نوکر خوب
اگه سرده اگه تاریکه دنیا
نمی ترسیم آخه مهتاب داریم
خدارو شکر بی صاحب نموندیم
خدارو شکر که ارباب داریم
درسته نوکر خوبی نبودیم
ولی خوب جایی نوکر بودیم ای دل!
صدامون می زده ارباب هرروز
یه روزایی ولی کر بودیم ای دل!!
یه ساله از سر دلتنگی و درد
شبامون توی بزم روضه سر شد
خدارو شکر امسالم نمردیم
محرم شد چشامون باز، تر شد
بهار عاشقیمونه محرم
بهار اشک و فصل روضه خونی
با این سینه زدن دل پاک میشه
بهاره، موقع خونه تکونی
دوباره پرچم مشکی خریدیم
دلامون روشنه با این سیاهی
با این پیراهن و این شال مشکی
سیاهی لشکرت باشیم الهی
رفیقا قدر امشب رو بدونید
شاید فردا شبو دیگه نبینیم
شاید این آخرین ساله که داریم
کنار هم توی روضه میشینیم
رفیقامونو حتما یادتونه
رفیقایی که باهم گریه کردیم
کی میدونه؟ شاید هم مثل اونا
ما سال دیگه زیر خاک سردیم
میون این همه غوغای دنیا
قرار ما توو های و هوی روضه س
شهیدا اینو فهموندن به ما که
توو عالم هرچی خیره توی روضه س
دلی که توی روضه سوخت، پاکه
دلی که پاک شد جای حسینه
چی میشه وقت جون دادن ببینیم
سر ماهم روی پای حسینه ...
داود رحیمی
#داود_رحیمی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به اذن حضرت مولا
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو
چه طور خرج غمت جورشد کسی میگفت
رسیده رزق حسینیه ازبرادر تو
شبیه حضرت زینب به سینه می کوبم
که مقتدای عزادارهاست خواهر تو
به چشم من همه جا روضه شما بر پاست
تمام عالم آدم شده اند مضطر تو
اگر کویر ترک روی هر ترک دارد
کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو
خزان و ریزش برگ از درخت در همه جا
شد است در دل من روضه خوان اکبر تو
طلوع , بردن بالای طفل شش ماهه است
غروب , خون گلوی علی اصغر تو
زمان بارش باران همیشه میبارم
برای بارش تیر و امیر لشگر تو
شب عروسی هر کس به سینه میکوبم
برای حجله قاسم گل برادر تو
من از خرابه شام و رقیه فهمیدم
که قول تو نرود گر رود زتن سر تو
بیا و قول بده آخرین دمم برسی
به راه آمدن توست چشم نوکر تو
موسی علیمرادی
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #موسی_علیمرادی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحبالزمان
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان
امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان
امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام
چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان
کویر شد اگر دل از شب سیاه کاریم
صبح در آن جوانه زد گیاه صاحبالزمان
دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه
غزال خسته ایست در پناه صاحبالزمان
آه که آه می کشد هنوز سینه ی زمین
بعد هزار و چند سال از آه صاحبالزمان
هنوز بعد کربلا منظره ی وداع را
مدام درک می کند نگاه صاحبالزمان
عمه صاحبالزمان به دست خویش دوخته
رخت عزای خاکی و سیاه صاحبالزمان
امیر عظیمی
#امیر_عظیمی #شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت #مناجات_امام_زمان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نجابت
یک کاروان شکوه و جلالت رسیده است
یک پارچه عفاف و نجابت رسیده است
یک کاروان ملائکه دور و بر حرم
یک شهر ، ماهِ خوش قد و قامت رسیده است
آهنگ طبل، بوی شرافت نمیدهد
از این صدا ، صدای شرارت رسیده است
ترسیده اند این زن و فرزند محترم
تا حرف به جدائی و غربت رسیده است
علیا مخدرات حرم هول کرده اند
اینجا کجاست؟ روز قیامت رسیده است
من از نگاه حرملهی پست خوانده ام
اصلا برای کشتن و غارت رسیده است
می بینم اینکه در کنف آیههای زخم
پیغمبر حرم به رسالت رسیده است
می بینم اینکه بی تو در این شهر بی حیا
کارم به ریسمان و اسارت رسیده است
می بینم اینکه با همهی بغض و کینه ها
چه بر سر خدای شجاعت رسیده است
می بینم اینکه بعد علمدار لشگرت
کار حرامیان به وقاحت رسیده است
اصلا بعید نیست ببینم که دشمنت
در غارت تنت به رقابت رسیده است
میبینی آخرش تو به بازارهای شام
که کار خواهرت به خجالت رسیده است
محمد عظیمی
#شعر_روضه #شعر_شب_دوم_محرم #شعر_مرثیه #شعر_ورود_به_کربلا #شعر_ورود_کاروان_به_کربلا #محمد_عظیمی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم
انگار که روی زمین تنها ترین هستم
محروم از خیر کثیر اربعین هستم
مونس ندارم غیر این چشمان گریانم
خیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانم
زوار، راهی بهشتند و پریشانم
خیلی خجالت می کشم من از رفیقانم
کارم فقط اشک است و ناله از فراق دوست
تربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوست
اصلا ندیده پستی و روی سیاهم را
دیده همیشه خواهش و شوق نگاهم را
قبل از دعایم داده هر آنچه بخواهم را
او مطمئنا خوب می داند صلاحم را
من راضی ام بر آن چه که جانان پسندیده
امسال قربانش شوم هجران پسندیده
تنها پناه و ملجأ جا مانده ها مشهد
در وقت غربت دلخوشی هر گدا مشهد
شاه خراسانی صدا زد که بیا مشهد
تنها شدم رفتم به جای کربلا مشهد
خیلی رئوفانه به فریادم رسید آقا
خیلی عطوفانه سرم دستی کشید آقا
دستم به دامانت رضا کاری برایم کن
قدری از این درد و غمِ در سینه ام کم کن
و انظر إلیَّ...سائلت را باز محرم کن
سلطان! برات کربلایم را فراهم کن
تسکین هر درد و غمی روضه است، می دانی
ابن شبیبم، چند خطی روضه می خوانی؟
فابک علی المظلوم.. جدم دست و پا می زد
فابک علی المحروم.. زینب را صدا می زد
فابک علی المهموم.. خولی بی هوا می زد
فابک علی المغموم.. پیری با عصا می زد
او نیزه می خورد و علی آن لحظه آن جا بود
عطشانِ زیر دست و پا فرزند زهرا بود
علی سپهری
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #علی_سپهری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا برایم دعا کن
دیگر شکستن ندارد ،بال وپر کوچک من
میترسم از هم بپاشد،این پیکر کوچک من
آه ای سر روی زانو،ای ماه آشفته گیسو
دیشب خودت روضه خواندی ،بر منبر کوچک من
این درد درمان ندارد،میدانم امکان ندارد
زخم سرت را ببندی،با معجر کوچک من
غارت گران دل نکندند،از گوش واز گوشواره
انگشت وانگشتر تو،انگشتر کوچک من
آتش به جان جهان زد،دستی که با خیزران زد
یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من
بابا برایم دعا کن،شام مرا کربلا کن
یکبار دیگر صدا کن:ای دختر کوچک من!
احمد علوی
#احمد_علوی #شعر_خرابه_شام #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا #شهادت_حضرت_رقیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم تو آبروی ماست
غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما
نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما
برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم
همین یک دلخوشی مانده ست آن را هم مگیر از ما
به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست
نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما
رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا
عمل کردن به این فتوای محکم را مگیر از ما
دم نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد
بدون روضه می میریم این دم را مگیر از ما
تمام سال با شوق همین یک ماه سر کردیم
تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما
علی سلیمیان
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_ساهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم #شعر_ورود_به_محرم #علی_سلیمیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین(ع)
سرت به دامنم اینبار مثل قبل نشد
هنوز لحظهی دیدار مثل قبل نشد
تو آمدی که من آرام تر شوم نشدم
دل شکستهام انگار مثل قبل نشد
چقدر غنچهی لبخند دورِ لب داری
یکی از این همه تکرار مثل قبل نشد
پُر از گره شده موهام هرچه بافتمش
یکی دو بار نه ، بسیار ، مثل قبل نشد
سکینه دق کند آخر که بعد رفتن در
حراجی سر بازار مثل قبل نشد
رُباب بوده و لبخندهای مردم شام
هنوز از آن همه آزار مثل قبل نشد
هنوز جای کتکهای دیشبش مانده
هنوز این دل افگار مثل قبل نشد
هنوز دیدِ کنیزی به خواهرم دارند
هنوز صحبت انظار مثل قبل نشد
نشد نماز بخوانم دوباره با چادر
حکایت من و این کار مثل قبل نشد
کمک گرفتم از عمه به پات برخیزم
دوباره از در و دیوار مثل قبل نشد
احمد شاکرى
#احمد_شاكرى #شعر_خرابه_شام #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا #شهادت_حضرت_رقیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
راه بود و راه بود
راه بود و راه بود و راه بود
کاروان همراه ثارالله بود
کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین
پاسدار قافله عباس ماست
روی دوشش پرچم یا مجتبی ست
اینکه چونخورشید روی مرکب است
حضرت زهرای ثانی زینب است
زینب است این اقتدارش بارز است
عقل از درک عقیله عاجز است
پرده های محملش نور جلیست
یارب این دخت علی یا که علیست؟
هم علی و هم حسین و هم حسن
تکیه میکردند بر این شیر زن
سالها مستور مانده آیه اش
چشم همسایه ندیده سایه اش
قامتش دور از نگاه شوم بود
آفتاب از دیدنش محروم بود
قاسم و اکبر به دور محملش
با ابوفاضل نمی لرزد دلش
بار بگشایید اینجا کربلاست
لحظه موعود زینب با خداست
بارالها خسته ام جان بر لبم
زینبم من زینبم من زینبم
نیست جز شهد بلا در باده ام
بر همان عهد ازل اماده ام
این سر و این چادر و این معجرم
این دو دستم این رخم این پیکرم
تو اگر خواهی بیابان میروم
پا برهنه بر معیلان میروم
راضیم آواره گردم از حرم
آتش خیمه بیوفتد بر سرم
هرچه میگویی به چشم ای نور عین
هرچه اما جز جدایی از حسین
میشود آیا خوش اقبالم کنی
جای او راهی گودالم کنی
میشود خنجر ببرد گردنم
زیر سم اسبها باشد تنم
خوب میدانم که غارت میشوم
در شلوغی هتک حرمت میشوم
از غریبه فحش و توهین میخورم
از سنان سیلی سنگین میخورم
آنچه میترسم میاید بر سرم
دست نامحرم میوفتد معجرم
من که یک دفعه نرفتم در گذر
میشوم با شمر و خولی همسفر
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_روضه #شعر_شب_دوم_محرم #شعر_مرثیه #شعر_ورود_به_کربلا #شعر_ورود_کاروان_به_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یه دختری
میریزه اشکام دونه دونه
آهسته آهسته رو گونه
یه دردی دارم توی سینه
دردی که هیشکی نمیدونه
وقتی که افتادم رو خارا
یکی بهم حرفای بد زد
هردفه اسمتو آوردم
محکم به پهلوهام لگد زد
به عمه جون نشون نمیدم
جای لگدهاشو رو پهلوم
صورتمو بادست گرفتم
تانشه جای سیلی معلوم
سر تو روی نیزه داره
واسه دلم قرآن میخونه
چی سر دندونات آوردند
بیا که برگردیم به خونه
ازمشتایی که توسرم خورد
گُلِ سرم یه تیکه خونه
طعنه ی دخترای کوفی
بابا دلم رو میسوزنه
یه دختری همش میخندید
به من و این لباس پاره
نمیتونستم راه برم خوب
دیدم ادامو در میاره
گوشوارمو دیدم تو گوشش
لباس تو تن باباش بود
خوش بحالش هرجا که میرفت
باباجونش همش باهاش بود
کجایی پس بابای خوبم
شب خرابه خیلی سرده
یکی به من گفته که بابات
رفته سفر بر نمیگرده
عالیه رجبی
#شعر_خرابه_شام #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا #شهادت_حضرت_رقیه #عالیه_رجبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سیر مسیر عشق
سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد
معشوق حتما عاشق فعال می خواهد
عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست
حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد
دور امیر الحاج باید گشت زیرا که
محرم شدن هم کعبه آمال. می خواهد
هر کس به خود آمد...یقین آقاش می آید
خورشید قبل از فجر...استقبال می خواهد
با اذن زهرا می شود دیوانه او شد
مجنون شدن. هم کوکب اقبال می خواهد
غسل طهارت. با همین یک قطره اشک است
کوه گناه و معصیت حلال می خواهد
ماه مبارک را رساندن به محرم ها
ذی الحجه وذی القعده وشوال می خواهد
خشکید اگر که چشمه چشمت تباکی کن
این روضه های سخت قیل و قال می خواهد
آقای خوبیها برای ما دعایی کن
اوراق ما امضای صاحب مال می خواهد
دارد محرم می رسد فکری به حالم کن
تا کربلا پرواز کردن بال می خواهد
من مطمئن که نیستم. روز دهم باشم
حالا دل من روضه گودال می خواهد
گودال گفتم. روضه ها یکباره صف بستند
شمشیر ها راه مرا از هر طرف بستند
گودال بود و تیرها سمت پرش آمد
گودال بود و زود جد اطهرش آمد
گودال بود و ازدحام تیر و خنجر بود
اصلا نمی فهم چگونه خواهرش آمد
قبل از همه اول سنان آمد سنانی زد
خون گلو فواره زد از حنجرش آمد
برگشت از گودال اما شمر. با چکمه
بر سینه اش بنشست روی منبرش آمد
از روبرو خنجر نبرید و غضب کردو
با پا برش گرداند و از پشت سرش آمد
خیلی تقلا کرد تا سر را جدا سازد
هر ضربه ای که زدصدای مادرش آمد
سر که جداشد گرگها یک کم عقب رفتند
یک لشگر کفتار سمت پیکرش آمد
نفرین به بَجدَل چشم هیزش کاردستش داد
برگشت با انگشت... با انگشتر ش آمد
از راه آمد خواهرش او را بغل. بگرفت
گودال بود و یار از جان بهترش آمد
زینب رسید و گفت ای مذبوحِ عریانم
معجر ندارم تا که جسمت را بپوشانم
سعید توفیقی
#سعید_توفیقی #شعر_روضه #شعر_شب_دوم_محرم #شعر_مرثیه #شعر_ورود_به_کربلا #شعر_ورود_کاروان_به_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بيا عمه كمك كن
نمانده ذره ای حتی به جسم خسته جان اصلأ
نه ماند از شدت لکنت مرا شرح بیان اصلأ
بیا عمه کمک کن راس بابا را بده دستم
نمانده در تن رنجور و بیمارم توان اصلأ
شباهت های بسیاری میان ما دوتا باشد
نباشد در شمردن های این غم ها زمان اصلأ
شکسته مثل بازویم پدرجان بین ابرویت
ندارد هیچ درمانی گمانم این و آن اصلأ
الهی بشکند دستش نه لب مانده نه دندانی
برای مردم کافر دگر قرآن نخوان اصلأ
بمیرم من بمیرم من بمیرم من چه حلقومی
تن ات که جای خود راس ت نبوده در امان اصلأ
بغل می گیرمت محکم تو را ای بهتر از جانم
تو را هرگز نخواهم داد دست دیگران اصلأ
محسن صرامی
#شعر_خرابه_شام #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا #شهادت_حضرت_رقیه #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹