آیه های نازل من
افتاده بر خاک آیه های نازل من
شده پاره پاره چون تن پاکش دل من
جا داشت تا آتش بگیرد کل دنیا
محصول ری آتش زده بر حاصل من
ای ناخدای کشتی امید اُمت
برخیز طوفان آمده در ساحل من
من از بلندی دیدمت که زیر نیزه
افتاده ای ای سینه سرخ بسمل من
یک روز دورم شش برادر بود و حالا
بی مَحرمم،باشد بیابان منزل من
از خانواده من فقط رفتم اسارت
ای کاش که میشد شهادت شامل من
دیگر برای هیچکس قرآن نخوانی
لعنت به سنگ کوفه ماه کامل من
هر شب برایت در بیابان روضه دارم
باشد رُبابت روضه خوان محفل من
من سر شکستم تا شکسته سر،رسیده
هجده ستاره رو به روی محمل من
رویم ز چشم خلق پوشم یا که خورشید
این دست بسته حل نکرده مشکل من
شمر و سنان و حرمله شد قاتل تو
با قاتلان تو سفر شد قاتل من
من بین بازارم حسین وای از دل تو
تو در تنور خانه ها وای از دل من
سید حسین صمدی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_حسین_صمدی #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من
غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است
رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است
این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست
جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست
پشت حجاب اشک دریایی ز غم داری
دریا نه، اقیانوسی از غم های بسیاری
ای یادگار داغ های تا ابد تازه
ایوب صبرش نیست با صبرت هم اندازه
مانده است روی خاطراتت ردِّ پای زخم
با گریه گُل می کرد هر زخمی به جای زخم
روضه نیازی نیست چشمات ترت گویاست
آه پریشان تو مقتل خوان عاشوراست
در ساحت ابری و رمز آلود چشمانت
می سوخت در دریای آتش رود چشمانت
آن غم که از روح و تن تو سر درآوردست
داغ است و زخم است و کران تا بیکران دردست
زخم عمیقی که دلت را تا ابد سوزاند
درد غریبی که ستون عرش را لرزاند
داغی که هم اندازه ی تاریخ عاشوراست
اشکی که اقیانوس بغض ماتم دریاست
ای سجده هایت زینت سجاده ها سجاد
شد عالمی از خط به خطِّ خطبه ات آباد
با خطبه ات شد تازه تاریخ غزل آغاز
صدها قصیده سوگوارِ این غزل شد باز
آرایه ها با آیه آیه خطبه ات گل کرد
تاریخ شاعر شد چو با نامت تغزل کرد
آری کران تا بیکران غم در دلت میزیست
اما نفهمیدند غافل هاکه آن غم چیست
بردار پرده پرده از پنهانِ هر رازت
تا که بسوزاند جهان را سوز آوازت
کشتی اگر پهلو گرفته روز عاشورا
با موج طوفان تو راه افتاده در دریا
در آیه آیه مُصحفت آیینه کاری هاست
در خط به خط خطبه هایت رستگاری هاست
کرب و بلا جغرافیای عشق در دنیاست
بعد تو تاریخ، انتشار روز عاشوراست
هم کوفه را با خطبه ات بی آبرو کردی
هم شام را با ذوالفقارت زیر رو کردی
شاهی ولی هم سفره با خیلِ گدایانی
از تو به عالم میرسد رزق فراوانی
تنها و تنها غربت یک روضه ات کافی است
بر آن دلی که بر مداوایش امیدی نیست
بیمارِ حکم مصلحت بودی اگر یک چند
بیمارها با نام تو دنبال درمانند
خاموش باد آن دیده که در روضه ات تر نیست
آنکه سر سوزن نفهمیده امامش کیست
هر کس به دام عشقت افتاده است آزاد است
شاها، اسیرت در دو عالم خانه آباد است
فتح الفتوح تو زمان کوفه و شام است
بر قلب تو زخم زبان کوفه و شام است
با یاد آن شاهی که روی خاکها افتاد
خاکی است سنگ مرقدت یا ایها السجاد
منصوره محمدی مزینان
#بقیع #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین #محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اندوه و ماتم
یک عمر با اندوه و ماتم زندگی کردی
در بزم اشک و روضه و غم زندگی کردی
جریان به جریان زمزمه کردی شهادت را
باران به باران مثل زمزم زندگی کردی
ای داغدار ارغوان های غریب طف
هر روز با داغی مجسم زندگی کردی
با زخم های اِرباً اربا جان به لب بودی
با پاره های نامنظم زندگی کردی
با بت پرستان، جان سیاهان در غریبستان
بی آشنا بی یار و همدم زندگی کردی
هر چند زیر بار ماتم شانه ات خم شد
اما صبورانه، مصمم زندگی کردی
هر لحظه ات سرشار بود از خاطرات داغ
پس با کدامین خاطره کم زندگی کردی؟
از صبح عاشورا الی شام شهادت با
یلداترین ساعات عالم زندگی کردی
با یاد داغِ داغ خیز خیزران و لب
با زخم بی درمان و مرهم زندگی کردی
منصوره محمدی مزینان
#بقیع #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین #محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا سید الساجدین(ع)
غمش هم مثل اشکش بی حسابه
جلو روش آب اگه باشه عذابه
چهل ساله میگه الشام الشام
هنوزم فکر اون بزم شرابه
شده تسبیح ، غم ؛ سجاده آهش
سر ظهر عطش خیس نگاهش
میگن قد یه دریا گریه می کرد
اگه قصاب می دید بین راهش
نه تنها روضه ی گودال و دیده
نه تنها پیکر پامال و دیده
چهل منزل کنار عمه زینب
زمین افتادن اطفال و دیده
شهریار سنجری
#بقیع #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین #شهریار_سنجری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مظلوم
من باعث این دیده ی تر را نمیبخشم
این داغ سنگین مکرر را نمیبخشم
من نیزه و شمشیر و خنجر را نمیبخشم
زجر و سنان و شمر را دیگر نمیبخشم
من از طناب از ناقه از زنجیر بیزارم
از حرمله بیزارم و از تیر بیزارم
یادم نرفته حال و روز کاروان بد بود
هم صحبتی با مستهای بدهان بد بود
طرز نگاه این و آن بر خواهران بد بود
بدتر ازین ها خنده های ساربان بد بود
با چوب میزد ناقه ی من را تکان میداد
عمدا عقیق دزدی خود را نشان میداد
هرجا مهار ناقه را آزاد میکردند
بین مسیرم مشکلی ایجاد میکردند
فریاد میکردند هی فریاد میکردند
از ذبح بابایم به خنده یاد میکردند
اوباش بودند و بدوبیراه میگفتند
در پیش من بر شمر ای والله میگفتند!
کی میرود از خاطرم شبهای غمبارش
لعنت به شام و مردمش لعنت به بازارش
مظلومه زینب که گره افتاد در کارش
شد دستگردان چادر او بین اشرارش
اهل و عیالم داشتند ازغصه میمردند
من زنده بودم خواهرانم سنگ میخوردند
حالا پس از سی سال غرق اضطرابم من
با گریه نوزادها یاد ربابم من
دلخور ازین گرما و از این آفتابم من
شب آمده اما نمیخواهم بخوابم من
درخواب میبینم که در گودال هستند آه
بر سینه ی بابای مظلومم نشستند آه
سید پوریا هاشمی
#بقیع #سید_پوریا_هاشمی #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
سید میلاد حسنی
#بقیع #سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرکش شده بود ، سر به راهت شده است
دلبسته ی پرچم سیاهت شده است
این سینه که یک دهه در اندوه تو سوخت
دلتنگ شب اول ماهت شده است
#ایمان_دهقانیا
#محرم_۱۴۰۳
@hadithashk
خون گلوت
خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان
داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان
تا طعن خارجی نگدازد تن مرا
ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوانبرگشته از تنور، چه آشفته مو شدی
آشفته است مثل سرت کل کاروان
لبخند حرمله به رباب است باز، چون
در خواب هم دو دست خودش می دهد تکان
مانند ماه سوخته بر نیزه ای و من
سر میزنم به چوبه محمل چه ناگهان...
بر نیزه هم غریبی و هی سنگ می خوری
زینب فدای غربت تو ای حسین جان
ای کاش نیزه دار تو نرود سمت اکبرت
چون قد نیزه چون کمرت می شود کمان
زخمی عمیق بر جگرم چنگ می زند
زخمی شده است معجر خاکی دختران
حسن کردی
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نیرنگ کوفه
لعنت به نامردان پُر نیرنگ کوفه....
مثل تو خورده بر سر من سنگ کوفه....
بعد از تو خیلی در خطر بودم...برادر
با قاتلانت همسفر بودم....برادر
از روی نی ،دیدی مرا ای دلشکسته
زینب،به روی ناقه ی عریان نشسته
با اهل بیتت کوفه هم نامهربان بود
هر نیزه داری را که دیدم بد زبان بود
دیگر برای خواهرت بال و پری نیست
دردی برایم بدتر از بی معجری نیست....
هم آشنا دیده مرا وُ هم غریبه
بد موقعی دیده مرا اُم حبیبه
بد روزگاری را برایم ساخت کوفه
در پیش پای من طعام انداخت کوفه
سخت است در این امتحان حق قبولی
زینب کجا هم صحبتی با شمر خولی.....
انگار که در قلب من کوه غم افتاد
زینب گذارش مجلس نامحرم افتاد...
شام خراب اوج مصائب بود ای وای
خیلی لباسم نامناسب بود ای وای
دیدم خودم عرش الهی را تکان خورد
وقتی لب و دندان تو بر خیزران خورد....
راس تو را در دست مردی مست انداخت
یک بی حیایی خواهرت را دست انداخت
چون من کسی داغ عزیزی را نبیند
شهزاده ای رنگ کنیزی را نبیند......
سید حسین صمدی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_حسین_صمدی #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من
میان نالهیِ خود میبرم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرح، ماجرای تو را
تمامِ بار به دوش من است میبینی
که میکشم به سرِ شانه کربلایِ تو را
من و تمامیِ این قافله قسم خوردیم
به انتها برسانیم ابتدای تو را
به خواب میبرم از کربلا _خداحافظ_
میان حنجرهام صوتِ مرتضای تو را
زمانِ بُردنِ هشتاد و چار ناموس است
بگو به میرِ حرم کردهام هوایِ تو را
به دستِ بستهام و بی رکاب میبینم
گرفته است سنان پیشِ ناقه جایِ تو را
سرِ تو را که به خورجین خویش خولی بُرد
بگو چکار کنم این تَنِ رهایِ تو را
مسیرِ کوفه که از خون حنجرت پیداست
گرفتهاند در این راه رد پایِ تو را
حرامیان نشنیدند های هایِ مرا
مرا زدند ببینند های هایِ تو را
گمان کنم که ندارند هیچ کارِ دگر
که میزنند شب و روز بچههای تو را
بنیاسد پس از این از دهات میآرند
حصیرِ خانهشان نه ، که بوریای تو را
حسن لطفی
#حسن_لطفی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر سلام
مادر سلام خانهی خولی چه میکنی
ای گنج در خزانهی خولی چه میکنی
من آمدم درآرمت از کنج این تنور
با بازوی کبود ، عزیزم ، ولی به زور
مادر فدای چانهی آتش گرفته ات
لبهای خشک با سر نیزه شکفته ات
دست شکسته بر سر و رویت کشیده ام
خاکستر تنور ز مویت کشیده ام
با چوب یا وسیلهی دیگر بریده اند؟
این طور ناشیانه چرا سر بریده اند
پایت چقدر کار به دعوا کشیده ؟ ها؟
روی لبان تو چه کسی پا کشیده ؟ها؟
بر روی حنجری که گل بوسه چیده ام
حالا دوازده اثر ضربه دیده ام
یک زخم نه دو زخم نه زخمت لبالب است
اینقدر نیزه خورده سرت نامرتب است
ای جان به لب رسیده بگو پیکرت کجاست
آن یار جان به لب شده آن خواهرت کجاست
او را به سوی کوفه پریشان میآورند
ناموس حق به ناقهی عریان میاورند
وحید عظیم پور
#تنور_خولی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_تنور_خولی #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه
بغض و نفاقِ مردمِ کوفه، زبانه داشت
هر کس به دستِ خویش، دوتا تازیانه داشت
کافی است، قافله برسد در درونِ شهر
چندین هزار سنگ به سر ها نشانه داشت
سرهای کودکان و زنان جای خود، گهی...
این سنگها، به راسِ شهیدان کمانه داشت
از بام و درب، آتش و خاکستر و ذغال
هر لحظه عده ای، به یتیمی روانه داشت
رایج ترین مُراوِده، لفظِ رکیک بود
بر عترتی که ساحتِ قدسی یگانه داشت
خواندند خارجی، همه ی اهلبیت را
آن کوفه ای که خود صفتی وحشیانه داشت
با تکه نانی از صدقه روبرو شدند
آنانکه خود سیادتشان را زمانه داشت
اُم حبیبه هم، پِیِ نذریِ خویش بود
با دوست گرچه رابطه ای عاشقانه داشت
در زیرِ آستین، که بجای حجاب بود
دختِ حسین، زمزمه ای دخترانه داشت
مادر! دعا کن،،، حداقل معجری رسد
آورد طوعه، هر چه که پرده به خانه داشت
در بینِ همهمه، نفسِ دختر علی...
اعجازِ فاتحانه و هم جاودانه داشت
فریاد اُسکتوا...، همه را محوِ خویش ساخت
زینب که خطبه اَش، اثری بیکرانه داشت
تبیینِ انقلابِ حسینی، شروع شد
دشمن ولی، ز سیره ی زینب بهانه داشت
در اُوجِ خطبه های علی وارِ زینبی
رَاسُ الحسین را، سرِ نیزه روانه داشت
ناگاه لَحنِ صحبتِ زینب، عوض شد و...
حرف از تنور و دردِ دلی خواهرانه داشت
ای سر! فدای صورتِ خاکستریِ تو
مادر بروی تو نظری محرمانه داشت
رحمی به دخترت کن و چیزی به او بگو
قاری به نغمه آمد و بر لب ترانه داشت
سمتِ نگاهها به سری شد که صورتش...
زخمی به چشم و گونه و اَبرو و چانه داشت
هول و هراس از دلِ طفل یتیم ریخت
تا آن زمان که زجر، هجومی شبانه داشت
محمود ژولیده
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #محمود_ژولیده
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹