eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
فارغ میان صحن های تو ز فکر این و آن فارغ شبیه کودکی هستم ز غوغای جهان فارغ تمام حرف هایم را فقط با اشک میگویم اشارات نظر داریم و هستم از زبان فارغ کلاغ رو سیاهی پر زده بین کبوتر ها کنار پنجره فولاد تو از آشیان فارغ کبوتر زائرت باشد ز گنبد بر نمی‌خیزد که تا خورشید بالا رفت و شد از آسمان فارغ مرا با عیب راهم دادی و با اشک می خندم شبیه بنده ای که میشود از امتحان فارغ زمینم؟ آسمانم؟ مشهدم؟ عرشم؟ کجا هستم؟ دخیلت هستم و میگردم از کون و مکان فارغ اذان صبح ، نقاره دلم را زیر و رو کرده چنان پر شور و سرمستم که هستم از اذان فارغ شفا میخواهم و از آب سقاخانه می‌نوشم منم از لطف هر که غیر تو ، ای مهربان فارغ میان دست ها حاجت نمانده چون کریمی تو ز حاجت سینه ی مرد و زن و پیر و جوان فارغ چگونه صید کردی قلب صیاد خراسان را؟ که صیاد خراسان از شکار آهوان فارغ (کمان را زه بریده ، تیر را پیکان و پر کنده سپر افکنده ، خود را کرده از تیر و کمان فارغ) وحشی بافقی احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فیض یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست رو به کریمان زدن عبادت لبهاست بستر بیمار وعده گاه طبیب است خیری اگر میدهند برکت تب هاست نوکر گمنام هم بنام شد اینجا آنچه مهم نیست پیش یار لقب هاست سِیر الهیِ اهل عشق همیشه رحمت ذی القعده هاست لطف رجب هاست ذکر رضا قند کرده تلخی مارا شهد نبات است اینکه بین رطب هاست مادرم امد مرا به دست رضا داد آبرویم را خرید خانه اش آباد! محضر سلطان می آورند اگر دست میشکنند عاشقان به شوق نظر دست دست به دامان حلقه های ضریحم کودکم و میدهم به دست پدر دست بین قنوتم افاضه کرد مکرر خیر کثیر است در زمان سحر دست عقل چکارست تا گدای تو هستم فیض به من بیشتر رسانده ز سر... دست تر شده از دیدن حرم چقدر چشم پر شده از محضر شما چقدر دست سفره گشا تا رضاست سفره نشینم ضامن آهو نوشته روی نگینم پشت سر زائران دعاست،دعایت دلخوشی دعبل است خاک عبایت سلسله بر گردن روات کشیدی جان بفدای کلام مثل طلایت کعبه تویی مسجدالحرام بهانه قبله تویی قم شدست قبله نمایت قصر به هم ریخت در مناظره وقتی.. آبروی جاثلیق ریخت به پایت کن فیکونِ تو فاش شد سر سفره شیر میاید برون ز پرده برایت روی دو چشم ترم قدم بزن ای ماه تا که مطهر شود شبیه قدمگاه.. آمدم ای شاه با نشان و نشانی پیش تو باشد دلم به حکم امانی وقت نماز است صف پر است کمک کن کاش مرا هم کنار خود بنشانی هرچه کنی از درت جدا نشوم من خواه بخوانی مرا و خواه برانی جاروی خدام را ببخش به زوار تا که دراین دل کنند خانه تکانی ابن شبیب آمدست دیدنت آقا موقع روضه شدست و مرثیه خوانی ناله ان کنتَ باکیاََ بزن آقا سینه برآن شاه بی کفن بزن آقا یابن الشبیب عمه ام دلش پر غم شد چادر و پوشیه بین قافله کم شد جد غریبم ز روی اسب زمین خورد پیرهنش بر فراز نیزه علم شد دامنشان گر گرفت صورتشان سوخت آتش خیمه بلای اهل حرم شد چرخش شلاق ها به بازویشان خورد قامت معصومه ها شکسته و خم شد بعد هزاران هزار زخم جگر سوز نوبت بازار شام و هلهله هم شد زخم غرورم ز ماجرای حجاب است گریه ی من بیشتر برای رباب است  سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
کبوترهای بی بال یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم لذت پرواز در اطراف گنبد با شما نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض زندگی ما همه از صفر تا صد با شما خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم» سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها در ازای قطره هایی اشک با خود می برند از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست از اهالی رضا آباد باشم بهتر است هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد دست های بسته ام پای ضریحت باز شد عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سیر و سلوک از قطره ای به چشمه ی بی حد رسیده ایم از فرش آمدیم و به گنبد رسیده ایم سبز است پرچمت به زبرجد رسیده ایم زائر پیاده شو که به مشهد رسیده ایم پیش نگاه آینه ها آه میکشم بادست روی شیشه قدمگاه میکشم سیر و سلوک در فلک و ارض میکنم بال از کبوتران حرم قرض میکنم خود را مقابل حرمت فرض میکنم با لحن خادم تو سلام عرض میکنم آن خادمی که شهره هفت آسمان شده است انصاریان به لطف تو انصاریان شده است زائر دم در حرمت فکر درد هاست غافل از این که آب حرم هم خودش شفاست باب الجواد تا برسد حاجتش رواست اینجا حرم که نیست کرمخانه ی رضاست تو ماه آسمانی و از نسل حیدری خورشید خانواده ی موسی بن جعفری آدم بدون اذن تو آدم نمیشود جز تو مقابل احدی خم نمیشود وقتی حرم نیامده محرم نمیشود چیزی که از رئوفی تان کم نمیشود من هم مریض عشق حسینم دوا بده لطفی کن و به من سفر کربلا بده امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نقّاره وقتی به دست تو دلش را داد افتاد وقتی نگاه تو بر او افتاد،افتاد در حد یک انگور اشکش ریخت آن وقت در حد مِی جوشید و در ایجاد افتاد ماهی کوچک تُنگ را می خواست،اما در تور دریا ماهی آزاد افتاد انداخت خود را بر مُشبّک ها سرانجام صیدی که روزی در پی صیاد افتاد مُهر شفایش بود اشکی که به دامن از چشم های کور مادرزاد افتاد فواره روی پای خود برخاست از شوق از دیدنش نقّاره در فریاد افتاد می خواست تا یک بار دیگر خلق گردد شش روز پشت پنجره فولاد افتاد شش روز پشت پنجره فولاد آن وقت؛ یک عمر کنج صحن گوهرشاد افتاد  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ارباب ربانی ای مطرب مهتاب رو حرفی بزن، چیزی بگو زان شاه صاحب آبرو فخر سریر ارتضا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا تسبیح سبحانی رسید ارباب ربانی رسید ماه شبستانی رسید شمس‌الشموس، آقای ما سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای نجمه خاتون آفرین خورشید آوردی چنین موسی‌بن‌جعفر را ببین نامیده این مولود را سلطان‌علی‌موسی‌الرضا در عرش اقبال نبی‌ست در فرش اجلال نبی‌ست او عالم آل نبی‌ست تمثال ختم الانبیاء سلطان‌علی‌موسی‌الرضا شد این علیِ سومین مثل امیرالمومنین با مستمندان همنشین هم‌سفره می شد با گدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا گنبد طلایش دلبری کرده‌است از انس و پری دل می‌بری،‌دل‌‌می‌بری ای دلبر خیرالنساء سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای خانه‌ام آباد تو ذکر خدایم یاد تو از پنجره فولاد تو دارم امید یک شفا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا دل در حرم پابست شد در پای عشقت پست شد نقاره خانه مست شد از آسمان آمد صدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا من آهوی سرگشته ام بی تاب‌ و‌ مضطر گشته ام سائل به این در گشته ام یا ضامن آهو، الا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای که به دعبل از کرم دادی عبا، صدها دِرَم بر من که عبد این درم از هر‌چه خواهی کن عطا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا از آب سقاخانه ات خوردم شدم دیوانه ات من از در میخانه ات دارم امید کربلا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا در شادی‌ام غم می رسد آوای ماتم می رسد کم‌کم محرم می رسد ماه حسین سرجدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا گودال مالامال شد جسم حسین پامال شد باز عمه ات بی حال شد سر رفت روی نیزه ها سلطان‌علی‌موسی‌الرضا  امیر_ عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امام رضا دارم حرفِ من حرف دلای بی کَسه یه امام رضا دارم واسم بَسه میدونم صدام به آقام میرسه یه امام رضا دارم واسم بسه من همون کبوترم که جا نداشت لونه حتی رویِ شاخه‌ها نداشت هیچ نگاهی آب و دونم نمیداد مثل هر غریبه آشنا نداشت حالا اما عمریه رو گنبدام بچه ی محله ی امام رضام دنیا بی صحن و رواقش قفسه یه امام رضا دارم برام بسه حرف دل من حرف دلای بی کسه یه امام رضا دارم برام بسه حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امشب که خدا با تو نمایان شده آقا انگار دلم تازه مسلمان شده آقا از یاد بَرَد نامِ بهشتِ اَبَدی را هرکس که دِلَش اهلِ خراسان شده آقا هرکس که رسیده است به جایی و مقامی  از خاکِ درِ خانه‌یِ سلطان شده آقا باید بنویسند که گنجینه‌یِ عرشیم در سینه‌ی ماعشقِ تو پنهان شده آقا فهمیده‌ام از هِیمَنه‌یِ نورِ حضورت با دیدنِ تو فاطمه خندان شده آقا من را بِبَر از خانه به میخانه ، تَرَم کن دستی سرِ گیسو زده دیوانه ترم کن لبخند بزن تا که ببینند رضا را آیاتِ جَمالی و جَلالیِ خدا را لبخند بزن تا که بِبینَند حُسینی تا با تو حَسَن جِلوه کُنَد اَرض و سَما را لبخند بزن تا همه در کیشِ تو آیند تا شهر حُسینیه کُنَد صومِعه‌ها را باید که شبِ آمدنت باز بگویند تقوایِ تو را ، زُهدِ تو را ، شوقِ دعا را بوی تو زِ پیراهنِ یوسف گذری کرد بخشید به چشمِ ترِ یعقوب شفا را ای آب و هوای دل من با حرمت گرم ای نازِ نفسهای خداوند دَمَت گرم شیرین تر از این شیوه‌ی غارتگری‌ات نیست فریاد که دِلخواه تَر از دلبری‌ات نیست یک عمر هلاکِ تو و این جذبه‌ی عشقیم خاکِ تو سَرَم باد که چون سَروَری‌ات نیست حتما به علی رفته‌ای اینقدر شگفتی کَس نیست ، گرفتارِ دَمِ حیدری‌ات نیست ای معجزه‌ی دامنِ زهرا زِ نگاهت پیداست دِلی همچو دلِ مادری‌ات نیست هنگام حدیث است بخوان سلسلهالعشق تا خلق نویسند : تکی ، دیگری‌ات نیست من آمده‌ام سُجده کنم اوج بگیرم گفتند که جانبخش تر از پادَری‌ات نیست صد شکر خدا صحنِ گوهرشاد به ما داد ما بی کَس و او پنجره فولاد به ما داد سوگند سَرِ کعبه به دامانِ تو باشد صد چِله دلِ قبله چراغان تو باشد من بچه‌ی آهویم و دنبالِ تو هستم آقا به دلم حق بده حیرانِ تو باشد این خِطه اگر سبز و بلند است و خدایی اصلا نه عجیب است که ایرانِ تو باشد جبریل اگر بال و پَرش سایه‌ی عرش است بر رویِ سَرَش سایه‌یِ ایوانِ تو باشد بیچاره بهشت است که هر شامِ تولد  حیرانِ چراغانِ خیابانِ تو باشد امشب سرِ سال است بده خرجی ما را ای شاه براتِ بقیع و کرببلا را ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم ما را نَتِکانی ، نَتِکانی ، نَتِکانی ما نیز سفارش شده‌ی فاطمه هستیم خواهی بِکُش اما درِ دیگر نَکِشانی ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند ما را به سرِ سفره ی غیری نَنشانی گیسوی من از غصه‌ی‌تان پیر شد آقا کو کرببلا و نجفم ، دیر شد آقا حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
پنجره فولاد رضا حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام بی خیال از کل غم ها عاری از محنت شدم تا که از باب الجوادت وارد صحنت شدم آمدم تا که مرا از درد درمانم کنی یا مرا آهو کنی صید بیابانم کنی آمدم با خود تلنبار گناه آورده ام دست خالی نیستم ، بار گنار آورده ام آمدم از من بگیری ، باز بر عکس همه م خالی از بار گناهم که غرق ماتم ام باز هم با روسپیدی از حریمت میروم باز هم دلخوش به دستان کریمت میروم از خوشی های جهان غم را از آقا خواستم رزق شبهای محرم را از آقا خواستم امیر فرخنده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عشق تو مردن از عشق تو آداب نمیخواهد که رجز و لشگر و القاب نمیخواهد که تو اراده کنی عالم همه در چنته ی توست پسر فاطمه اصحاب نمیخواهد که با نسیمی همه ی کوفه شود ویرانه آه...از سینه ی بی تاب نمیخواهد که کوفیان معنی این حرف مرا درک کنید تشنه کام است ولی آب نمیخواهد که او خودش پشت و پناه است همه عالم را یاری از جیره خور ارباب نمیخواهد که هر که دل داده به تو روز و شب اش هست یکی مست و دل داده ی تو خواب نمیخواهد که با وجود تو که مصباح هدایت هستی این جهان منت مهتاب نمیخواهد که صید یک ماهی در حال تلظی دیگر قدرت جنگی و قلاب نمیخواهد که محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
محب فاطمه از آسمان دو دستش عقاب جمع کند و با بلندی ایوان سحاب جمع کند نه اینکه با نظرش ذره آفتاب شود که دور ذره هزار آفتاب جمع کند اگر زمین خدا گرد گشته ،واجب بود که پای خود جلوی بوتراب جمع کند کدام مزرعه چون مضجع علیست؟ که دل در آن گناه بریزد ثواب جمع کند فشار دور ضریحش عرق گرفت ، که او ز خار هم بتواند گلاب جمع کند چنان قوی ست حساب علی که ممکن نیست محب فاطمه را با عذاب جمع کند  محمد رضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غبار نجف برای جنت و دوزخ نمی کنم اصرار بهشت بی تو عذابی ست تحت الانهار مسیح زنده کند مرده را ،تعجب نیست!! چرا که مدح تو هر خفته را کند بیدار خدا به شکل تو خود را به خلق ظاهر کرد خدایی تو ازین رو نمی شود انکار بیا نشان بده تا خصم زهره آب کند شتاب تیغ خودت را به لحظه ی پیکار چگونه؟ کَنده ای آن درب خیبری را که در استواری خود کم ندارد از دیوار کسی که منکر اعجاز رد شمس تو شد چه ساده رد شده از این مقوله ی دشوار چه سجده ها که نکردم به سمت ایوانت همیشه ذره کند عجز خویش را اظهار کمی غبار نجف را به عاشقان برسان که در هوای تو باشد جنون مان بسیار شراب عشق تو را خوردم و به زاهد ها تقیّه کردم و گفتم نمی کنم تکرار به لطف چشم تو امید دارم ای ساقی اگرچه کرده دلم بر گناه خود اصرار ز شیرِ پاک گرفتم زَر ولایت را به اختیار کشیدی مرا درین اجبار بیا و خرده کلاف مرا بخر اقا که شرمگین نشود عاشقت سر بازار به روی دارِعلی رند گونه باید رفت شبیه اشک پر از شوق میثم تمار تولدِ منِ دیوانه لحظه ی مرگ است فمن یمت یرنی علتی برین گفتار علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹