eitaa logo
حدیث اشک
6.8هزار دنبال‌کننده
41 عکس
82 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
يا حسن عسكري مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم به هواى حرم سامره برخاسته ایم روضه غربت تو حال عجیبى دارد هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد . جان به قربان دلت جان به فداى سر او فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او که تفاوت بکند ، همسرتو ... همسر او طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او . حسن سامره صحن حرمت محترم است حسنى بین بقیع است که او بى حرم است . یاحسن، آه تو پرداختنى میخواهد یاحسن ، داغ تو بر سرزدنى میخواهد یاحسن، نام تو دور از وطنى میخواهد یاحسن ، روضه تو سوختنى میخواهد . دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى . خانه کوچک تو هیچ کم از زندان نیست خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست زندگى با زن و بچه بخدا آسان نیست . خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟ واقعا ایمنى از حمله نااهلان داشت؟ . اصلا این غصه به پیمانه تو ریخته اند؟ اصلا آقا سر پروانه تو ریخته اند؟ شعله بر دامن کاشانه تو ریخته اند؟ چل نفر در وسط خانه تو ریخته اند ؟ . راه ناموس ترا بسته کسى در کوچه؟ همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟ . کوچه اى بود مدینه ، که زنى خورد زمین... ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین ... فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین ... حسن عسکرى ، آنجا حسنى خورد زمین ... . قسمت این بود که او دردو محن جمع کند... گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند . قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند به لب خشک تو از جام محرم دادند . عطش پیکر مسموم تو میگفت حسین... نفس تشنه حلقوم تو میگفت حسین ... . پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت لحظه تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت . روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى . پسرى داشتى و زود کفن کرد ترا کفن فاخر و شایسته به تن کرد ترا درخور شان تو تشییع بدن کرد ترا ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مظلوم زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خشک پدر آب گوارا برسان که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک غم لب های حسین زد شررم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم سر نورانی هجده قمرم مهدی جان  سعید خرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت عشق سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند با سلامی بر امامان صبور سامرا با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش عطر لیموی حرم از راه دور سامرا لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند می رسد یک روز هم روز سرور سامرا  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ناحيه خوان امام مرثیه خوان سفره ای ز آه انداخت به چشم خشک تمامی ما نگاه انداخت به یمن خواندن از جون و این لباس سیاه نظر به سوی غلامان رو سیاه انداخت دوباره ناحیه خوانی دوباره روضه ی باز دوباره دسته ی گریه ز چشم راه انداخت حبیب پاشده از قبر گوییا حشراست نوای او همگان را به اشتباه انداخت فراز های زیارت لهوف را گریاند حسین راکسی از پشت ذوالجناح انداخت برای اینکه سر از پیکرش جدا نکند به گریه دشنه خودش را به پای شاه انداخت صدای ناله ی والشمر جالس برخاست نظر به واقعه ی بین قتلگاه انداخت خودش برای خودش روضه ی مگومی خواند نوشت روضه ی ناگفته را به چاه انداخت حجت الااسلام محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مظلوم خودش تنها خبر از داغ های بیکرانش داشت که مانند علی(ع) داغی در عمقِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر چه بغضی خفته در هر لقمه هایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد می پیچید و لبها به کبودی رفت به جای آب؛ زخم ِ زهر وقتی در نهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب؛ موج ِ گریه راه انداخت سحر شد... آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق می ریخت و از حال رفت و سخت می لرزید جگر می سوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت اگر چه عسکری؛ اما حسن(ع) بود و دم ِ آخر گمانم ذکر «لا یومَ کَیومکْ» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد جدّ مظلومش دم آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پدر پیش پسر در سامرا...در کربلا امّا؛ پسر پیش ِ پدر جان داد! سر بر زانوانش داشت! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب آقام حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران همه راهی سامرا باشند دلیل خوشه ی انگور عسکری این است که تاک ها ننشینند روی پا باشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تمام شهر به عشق شما گدا باشند حسن شدی که به هنگام بردن نامت بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛ به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائران تو در بین کوچه ها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خادمان تو در شهر کربلا باشند مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
العجل روزِ بی تو شبِ یلداست، سحر می خواهد روزِ وصلت چه قَدَر خونِ جگر می خواهد؟ چشمِ ما خشک شد از بس به رهِ آمدنت جمعه ها خیره به در مانده ، خبر می خواهد چه کسانی که تو را درک نکرده رفتند تا بیایی تو بگو چند نفر می خواهد...؟ العجل شامِ غم و غصه به پایان بِرِسد یوسف فاطمه این شهر قمر می خواهد خون شده چشمِ تو از گریه ی هر صبح و مساء روضه هایت چه قدر اشکِ بصر می خواهد قدری ام اشک به این چشمه ی خشکیده بده دلمان حالِ دعا ، دیده ی تر می خواهد غرق در بحرِ گناهیم و پریشان هستیم حالِ ما گوشه ی چشمی و نظر می خواهد همه جا ظلم و جفا، رنگِ سیاهی شده است بُتکده باز خلیلی و تبر می خواهد العجل کعبه تو را چشم به راه است بیا بازهم حیدری با تیغِ دو سر می خواهد خوب شد لحظه ی جان دادنِ بابا بودی (( پدرِ از نفس افتاده پسر می خواهد )) خوب ، باشد پسری ، تشنه نمیرد پدری برساند به لبش آب اگر می خواهد خوب این است که بالاسر بابا باشد تا مهیا کند هر آنچه پدر می خواهد آه از آن دم که حسین آب طلب کرد و لعین کرد از دادنِ یک قطره حذر ، می خواهد... آه از آن لحظه که با چشمِ خودش زینب دید شمر در حالِ تقلّاست و سر می خواهد. مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من محاصره‌ست ولی جای هیچ دلهره نیست که نور لَم‌ یَزَلی قابل محاصره نیست تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست کدام‌ بند و اسارت؟ که دست فضل کسی چنین به میمنه‌ی روزگار و میسره نیست بگو به بحث بیایند اهل شایعه را اگر که در دلشان ترسی از مناظره نیست به زور حیله و تحریم و شایعه، کارِ کسی که کار دلش با خداست یکسره نیست کسی که درس گرفت از امام یازدهم به وقت حصر، گریزنده از مخاطره نیست کسی که درس گرفت از امام یازدهم به وقت جنگ در اندیشه‌ی مذاکره نیست کسی که شیفته‌ی زرق و برق سامری است مرام او که مرام امام سامره نیست به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس هنوز سیره‌ی او نام هیچ کنگره نیست علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بیا بنگر غروب جانگداز آخر من را بیا رونق بده در احتضارم محضر من را تمام سینه ام می‌سوزد ای ماه غریب من بیا تا مرهمی باشی تو قلب مضطر من را اگر چه بعد از این باید به غربت سر نهی اما به دامان گیر ای دردانه ام امشب سر من را ببین بر گونه هایم اشک را تا غربتم بینی به سربندت بگیر این اشک از چشم تر من را روایت کن برایم بار دیگر روضهء گودال بخوان از عمه جان و حال جد اطهر من را بخوان او میدوید از خیمه تا مقتل حسین گویان بخوان و دفن کن پیش امامم پیکر من را @hadithashk
هشت روز است که با درد مدارا دارد کوهِ صبری که در این بسترِ غم جا دارد هشت روز است که از زهر به خود می‌پیچد هشت روز است که از مرگ تمنا دارد هشت روز است که جان کندنِ او را دیده همسری که به کنارش غم عُظمی دارد کاش می‌شد که به یکباره بسوزد اما هشت روز است فقط ناله‌ی اُمّا دارد ذره ذره نفسش سوخت تنش آب شده هشت روز است که اینگونه تقلا دارد هشت تَن کشته‌ی زهرند از اجدادش لیک..‌. زهر این دفعه چرا شکل معما دارد قاتلش گفت فقط زود خَلاصش نکنید دیدن ناله‌ی این مرد تماشا دارد سرِ او روی زمین مانده در این مدت نه پسری هست به دامن سرِ بابا دارد خانه‌اش کرببلا حجره‌ی او گودال است هشت روز است به لب وای حسینا دارد هشت روز است که در خلوت خود می‌خواند چقدر گودی گودال مگر جا دارد ؟ روضه می‌خواند چرا آنهمه طولش دادند چقدر کار مگر نیزه زدنها دارد وقت دارند سه ساعت سرِ فرصت بزنند شمر آنجاست ولی  با همه دعوا دارد آه از آن سینه که سنگینی پا را حس کرد  وای از آن تیغ که با حلق مدارا دارد شمر مشغولِ  حسین است  گَهی هم می‌زد خواهری را که به سر چادرِ زهرا دارد... @hadithashk
حال ما با تو تا که بهتر شد خبر آمد که روز آخر شد این دوماهه چقدر خوش بودیم زود این روز‌های خوش سر شد من دلم باز گریه می خواهد کم برای تو دیده ام تر شد اشک؛بالِ عروج عُشّاق است این دو قطره برای ما پر شد فاطمه خواست..،نوکر تو شدیم هرچه شد از دعای مادر شد کُلِّ ایلم فقیر کوی تواَند... پسرم هم گدای این در شد پیرهن مشکی مرا بردار این لباس آبروی نوکر شد خوب و بد دیده ای حلالم کن عفو کن خاطرت مکدر شد تیغ معشوق سهم عُشاق است خون دلداده نذر دلبر شد کربلا رفتنم که جور نشد یک دعا کن تو،شاید آخر شد تشنه بودی که پشت و رویت کرد گردنت جرعه‌‌نوشِ خنجر شد بعد تو رو به خیمه آوردند سیلی زجر سهم دختر شد گرچه عریانی تو کم غم نیست داغ اصلی،نبود معجر شد هم‌سفر با سنانِ مست شدن... چه بلایی نصیب خواهر شد @hadithashk
انا لله و انا الیه راجعون درگذشت شاعر اهل بیت علیهم السلام سیّد رضا مؤید را خدمت حضرت ولی عصر عج و همه دوستان سیدالشهدا علیه السلام تسلیت عرض می نماییم . حدیث اشک @hadithashk