eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🏴 روضه درب و دیوار علامه مجلسى گويد: در كتاب سليم بن قيس هلالى به روايت ابان بن ابى عيّاش از او، از سلمان و عبد اللَّه بن عبّاس روايت شده كه گفتند: هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) رحلت كردند هنوز جنازه مقدس آن حضرت را به خاک نسپرده بودند كه مردم عهد و پيمان خود را شكستند و مرتد شدند و علم مخالفت را برافراشتند. اما حضرت على(ع) مشغول غسل و كفن و حنوط جسد مبارک پيغمبر عزيز اسلام شد تا اينكه آن جسد مقدّس را به خاک سپرد. سپس على عليه السّلام طبق حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مشغول جمع آورى قرآن مجيد شد. پس از اين جريان عمر به ابوبكر گفت: مردم عموما غير از على و اهل بيتش با تو بيعت كردند، به دنبال وى بفرست تا بيايد و بيعت كند. ابوبكر پسر عموى عمر را كه نامش قنفذ بود خواست و به او گفت: نزد على برو، به وى بگو: خليفه پيغمبر تو را خواسته! چندين مرتبه قنفذ اين مأموريت را انجام داد ولى حضرت امير نزد آنان نيامد. عمر در حالى كه خشمناک بود برجست و خالد بن وليد و قنفذ را خواست. به آنان دستور داد تا هيزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. در آن هنگام حضرت زهرا عليها السّلام پشت در نشسته بودند و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ناتوان شده بود. عمر به در خانه على(ع) كه رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت زهرا(س) فرمود: «ما را با تو چه كار كه نمى ‏گذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم؟!» عمر به حضرت فاطمه(س) گفت: در را باز كن! والا آتش به جان شما مى ‏زنيم! فاطمه زهرا(س) در جوابش فرمودند: «آيا از خداى توانا نمى‌‏ترسى كه داخل خانه من مى ‌شوى و به خانه‌‏ام حمله و هجوم مى ‌كنى؟!» ولى او حاضر نشد كه برگردد! آتش خواست و در خانه را آتش زد. وقتى در سوخت او در را باز كرد! در همين لحظه بود كه حضرت زهرا(س) در مقابل وى قرار گرفت و فرياد زد: «پدر جان! اى رسول خدا!» او شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوى فاطمه عليها السّلام زد. وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازيانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت كه صيحه‏ اى زد و پدر خود رسول خدا(ص) را به فرياد طلبيد. هنگامى كه حضرت امير(ع) با اين منظره مواجه شد از جاى برجست و كمربند او را گرفت و او را از جاى كند و بر زمين افكند آنگاه بينى و گردن وى را كوبيد و تصميم گرفت كه او را به قتل رساند! ولى دستور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به ياد آورد كه به آن حضرت فرموده بود: «بايد صبور و شكيبا باشى.» لذا فرمود: «اى پسر صهاك! سوگند به حقّ آن خدايى كه حضرت محمّد(ص) را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنين بود كه من به خاطر امر خداوند بايد صبر كنم تو مى‏‌ديدى كه نمى‌‏توانستى داخل خانه من شوى!» و عمر پيوسته استغاثه مى‌كرد! در اين هنگام مردم به ميان خانه على(ع) ريختند و بر آن حضرت غلبه يافته ريسمان به گردن مقدّسش انداختند! فاطمه زهرا(س) نزديک در آمد كه حضرت امير(ع) را از دست آنان رها كند، ولى قنفذ آن بانوى مظلومه را هدف تازيانه قرار داد! و اثر آن تازيانه نظير يک بازوبند به بازوى آن حضرت بود تا زمانى كه رحلت فرمود. آنگاه آن بانو را به نحوى به در كوبيد كه دنده و پهلويش شكست و جنين خود را كه در رحم داشت سقط كرد! پس از آن زهرا عليها السّلام چنان در بستر بيمارى افتاد كه ديگر برنخواست و به شهادت رسيد. 📚منبع زندگانى حضرت زهرا عليها السلام، ترجمه بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۶۴۴ .
. ◾️ وصيت‌نامه حضرت زهرا (س) اميرمؤمنان علی (ع) جامه را از صورت فاطمه (س) برداشت، نامه ای را در بالای سر فاطمه (س) مشاهده كرد، آن را برداشت و ديد در آن نوشته: «بنام خداوند بخشنده مهربان، اين است آنچه فاطمه دختر رسول خدا (ص) به آن وصيت نموده است: ۱- فاطمه گواهی می‌دهد كه خدایی جز خدای يكتا نيست. ۲- و محمد (ص) بنده و پيامبر خدا است. ۳- بهشت و دوزخ حق است و ترديدی در برپا شدن قيامت نيست و خداوند مردگان را از قبر بر می‌انگيزاند. ۴- ای علی! من فاطمه دختر محمّد (ص) هستم كه خداوند مرا به ازدواج تو درآورد، تا در دنيا و آخرت از آن تو باشم، تو از ديگران به من شايسته‌تر هستی. «حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ كَفِّنی بِاللَّيْلِ وَ صَلِّ عَلَيِّ وَادْفِنِي بِاللَّيْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً.» «مرا شبانه حنوط كن و غسل بده و كفن نما و شبانه بر من نماز بخوان و مرا به خاک بسپار و به هيچكس خبر نده! تو را به خدا می‌سپارم، و به فرزندانم تا روز قيامت سلام می‌فرستم.» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۲۵۳ . ☑️ یا علی! مرا یاد کن او در لحظه‌های واپسین زندگی به امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی.» «ای اباالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه علیها سلام را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را وصیّت می‌کنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت کنی.» 📚منبع کوکب الدّری، حایری مازندرانی، ج۱، ص۲۵۳ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۵ ............ ◾️ دشمنان من و رسول خدا در تشییع من شرکت نکنند آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «اُوصِیکَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُکْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ.» «ای علی علیه‌السلام تو را وصیت می‌کنم هیچ یک از آنان که به من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب کردند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آن‌ها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده که فردی از آن‌ها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته باشند.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۹؛ ج۷۸، ص۲۵۳؛ ج۲۸، ص۳۰۴ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ .
. ▪️ به امیرالمؤمنین (ع) درباره حسین (ع) فَقَالَتْ: «يَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ …. ابْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ‌ یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ‌ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ‌ ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِ‌ فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَی حَیَارَی‌ یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ‌» فاطمه علیهاسلام فرمود: «ای پسر عموی من! مرگ را می‌یابم که چاره‌ای از آن نیست و از آن خلاصی نیست. اگر گریه می‌کنی ،گریه کن برای من، ای بهترین راهنمایان و اشک بریز که امروز روز جدایی است. ای همسر بتول! تو را وصیت می‌کنم درباره‌ی فرزندانم که شب را صبح می‌کنند در حالتی که بی حد و اندازه شوق لقای مرا دارند. گریه کن برای من و گریه کن برای یتیمان من و فراموش مکن کشته شونده‌ی دشمنان (یعنی حسین علیه‌السلام) مرا در زمین عراق. فرزندانم از من جدا می‌شوند و شب را صبح می‌کنند در حالتی که یتیم و سر گردانند. به خدا سوگند روز فراق است.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۴ موسوعة، کاظم و محمود طباطبایی، ج ۱۵، ص ۱۰۰ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۲ ........ ♠️ مرا شب دفن کن ابی عبدالله از پدرانش روایت کرده که فرمود: چون فاطمه (س) به حال احتضار رسید، وصیت کرد به علی(ع) پس گفت: «چون من مردم، تو مرا غسل ده و تجهیز کن مرا و نماز بگذار برایم و مرا در قبرم بگذار در لحد من و خاک روی قبرم بریز و قبرم را تسویه کن و بنشین نزد سر من، روبرویم و بسیار تلاوت قرآن کن و دعا بخوان زیرا که این ساعت احتیاج دارد میت به انس گرفتن با زنده‌ها و من تو را به خدای تعالی می‌سپارم و وصیت می‌کنم تو را به نیکی کردن در حق فرزندانم.» پس ام کلثوم (ممکن است مراد حضرت زینب(س) باشد) را به خود چسبانید و گفت: «چون به حد بلوغ رسید آنچه که در منزل است مخصوص به او است. پس خدا یاور او است.» چون وفات یافت امیرمومنان، آنچه را که گفته بود به جای آورد و او را در شب دفن نمود. 📚منبع جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص)، ص ۶۵۸ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۸۲، ص ۲۷ بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۷۷ .
. وصیت به تهیه تابوت هنگامى كه بيمارى آن بانو شديد شد، حضرت على بن ابى طالب(ع) را خواست و به آن حضرت فرمود: «پسر عمو! من خودم را آماده سفر آخرت مى ‏بينم. به تو وصيّت مى ‏كنم كه با دختر خواهرم ازدواج نمايى، زيرا او براى فرزندانم نظير خودم مى‏ باشد. يك تابوت براى من پيش بينى كن، زيرا ملائكه اوصاف آن را براى من شرح داده ‏اند.مبادا در موقع تشييع جنازه و دفن و نماز خواندن بر بدن من احدى از دشمنان خدا حاضر گردند!!» ابن عبّاس مى‌گويد: حضرت زهرا همان روز از دنيا رحلت كرد. مردان و زنان مدينه عموما غرق ضجّه و گريه شدند و مردم دچار مصيبتى گرديدند كه در روز رحلت پدرش حضرت رسول(ص) دچار شده بودند. ابوبكر و عمر نزد حضرت امير(ع) آمدند و پس از اظهار تسليت به آن حضرت گفتند: مبادا قبل از ما بر جسد دختر پيامبر نماز بگزارى! ولى هنگامى كه شب شد على بن ابى طالب عليه السّلام عبّاس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار را خواست. آنگاه بر بدن مبارك آن مظلومه نماز خواندند و او را به خاك سپردند. و چون صبح شد ابوبكر و عمر با مردم مدينه آمدند كه بر بدن فاطمه زهرا(س) نماز بخوانند. ولى مقداد گفت: فاطمه را شب گذشته به خاك سپرديم. عمر به ابوبكر گفت: قبلا گفتم كه ايشان كار خودشان را خواهند كرد!! عبّاس گفت: فاطمه زهرا(س) خودش وصيّت كرد كه شما بر بدنش نماز نخوانيد! عمر گفت: اى بنى‌هاشم! شما آن حسدى را كه از قديم الايام با ما داشتيد هرگز ترك نخواهيد كرد، آن دشمنى و كينه‌‏هايى كه در سينه شماست از بين نخواهد رفت؟! به خداوند سوگند تصميم دارم كه قبر فاطمه را نبش كنم و بر جنازه‌‏اش نماز بخوانم! حضرت على عليه السّلام فرمود: «اى پسر صهاك! به خداوند سوگند اگر چنين عملى را انجام دهى سوگندى را كه خورده‏‌اى به تو بازمى‏‌گردانم و اگر اين شمشيرم را از غلاف بكشم آن را غلاف نمى‏‌كنم تا اينكه تو را هلاك نمايم.» عمر جا خورد و ساكت شد، زيرا مى‏‌دانست على هر گاه سوگند بخورد طبق سوگند خود عمل خواهد كرد. آنگاه على فرمود: «آيا تو آن كسى نيستى كه پيامبر تصميم گرفت تو را بكشد، آن حضرت به دنبال من فرستاد، من با شمشير كشيده به سوى تو آمدم كه تو را به قتل برسانم و خداى عليم اين آيه را نازل كرد: بر عليه آنان عجله منماى، زيرا ما آنچه را كه بايد براى آنان آماده كنيم آماده كرده‏ ايم.» 📚 منبع بحار الانوار، علامه مجلسی، ص ۶۴۸ . ⚫️ پیشنهاد اسماء برای ساخت تابوت اسماء بنت عمیس نقل می‌کند که فاطمه علیهاسلام دختر رسول خدا به من گفت: «من آن چه را بر پیکر زنان به هنگام مرگ می‌سازند، زشت می‌انگارم ؛ جامه‌ای را بر او می‌افکنند که آن پیکر را بر هر بیننده‌ای می نمایاند.» اسماء عرضه داشت: ای دختر رسول خدا! من چیزی را در حبشه دیدم که به شما نشان می‌دهم. اسماء چند چوب خواست، آن‌ها را درست کرد و بعد هم پارچه‌ای به روی آن کشید. حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها فرمود: «چه چیز خوبی است. مرده‌ی مرد از زن تشخیص داده نمی‌شود.» سپس فرمود: «هنگامی‌که من از دنیا رفتم مرا غسل بده و هیچ کس بر من وارد نشود.» هنگامی‌که فاطمه علیهاسلام از دنیا رفت، عایشه آمد تا وارد منزل فاطمه علیهاسلام شود. اسماء به او گفت: داخل مشو (او را منع کرد). عایشه به ابوبکر گفت: این زن خثعمی مانع از دیدار ما با دختر رسول خدا می‌شود و برای او چیزی مانند هودج عروس درست کرده است. اسماء به ابوبکر گفت: فاطمه علیها سلام دستور داده که کسی بر او داخل نشود و آن چیزی را که برایش ساختم وقتی زنده بود، دیده و دستور داد آن را برایش درست کنم. ابوبکر گفت: آن چه به تو دستور داده انجام بده سپس بازگشت و علی علیه‌السلام و اسماء او را غسل دادند. 📚منبع بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۹۰ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ . ⚫️ نخستین تابوت برای حضرت فاطمه(س) ساخته شد امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: «اول من جعل له النعش فاطمة ابنة رسول الله، صلوات الله علیها وعلی ابیها وبعلها وبنیها.» «نخستین کسی که پس از مرگش برای او تابوت ساخته شد، فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ درود و صلوات خدا بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۸، ص ۲۴۹ ‌
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 🏴 وصیت حضرت علی(ع) به امام حسن(ع)/ ۱ حسن بن علی علیه‌السّلام می‌گوید: «هنگامی‌که زمان رحلت پدرم ف
. 🏴 وصیت حضرت علی(ع) به امام حسن(ع)/ ۲ «هنگامی‌که به چیزی از امور آخرت برخوردی، شروع به آن کن و اگر با چیزی از امور دنیا روبرو شدی صبر پیشه کن تا در آن مسأله هدایت یابی. از جایگاه تهمت و مجالسی که گمان بد به آن می‌رود دوری کن. همانا هم‌نشین [بد] به اطرافیان خود ضرر می‌رساند. فرزندم برای [رضایت] خدا رفتار کن و از بدزبانی دوری نما.» «به نیکی دستور ده و از بدی باز دار و در راه خدا با برادرانت، دوستی کن و انسان نیک را برای نیکی‌اش دوست بدار و با انسان گناه‌کار به ظاهر مدارا کن و با قلبت او را دشمن دار و با کردار خود از او دوری کن تا مانند او نباشی. از نشستن در سر راه‌ها دوری کن و جدال را رها نما و از هم‌نشینی با کسی که عقل و دانش ندارد بپرهیز.» «فرزندم! در زندگی و عبادتت میانه رو باش و دربندگی خدا به روش دائمی و پیوسته که توانایی انجام آن را داری عمل کن. سکوت را پیشه خود ساز تا سالم بمانی و از پیش، برای خود [نیکی و ثواب] بفرست تا [در آخرت] بهره‌مند گردی و نیکی را بیاموز تا یاد بگیری و در همه حال به یاد خدا باش و بر کودکان خانواده‌ات ببخشای و با بزرگان آنان به متانت رفتار کن.» 📚منبع امالی، شیخ طوسی، ج ۱، ص ۲۱ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 🏴 وصیت حضرت علی(ع) به امام حسن(ع)/ ۱ حسن بن علی علیه‌السّلام می‌گوید: «هنگامی‌که زمان رحلت پدرم ف
. ◾️ امام درباره تجهیز و تدفین امام به فرزندشان امام حسن علیه‌السلام فرمود: «ای حسن! وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقیّه حنوط رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل برای آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامی‌که مرا برای تدفین روی تخت گذاشتید جلوی آن را رها کنید و فقط پشت تخت را بگیرید. ملائکه جلوی آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنید و جایی که توقف نمود همانجا محل قبر من است.» «پس از این‌که بر من نماز خواندی جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته‌ای خواهی یافت که پدرم حضرت نوح علیه‌السّلام برای من ساخته در آنجا گذاشته‌است، پس مرا بر روی آن تخته دفن کن و هفت خشت ساخته در آنجا خواهی یافت از خشت‌های بزرگ، آن‌ها را بر روی من بچین، پس اندکی صبر کن و یک خشت را بردار و به قبر نگاه کن» «مرا در آنجا نخواهی دید زیرا به جدّ تو رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان‌که هر پیغمبری بمیرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصیّ او در مغرب باشد، حق تعالی روح و جسد او را با روح و جسد وصیّ او خواهد پیوست، بعد از آن جدا می‌‏شوند، باز هر یک به قبرهای خود بر می‌گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتی بر ناقه‌‏ای ببند و سر آن ناقه را به کسی بده که به جانب مدینه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده‏‌ام.» در بعضی از روایات معتبر از امام جعفر صادق علیه‌السّلام روایت شده که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرزند خود امام حسین علیه‌السّلام را امر کرد که برای ایشان چهار قبر در چهار محل ایجاد نماید. در مسجد کوفه، در رحبه، در نجف و در خانه جعدة بن هبیره، تا دشمنان امام از خوارج و بنی‌امیّه محل قبر ایشان را نشناسند مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمایند. 📚منبع جلا العیون، علامه مجلسی، ص ۳۴۱ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، جلد ۱ .
. 🔲 آخرین وصیت امام صادق(ع) ابوبصیر، یکی از شاگردان برجسته امام صادق(ع) می‌گوید: در هنگام شهادت حضرت صادق(ع) در مدینه منوره نبودم. پس از مراجعت از سفر، به عنوان تعزیت و تسلیت به محضر ام حمیده، همسر بزرگوار آن حضرت رفتم. ام حمیده وقتی یار با وفای همسرش ابوبصیر را دید، به شدت گریست و فرمود: «ای ابا محمد(ابابصیر) ای کاش حاضر بودی در هنگام رحلت آن جناب که آن حضرت یکی از دو چشمان مبارکش را بست. سپس فرمود»: «خویشان و اقاربم را و هر کس که به من لطف و محبتی دارد خبر کنید تا بیایند. وقتی همه در حضور جناب اجتماع نمودند و دور بسترش گرد آمدند فرمود: هرگز شفاعت ما نمی‌رسد به کسی که نمازش را خفیف بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۸۲، ص ۲۳۶ . ▪️ یکی از وصایای حضرت صادق(ع) حضرت صادق علیه‌السلام در حال احتضار وصیت فرمود: «از مال من چقدر عطا کنید به پسر اعمامم یک به یک اسم می‌برد.» راوی می‌گوید عرض کردم یابن رسول‌الله بعضی از آن اشخاص درباره شما بی‌ادبی‌ها و اذیت‌ها روا داشتند فرمود: «می‌خواهم از کسانی باشم که خدا در حق آنان می‌فرماید»: «والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم؛ مؤمنین حقیقی کسانی هستند که به امر خدای تعالی صله‌ی رحم می‌کنند. بوی عطر بهشت از دوری دو هزار سال استشمام می‌شود ولی این عطر را عاق والدین و قاطع رحم استشمام نخواهد کرد.» 📚منبع زندگانی امام جعفرصادق، سید جعفر شهیدی، ص ۲۶۴ .
. ◾️دشمن من و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را آگاه مکن! آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: اُوصِیکَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُکْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ. ای علی علیه‌السلام تو را وصیت می‌کنم هیچ یک از آنان که به من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب کردند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آن‌ها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده که فردی از آن‌ها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته باشند. 📚منابع: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص ۲۰۹؛ ج ۷۸، ص۲۵۳؛ ج ۲۸، ص۳۰۴ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ .
. |⇦•ابک لی و ابک اللیتامیٰ... سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام شمس ●━━━━━━─────── "السلام علیک ایتهاالصدیقة الشهیدة" گریه ی تو فاطمیه خیلی با گریه توی محرم فرق داره، اگر هزار نفر تو محرم رزق بُکا بهشون داده شد تو فاطمیه از این هزار به ده نفر اجازه عزا میدن. آخه سِرُالله کُشته شد.. کسی نمیدونه بی بی چه کرد چی کشید. فقط امام صادق علیه السلام یه جمله فرموده تا قیامت شیعه رو بیچاره کرده، فرمود:"ما زالت بعد ابیها معصبة الراس"یعنی بعداز شهادت باباش هرموقع مردم فاطمه رامی دیدند، می دیدند یه دستمالی به سرش بسته بود.نمیدونم این دستمال رو برا چی بسته بود. خدا نکنه این حرف درست باشه.. بعضیا گفتن آخه بین در و دیوار یه جوری به سرش ضربه خورد.. "ناحلةَ الجسم" مادرمون دیگه جسمش ضعیف شده بود.. آخه یه نفر نبود بگه یا امام صادق یه بانوی هجده ساله مگه چی شد که جسمش نحیف شد؟ "باکیةَ اشک" چشماش گریان بود."محترِقَةَ القلب" قلبش سوزان.. یعنی یه جوری گریه می کرد که بند دل امام حسن و حسین پاره می شد. یه جوری گریه میکرد که مردم، نامرد مدینه فهمیدند مدینه داره با گریه ی زهرا زیرورو میشه.. یکی دو روز قبل اومدن به علی گفتند به فاطمه بگو یا روز گریه کنه یا شب گریه کنه..قربونت برم بی بی جانم نذاشتند راحت گریه کنید. لذا دست بچه هاشو میگرفت دوشنبه ها و پنج شنبه ها می رفت احد کنار قبرحمزه سیدالشهداء گریه می کرد. اما جمله آخر امام صادق حالت مادرمون اینگونه بود.."یُغشیٰ علیها ساعةً بعد ساعة" یعنی ساعت به ساعت مادرم بیهوش میشد.. علی رو صدا زد فرمود: علی جان چند تا وصیتی دارم اولم.. آیا می تونی عمل کنی یا نه؟ آری فاطمه جان بگو وصیت هاتو.. چند تا وصیت کرد. یه موقع نگاه کرد به یتیما حسن و حسین صدا زد. یا اباالحسن! "ابکنی" برام گریه کن آقاجان، می دونم تو این هفتاد و پنج روز نتونستی یه دل سیر گریه کنی. مرد یه سنگ صبور میخواد اما دیگه بسه برام گریه کن علی گریه کرد.. تا قطرات اشک علی جاری شد همون دست شکسته ای که بالا نمی اومد رو به سختی بالا آورد آروم اشکهای علی رو گرفت به سر و صورتش کشید. فرمود: از بابام شنیدم اشک مظلوم دوای درده لاعلاجه.. اما علی جان "إبک لی فَابکِ لِلیتامی " برا یتیمانم گریه کن.. حسینم رو فراموش نکن.. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .
در بعضی نقل ها دارد که نماز مغرب را خواند و فرمود: اسما من داخل حجره می‌شوم. بعد از ساعتی بیا و مرا صدا بزن. اگر دیدی که جواب ندادم، علی(ع) را خبر کن. اسما می‌گوید: ساعتی گذشت و وارد خانه شدم و دیدم حضرت پاهای خود را به سمت قبله دراز کرده و روپوشی روی خود انداخته و هر چه صدا زدم، جوابی نشنیدم. روپوش را کنار زدم و دیدم بی بی دو عالم دست را زیر صورت گذاشته و روحش با عالم بالا مفارقت کرده است. کسی را دنبال علی(ع) فرستادم. وقتی امیرالمومنین(ع) خبر را شنید، به صورت روی زمین آمد و در فاصله کوتاه مسجد و منزل، هی می‌نشست و بر می‌خاست. ای گل صد برگ من پر پر مشو/ شمع من خاموش وخاکسترمشو / از حدیث کوچه غرقِ آتشم / فاطمه، از توخجالت می‌کشم.. پی نوشت : [1].بحارالأنوار، مجلسی، ج43، ص 191، باب 7، ما وقع عليها من الظلم و بكائها...، ص155. [2].همان . [3].بحارالأنوار، مجلسی، ج79، ص27، باب 12، الدفن و آدابه و أحكامه ...، ص14. .
. قسمتی از وصیتنامه جانسوز و مهم سلام‌الله علیها 🥀 ای اباالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است، و زمان کوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای را هرگز نخواهی شنید... 🥀 ای اباالحسن! تو را وصیّت می‌کنم که مرا نکنی و پس از وفات من همواره مرا کنی... 🥀 پس، وقتی وفات کردم، تو خود غسل و کفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم کن و خاک را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا در چنین لحظه‌هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش نیکوکاری دارم. 🥀 و همانا من تو را می‌کنم که و کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم، مرا دفن کن و هیچ کس را خبر نکن و ابوبکر و عمر را نیز مطّلع نساز و تو را سوگند می‌دهم به حق رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند! 📕 بحارالأنوار، جلد ۴۳، و جلد ۷۹ صفحه ۲۷ 🏷 .
. |⇦•تو بچه ی فاطمه... و توسل به علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── مولا یه نگاه کرد به همه فرمود: به جز بچه های فاطمه همه برن بیرون.محمدابن حنفیه رفت یکی ها رفتند یه وقت مولا دید عباسم سرشو انداخته آروم آروم داره میره. فرمود: نه قربونت برم تو بایست اصلا همه حرفام با توست، تو بچهٔ فاطمه هستی یه روزی می بینی که فاطمه میاد سرتو رو بالین میگیره.گفت :بیا کارت دارم.. اومد نشست. گفت: دستتو بیار جلو دورت بگردم گفت: حسینم بیا ،زینبم بیا، گفت : عباس من کربلا نیستم دل شوره دارم دست حسین رو تو دستت میذارم نکنه دست اینا از دستت جدا بشه ها.. زینب هم داره می بینه همه حرفای بابا رو داره ضبط می کنه گذشت تا شب عاشورا عباس پاسبان خیمه هاست یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک می شه فرمود: هرکی هستی همون جا بایست.. امشب پاسبان خیمه های حسین منم.جلوتر نیا.. یه وقت دید یه صدای نحیفی میگه عباس من زینبم داداش.. دوید خودشو رو پاهای خواهر انداخت. دورت به گردم چطور از خیمه اومدی همین امشب می تونی راحت بخوابی فردا معلوم نیست اینا چی کار می کنند. گفت: عباس اومدم یه خاطره ای برات بگم شب بیست و یکم یادته بابام دست حسین رو تو دستت گذاشت.. عباس می دونست زینب می خواد چی بگه از شرمندگی داره آب می شه.. همه چیو یادمه. چرا این سوال رو میکنی چرا این یادآوری رو میکنی؟ فرمود: عباس شنیدم امروز برات امان نامه آوردن. این قدر خجالت کشید قمر بنی هاشم.. فردا هی اومد گفت داداش کی نوبت من میشه ؟ میخوام برم به این ها اعلام کنم چطور ازت حمایت می کنم. یه وقت ابی عبدالله گفت خوب گوش بده ببین بچه ها صدای العطششون بلنده برو برا بچه هام آب بیار..* «صدای نالتو بلند کن هرچه قدر کار داری شب اباالفضل از پرده جگر صدا بزن یا اباالفضل» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇