eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺هر وقت منزل🏘 مي‌آمد بلافاصله بعد از ناهار با كامپيوتر💻 كار مي‌كرد. وقتي مي‌خواستم كمي #استراحت كند مي‌گفت: روزي مي‌آيد آنقدر در #قبر بخوابيم، بايد قدر #زنده بودن را دانست. 🔻روح‌الله دستمالي داشت كه وقت روضه #امام_حسين(ع) اشك‌هايش را با آن دستمال پاك مي‌كرد. گفته بود هر وقت #شهيد شدم🌷 اين دستمال را همراه من در قبر بگذاريد #شهید_روح_الله_طالبی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 💠همرزم شهید علیرضا قبادی 🔰بنده اولین باری که به منطقه اعزام شدم با آشنا شدم؛ با شهید🌷 در منطقه بودم که ناگهان بیسیم📞 زدند که دشمن به ماشین یکی از بچه‌ها حمله کرده است و متاسفانه تعدادی از بچه ها یا مجروح💔 شده‌اند. 🔰شهید علیرضا به محض شنیدن خبر سریع خود را برای رفتن به منطقه مورد نظر آماده و کرد. گفتم: علیرضا صبر کن تا نیروهای کمکی👥 بیایند. علیرضا گفت: نباید یک دقیقه هم صبر کرد❌ پیکر و مجروحان نباید دست دشمن بیفتد. دشمن بچه ها را سلاخی می کند😔 🔰گفتم: آخه تعداد ما کم است؛ امکان دارد دشمن👹 کمین کرده باشد. علیرضا خیلی محکم گفت: هر که می خواهد بیاید وگرنه خودم تنها👤 می روم. 🔰وقتی را در صدا و چهره اش دیدم گفتم: باشه من می آیم☝️تعدادمان ۶ نفر بود. بچه ها را مسلح کرد و همراه اش چند خشاب پر و چند آر پی جی💥 اضافه آورد. خودش پشت فرمان ماشین تویوتا🚚 نشست و ما هم عقب ماشین. 🔰نزدیک مورد نظر رسیدیم که شهید علیرضا ماشین را متوقف کرد⛔️ و به ما گفت: شماها پیاده👣 و با فاصله ۳متری از هم حرکت کنید! خیلی آرام و آهسته جلو می رویم. گفتم: علیرضا منقطه ساکت است! شهید علیرضا با لبخند گفت: آره زیادی است! 🔰به منطقه مورد نظر رسیدیم دیدیم پیکر شهدا⚰ و مجروحان در کنار ماشین روی زمین افتاده است. خواستیم جلو برویم که با دست اشاره کرد همانجا سنگر بگیریم و آماده شلیک💥 باشیم. خودش یواش یواش به سمت ماشین🚙 حرکت کرد. با دست اشاره کردم علیرضا من هم بیایم؟ با اشاره گفت: . 🔰با سرعت در ابتدا یک نفر👤 از مجروحان را روی دوش خود گذاشت و آورد. گفتم: علیرضا اجازه بده ما هم کمک کنیم. گفت: امکان دارد دشمن اینجا برای ما کرده باشد. شماها فقط هوای من را داشته باشید تا پیکر شهدا🌷 را هم بیاورم. ظرف یک ربع ساعت، شهید علیرضا تمام پیکرها را به دوش گرفت و آورد. تمام لباس های شهید علیرضا قبادی از قرمز شده بود. (درود خدا بر غیرتش) 🔰بعد از اینکه کارش تمام شد گفت: منطقه را ترک کنیم. به اینجای ماجرا که رسید، آهی کشید و گفت: شهید علیرضا قبادی حتی نسبت به پیکر شهدا🌷 هم این چنین احساس مسئولیت می کرد. شهادت کجا و من کجا⁉️ هنوز آنقدر خود را تزکیه نکردم که بشوم😔😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از #نماز تسبیحات📿 میگفت و انگشتاش رو #فشار میداد وقتی ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام #گواهی بدن که با این دست #ذکر_خدا رو گفتم☺️ #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✨نشر به مناسبت سالگرد شهادت🕊 📚موضوع مرتبط: 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀@gomnam1311 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
@WIKISHAHID IRYadet Bashe.mp3
زمان: حجم: 5.49M
🎤 🔊 ♦️ با شخصیت شهید حمید سیاه کالی مرادی از زبان همسر آشنا شویم. 💔 حمید میگفت خانم من نمی تونم جلوی رفقام به شما بگم دوستت دارم... 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ @gomnam1311 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
کتاب «یادت باشد»📕 روایتی است عاشقانه❤️ از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر💗 حضرت زینب کبری(س)💗به شهادت رسید😔! ❤️«یادت باشد»❤️کتابی است که می‌شود ساعت‌ها با آن خندید و روزها با آن اشک ریخت. کتاب را که ورق می‌زنی انگار برایت همه شهدا تصویر می‌ شوند و تازه می‌فهمی آنهایی که فدایی زینب شدند، چقدر شبیه هم هستند. فرقی نمی‌کند اسمشان چه باشد! محمد بلباسی، محسن حججی، مصطفی صدرزاده، مهدی نوروزی یا حمید سیاهکالی و... اینها همگی «یادشان بود» تا ما «یادمان باشد» راه، از آسمان می‌گذرد!🌸 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ @gomnam1311 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
🔰تهران که بود، با ماشین🚗 خیلی این طرف و آن طرف می‌رفت؛ بقول معززش، بیشتر عمرش توی ماشینش گذشته بود! گاهی که با هم👥 بودیم نگرانش می‌شدم؛ دیده بودم که پشت فرمان، گوشیش چقدر زنگ می‌خورد📳 همه‌اش هم تماس‌های . 🔰چند باری خیلی جدی به او گفتم اینقدر با تلفن صحبت نکن؛ خطرناک است⚠️ ولی بخاطر ضرورت‌های کاری انگار نمی‌شد؛ گاهی هم خیلی خسته و بود اما ساعت‌های زیادی پشت فرمان می‌نشست؛ با این همه، دقت رانندگیش خیلی خوب بود👌 خیلی. 🔰من هیچوقت توی ماشینش احساس نکردم❌ همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت معقول می‌راند؛ لااقل دفعاتی را که با هم بودیم اینطور بود☺️ یکی از همرزمانش می‌گوید: «من بستن کمربند را از یاد گرفتم؛ توی هم که رانندگی می‌کرد، تا می‌نشست کمربند را می‌بست؛ یکبار در سوریه به من گفت: محسن! می‌دانی چقدر مواظب بوده‌ام که با نمیرم⁉️» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻همسر شهید: 🔸علی آقا احترام و علاقه خیلی زیادی به ائمه اطهار به خصوص (ع) داشت. علاقه ایشان تا حدی بود که در وصیت نامه📜 خود فرزند پنج ساله‌اش را به توجه خاص نسبت به امام حسین (ع) دعوت می‌کند. 🔹علاقه زیادی به خواندن داشت، چند ماه قبل از شهادتش🌷 به من گفت هر زمان از دنیا رفتم، چه با مرگ طبیعی و چه با شهادت از شما می‌خواهم به کسی که اولین بار برای من بالای سرم حاضر می‌شود بگو زیارت عاشورا📖 بخواند 🔸البته می‌دانم اگر لایق باشم و شوم احتیاجی به غسل و کفن ندارم❌ ولی مجدد از شما خواهش می‌کنم حتی در مراسم ختمم برایم نوحه و مداحی "امام حسین (ع)" پخش کنید. 🔹درباره اینکه دوست دارد چطور شهید شود گفت که: دوست دارم اگر شهید شدم بدنم شود یا "سر" از بدنم جدا شود. اصلا دوست دارم به صورت گمنام🌷 شهید شوم و پیکرم به کشور برنگردد🚫 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت 🚫 💞وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم 😂😃، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد... 💞اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.😅 ❣ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣ 📚 قصه دلبری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰همسر شهید سعيد کمالی: پیکر همسرم⚰ پس از تفحص به کشور بازگشته و اکنون در تهران است اما ما هنوز سعید را ندیدیم. 🔮همسر این شهید گفت: در دیداری که با داشتیم به او گفتم: «ببخشید سردار می تونم یک سئوال بپرسم⁉️ گفت: بله ♦️پرسیدم: از شهدای خبری نیست، پیکر همسرم و چند شهید دیگر هنوز برنگشته😔 و با حالت مستأصل گفتم: بالاخره ... ✳️حاجی دوباره چند لحظه سکوت کرد و بعد سه مرتبه گفت: ، میان، میان مادر همسرم مجدد گفت: پسرم دوست داشت گمنام🌷 باشد، شاید خودش اینجور می خواهد و برای همین برنمی گردد 💢سردار گفت: به خاطر دل همسرش♥️ هم شده برمی گرده 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊💞 🍃°•| مراسم ما، به خواست خودمان نیمه شعبان در🕌 برگزار شد و حجاب کامل داشتم. 🍃°•| جالب است برایتان وقتی 🎥آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری❓ 🍃°•| می دانستم دوست دارد شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار🎥 گفتم: عاقبت ما ختم به شود. 🍃°•| من را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشـــ❤️ـــــــق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید: شما چه آرزویی دارید❓ گفت: همین که خانم گفت.🍃 🌷 🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸 🌹 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈• @gomnam1311 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
نماز های واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید. خواهید دید که چگونه درهای رحمت الهی رو به روی شما باز خواهند شد. 📿 ☘☘☘