5⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰آقاعارف از #کودکی شلوغ، پر جنب و جوش و پرپتانسیل و در کنار اینها همه همیشه #مؤدب بود👌او در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد👶 و بزرگ شد 💥ولی هیچگونه فشاری برای #تحمیل عقیده در خانواده نبود.
🔰هر #خصلتی که ایشان از ما بردند به صورت غیرمستقیم بود. هیچگونه فشار و تحمیل نظری نبود🚫 خانواده متوسطی هستیم و #آقاعارف بسیار آزادانه و آزاداندیش از کودکی بزرگ شد.
🔰البته ناگفته نماند که از همان زمان #کودکی ما برای عارف کتاب📚 داستانهایی با محتوای #مذهبی برایش میخریدیم یا داستانهای مذهبی برایش #تعریف میکردیم. خودم کتاب مذهبی میخواندم و خلاصهاش📝 را برای آقاعارف تعریف میکردم.
🔰شور و شوق😃 زیادی برای شنیدن داستان اهل بیت و #شهدا داشت. کمی که بزرگتر شد در دوران راهنمایی، یک بار از من پرسید که آیا #پذیرفتن_دین اسلام برای ما اجبار است⁉️ یا میگفت #شیعه بودن اجباری است؟ میگفتم نه اجبار نیست⛔️
🔰و #خودمان دینمان را دوست داریم، به خاطر اینکه اسلام دین #کاملتری است خودمان #اسلام را انتخاب کردیم و مذهب هم همینطور است✅ بعد از این صحبتها کتاب #انجیل و #تورات را گرفت و مطالعه کرد. کتابها را با دقت💬 کامل میخواند.
🔰بسیار اهل هدیه🎁 گرفتن و هدیه دادن بود. اگر میخواستیم برایش هدیه بگیریم بیشتر اوقات میگفت #هدیهام کتاب📘 باشد. کتابهای قطور را با #لذت فراوانی میخواند.
🔰از زمانی که #پسرم به دنیا آمد و تا روزی که #شهید شد🌷 هیچوقت یادم نمی آید حرف بدی زده باشد📛 از همان کودکی بسیار #مهربان و خوشزبان بود. خیلی سر و زبان داشت.
#شهید_عارف_کایدخورده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
و همه شهدای دیگه که تصویرشون تو این عکس نیست👆
آدم وقتے یڪ چیزے میخواهد
هم تلاش میڪند
هم دعا میڪند
هم از #ڪسانے ڪہ ڪارے ازشان برمے آید #ڪمڪ میگیرد
توسل بہ #شهدا مثالے از حالت سوم است.
اگر حاجت داری از آنها ڪمڪ بگیر...
#شهدا_نیکو_رفیقانند...
#شهدا_بامعرفتند...
شما به کانال
#رهروان_شهدا_زمینه_سازان_ظهور
@gomnam1311
دعوت شدید
اگر مایل هستید به کانال شهدا یه سر بزنید 🌷🌷🌷🌷
@gomnam1311
6⃣8⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلند
📝به هوای دورهمی و اردو و #بگوبخند به موسسه آمدیم. گروه بندی👥 شدیم و عدل #آقامحسن شد سرگروهمان. با خوش اخلاقی و خنده رویی☺️ من را شیفته خودش کرد. با کتاب📘 دیدم که جانم میرود نگاهم را درباره #شهدا عوض کرد.
📝خودش کتاب هنر #اهل_بیت را دوست میداشت. با عشق❤️ از آن حرف میزد. دستگیری اهل بیت از #شهدا وسط جنگ و جبهه را تعریف میکرد. در گوشمان میخواند که #رفیق_شهید انتخاب کنید.
📝میگفت: برو تو گلستان شهدا🌷 یکیشون بهت چشمک میزنه😉 همون #رفیقته. خودش هم با #حاجاحمد طرح رفاقت بسته بود. جملههایش را روی تابلو مینوشت✍ از میانشان این در ذهنم حک شد: #خدایا! با تمام وجود درک کردم که #عشق_واقعی تویی💖 و #شهادت تنها راه رسیدن به این عشق است👌
📝در اردوی #راهیان_نور💫 به #فکه رسیدیم. تا از اتوبوس🚎 پیاده شدیم کفش هایش رو در آورد. صحبتی از #حاج_حسین_یکتا را برایمان نقل کرد: ما اینجا داریم قدم میذاریم رو #چشم_شهدا. وقتی جنازه ای پیدا میشه فقط چند تیکه استخونه😔 گوشتش کجاست؟ #سرش کجاست؟ چشمش کجاست⁉️ همه اینها تو این #خاکه.
📝از ته دل آرزو میکرد که ای کاش بتواند با #خونش جریانساز باشد. در آخرین پیامش📲 برایم نوشت: سلام داداش خوبی بدی دیدی #حلال_کن انشاءالله امروز عازمم دعاکن #روسفید بشم. بهش زنگ زدم📞 پرسیدم: کی برمیگردی؟ خیلی جدی گفت: انشاءالله دیگه #برنمیگردم.
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا
اگر برای رضای خدا کار کنی
بارها به او میگفتم: «میخواهی کاري کنيم که برگردي تهران و در رأس هرم سپاه، با توجه به ویژگیهایی که داري، از تو استفاده شود؟» ميگفت: «ميخواهي مرا هدر دهي؟ مگر چه اشکالي دارد که اینجا کار کنم. ديگران در تهران هستند و کارشان را انجام میدهند.»
گفتم: «خوب، تو اگر بيايي تهران، بهعنوان الگوی مقاومت، الگوي تقوا، الگوي خاص مديريت مطرح ميشوي.»
ميگفت: «اینجا هم با برادرها کار میکنم. جمعي هستيم که مشغول فعاليتيم. هر جا باشي، اگر براي رضاي خدا کار کني، همانجا الگو خواهي بود.»
راوی: محسن رفیقدوست
منبع: نوید شاهد
شهید محمد بروجردی، مسیح کردستان
شهادت محمد بروجردی، مسیح کردستان، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا (۱ خرداد 1362 ش)
@masjednama | masjednama.ir
☘همســ💞ـرم مثل #شهدا بود..
متواضع و صبور و فروتن؛ و خیلی #مهربان بود.
🌿روزی یک ساعت🕰 #قرآن میخواند. علاقه اش به #شهدا توصیف ناپذیر است. کتاب های شهدا📚 رو میخواند و هر سال راهیان نور💫 میرفت.
☘با آنکه مشغله کاریاش زیاد بود و #دائم مأموریت میرفت اما وقتی از بیرون وارد منزل🏡 میشد خیلی #صبورانه رفتار میکرد؛ خستگی کارش را پشت در میگذاشت؛ به عنوان زن خانه مرا درک💖 میکرد.
🌿اکبر برای #شهادت خیلی تلاش کرد💪 #خالصانه برای سپاه کار کرد. میگفت: حاضرم برای #سپاه مجانی کار کنم.
راوی: #همسر_شهید
#شهید_اکبر_شهریاری ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7⃣1⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠کارفرهنگی
🌾سید نشست روی #خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد👊!مشت اون پر از خاک بود روبه من کرد وگفت:"مجید،امروز #وظیفه ى من و تو اینه که این خاکریز رو #گسترش بدیم و بیاریم توشهرها! "
🌾ابروهایم را جمع کردم. معنی این حرف سید را نمیفهمیدم🗯. خودش توضیح داد و گفت:" #تیر و و توپ و تفنگ دیگه تموم شد🚫!
ماباید توی شهر، کوچه به کوچه، مسجد به مسجد🕌، مدرسه به مدرسه، دانشگاه به دانشگاه #کارکنیم. باید بریم دنبال #جوانها.
🌾باید پیام این هایی که توی #خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر."گفتم: خب اگه این کارو بکنیم چی میشه⁉️برگشت سمت من👥 و باصدایی بلند تر گفت:"جامعه #بیمه میشه. گناه🔞 درسطح جامعه کم میشه. مردم اگه با #شهدا رفیق بشن💞 همه چی درست میشه.
اونوقت جوان ها میشن یار #امام_زمان😍 "
🌾بعد شروع کرد توضیح دادن: "ببین ، ما نمیتونیم❌ چکشی و تند برخورد کنیم.باید بانرمی و #آهسته آهسته کارخودمون رو انجام بدیم👌 .باید #خاطرات کوتاه و زیبای شهدا🌷 را جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که مارو دعوت کنند. باید #خودمان برویم دنبال جوان ها.
🌾البته باید قبلش زوی خودمان کارکنیم. اگه مثل #شهدا نباشیم 🚫،بی فایده است😔.
کلام ما تاثیر نخواهد داشت."
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
به نقل از مجیدکریمی دوست شهید
📚کتاب علمدار/ انتشارات ابراهیم هادی .
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh