستانشان كه او را #برادر خود خطاب می كردند فرمودند: 💠 او پرفايده و كم هزينه بود اين عبارت #مصداق كاملی از روحيات #هادی به حساب می آمد.💗 هادی در هرجا وارد می شد 🔸پرفايده بود. 🔹اهل #كار بود. 🔸به كسی #دستور نمی داد. 🔹تا متوجه می شد كاری بر زمين مانده، سريع وارد گود میشـد. #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#سہ_بـرادر سه #برادر با هم هماهنگ بودند داخل خونه بیرون از خونه با هم سر کار میرفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت ها سیاسی آخر هم جبهه و #شـهــــادت... #ابراهیم شهید شد #عبدالله مفقود الاثر شد #حبیب رو هم پس از نه سال تکه اے از استخونهاشو به همراه پلاک براے خانواده اش آوردند #برادران_شهید_جعفرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣9⃣9⃣ 🌷 🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطون‌تر بود☺️ یعنی بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی😞 هم قرار داشتیم را روی لبمان می‌آورد. 🔰یک روز بزرگ‌ترش با دوستش👥 آمدند در خانه و گفتند: مامان سر من و دوستم را با آجر شکست💔 من با تعجب پرسیدم: چطور😟 حسین که از شما کوچکتر است دو نفر شما را با هم شکست⁉️ 🔰حسین گفت: می‌خواستم بکشم، آجر را به دیوار زدم، دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود🙂 بدون نمی‌خوابید❌ دبستان بود اما صبح عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا📖 نمی‌خوابید، من که هستم این کارها را نمی‌کردم. 🔰سال ۸۸ که از ماموریت برگشته بود به حسین آقا گفتم می‌خواهم برایت زن بگیرم💍 گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم 💥ولی باید باشد و با شرایط من کنار بیاید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣1⃣0⃣1⃣ 🌷 💠شهیدی که با حضرت زینب(س) در جبهـه دیـــدار داشت ✍همسر بزرگوار شهید برونسی: یکبار خاطره ای از جبهه برایم تعریف میکرد میگفت: 🌷کنار یکی از زاغه های سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص مهمّات میگذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم ڪار یکدفعه چشمم افتاد به یک خـانـم که چادری مشکی داشت، پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها. 🌷با خودم گفتم حتما از این خانمـهاییه که میان جبهه اصلا حواسم به این نبود که زنی را نمیگذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کردم مشغول کارشان بودند و بی تفاوت میرفتند و می آمدند، انگار آن خانم را نمیدیدند. 🌷قضیه عجیب برام سؤال شده بود موضوع عــادی بنظر نمیرسید. شدم بفهمم جریان چیست رفتم نزدیکتر تا رعایت شده باشد، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: 🌷خانم ! جایی که ما مردها هستیم شما نباید بکشین. رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه من زحمت نمی کشید یک آن یاد علیـه السلام افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست . 🌷بی اختیار شده بودم و نمیدونستم چی بگم خانم همانطور که رویشان آنطرف بود فرمودند: هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش میکنیم. 📚کتاب خاکهای نرم کوشک ص۱۶۶ 🌷 شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣1⃣1⃣1⃣ 🌷 💠عشقی فراتر از فوتبال 🔰عشق نوجوانی اش فوتبال⚽️ بود .عکس های ها را از مجلات ورزشی📰 و هر آنچه که به تیم محبوبش💖 ربط داشت جمع می کرد. ... این عشق در آن روزها تب رایجی بود. 🔰محمودرضا از دوره راهنمایی پای ثابت پایگاه مقاومت در مسجد🕌 چهارده معصوم شهرک پرواز شد . حالا عشق فوتبال یک جدی پیدا کرده بود. 🌷 🔰سر تحقیق زندگی نامه📜 دو شهید👥 پایش به موسسه هاتف هم باز شد. با حاج بهزاد پروین قدس آشنا شد. عکاس📸 بسیجی جنگ. رفته رفته تعداد بیشتر و بیشتری از برچسب های عکس های می خرید. 🔰حتی وقتی از پایگاه به خانه بر می گشت🏘 ای دور گردنش بود. تذکر میداد در خیابان با آن وضع نیاید. پدر جنگ را فقط در بمباران های💥 پالایشگاه تبریز تجربه کرده بود با آشنایی ویژه ای نداشت. 🔰تقریبا کسی علاقه به تکرار این برنامه را نمی یافت⚡️الا بزرگ تر. انواع پیشانی بندها هم به خانه می آمد، مشکی، سبز، زرد، حتی پرچم . پدر به فکر ادامه تحصیل📚 بچه هایش بود. 🔰او ابراز نمی کرد❌ اما این ته تهغاری بیشتر در دلش جا داشت😍 او با آن چهره و نگاه شاد و شیرین و بیش از همه ادب و پاکی اش✨ در دل همه شان جا کرده بود پدر به فکر تهیه همه شرایط بود تا بچه ها خوب خوب بخوانند👌 بچه های بزرگ تر همه وارد شده بودند. 🔰اما محمودرضا به خدمت سربازی رفت و وقتی برگشت طور دیگری شده بود. گویی هر آنچه در وجود او💗 رخ داد همان جا بود. دیگر را رها کرد و بیخیالش شد. جا برای دیگر فراخ تر شده بود. برای 🌷 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
0⃣7⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰از روز اولی که رو تو دانشگاه دیدم یه مظلومیت خاصی تو چشماش🙂 بود. با خیلیا فرق داشت. و متکبر نبود❌ خودش برای رفاقت👥 قدم جلو میذاشت. 🔰اصلا هم چیزی رو به دل💗 نمیگرفت خیلی داشت، غم دیگران رو انگاری غم خودش میدونست💔 و تا اونجایی ک در بود برای حل شدن اون مسئله به دیگری میکرد. 🔰اگه کسی ناراحت بود، حتی شده ! با موتور🏍 میرفت دنبالش و میبردش بیرون. طوری فضا رو براش عوض میکرد که اصلا طرف یادش میرفت داشته! و نهی از منکر و نصحیت های دلسوزانش همیشه بجا بود👌 🔰عین یه بزرگتر و دلسوز که انگاری کوله باری از داره پشتمون بود💪 خنده هاش واقعا آدمو سر حال میکرد☺️ یکی از شبـ🌙ـهای قبل از رفتنش، وقتی رفتیم بیرون خیلی بهش اصرار کردم که نره🚷 ولی اون آماده رفتن بود. 🔰 دفاع از حرم رو میدونست میگفت: حالا ک در توانش هست اگه نره باید پاسخگو باشه. گفت: ناراحت نباش! من برمیگردم😔 بهش گفتم تو همه کاراتو کردی که بری، از وابستگی ها و دل بستگی هات💞 دل کندی، حتی دادی رفیقت، هیچ چیز دنیایی نذاشتی بمونه و داری همه چیزو واسه جمع میکنی. بعد به من میگی برمیگردی⁉️ 🔰از اون های همیشگی به لباش اومد. طوری که واقعا نتونستم ادامه بدم و چیزی بهش بگم. انگار یه خداحافظی👋 بود😭 یه عکس گرفت و گفت به کسی چیزی نگو🚫 و . 🔰دیگه نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم📵 تا روزی ک رسید. اون لحظه فقط یادمه ک همه رو صدا میکردم😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دو در یک قاب ما هميشه تاريخ محرومان و پابرهنگانيم. ما غير از خدا کسي را نداريم و اگر هزار بار شويم دست از مبارزه با ظالم برنمي داريم❌ امام خميني (ره) (شهادت ۱۳۹۸بغداد) (شهادت ۱۳۶۲ جزیره مجنون)🌷 🌹🍃🌹🍃 @gomnam1311