eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. حضرت موسى (علیه السلام ) در مناجات خود در كوه طور عرض كرد: یا اله العالمین (اى معبود جهانیان ). جواب شنید: لبیك (یعنى نداى تورا پذیرفتم ). سپس عرض كرد: یا اله المحسنین (اى خداى نیكوكاران ) همان جواب را شنید(لبیک) ،سپس عرض كرد: یا اله المطیعین : (اى خداى اطاعت كنندگان ) باز همان پاسخ را شنید. سپس عرض كرد: یا اله العاصین (اى خداى گنهكاران ). سه بار در پاسخ شنید: لبیك ، لبیك لبیك . موسى (علیه السلام ) عرض كرد: خدایا چرا، در دفعه چهارم ، سه بار پاسخم دادى ؟! خداوند به او خطاب كرد: عارفان به معرفت خود، و نیكوكاران و اطاعت كنندگان به نیكى و اطاعت خود، اعتماد دارند، ولى گنهكاران جز به فضل من ، پناهى ندارند، اگر از درگاه من ناامید گردند، به درگاه چه كسى پناهنده شوند؟!. منتخب قوامیس الدرر(ملا حبیب الله كاشانى ) ص  .
میدونی تو رو بی حد و اندازه دوست دارم_۲۰۲۲_۰۶_۱۵_۲۱_۴۹_۵۷_۰۲۶.mp3
33.03M
مثلا شب هارو واسه دیدنت تو خواب دوست دارم.. میدونی تو رو بی حد و اندازه دوست دارم در خونه ت رو که همیشه بازه دوست دارم سرنوشتی رو که نگاهت میسازه دوست دارم هرچی که منو یاد تو میندازه دوست دارم مثلا دریا رو واسه کشتی نجات دوست دارم من پر پرواز رو تا بیام به کربلات دوست دارم پسرم رو وقتی که میافته روی پات دوست دارم دوست دارم چایی روضه ت رو دوست دارم دوست دارم شفای تربت رو دوست دارم رفیق هیئت رو دوست دارم حب الحسین اجننی عشق منی عشق منی من به خاطر حرمت دنیا رو دوست دارم تو این روزگار فقط این اشک هامو دوست دارم زیر آسمون حرم آقامو دوست دارم من به خاطر حرمت دنیا رو دوست دارم واسه دیدنش امروز و فردا رو دوست دارم مثلا شب ها رو واسه دیدنش تو خواب دوست دارم بچه نوزاد رو واسه نوزاد رباب دوست دارم حالمو تو هفته شب جمعه ها خراب دوست دارم دوست دارم همیشه گریه رو دوست دارم همین یه هدیه رو دوست دارم فقط رقیه رو دوست دارم حب الحسین اجننی عشق منی عشق منی برا شاهی که تک و تنها مونده دلگیرم برا پیکری که تو صحرا مونده دلگیرم برا پیرهنی که به غارت رفته دلگیرم برا خواهری که اسارت رفته دلگیرم مثلا از بارون برا خشکی لبات دلگیرم حتی از ابری که نشده سایه برات دلگیرم بیشتر از هرچیزی من از امواج فرات دلگیرم دلگیره وداع آخر دلگیره نگاه خواهره دلگیره میبینه دخترش دلگیره حب الحسین اجننی عشق منی عشق منی
. علیه_السلام برگرفته از سخنان حضرت آیت‌الله : 🔹چند جمله‌اي هم از حالات حضرت امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)‌ بشنويم كه مي ‌فرمايند: (اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ كانَ إذا حَجَّ حَجَّ ماشياً)؛ «وقتي كه حضرت امام حسن مجتبي (علیه السلام)مكّه مي‌رفتند؛پياده مي‌رفتند». 🔹در بعضي روايات آمده است: (وَ رُبَّما يَمْشِي حافياً)؛«گاهي هم پيش مي‌آمد كه پابرهنه اين راه را طيّ مي‌ كردند».در حالي كه اسب‌ها و شترها، خالي از راكب مي ‌رفتند،آن حضرت پياده و پابرهنه به حجّ مي ‌رفتند. 🔹در يكي از سفرها خدمتشان عرض شد، اين كساني كه همراه شما هستند، توانايي راه رفتن ندارند و از شما حيا مي ‌كنند كه سوار شوند و شما پياده باشيد. 🔹چه خوب است كه شما هم سوار بشويد تا آنها هم سوار شوند. فرمودند: نه، سوار نمي ‌شوم! ولي راهم را از آنها جدا مي‌ كنم كه آزاد باشند و سواره بروند. ما هم از راه خودمان پياده مي‌ رويم. مقداري كه راه رفتند پاي مباركشان ورم كرد. 🔹افرادي تقاضا كردند حال كه پايتان ورم كرده، سوار شويد.فرمودند: نه، من سوار نمي ‌شوم! ولي سر راهمان به شخص سياه‌ پوستي برمي ‌خوريم كه روغني همراهش هست. آن روغن را از او بخريد؛چون براي پاي من نافع است.كسي گفت: آقا سر راه ما منزلي نيست كه به كسي بر بخوريم. 🔹فرمود: چرا! به همين زودي مي ‌رسيم و او را مي ‌بينيم. مقداري كه راه رفتند،ديدند انسان سياه ‌پوستي از دور پيدا شد.فرمود: برويد، روغني همراه دارد،در دادن پولش هم سخت گيري نكنيد؛ هر چه پول خواست به او بدهيد و بخريد.كسي رفت و به آن غلام سياه گفت: شما روغني همراه داريد؟ گفت: بله! ولي شما از كجا فهميده‌ايد و براي چه مي ‌خواهيد؟ گفتند: براي امام حسن مجتبي (علیه‌السلام).تا شنيد، گفت، پس خودم را به حضور اقدسشان ببريد. 🔹خودش آمد و گفت: آقا! من از ارادتمندان شما هستم و افتخار مي‌ كنم كه از اين روغن به پايتان بماليد و نافع به حالتان باشد؛ پولي هم نمي ‌خواهم.فقط يك دعا از شما مي ‌خواهم.دعا بفرماييد خدا به من پسري بدهد كه سالم و محبّ شما اهل بيت باشد. چون وقتي من مي ‌آمدم زنم در حال وضع حمل بود مي ‌خواهم وقتي برمي ‌گردم هر دو را سالم ببينم. 🔹امام دعا كرد و فرمود: وقتي برگردي خواهي ديد زنت به سلامت وضع حمل كرده و فرزندت پسر و سالم است و از دوستان و شيعيان ما خواهد بود. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. میرزا حاجب بروجردی، معروف به افصح الشعراء، از شاعران قرن چهاردهم، روزی در ضمن یکی از اشعار خود برای امیرالمؤمنین علیه السلام چنین سرود: حاجب اگر محاسبۀ حشر با علی است من ضامنم که هرچه بخواهی گناه کن! شب‌هنگام حضرت به خواب او آمده و فرمودند: شعرت را این‌گونه اصلاح کن: حاجب یقین محاسبۀ حشر با علی است شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن! 🏷 .
. 💔 خدایا! ما نمی‌فهمیم چقدر وابستگی به دنیا برامون بده؛ اگر هم بفهمیم، زورمون به دنیا نمی‌رسه. تو که حواست به ما هست، تو که ما رو دوست داری، تو که همه‌کارۀ مایی، تو که هرچی بخوای همون میشه، تو که فقط تو باید بخوای تا بشه، تو بیا و غل و زنجیر این دنیا رو از دست و پای ما باز کن؛ تو بیا و میل به دنیا رو در ما از بین ببر؛ تو بیا و دل ما رو با عشق خودت آباد کن ... .............. الا ای تیرگی های شب ای خاموشی صحرا زمین ها آسمانها کهکشان ها گوش سر تا پا ببینید از دل بشکسته آوای که می آید که نزدیک است بنیاد فلک را بر کند از جا کدام افتاده از پائی به خاک تیره افتاد که گوئی خاک ، معشوق است و او چون عاشقی شیدا به پای نخل های کوفه اشک کیست میبارد ؟ که آب از چشمه چشمش بنوشد نخله خرما به گرد نخل ها در ظلمت شب گشتم و دیدم امیر المومنین را محوذات خالق یکتا نه خوش از حجیم و نی هوای جنتش بر سر نه در افسوس دیروز و نه در اندیشه فردا ز خشم افکنده بر اعضای دنیا لرزه و گوید که ای دنیا چه خواهی از علی عالی اعلا منه پوسیده دامت را به زیر پنجه شاهین میفشان دانه های پوچ خود را جانب عنقا تو و این خط و خال و عاشقان سینه چاک تو من و این اشک و آه و ناله و بیداری شب ها من از آغاز عمر خود طلاق دائمت گفتم ز چشم دورتر شو دور ، غری غیری ای دنیا نه سیراب از تو می گردند بلکه تشنه تر گردند اگر ریزی به کام تشنگان خود و صد دریا خدا داند ز کل گنج هایت دوست تر دارم که طفلی بی پدر لب وا کند گوید به من بابا بگرد ای آسمان دیگر نیابی رهبری چون من که با اشک فقیری شهریاری کند سودا به روز از تیغه شمشیر او خون عدو ریزد به شب از چشم گریانش ببارد اشک در صحرا ندارم بیم خیزد گر همه عالم به جنگ من ولی از گریه طفل یتیمی لرزدم اعضا اگر با حلقه های آهنینم سخت بر بسته کشانندم به اوج کوه ها بر سخره صما و گر از سیم و زر پر گردد این گردون و گویندم که از آن تو دنیا و تمام هست آن یکجا به مزد اینکه گیرم دانه ای را از دم موری به حق حق نیازارم ز خود مور ضعیفی را امیر مومنان و ظلم بر افتادگان هرگز علی مرتضی و رنج بر بیچارگان حاشا با مهر و وفا مردم زمن دیدند بی وقفه بی در پاسخم جور و جفا کردند بی پروا میان دوستان خود چنان تنهای تنهایم که شب با چاه ، دور از چشم یاران میکنم نجوا از آن کودک که دارد شوق بر پستان مام خود علی را مرگ خوشتر با چنین غم های جان فرسا چه شب هائی که نان دادم به سائل ها و بشنیدم که می گفتند یا رب از علی برگیر داد ما نه آن سائل مرا بشناخت در دامان تاریکی نه من در نزد او کردم برایش نام خود افشا تو هم دنیا چو آن سائل مرا نشناختی هرگز که خون کردی دل زار مرا پیوسته بی پروا تو ، بین دشمنان ، دست توانای مرا بستی تو حقم را گرفتی و نهادی در کف اعدا تو فرزند مرا در بین آن دیوار و در کشتی تو پیش چشم من سیلی زدی بر صورت زهرا تو دست ظلم بگشودی زدی برخانه ام آتش تو تنها حامیم را پشت در انداختی از پا ز من مخفی مکن ای چرخ دون پرور که می دانم همین شب ها به خون سر شود مظلومیم امضا همین شب ها به محراب دعا در مسجد کوفه به خاموشی گراید مشعل تابنده تقوی مکن مخفی زمن دنیا که خود آگاهم و دانم شود فرقم دو تا در راه ذات خالق یکتا همین شب ها چو شب های سیاه مسجد کوفه شود در ماتمم نیلی لباس زینب کبری علی از شدت عدل و مروت کشته شد (میثم) که جاوید است تا صبح قیامت عدل آن مولا
rozeh2.haji hanifi.mp3
15.41M
۱🎙 حجت‌الاسلام 📝 شمشیر اومدی ... علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ شمشیر! اومدی ولی چرا دیر اومدی شمشیر! حالا که علی شده پیر اومدی ۲ کاش روزی که صبر من دستامو بست میومدی کاش روزی که غرور علی شکست میومدی کاش روزی که فاطمه به خون نشست میومدی دیر اومدی ، دیر اومدی قبل تو داغ عزیزم من و از پا انداخت قبل تو میخ دری کار حیدر رو ساخت ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ شمشیر! زهرتو ریختی دیگه کوتاه بیا شمشیر! کربلا با دل زینب راه بیا ۲ توی گودال جلو زینب دیگه شر به پا نکن توی گودال بیشتر از حدِّ خودت جفا نکن توی گودال جای زخم نیزه ها رو وا نکن کوتاه بیا ، کوتاه بیا نذا دادِ زینبش تا خیمه‌ها برسه بذا سهمی از تنش به بوریا برسه ۲ . شرمنده ام که خانه ی اَمنی نداشتم مریضه ای که شفا می دهد، جواب شده است فلک به روی سر مرتضی خراب شده است نفس کشیدن زهرا چقدر قیمتی است که قدر جان علی، هر نفس حساب شده است پناه عالمیان حیدر است، اما او پرش شکسته، پناه ابوتراب شده است نخی ز چادر او آفتاب شد، اما غبار، در پی آزار آفتاب شده است غبار بر روی چادر نشست در کوچه غبار قاتل خورشیدِ در حجاب شده است برای صورت او برگ گل ضرر دارد همان کسی که به او حوریه خطاب شده است صداق فاطمه را شرم مرتضی پرداخت برای دادن مهرش، چقدر آب شده است دلیل شرم علی بال زخمی زهراست دلیل شرم علی قصه طناب شده است دو دست دختر او را طناب بعداً بست امان؛ مسير غزل مجلس شراب شده است شاعر:
rozeh1.haji hanifi.mp3
17.86M
۱🎙 روضه حجت‌الاسلام محسن حنیفی 📝 روزگارم با غلامی علی سر می شود
rozeh payani.haji hanifi.mp3
2.21M
۱🎙 روضه پایانی حجت‌الاسلام محسن حنیفی 📝 یا فتیان بنی هاشم ...
rozeh payani.haji hanifi.mp3
3.05M
🎙 حجت‌الاسلام 📝 افطارها به کام دلم تلخ می شود
CamScanner ۰۴-۰۹-۲۰۲۳ ۲۰.۵۸.pdf
395.8K
✅امیرالمومنین را داخل گلیمی به منزل آوردند ✅نجوای دختران امیرالمومنین با ایشان 📚ریاض الشهاده محمدحسن قزوینی جلداول ص۶۰۲
. در کتاب اسرار السلاطین از کتب خطی خزانه حضرت ابوالفضل العباس(ع) نقل است که: نادر شاه وزیری شیعه به نام میرزا مهدی خان منشی استرآبادی داشت. بعد از آنکه نادرشاه کشور هندوستان را فتح کرد وزیر شیعی خود را خواست ، وزیر از نادرشاه درخواست سفر به عتبات مقدسه در عراق را کرد. زمانی که نادر شاه خواسته وزیر را شنید آن را مسخره کرد و به استهزاء گرفت و به او گفت: شما شیعه مردگان را می پرستید، کسی که صدها سال است از این دنیا رفته است آیا می روید سر قبر او و به او سلام می کنید؟ میرزا مهدی وزیر گفت: شکی در ظاهر نیست که او رحلت کرده است ولیکن آنها کارهایی می کنند که از عهده زنده برنمی آید و این مردم همیشه معجزات و کرامات آنها را می نویسند. و از دلایل این حرف یکی از کرامات پدرش مولا امیرالمومنین علی(ع) سلطان نجف است که حیوان نجس العین نزدیک به مقام پاک او نمی شود و عجیب تر اینکه خمر به نزدیک مقام پاک او نمی رسد مگر اینکه فاسد می شود و تبدیل به سرکه می گردد و خاصیت مستی اش را از دست می دهد. زمانی که نادرشاه این حرف را شنید گفت: اگر چنین باشد که شما می گویید من با تو می آیم تا این کرامت و معجزه را تماشا کنم. بعد از آن نادرشاه، به سمت عراق حرکت کرد وقتی به نزدیک حرم امیرالمومنین علی(ع) رسید شیشه ای را که در آن خمر بود و آن را محکم بسته بود خارج کرد و دید بوی سرکه از آن متصاعد می شود پس، آن را باز کرد و طعمش را چشید و دید که به سرکه تبدیل شده است ، بعد سگی را خواست که به نزدیکی حرم مطهر امیرالمومنین(ع) وارد کند هر چه کوشید نتوانست و سگ اصرار داشت که از جایش حرکت نکند پس زنجیری به گردن او بستند و او را کشیدند تا اینکه زنجیر پاره شد و نتوانستند آن را وارد منطقه ای که محیط به حرم شریف بود وارد کنند. وقتی نادرشاه این معجزات و این کرامات بزرگ را دید برای مولا خاشع و خاضع شد و گفت من چون این کرامت آشکار را دیدم از شما می خواهم مرا با زنجیر آهنی که سگ را به آن بسته بودید ببندید تا وارد ضریح مولا امیرالمومنین بشوم. مردم کار نادرشاه را تصدیق نکردند و گمان کردند دیوانه شده است و بعد از آن روشن شد که او هیچ باکی ندارد و بعد از لحظاتی مرد غیر آشنایی آمد، با هیبت بود و به نادرشاه نزدیک گردید و زنجیر طلا را به گردن نادرشاه گذاشت و او را به سوی قبر امیرالمومنین(ع) کشاند، چون به قبر مطهر رسید تا خشوع و ترس و ادب وارد شد و تاجی که از پادشاهان به او ارث رسیده بود و قیمتش خیلی زیاد بود آن روز به روی ضریح گذاشت و گفت: تو پادشاهی ای سید من و ای مولای من و من یکی از بندگان کوچک تو هستم و طمع دارد که سگ در خانه ات باشم. کلب درگاه امیرالمومنین نادر قلی آنکه در هرکار امیدش به توفیق خداست ندیم نادرشاه چون دید شراب تبدیل به سرکه شده بالبداهه این شعر را سرود : در خاک نجف«ندیم»آسوده بخواب اندیشه مکن ز پرسش روز حساب جایی که بدل به سرکه گردد می ناب بی شبهه گنه شود مبدل به ثواب . .
واحد - حیدر امام ما و حیدر امام قنبر.mp3
4.25M
امیرالمؤمنین حیدر امام ما و حیدر امام قنبر 🎤 ✍ حیدر امام ما و حیدر امام قنبر قنبر غلام حیدر، ما هم غلام قنبر خدمت به مرتضی را لایق نبود هرکس مرغ سعادت اما پر زد به بام قنبر او احترام دارد از احترام مولا ما احترام داریم از احترام قنبر هرکس به رتبه ی خود جایی مقام دارد او زیر پای حیدر ما زیر گام قنبر از شیعیان زهرا، زن ها به فضه معروف از شیعیان مولا، مردان به نام قنبر وقتی سلام حیدر در شهر بی جواب است می شد دل علی شاد از یک سلام قنبر القصه ما کجا و درک مقام مولا مائیم و آرزوی درک مقام قنبر .
. با مدد از لسان الغیب عاشقان ماه مناجات و دعا آخر شد ماه مهمانی حق ، ماه عطا آخر شد می رود نهر به نهر آب بقا  برخیزید ماه نوشیدن این آب بقا آخر شد گرچه غفران الهی همه دم هست ولی ماه بخشندگی جرم و خطا آخر شد ماه پر فیض صیام آمده پایان  یاران کرم و لطف خداوند کجا آخر شد در تقرب به خدا بود دل ما ، افسوس ماه شبهای دل انگیز خدا آخر شد ماه شبهای مناجات و عبادات گذشت ماه شبهای پر از شور و نوا آخر شد آخرین بار  " ابو حمزه " بخوانید امشب مجلس شورِ دعاهای شما آخر شد روزی از عرش فراخوان عبادت دادند آمد از عرش دگر باره ندا  ،  آخر شد رفت ماه رمضان ، ماه بهار دل ها فصلی از تابش انوار صفا آخر شد عید فطر آمد و آورد پیامی ما را کس نپرسد سحر عشق چرا آخر شد کربلا چهره ای از آینه بر خاک نشست گوئیا عمر همه آینه ها آخر شد تا که سرها به سر نیزه بر آمد  گفتند عمر گلها همه در کرب و بلا آخر شد بغض فریاد مرا "یاسر" دل خسته نوشت آه ای عالمیان عهد و وفا آخر شد . . . . . . . «یاسر»✍ .
مانند غنچه سر به گریبان گرفته ام در بین باغ گوشه هجران گرفته ام بر زانوان بی کسی ام سر گذاشتم از دوری توکلبه احزان گرفته ام بی افتاب روی تو روزم سیاه شد باقی عمر شام غریبان گرفته ام خانه نشین شدم که کمی مادری کنم جای تو در بغل سر طفلان گرفته ام در پیش بچه های تو گریه نمی کنم این بغض را چو میله زندان گرفته ام با گریه میخ را ز در آورده ام برون از چشم خویش خار مغیلان گرفته ام یادش به خیر زندگی ام رو به راه بود با گریه پشت دست به دندان گرفته ام شرمنده ام که خانه امنی نداشتم شرمنده ام که رخ ز عزیزان گرفته ام ✍ ................ . یادش بخیر فاطمه جانم قدیمها ماقبلِ آن که بشکند اینجا حریمها یادش بخیر دخترعمو خانه داری‌ات با آن نشاط از دل من غمگساری ات یادش بخیر عطر تو در خانه پخش بود در خانه راه رفتنت آرام بخش بود یادش بخیر بی سحری روزه داری‌ات در روزهای سختِ علی ،بردباری‌ات یادش بخیر شادی و بازی بچه ها دورت حسین و زینب و کلثوم و مجتبی یادش بخیر وقت سخن روبروی تو تو گرم گفتگو و منم محو روی تو یادش بخیر از پدرت خواستگاری‌ات دوران نوجوانی و فصل بهاری ات یادش بخیر نان معطر به بوی تو آن سفره و نشستن من روبروی تو یادش بخیر لذت شش ماه انتظار رخت و لباس دوختنت بهر آن نگار یادش بخیر شادی روز غدیر تو اما چه زود خانه نشین شد امیر تو یادش بخیر گرچه که خیری ندیده ای ای سرو قامتی که دگر قد خمیده ای من را ببخش بهر تو گر ،کم گذاشتم ((شرمنده ام که خانه اَمنی نداشتم))
ShamArbaein1393[09].mp3
4.69M
توسل [بیــا و ایــن دل شـکســته را بخر ...] بـــــــا نـــــــــوای بلبل در قفسیم و ز چمن می‌گوییم یا اویسیم و مدیحت ز قرن می‌گوییم یاکه مانند مسافر ز وطن می‌گوییم «گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم بعد منزل نبود در سفر روحانی» حسین من بیــا و ایــن دل شـکســته را بخر حسین من مسافر جامانده را با خود ببر در دلم بود شوَم عاشقِ بین الحرمین پدرم بود مُشوِّق که ادا سازم دِین مادر آهسته مرا گفت که ای نورِ دوعین هر دری بسته شود، جز درِ پرفیضِ حسین این درِ کعبه عشق است که باز است هنوز ** آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا بسلامت دارش مدینه چقدر این شبا خلوته ، .. شاید امام زمان الان مدینه باشه و برای غربت جد غریبش گریان باشه https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/5364
اطلاعیه📣 اعضای محترم که تمایل دارند رو تهیه کنند در پیام‌رسان ایتا به این شماره پیام ارسال کنند 09127797249 آقای سید عباس موسی کاظمی
. 💠داستان [احسان و نیکوکاری] مردی در بنی‌اسرائیل در خواب دید فردی به او گفت: نیمی از عمر تو در وسعت و نیم دیگر در عسرت است. اکنون انتخاب کن کدام اول باشد. مرد گفت: من شریکی در زندگی دارم که باید با او مشورت کنم. وقتی مسئله را به همسرش گفت، همسرش به او گفت نیم اول را انتخاب کن. مرد این کار را کرد و دنیا به او روی آورد. هر گاه نعمتی به او می‌رسید، همسرش به او می‌گفت: به فلان خویشاوند نیازمندت کمک کن! فلان همسایه نیازمند است، دست او را بگیر. بدین سان هر نعمتی که به او می‌رسید، به نیازمندان کمک می‌کرد و شکر نعمت را به جای می‌آورد. وقتی نصف دوم عمرش رسید، همان مرد را در خواب دید که به او گفت: به درستی که خداوند از کار تو سپاسگزاری نمود و تو در تمام عمرت مثل گذشته خواهی بود.   💠داستان [استغفار] ربیع بن صبیح می‌گوید مردی نزد امام حسن(ع) آمد و از خشک‌سالی گله کرد. امام حسن(ع) به او فرمود: «استغفار کن [از خدا آمرزش بخواه]». مرد دیگری آمد و از فقر و نیازمندی گله کرد، امام به او فرمود: «استغفار کن». مرد دیگری آمد و عرض کرد: دعا کنید خدا پسری به من بدهد. امام به او فرمود: «از خدا آمرزش بخواه». عرض کردیم: افرادی با حوائج گوناگون نزد شما آمدند. شما همه آنها را به استغفار سفارش کردید. حضرت فرمود: «من این را از خود نگفتم، بلکه این را در نتیجه تأمل در گفته خدا به دست آوردم. خدا از حضرت نوح (ع) حکایت می‌کند که به قوم خود گفت: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا» ».  💠داستان [احترام به والدین] آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) بزرگ فرهنگ بان ميراث اهل بيت (عليهم)، در بيشتر علوم اسلامي صاحب نظر بود و تأليفات ارزشمند ايشان - كه نزديك به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف است - گواه روشني بر اين حقيقت است. او اين همه توفيقات را از بركت محبت به پدر و دعاي والدين مي داند. او در خاطرات خود چنين مي گويد: زماني كه در نجف بوديم، روزي مادرم فرمود: پدرت را صدا بزن تا براي صرف نهار تشريف بياورد. حقير به طبقه بالا رفتم و ديدم پدرم در حال مطالعه، خوابش برده است. مانده بودم چه كنم: از طرفي مي خواستم، امر مادرم را اطاعت كنم و از طرفي ديگر مي ترسيدم با بيدار كردن پدر باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لب هايم را كف پاي پدر گذاشتم و آرام چندين بوسه زدم تا اينكه پدر از خواب بيدار شد، وقتي اين علاقه و ادب و كمال و احترام را از من ديد، فرمود: شهاب الدين تو هستي؟ عرض كردم: بلي آقا. آنگاه دو دستش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: پسرم! خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمين اهل بيت (عليهم) قرار دهد. 👈حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي مي فرمود: من هر چه دارم، از بركت آن دعاي پدرم است ــــــــــــــــــــــــــــ .