eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
43 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم براهم یاراست درد دلهام برای تو حسین(ع) بسیار است بسته ام بار سفر،چشم براهم یاراست خوشی عمر،مرابودبه نه سال فقط بعدزهرا(س)علی(ع)ازدست فلک بیزاراست ابن ملجم به خیالش که مراکشت ولی قاتل اصلی من ضرب درومسماراست حسن(ع)ازکوچه چه دیده است که لکنت دارد که هنوزم که هنوزاست،گلم بیماراست به ابوافضل(ع)سپردم که کنارت باشد اوگرفتارتوودرهمه جاغمخواراست بیشترازهمه دلواپس زینب(س)هستم که به هرشهر،اسیرسرهربازاراست زیورآلات به همراه مبرکرب وبلا لذت مردم کوفه به طلابسیاراست لشکر کفر اگر، معجری ازسر بردند تو توکل بخدا کن که خدا ستار است سعید خرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اشهد ان علی ولی الله دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت مُژه ات تیر کجی بود و برای پرتاب چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت همه انگار که ناخواسته لبخند زدند نامت آن لحظه که در بین دهان شکل گرفت حفره ای بود پر از خون وسط سینه ی من مِهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت تا که سلمان وسط ظُهر پس از نام علی أَشْهَدُ أَنَّ علی گفت اذان شکل گرفت مثل خونی که به رگ های بدن جریان داشت شیعه گی نیز پس از این جریان شکل گرفت با تو هرجای خرابی شده آباد ترین بی تو در شهر،خرابات مُغان شکل گرفت با علی اصغر تو روز جهانی عطش با علی اکبر تو روز جوان شکل گرفت سر مولا که سری گشت میان سرها نقشه ی قتل علی در رمضان شکل گرفت مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
آئینه جمال خداوند یادش بخیر شهر و دیاری که داشتم باغ فدک نه، باغ بهاری که داشتم با فاطمه اسیر غریبی نمی‌شدم یادش بخیر دلبر و یاری که داشتم زهرا یگانه بود و برایم قرار بود یادش بخیر تاب و قراری که داشتم آیینه‌ی جمال خداوندگار بود یادش بخیر آینه داری که داشتم با این همه، میان همان کوچه‌های تنگ بشکست آن غرور و عیاری که داشتم دستی پلید آمد و با تازیانه‌اش از من گرفت دار و نداری که داشتم بسکه رمق ز فاطمه‌ام تازیانه برد افتاد روی خاک، نگاری که داشتم پر زد پرستوی من و از آشیانه رفت من ماندم و همان دل زاری که داشتم اشک من و حسین و حسن بود نیمه شب شمع و چراغ خاک مزاری که داشتم ای چاه کوفه، فاطمه را بی هوا زدند پیش حسن میان همان کوچه‌ها زدند رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دلشوره امشب این خانه باز پُر شده از گریه و سوز و آه دلشوره حال اُم‌البنین تماشایی است گاه اشک است و گاه دلشوره مادری بود سر به زیر و علی که تَرَک خورده بود احساسش همه بودند دور بسترش اما دَمِ در ایستاده عباسش تا بُریده نَفَس نَفَس میزد گریه در‌ بینِ خانه می‌اُفتاد مردِ خیبر مقابلِ زینب هِی سَرش رویِ شانه می‌اُفتاد گفت آقا شب وصال است و دلخوشم با صدایِ زهرایم همه از دورِ بسترم بروند همه جز بچه‌های زهرایم *** سر ‌به زیر رشید این خانه سمت در داشت جان به لب می‌رفت دست بر سینه داشت آهسته رو به بابا عقب عقب می‌رفت ناگهان گفت جانِ بابا باش پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین ای تمامِ وصیتم عباس جانِ تو جانِ دخترانِ حسین همه را تا سپرد بر عباس گفت راحت خیالت ای مادر در جوابش به گریه اُم‌ِبنین گفت شیرم حلالت ای مادر علقمه دید خم شده بر مَشک آنقدر تیر خورد تا اُفتاد همه در پشتِ نخلها بودند همه گفتند مرتضی اُفتاد.... حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شب قدر میان بندگانت بدتر از من نیست... تنها من! تو دستم را گرفتی و اسیر دستِ دنیا... من گنهکارم؛ به تاثیرِ دعاهایم امیدی نیست گمانم فاصله افتاده از درگاهِ تو، تا من تو در دستانِ پینه بسته، در اشک یتیمان و به دنبالِ تو میگردم چرا عمریست اینجا من؟! چه برکت دادی و شد سفره ام رنگین و رنگین تر ندانستم اگر چه حرمتِ نان و نمک را من به جایِ آبرو ریزی همیشه آبرو دادی فقط شرمنده ام کردی! نمیدانم که آیا من- تو را آنگونه که باید عبادت کرده ام یا نه! مبادا بندگی کرده ست جنّ و إنس، إلّا من پُر از خوف و رجایم، کار دستم داده عصیانم چه محتاجم به غفرانِ تو بیش از پیش ترها من شبِ قدر است و بیمارِ گناهم؛ گوشۂ چشمی تویی «نِعمَ الطّبیب» و سخت محتاجِ مداوا من إلهی لاتؤدّبنی... نبینم خشم و قهرت را عذابم کن ولی یک لحظه سرسنگین نشو با من! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مظلوم علی در بستر افتاده تنهاترین تنها بدون یاور افتاده پیش کبوترها در کنج آشیانه بی بال و پر افتاده آه از دل زینب بار مصیبت روی دوش دختر افتاده با گریه می شوید خون لخته هایی را که روی معجر افتاده شمشیر می داند عمق شکافی را که در فرق سر افتاده در کاسه های شیر اشک یتیم شهر در پشت در،افتاده آمد صدای `در” انگار حیدر باز یاد همسر افتاده یاد چهل نامرد یاد گلی که بین دیوار و در افتاده یاس نبی بود و در چنگ شعله مثل یک نیلوفر افتاده تقصیر مسمار است زخمی که بین دنده های مادر افتاده قنفذ،نزن نامرد... بس کن،نمی بینی؟عبای حیدر افتاده بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
روسیاه بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟! بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟! کم زیر قرارم نزدم پشت سر هم اما توبه رویم زده ای خنده پیاپی تو آنکه مرا سخت در آغوش گرفتی من آنکه ز الطاف تو دل کنده پیاپی آن دست بود بوسه گه خیل ملک که باشد به در لطف تو کوبنده پیاپی شد زندگی ما به دو تا جمله خلاصه ما توبه شکستیم تو بخشنده پیاپی انگار بنا نیست که دلخواه تو گردم مگذار شوم خوار و سرافکنده پیاپی با ذکر `حسین” آمده ام دست بگیری بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟! امیرحسین حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غایب ای مقصد تمام دعاهای ما بیا تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هر شب احیای ما بیا قرآن به سر گرفته ای و گریه میکنی هرشب برای محشر و دنیای ما بیا امروزهایمان همگی بی تو رفته اند ای غایب همیشه! به فردای ما بیا ما هجر دیده ایم به فریادمان برس ما زخم خورده ایم مداوای ما! بیا این چشم ها که لایق دیدار نیستند یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نجف رسیده اند سه تایی،سرِ قرار نجف پیمبر و اسدالله و کردگار نجف کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف که زیر پیرهنش عرش می شود معلوم اگر ز جا برود لحظه ای کنار نجف خدا برای نبی ریخت در علی مِی را علی پیاله ی حق گشت و شد خُمار نجف هزار راه برای رسیدن است به حق که مقصد همگی گشته هر هزار نجف بهشت واقعی است و به خاطر اغیار به گرد و خاک خودش کرده استتار نجف نبی و جلَ جَلاله خدا و فاطمه را نوشته اند ملائک به اختصار نجف چهار چوب علی دوستان عالم شد ابوتراب، درِ قَلعه، ذوالفَقار، نجف برای نام علی اکبر و علی اصغر دوبار کرببلا گریه کن سه بار نجف کسی که مست علی گشت اینچنین برود کِشان کِشان به بهشت و به اختیار نَجَفْ مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فراق یار یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است احیا گرفته ام که تو احیا کنی مرا قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است خیری ندیده ام من از عمری که بی تو رفت عمرم اگر به دیدنت آخر شود بس است اندازه چکیدن یک قطره اشک هم محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است نه من که روزه های همه روزگار با یک روز، روزه ی تو برابر شود بس است امشب مرا بخاطر جدت علی ببخش آقا که راضی از دل نوکر شود بس است محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مولای یا مولا دست من خالی است و چشمانی پر از اشک و گناه آوردم از خودم هم فراری ام، امشب من به اینجا پناه آوردم چیز بهتر نداشتم، با خود غیر ازین چشم های گریانم گریه ام قاطی ریا شده است اشک خالص که نیست، میدانم باخودم فکر می کنم گاهی ” بی حیا این هزارمین بار است” در دلم وحی می شود انگار که دوباره بیا که غفار است سال ها بنده ی خودم بودم هی خودم را فریب می دادم همه چیزم به پای نفسم رفت جان مولا برس به فریادم قسمت می دهم تورا حقِ خانه ای که درش در آتش سوخت قسمت می دهم به آن مردی که پر همسرش در آتش سوخت به همان ذوالفقار تنها که سپرش را مقابلش کشتند به همان دستها که بستند و همسرش را مقابلش کشتند یا الهی به حق آن اشک و گریه های درون چاه علی آهِ مرد غریب می گیرد قسمت می دهم به آه علی روسیاهم خدا و حق من است به رویم درب بسته مانده اگر روضه میخوانم و یقین دارم گره ام باز می شود آخر   می روم با دوچشم گریانم به در خانه ی علی امشب آن علی که حدود سی سال است کم کمک جانش آمده بر لب خاطرات گذشته می کشد و فکر فردا عذاب می دهدش تب مولا که می رود بالا دست عباس، آب می دهدش به حسن خیره می شود گاهی یاد کوچه ... و می رود از حال به حسینش نگاه می کند و روضه می خواند از تهِ گودال حسنم پس چرا از آن سیلی هیچ حرفی به من نمی گفتی؟ نگرانم حسین جان! روزی زیر پاهای اسب می افتی چقدر حرف های ناگفته ار وصایای همسرش دارد به حسینش نگاه می کند و گوشه چشمی به دخترش دارد همه ی روضه های کرب و بلا باهم از پیش چشم او رد شد آه این قامت رشید حسین قسمت سم اسب خواهد شد تا به زینب نگاه می کرد...آه صورتش غرق حس غربت بود آخر این ناز دانه ی بابا سرنوشتش غم و اسارت بود؟ داود رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اباالایتام ای تسلای دلم ؛ در غم بی مادری‌ام قصدِ رفتن بکنی ؛ پشت سرت می‌بری‌ام مثلِ پیراهن کعبه که عزادار شده بسته‌ام زخمِ تو را با گره‌ی روسری‌ام من بمیرم ؛ نفست همنفسِ درد شده گرمیِ زندگی‌ ما !؛ بدنت سرد شده ای بهارِ منِ دلخسته چرا پاییزی ؟! چهره‌‌ی زخمِ خزان خورده‌ی تو زرد شده لرزه افتاده به جانت ؛ بدنم می‌لرزد آمده زلزله‌ی روضه ؛ تنم می‌لرزد دید ، تا بستر پر خونِ تو را ؛ آه کشید وای ، از خاطره‌هایش ؛ حسنم می‌لرزد روضه‌ی نو ننویسید به دفتر ، کافی‌ست مقتلِ بازِ مرا روضه‌ی مادر کافی‌ست بعدِ سی سال ، دلم بین در و دیوار است تا بمیرم ؛ بخدا میخ همان در کافی‌ست آه ، خورشید ، غروبِ تو طلوع روضه‌ست قامتِ خم شده‌ام مال رکوع روضه‌ست باید آماده‌ی غم‌های جدیدی باشم لحظه‌ی رفتن تو تازه شروع روضه‌ست آه ، بابا چقدَر ماتم تو جانکاه است بعد تو ذکر شب و روز لب من آه است بین تقدیر من انگار ، عزا حک شده است تازه بعد از غم تو داغ حسن در راه است وای ، از همسرِ نامرد و نمکدان شکنش وای ، از خون دلش با جگرش در دهنش وای ، از فتنه‌ی یک پیرزن پست و حسود تیرباران شدنش ؛ خون تنش بر کفنش تازه بعد از حسنم نوبت داغی عظماست نوبت آن همه روضه‌ست که در کرب‌و‌بلاست غمِ مادر ؛ غم بابا ؛ و غم سخت حسن همه جمعند در آن داغ ، که در عاشوراست هُرم این داغ زیاد است ، سرم می‌سوزد «مرغ باغ ملکوتم» که پرم می‌سوزد می‌رود بر سرِ نیزه سر خونین کسی و نظر می‌کند آنجا که حرم می‌سوزد تو دعا کن به عزادار ، خدا رحم کند بین یک لشکر خونخوار ، خدا رحم کند حق بده اینکه من از ترس به خود می‌لرزم من و نامحرم و بازار ؟! ، خدا رحم کند رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹