eitaa logo
حدیث اشک
6.5هزار دنبال‌کننده
41 عکس
79 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
برای مادری شیعه آفریده شدی برای همسری نور برگزیده شدی در آن زمان که خدا را کسی مرید نبود تو با نبیِ خداوند هم عقیده شدی حیا ، نجابت و عفت ، کرم ، سخاوت و جود چگونه این همه را یک تنه چکیده شدی؟ قرار داده خدا در دل تو فاطمه را برای آمدن این غزل ، قصیده شدی برای اینکه قد دین بلندتر باشد گذشتی از خودت و آخرش خمیده شدی قسم به جان خودت مرگ تو طبیعی نیست قسم به جان خودت عاقبت شهیده شدی @hadithashk
و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد سُکـوت اش می کند تحقیــر بیدادِ هُبــل ها را گلستانــی که با نَمـرود هم پیمــان نخواهد شد خدیجه خوب می داند رسالت بی ولایت نیست که آن از این جـدا و این جـدا از آن نخواهد شد کویرِ خشک ، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم جـــهنّم زاده هـرگــز مَحــرمِ بـاران نخواهد شد نه...هر افسانه ای همخانه ی وحیِ الهی نیست به اجبار آنکه اســـلام آورد سَلمان نخواهد شد علی همبـازیِ یک کـــودکِ مظلـــوم می گــردد ولی بازیچـــه ی پیــراهــنِ عُثمـان نخواهد شد جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت : علی مرعوبِ نام و نســبت و عنوان نخواهد شد @hadithashk
جبرئيل آمده چون هست به اين در محتاج اين ملك بود به اين بيت مكرر محتاج هر كه آمد به گدائي در اين خانه نشست تا قيامت نشود بر در ديگر محتاج مريم و آسيه و هاجر و حوا هستند به دعاي سحر حضرت مادر محتاج اعتبارش كه به اموال فراوانش نيست قصه اين است كه بوده است به او زر محتاج با همه شوكت و اجلال فراوانش بود به غباري ز سر كوي پيمبر محتاج آنچه خوبان همه دارند به او داد خدا كوثر از او و بهشت است به كوثر محتاج تكيه دارند به مادر همه ي دخترها مادر اين مرتبه بوده است به دختر محتاج چه نيازي به پسر داشت پس از فاطمه اش شرح اين مصرع من هست به منبر محتاج قبل از اكملت و لكم دم زده از حب علي شرط ايمان بشر هست به حيدر محتاج شد مزين تن پاكش به عباي نبوي هست دلدار به ره توشه ي دلبر محتاج شد غزل مرثيه تا نام عبا را بردم پشت در شد به عبا ياس پيمبر محتاج شرح يك لحظه ي اربأ اربا شد اينكه به عبا شد تن ناز علي اكبر محتاج تا پریشان نشود بیشتر از پیش رباب باز هم شد به عبا حنجر اصغر محتاج... @hadithashk
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد مادر من، تو نباشى، جگرم مى سوزد امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد چه کنم با غم فقدان تو که می دانم بی تو قلب من و قلب پدرم می سوزد خواستی تا که عبایش کفنت باشد و آه این خبر را به پیمبر ببرم، می سوزد همه دارایی تو خرج در اسلام شده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد می روی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که در پشت درم، می سوزد شعله آن قدر زیاد ست در آن هنگامه از نفس های پر آهم پسرم می سوزد سال ها می گذرد؛ کرببلا وقت غروب با همین شعله دل اهل حرم می سوزد... @hadithashk
من که جبریل نیستم بانو از تو گفتن برای من سخت است کار هر کس نبود کار تو بود مادر فاطمه شدن سخت است می توان گفت بی محبت تو دین اسلام هم نتیجه نداشت من قسم می خورم رسول الله همسری بهتر از خدیجه نداشت مثل زهرا طهارت محضی قبل اسلام هم، چنین بودی از احادیث معتبر پیداست تو فقط "ام مومنین" بودی از محبان واقعی علی اولین بانوی مکرمه ای زود تر از غدیر شیعه شدی بی نهایت شبیه فاطمه ای با علی راز مشترک دارد هر که در راه عشق کار کند در حقیقت عجیب نیست اگر ثروتت کار ذوالفقار کند ثروتت بی نهایت است ولی عزت و اعتبار تو زهراست مال دنیا برای تو هیچ است چون که دار و ندار تو زهراست... @hadithashk
زل می زند با چشمهای تر به مادر هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر سرمایه اش را داد پای دین خدیجه پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر تاریخ می گوید چهل نامرد، در اصل؛ آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر تقسیم شد درد دو عالم بین این دو سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد مادر به دختر می رود، دختر به مادر از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال حالا رسیده یک گل پرپر به مادر "ام ابیها" نیز "ام المومنین" شد چون می رسد این ارث از مادر به مادر "ام المصائب" زینب و مظلوم ارباب آقا به بابا می رود خواهر به مادر در کربلا سیراب گشت و با سه صورت با گریه اش خندید علی اصغر به مادر... مهدی رحیمی(زمستان) @hadithashk
"مادر مؤمنان" لقب داری تا ابد همچو کوهِ ایمانی بهترین همسر رسولُ الله اولین بانوی مسلمانی مٙحرم سِرّ مصطفی بودی لحظه لحظه کنار او ماندی نزد پیغمبر خدا خود را کمتر از یک کنیز می خواندی هر کجا کار دین گره می خورد ثروتت را نثار می کردی اُسوه‌ی ساده‌زیستی بودی "از تجمل فرار می کردی" حُسن رفتار و خُلق نیکویت بین خٙلق خدا زبانزد شد آنچنان کار خیر کردی که خانه‌ات غرق رفت‌وآمد شد در همان عصر جاهلیت هم جلوه دادی کلام مُتقٙن را باوجودت قُریشیان دیدند مظهری از کمال یک زن را راستگو، با وقار، خوش سیرت مثل تو هیچکس در عالٙم نیست! حق بده کم بیاورم، آری "مادر فاطمه" شدن کم نیست... @hadithashk
شکست اینجا ظفر گل می کند هنگام احسانش ز پا افتاده اینجا نشئه ی جهد است سامانش امید اینجا به شکل یاس آید یاس چون امید بریدن از خود و پیوند با تمکین امکانش کدامین غافل از این آستان حاجت نمی خواهد که با تیغ عدالت لب نهم بر خون شریانش به کویی بار خود انداختم کز شدت احسان ملائک آب می ریزند بر دستان مهمانش به بحری آشنا گشتم که موجش موج تمجید است به ناوی پا نهادم کز کرامت هست سکانش به درباری رساندم ناله ی واغربتایم را که می بخشند با یک ناله، شهری بر غریبانش قطار فیض او را خواجه ی لولاک در پیش است زهی آن زن که ختمی مرتبت باشد شتربانش زهی بانوی عقل کل، زهی بانوی آب و گل که باریده است یاسی هم چو زهرا در گلستانش اجاق کور را یاری صحبت نیست با خورشید حمیرا را بگو آتش بگیرد در دل و جانش زقربانگاه ذی الحجه بسی مستغنی ام حاجی که من ماه مبارک می روم هر ساله قربانش به روز واقعه با وصله ی ناجور کارش نیست نمی آید به محشر هر کسی کرده است عصیانش زهی آن زن که مریم دستبوس خادمش بوده است زهی آن زن که عیسی کرده خدمت بر غلامانش تحیر خانه ی تحقیق هم خط است هم نقطه که هم تطویل دارد هم ندارد بدو و پایانش نمی دانم کدامین عصمت قدرت مزاج است او که چندین ماه زهرا بوده از تشریف مهمانش سخن از هیچ ممکن نیست جای ضرب و زور او که امکان نیز امکان می شود از نور امکانش ز کفو عقل کل جز عقل کل چیزی نمی جوشد کدامین جهل سنجیده است با تشویش نسوانش به  جنت نیز از اقبال هم دوش محمد اوست چه می فهمند مردان و زنان از پله ی شانش... @hadithashk
یار نام آشنایِ پیغمبر ذوق و شوقِ صدای پیغمبر حضرت نور، حضرت پاکی مَحرم رازهای افلاکی رب سبحان تو را رسانده سلام مادر یازده امام هُمام اسوه ی بی بدیل همسرها ای بزرگ تبار هاجرها پاک دامن ترینِ مادرها دخترت، بهترینِ دخترها در نجابت، زبان زدی بانو گل سرخِ محمدی بانو بی تو اسلام بی ظفر می ماند نخل توحید بی ثمر می ماند بعثت مصطفی نتیجه نداشت در کنارش اگر خدیجه نداشت سیره ی تو روایت عشق است سندی از قداست عشق است واژه هایت نسیم رحمت بود تاجر گوهر محبت بود دست بخشنده ی تو حاتم ساز عصمت چادر تو مریم ساز از شُکوهت، وقار جاری بود جوهر ذوالفقار جاری بود صبح امید عاقبت شب شد نفس خسته ات معذب شد گریه ات روضه ی بهار گرفت دلت از دستِ روزگار گرفت دلت از رنج ها لبالب شد صبر تو، سهم الارث زینب شد رفتی و داغ ها عظیم شدند پدر و دختری یتیم شدند دخترت ماند و چشم های ترش گریه های شبانه ی پدرش دخترت ماند و بی تسلایی غم بی مادری و تنهایی کاش در خواستگاری اش بودی فکر چشم انتظاری اش بودی بی تو روز خطر چه کار کند!؟ بین دیوار و در چه کار کند!؟ بی تو با آن بلا چه کار کند!؟ وسط شعله ها چه کار کند!؟ @hadithashk
طعنه ی خلق مرا سخت اذیّت کرده بارها آینه از سنگ شکایت کرده به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید چه کسی غیر تو این‌قَدر محبت کرده بهترین کیفیت سجده ی ما"سوختن" است هرکسی سوخت،بگو خوب عبادت کرده حکم دادند در این شهر به دیوانگی ام شهر بی عشق،مرا زود قضاوت کرده آنقدر گریه برای تو مرا بالا برد هرکسی بال مرا دید،حسادت کرده رمضان آمده و سفره ی رحمت پهن است بشتابید همه..،فاطمه دعوت کرده تا سحرگاه فقط گریه کن و داد بزن باخته هر که در این ماه غنیمت کرده تا علی واسطه شد..،بار گناهانم ریخت پدر خاک ز فرزند حمایت کرده چشم این عبد گنهکار به دستان رضاست آن رئوفی که ز یک صید ضمانت کرده "نام تو نان شب ماست اباعبدالله" نان ما از قِبَل نام تو برکت کرده روز محشر نبری نام مرا از یادت مادرت گفته مرا نیز شفاعت کرده پدرم آب نخورده است مگر که پس از آن به لب تشنه ی تو عرض ارادت کرده ته گودال نگاهت به حرم دوخته بود پیش چشم تو کسی قصد جسارت کرده با خداوند مناجات تو را قطع نمود چکمه ی شمر به لبهات اصابت کرده ته گودال به پیراهن تو رحم نشد هرکسی هرچه دلش خواسته.،غارت کرده @hadithashk
از خطا هر لحظه سنگین کرده بار خویش را خرج دنیا میکنم دار و ندار خویش را بسکه با توبه شکستن روزگارم سر شده پیش حق از دست دادم اعتبار خویش را بر زبانم ذکر توبه در دلم شوق گناه با که گویم این دوگانه حال زار خویش را من همان عبد خطا کار قدیمی توام انکه تکراری نموده روزگار خویش را تو بهار و من همیشه زردم از فصل گناه سال ها گم کرده ام عطر بهار خویش را می سپارم دست مهرت یا انیس المذنبین این دل تاریک و سرد و بی قرار خویش را گفتی ای بنده اگر می ترسی از شب های قبر با چراغ اشک روشن کن مزار خویش را پرچم ارباب فردا سایه بان محشر است گم نخواهم کرد انجا سایه سار خویش را @hadithashk
یکی می‌خواد صدات کنه می‌خواد جوابشو بدی بهش بگی: "سلام رفیق" بهش بگی: "خوش‌اومدی" بهش بگی: "هرچی بودی حالا دیگه مال منی خیلی خوبه که جز به من رو به کسی نمی‌زنی" من عارِ تو بودم خدا ولی تو بودی یارِ من اگه نباشه لطف تو سیاهه روزگار من تمومِ دورامو زدم تا غم روی دلم نشست کارد که به استخون رسید یادم اومد خدایی هست هزار دفه خوردم زمین از بس روتو زمین زدم از بس که قول دادم ولی سرِ قرار نیومدم حالام که اومدم پیشت حقّمه راه ندی منو می‌خوام که واسطه کنم یه آقای بی‌کفنو "حسین" منو فرستاده به من نشون داده راهو بخاطرِ آقام ببخش این بنده‌ی روسیاهو از این به بعد بخاطرِ حسین گناه نمی‌کنم با گناهام نوکریمو دیگه تباه نمی‌کنم خدا اجازه هست؟... می‌خوام برای بخشش گناه دوخطی روضه بخونم از بدنِ تُو قتلگاه تشنه‌تر از حسین کیه؟ غریب‌تر از حسین کجاست؟ پیش چشای خواهرش سرش بریده از قفاست @hadithashk
تو اونجوری که می بخشی گناه من که درخور نیست یه جوری چشم می پوشی که هیچکی از تو دلخور نیست تو اونقد مهربونی که به روم هیچی نمیاری واسه هر لطفی که کردی سرم منت نمیزاری آدم توو زندگیش باخته اگه دم خور نشد با تو کی از تو چیزی رو خواسته که کاسه ش پر نشد با تو یه جوری کار گذاشتی که همه چی روبرا باشه کی با تو فکر امروزه کی با تو فکر فرداشه من و لنگم نمی زاری نگفته خواستم و میدی نمی دونم چرا هیچوقت گناهامو نمی دیدی چرا هیچ وقت نزاشتی که یه بار محتاج مردم شم تو حتی بم نمی گفتی که از جلو چشات گم شم درسته خیلی بد کردم درسته خیلی سربارم به جون مادرم میگم خدا خیلی دوست دارم @hadithashk
بی نیازا، عبد بی مقدار می خواهی چکار بنده ای که نیست توبه کار می خواهی چکار در میان دردها، درد مرا یادت نرفت نیمهء شب اینهمه بیمار میخواهی چکار ای رفیق نارفیقان! دست من را هم بگیر تو خودت گفتی بیا، اصرار می خواهی چکار داد و قال این گنهکار از سر بیچارگی است ورشکسته بر سر بازار میخواهی چکار تو همانی که همان اول مرا بخشیده ای من همان شرمنده ام! اقرار میخواهی چکار می خری هربار.... یکبار آبرویم را ببر جنس بُنجل در ته انبار می خواهی چکار من که گفتم از علی خیلی خجالت می کشم برگه ای از حیدر کرار می خواهی چکار بوی خوش دارند اینجا گریه کن های حسین در میان این همه گل، خار میخواهی چکار حاجتم را هم ندادی کربلایم را بده اینهمه تاخیر را این بار میخواهی چکار عاشقان کوی جانان بیقرار زینبند گفت عزیزم بین کوفه یار میخواهی چکار کاش بر می داشتم جوشن بجای پیرهن پیرهن بین سگان هار می خواهی چکار گیرم اصلاً دوست داری بر سر نیزه روی دخترت را در صف انظار می خواهی چکار @hadithashk
روحِ من مُرده یه کاری کن خدا من و زنده کن نذار بشم تباه خسته از راه اومدم، بد کِسِلم سنگینی کرده رو دوشِ من گناه حالم و گرفته نفْس ِ لعنتی جَوونیم رفته و دیگه برنگشت آبِروم رفته خدایا چه کنم؟ عمر من بدونِ بندگی گذشت روبروت میشینم و زار میزنم تا حلالم کنی منت میکشم کمتر از همه ثوابِ منه و بیشتر از همه خجالت میکشم دادی آب و نونم و نفهمیدم تو رو قرآن یه کمی به روم بیار غصه میخورم که روبِرا نکرد- -بندگیم و نِعمتایِ بیشمار مطمئنم واسه تو کاری نداشت ببَری پیش ِ همه آبِروم و ولی دستم و گرفتی گم نشم کردی روشن روزایِ پیشِ روم و قربونت برم! نفهمیدم، ببخش اومدم برای درمان...چه کنم؟! رفته لذّت گناهام و بگو... با تبِ عذابِ وجدان چه کنم؟! داره زجرم میده احساس ِ گناه یکی آرامش ِ باطنم بشه کارِ من پیش ِ خدا، گیره و کاش یه نفر بیاد و ضامنم بشه یادم اومد که بابام بهم میگفت نکنه هر جایی زانو بزنی مادرم میگفت عزیزم نکنه وقتِ غم به هر کسی رو بزنی ضامنم حاضره و وقتِ سحر از حرم همراهِ زائرا میام ای خدا تا از سرم راضی بشی شب هشتم با امام رضا(ع) میام گفتم آقاجون پادرمیونی کن گفته ناراحت نباش میخرَمت من و بخشیده و شد ذکر لبم: «قربونِ این همه لطف و کرَمت» از سرم راضی شده امام رضا(ع) داره لبخندِ رضایت میزنه خدا هم داره یکی یکی یکی خط به خط گناهام و خط میزنه!   @hadithashk
من زنده ام اگر چه، ولی زنده نیستم من بندگی نکرده ام و بنده نیستم در سایه سار رحمت تو قد کشیده ام جز با نگاه لطف تو پاینده نیستم خیلی گناه کرده ام اما هنوز هم از صبر بی حساب تو شرمنده نیستم رویم سیاه و نامه ی اعمال من سیاه شرمنده از سیاهی پرونده نیستم یادی ز خوف قبر و قیامت نمی کنم خیلی به فکر توشه ی آینده نیستم دنیا و زرق و برق، دلم را ربوده است از عشق خالی ام، ز تو آکنده نیستم از راه و رسم شیعه فقط حرف می زنم اصلا به نام شیعه برازنده نیستم دل بسته ام به فاطمه و بچه های او اما برای فاطمه زیبنده نیستم مولا چه دیده بود که هنگام غسل گفت: من مردِ غسل دادن این دنده نیستم @hadithashk
اگرچه باد مَعاصی مهاجم است هنوز نسیم مرحمت تو ملایم است هنوز صدای زمزمه ی "لا اِلٰهَ اِلّا اَنْت" طنین توبه‌ی اَهلِ عوالم است هنوز به حُرمت رمضان هاست..،گر زمان بلا دلی که وَقفِ سحر شد مقاوم است هنوز قبول..،بنده ی تو دل به حُبِّ دنیا داد هنوز عشق تو در سینه حاکم است..،هنوز تو پافشاری من در گناه را دیدی ببخش..،گرچه گناهم مُداوم است هنوز همین دو قطره ی اشکی که پیشکش کردم... برای توبه ی من از علائم است هنوز! بیا وُ کاسه ی چشم مرا خودت پُر کن فقیر پشت درت گریه‌لازم است هنوز تمام عمر سر سفره ی علی بودم گداییِ من از این خانه دائم است هنوز برای آنکه نرفته نجف چه سنگین است میان خواب ببیند که عازم است هنوز قسم به چادر آن مادری که سیلی خورد... قسم به فاطمه این بنده نادم است هنوز گناه‌کارم اگر..،نوکر حسینِ تواَم بگیر دست همانی که خادم است هنوز سه‌شعبه از گلوی لاله ای گلاب گرفت گلی که باد برایش مزاحم است هنوز به حنجر پسرت ای رباب فکر نکن بیا خیال کن این نای سالم است هنوز حرام‌لقمه که در پشت خیمه ها می گشت گمان کنم که به فکر غنایم است هنوز @hadithashk
مثل من حال کسی حال اسف باری نیست غرق بیچارگی ام چاره بجز زاری نیست قلم عفو بکش روی خطایم بگذر گرچه همچون من آلوده خطاکاری نیست غم من را تو فقط میخوری ای رب کریم مهربان تر ز تو بر بنده که غمخواری نیست پرده انداخته‌ ای روی گناهانم باز تا بفهمند همه مثل تو ستاری نیست خواستی چوب بزن خواستی از من بگذر تابع خواسته ات هستم و اصراری نیست بعلی بعلی بعلی العفو به همان کس که جز او حیدر کراری نیست باز گفتم علی و مست شدم طوری که در سرم تا به ابد میل به هوشیاری نیست راز زیبایی ایوانِ طلا ، ذکر علی است بخدا جذبه ی ایوان به طلاکاری نیست به ضریح تو زدم بوسه و فریاد زدم عطر انگور تو در دکه ی عطاری نیست هر چه بر من رسد از دوست یقیناً نیکوست شک ندارم که به غیر تو مرا یاری نیست بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم تا گرفتار تو ام حرف گرفتاری نیست روزه اش روزه ی مقبول نباشد هر کس یاد لبهای حسینت دم افطاری نیست پسرش را به روی دست گرفت و فرمود طفل را با کسی اصلا سر پیکاری نیست شیرخواره ست دو سه قطره به او آب دهید تازه شش ماهه شده طفل دهان داری نیست حرمله خیر نبینی جگرم می سوزد مثل داغ علی اصغر غم دشواری نیست پدر و مادر و فرزند به یک تیر زدی تا که دیدی علم افتاده علمداری نیست سه سر تیرِ سه پر از سه طرف بیرون است با چنین وضع مرا فرصت دلداری نیست گردنی مانده مگر تا که نیفتد سر او بازویم را بکشم هیچ نگه داری نیست چه کنم هر چه کنم باز پرش میفتد بازویم را بکشم زود سرش میفتد @hadithashk
تو چنانی که منم شیفته و در به درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده ام و در عجبم نشد اصلا که مجازات شوم با تشرت کیستم؟! این همه تحویل مگیرم که منم... بنده ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده ام در همه ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قسمت می دهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی قسمت می دهم آری، قسم معتبرت ثمر خلقت هستی است در انگور نجف بچشان بر لب من، جرعه ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه لبِ در دل خون غوطه ورت گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت @hadithashk
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم تصورم ز اسارت طناب بود اما.. بدون چادر و معجر گمان نمیکردم! به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما.. به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم! گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم قبول! بی توسفر میکنم به شام اما.. کنار شمر برادر گمان نمیکردم تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند به آن طریق که دیگر گمان‌ نمیکردم سربریده به هرمادری نشان دادند ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم به آیه خواندن تو با همان لب زخمی که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم @hagithashk
صدایت می زنم یا قاضی الحاجات..،پنهانی صدایت می زنم با حال اندوه و پشیمانی صدایت می زنم یا اَیُّهَاالرَّحمٰن..،نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نابسامانی اگرچه من نمک‌گیری نمک‌نشناس هستم..،باز نیاوردی به رویم،راه دادی‌ام به مهمانی به تو رو می زنم با کوله‌باری از گناهانم به تو رو می زنم ای مهربان، رو برنگردانی! بگو درددِل خود را به غیر از تو به که گویم تویی که دردهایم را نگفته نیز می دانی پر و بالم به چنگ نفس سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفس گیر است..،وای از مرغ زندانی دلم لَم یَزرعِ اندوه‌خیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود،یک قطره بارانی نماز و روزه های ناقصم بوی ریا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی مناجات بدونِ اشک را هرگز نمی خواهم مرا ای کاش با هر "یا الهی"‌ام بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفته‌حالی را وگرنه بنده ی خاطی ندارد راه جبرانی در آتش هم بیندازی، بگویم:دوستت دارم دلت می آید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنه‌کار از عذاب قبر می ترسد از آن اوقات تنهایی،از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا..،با من مدارا کن به حق بوسه ام بر مضجع شاه خراسانی دم افطار ها با کام تشنه روضه می چسبد بخوانی روضه ی ها‌ی تشنگیِ شاه عطشانی لبش ذکر خدا می گفت..،لعنت بر سنان مست لبش ذکر خدا می گفت..،وای از نیزه ی آنی صدای استخوان هایش تمام عرش را لرزاند... به زیر سم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی @hadithashk
بزرگ مادران ، مادر بزرگ نسل زهرا تو و ام المومنین واقعی هر دو دنیا تو تمام شیر مردان جهان قربان این رتبه نخستین زن که ایمان بر نبی آورد تنها تو همین کافی است در شان رفیعت تا خود محشر که گشتی مادر انسیه ای ، ما فوق حورا تو تو بخشیدی خداوندت ، به تو بخشید زهرا را ندارد تا ابد اسلام ثروتمند الا تو خدا سنگ صبوری مثل زهرا بر تو بخشیده چه غم قهرند اگر بانو ،در و همسایه ها با تو خدا را شکر من زهراییم ، پس نیست ایمانم بدهکار کسی غیر از رسول الله ، مولا ، تو خدا را شکر در دنیا ، نمک پرورده ات هستم بیا فردای محشر هم ، شفیعه باش من را تو فدای بخشش ِبی منتت ، ای مهربان مادر ز مولایت چه با خجلت ، کفن کردی تمنا تو دو عالم آه زهرا ، آه زهرا داشت روی لب همان لحظه که می کردی وصیت ها به اسما همان بهتر که رفتی و ندیدی یاس شد لاله نبودی شکر حق مادر ، زمان غسل زهرا تو @hadithashk
عبدِ عاصی شد ، ولیکن بی‌وفا هرگز نبود روی خاک افتاد ، نومید از خدا هرگز نبود ساده مثل آن شبانی که برایت شعر خواند لیک شعرش خالی از نام شما هرگز نبود ای همه میل و امیدم جرم عصیانم ببخش دل زمانی خالی از شوق رجاء هرگز نبود دستهای خالی ام جز سوی تو جایی نرفت بر لبم جاری به غیر از ربنا هرگز نبود بس که خوب و مهربانی باز راهم داده ای خواهشم از درگه تو بی عطا هرگز نبود از نگاه لطف تو در خلق ارزش یافتم *ورنه خاک ره ، به‌نرخ‌ کیمیا هرگز نبود عفو و بخشش بر گناه و هر عطایت جای خود خواهش سائل به غیر از کربلا هرگز نبود @hadithashk
طلیعه ی خورشید مراشبیه عبایت تکان بده آقا مرابه زیرِکسایت مکان بده آقا کمی زچهره ماهت نقاب بر افکن دوباره برتن این مرده جان بده آقا به دست فیض کریمت طلیعه ی خورشید گدای پشت درم, آب ونان بده آقا به دانه هرموژه ات تیرِ زهد برقلب است زِ ابروانِ هِلالت کمان بده آقا توراقسم به نفسهای آخرِ قاسم برای خوب شدن یک زمان بده آقا به جان فاطمه محجوب میشوم آخر زخادمان تو محسوب میشوم آخر چه مزه ای بدهد ازجگر حسن گفتن زِ مغرب رمضان تا سحر حسن گفتن خدابه حق حسن, یاحسن به حق خدا شدم عبیدتو با اینقدر حسن گفتن تمام روزی نوکر به دست ارباب است که آب ونان من است بیشتر حسن گفتن ز بعدذکرِ حسین یاحسین ،میچسبد قسم به حضرت زهرا دگر حسن گفتن ببرتونام حسن را که عاقبت بینی نجات بخش صراط است هرحسن گفتن تنورعشق حسین ، از دم حسن گرم است که اشک روضه وسوز،ازغم حسن گرم است دوگوشواره حسن را چه گوشه گیرش کرد و گوشه پاره حسن را چه زود پیرش کرد حمید عرب خالقی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت باران نان میخوریم ما به حساب کریم ها سائل شدیم ز عهد و زمان قدیم ها ایل و تبارتان همگی مونس من اند همدم گرفته ام ز تبار ندیم ها دستی بکش به روی سر ما که در جهان چشم انتظار دست تو مانده یتیم ها راهی به جز شما به هدایت نمیرسد ای معنی کمال همه مستقیم ها نوح و مسیح پیرو راه شما شدند اعجاز کرده با مدد از تو کلیم ها اذن نزول حضرت باران نگاه توست دارد طراوت از تو تمام نسیم ها تو آمدی و حُسن جهان شد فقط حسن افتاد نرخ کار تمام کریم ها هر گوشه گوشه خاک زمین یادگارها داریم از تو قاسم و عبدالعظیم ها داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حسن ابن علی خاکی شده ست بال و پرِ یاکریـــم ها چون بوده اند زائرِ صحـــنِ کریـــم ها مولایِ بی حرم حَسن و بی کفن حسین فرقــی نمی کند غـــمِ این یاکریـــم ها آری اگر بقیــع ، چراغِ نجــــات نیست سمتِ تو کج شدند چرا مستقـــیم ها ؟ از سجده های سبزِ تو سجّاده می برند بخشیدن است دلخوشیِ دل رحیـم ها آقای صُلح کینه ی این شهر تازه نیست زخمی ست مانده بر دِلشان از قدیم ها نان و پنیـــرهای سرِ سُفره ات چه زود تیـــر و کمان شدند به دستِ یتیــم ها فتنه سوارِ مَعرکه ابلیسِ خانگی است آن هرزه دامنی که تو را...بگذریم . حا – لا کینه ها دوباره زبــان باز می کنند گیسویِ قاسم است به دستِ نسیم ها صُلحِ حَسن قیامِ حسین است چون نبود دارالامــــاره لایــــقِ دارالنّـــعیــــم هـــا از عطرِ سیـــبِ سبزِ غریبِ مدینه است تاثیرِ سیـــبِ سُرخِ حرم در شمیـــم ها بوی حسیــن می وَزد از جانبِ بقــــیع گُل می کنند حضـــرتِ عبدُالعظیــم ها  ابراهیم زمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسن جانم ز شرمساری از تو چشمه گِل شده است، رود هم کَرَم چقدر نزد تو خجل شده است، جود هم عدم چه ذوق می‌کند ز بودنت، وجود هم قیام بوسه می‌زند به سجده‌ات، قعود هم فلک چه خاک بر سر است اگر حضور تو نبود مَلک چقدر احقر است اگر که نور تو نبود” اگر که سرنوشت ما تویی، خوش است سرنوشت اگر بهشت وعده‌ی خداست، پس تویی بهشت بهشت، خانه‌ی تو در مدینه بود، خشت خشت چه خوب شد چه خوب شد ، خدا تو را حسن نوشت حسن شدی حسن شدی، حسن تمامِ خوبی است خوشا خوشا چنین امام! حسن امامِ خوبی است” اگر حسن به صلح می‌رود، خوشا مصالحه! خوشا که با عدوی خود نداشته مسامحه چقدر ظلم‌ها شده به او در این مواجهه بخوان به دین بی‌جهاد تا همیشه فاتحه شکوه صلح مجتبی کم از قیام کربلا نبوده و نبوده این دو لحظه‌ای ز هم جدا نبوده است لحظه‌ای جدا حسین از حسن گرفته است درس کربلا حسین از حسن ببین که می‌برد چه فیض‌ها حسین از حسن خوشا دو پهلوان مرتضی؛ حسین از حسن- حسن‌تر است بی‌گمان، حسن حسین‌تر از او یکی جهاد او به تیغ و دیگری به گفت‌وگو” برادرش که بوده جز حسین؟ جان ما حسین امام تشنه‌لب امام مهربان ما حسین همان‌که نام او خوش است بر زبان ما: حسین جوانی و جنون ما همه جهان ما حسین اگر حسین را در این جهان مقام سروری است حساب کن برادر بزرگ او چه محشری است!” دعا بخوان دعا! که ربنا حریص می‌شود کرامت” آه می‌کشد، عطا” حریص می‌شود به ببخشش‌ت غریب و آشنا حریص می‌شود میان کوچه‌ می‌روی، گدا حریص می‌شود گدا کشیده روی دیده خاکِ مقدمِ تو را کریمی و کسی ندیده در جهان کمِ تو را” زیاد باید از تو خواست؛ کم به تو نیامده تو لطف مطلقی! به جز کرم به تو نیامده ببخش اگر که مرقد و حرم به تو نیامده قسم به تو قسم به باورم به تو! نیامده- کسی شبیه تو! که مجتبی فقط فقط یکی است چنان که ذات اقدسِ خدا فقط فقط یکی است” نوشته‌اند مجتبی غریب و بی‌پناه بود نوشته‌اند شاه ما همیشه بی‌سپاه بود خلافت تو در زمین حدود هشت ماه بود که چند ماه اشک بود و چند ماه آه بود ولی امامت تو در زمان ندارد انتها تویی تو رود بی‌کران، تویی تو چشمه‌ی بقا” تویی تو جان ما حسن، تویی جهان ما حسن تویی تو مصطفی حسن، تویی تو مرتضی حسن چقدر تو مدینه‌ای، چقدر کربلا حسن چه خوب شد که در جهان شدی امام ما حسن تپش تپش پر از تو شد تمام قلب من حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسن جانِ علی جذبه و جاذبه و جلوه‌ی اعظم حسن است علی و عالی و علامه و اعلم حسن است به خداوند بهشتش حسن آباد خداست شرف‌الشمس خداوندِ دو عالم حسن است بنویس از نفَسش فاطمه را می‌فهمند بسکه آئینه‌یِ پیغمبر اکرم حسن است از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم دومین حیدرِ این قوم مُسَلم حسن است چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است او حسین است و حسین است حسن پس خوب است بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است کیست او قبله‌ی اصحابِ اباعبدالله نقشِ پُر جذبه ی هفتادو دو پرچم حسن است شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است ابن طاووس بخوان آه مُقَرَم بنویس روضه‌ی غربتِ شبهای محرم حسن است حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
معنیِ جود و احسان قلم میزنم در ثنایت حسن به امید لطف و عطایت حسن چه فخری بِه از این که از کودکی غلامی نمودم برایت حسن همه هستی ام را دهم در رهت پدر مادر من فدایت حسن الهی بریزم در ایامِ عمر همه هستی ام را به پایت حسن تویی معنیِ جود و احسان و فضل کرامت نخی از عبایت حسن کرم کن به حقِ علی ای کریم ز کویت نکن رد گدایت حسن گره از امورات من باز کن به یک گوشه چشم و دعایت حسن یونس‌ وصالی‌ (یونس) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریم اهل بیت رمضان سفره احسان خودش را انداخت سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت آمد و شهر مدینه نفسی تازه گرفت شور و حال دگری بر دل شیدا انداخت با نگاهش دل زهراست که آرام شده چون نظر در نظر حضرت زهرا انداخت مصطفی بوسه گرفت از رخ همچون عسلش اینچنین بر رخ او یک گل زیبا انداخت مرتضی شاد شد و `حَول ولا..”یی خواند و.. بر کف دست گدا سکه اعلا انداخت ماه تصویر خودش را به دو چشمانش دید بعد از آن سوی حسن چشم تماشا انداخت آن طرف خیره به رویش شده خورشید افق این طرف زهره نظر بر قد و بالا انداخت از دمش بوده اگر حضرت عیسی زنده است او نفس را به دمِ گرمِ مسیحا انداخت اذن او بوده که دریا شده بر موسی باز.. دست او بوده عصا در دل دریا انداخت آمد و در دل دلداده ی خود گرمی عشق، بر دل دشمن خود وحشت سرما انداخت در جمل هم پسر فاطمه با یک ضربه شتر قائله را، شادیِ مولا انداخت صلح او اولِ پیروزی عاشورا بود صلح او عایشه را از نفس حتی انداخت هم به ارباب خودش ذکر حسن را آموخت هم خودش حرزِ حسن گردنِ سقا انداخت عزّت عالم و آدم، ثمرش قاسم بود که سر ازرقیان را همه در جا انداخت کربلا صحنه ی ایثار حسن ها شد که.. ..گفت”لایوم..”نظر جانب صحرا انداخت کودکی بود که بین گذر کوچه شکست عاقبت هم گذر کوچه اش از پا انداخت میرسد مهدی و..، روزی همگان می گویند حسنی باز نقاب از روی سیما انداخت حرمش هم به خدا حال و هوایی دارد او خودش شوق حرم را به دل ما انداخت تا که گفتیم حسن حاجت ما را دادند کار ما را نشد اصلاً که به فردا انداخت خوش به حال دل آن شاعر دلسوخته که بر عبای کرمش دست تمنا انداخت آمدم «ملتمس» کوی حسن جان باشم قرعه ی شعر به نام مَنِ رسوا انداخت  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹