زَمامِ عالم امکان
خبر رسید به دریا خدا گوهر داده
به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده
به خانوادهی زهرا اگر پسر داده
دعای نیمه شب مادری ثمر داده
پیامی از طرف حق ز آسمان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
رسید و نقل محافل شد و چه زیبا شد
دمید و با نفسش عاشقش مسیحا شد
همینکه غنچهی لعلِ لبش شکوفا شد
میان سینهی عاشق هم عشق پیدا شد
ندا رسید که لیلای عاشقان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
زَمامِ عالم امکان هماره در دستش
دل هزار پیمبر یکی یکی مستش
وجودِ کون و مکان بود و هست، از هستش
ندیده گشتهام بی اختیار پابستش
چکیدهی وجنات پیمبران آمد
دهید مژده ره صاحبالزمان آمد
ندیده هیچکسی اینچنین دل آرایی
به این شگفتی و زیبایی و تماشایی
بهشت، مست، از این بوی یاس زهرایی
که هست این گل زهرا به این مصمایی
شکوفههای گل نرگس از جنان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
دخیل دامن این نازدانه جبرائیل
تکان دهندهی این گاهواره میکائیل
اسیرِ خندهی زیبای اوست اسرافیل
به دست اوست، اگر جان بگیرد عزرائیل
به روح مردهی ما شاه انس و جان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
تمام ایل و تبارش یکی یکی لیلا
گرفته دست توسل به دامنش دریا
به اذن خالق مناّن ز عالم بالا
به پای بوسیَش عیسی رسیده با موسی
که نور مطلق یزدان به ارمغان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
شنید عالم لاهوت تا صدایش را
فرشته آمد و بوسید دست و پایش را
گرفت حاتم طائی نخِ عبایش را
خود انتخاب نمود از ازل گدایش را
سحر شد و ز سما ماه جمکران آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
تمامیِ سکناتس شبیه پیغمبر
نگاه نافذ او مثل ساقیِ کوثر
چه کوثری که خودِ اوست جلوهی کوثر
و اولین سخنش بود ذکر یاحیدر
بشارت آمد و ماهی ز کهکشان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
نوشته نام علی را به روی بازویش
کشیده عرش برین را زمین، به ابرویش
عسل عسل چکد از کنج لعل دلجویش
به مصطفی و علی رفته خُلق نیکویش
به بی زبانیِ هر بی زبان، زبان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمانآمد
رضا باقریان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#رضا_باقریان #شعر_اعیاد_شعبانیه #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان
دختر سلطان کربلا
نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد
در آسمان مدینه ستاره پیدا شد
همینکه غنچهی یاسی دگر شکوفا شد
خبر رسید دوباره حسین بابا شد
سحر شد و شرفالشمسی از سما آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
عروس فاطمه این بار دختر آورده
برای حضرت صدیقه کوثر آورده
چه کوثری، چه بگویم چه گوهر آورده
برای حضرت ارباب، نوبر آورده
دهید مژده که نوری ز کبریا آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
لباس پولکیِ این بنفشه الماس است
و عطر و بوی تنش از عصاره ی یاس است
شبیه فاطمه این نازدانه حساس است
و در شگفتیاش این بس، عموش عباس است
بشیری آمد و گفتا گل خدا آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
به روی دست اباالفضل تا تبسم کرد
فرات، از هیجان در خودش تلاطم کرد
کبوتری به مناره شد و ترنم کرد
فرشته دور و برش، دست و پای خود گم کرد
حسین را گلی از باغ هلاتی آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
کشیده پای لبش قطره قطره دریا را
اسیر خویش نموده وجود سقا را
نوشتهاند به پایش نگاه زهرا را
و زنده کرد به یک یاحسین، دنیا را
برای تهنیت از عرش، مرتضی آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
نگینِ شمسیِ انگشتر علمدار است
کنار حضرت ارباب، گرم اذکار است
علیِ اکبر لیلا بر او گرفتار است
جمال حضرت زهرا در او پدیدار است
ستارهی شب تاریک نینوا آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
چه قدر غنچهی لبهای او عسل دارد
گرفته شاخهای از یاس و در بغل دارد
که گفته دختر ارباب ما بدل دارد ؟
به زیر هر قدمش کوهی از زُهَل دارد
کسی به شکل بشر با فرشتهها آمد
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
کلام و حرف خدا بوده ذکر آغازش
همیشه و همه جا بوده عمه همرازش
حسین، از دل و جان میخرد به دل نازش
به روی دوش ابالفضل اوج پروازش
بهشت گفت، بهشت من از کجا آمد؟
رقیه دختر سلطان کربلا آمد
رضا باقریان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#رضا_باقریان #شعر_مذهبی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دختر_سلطان_کربلا
العفو
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا
میکِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر
معصیت میآورم، آب و غذایم میدهی
میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر
کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم
باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر
دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم
شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر
چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم
چادری خاکی مرا داده پناهم بیشتر
زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود
یک نگاه مادرم شد تکیه گاهم بیشتر
رضاباقریان
#رضا_باقریان #شعر_ماه_رمضان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
در مقام بندگی اقرارها تکرار نیست
اصلا از این توبهها مقصود ما انکار نیست
من خود از اعمال خود این روزها آگه ترم
این گدایت آنقَدَر هم پست و بدکردار نیست
حرفهایم را فقط با مالک خود میزنم
غیر این معبود کس، بر کردهام ستار نیست
من به آغوشِ پر از مِهرت پناه آوردهام
گفتهای ( لاتَقْنُطوا ) جز من کسی غفار نیست
من خودم با پای خود در پیشگاهت آمدم
غیر خجلت در نگاه بنده فَراّر نیست
جهل و نادانی مرا اینگونه دور از خانه کرد
ورنه با نام حسین این راه که دشوار نیست
بین سوز و اشک و آهم، روضه میخواهد دلم
روضهای جانسوز تر، از کودک تبدار نیست
منکه از دیروز، چشمانم کمی کم سو شده
مادرم، زینب، ببین بین در و دیوار نیست؟
رضا باقریان
#استغفار #توبه #رضا_باقریان #شعر_مناجات_با_خدا #شعر_مناجات_ماه_مبارک_رمضان #شعر_هیات #ماه_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اشک سحرها
جبرئیلِ دل من بال و پری میخواهد
چشم آلوده ز پاکی گوهری میخواهد
عاشق از اشک سحرها ثمری میخواهد
آتش قهرِ خدا هم، سپری میخواهد
مانده در راه خطا راهبری میخواهد
عبدِ فَرّار، به این خانه پناه آورده
به روی دوش فقط بارِ گنه آورده
عذرخواه است اگر روی سیاه آورده
در بساطش دل بشکسته و آه آورده
حال از لطف و کرم خوش خبری میخواهد
شب دراز است و هر آنکس که حقیقت بین است
سرِ سجاده و درک سحرش شیرین است
معصیت کاش بدانیم چرا سنگین است
نیمه شب آه، از عمق جگری تسکین است
سحر ماه خدا چشم تری میخواهد
در دل چاهِ گنه، آدم عاقل نرود
بنده باشد، به لحد غافل و جاهل نرود
کشتی موج زده جانب ساحل نرود
بار کج در وطنِ ما که به منزل نرود
حذر از دامِ گنه رهگذری میخواهد
اشک، در چشم هر آنکس که فراهم نشود
خوف، از حضرت جبّار مُسَلّم نشود
رحمتِ واسعه از سمت خدا کم نشود
آدم از فعلِ بدش حضرت آدم نشود
رحمت واسعه صاحب نظری میخواهد
هر که شد اهلِ نظر، بود گرفتار حسین
عاشق در به در و زندهی رفتار حسین
بر سرش بوده فقط دستِ علمدار حسین
روز و شب هست عزادار و گوهربار حسین
گریه بر خون خدا هم، بصری میخواهد
هیچ کس با گنهش عالم فرزانه نشد
با هَوی و هوَسَش راهیِ میخانه نشد
گرد شمع رخ ارباب که پروانه نشد
کُشتهی روضهی آن دختر دردانه نشد
دختری که شده تنها پدری میخواهد
اشک در چشم ترِ دختر سلطان، خون است
پدرش با تنِ پرخون به دلِ هامون است
خوار از پایْ کشید و دل او محزون است
بازویش پر ورم و صورت او گلگون است
گریه میکرد و کسی گفت، سری میخواهد
(( نیمه شب بود که درهای اجابت وا شد ))
زائرِ این گل بی برگ، سرِ بابا شد
ذکر لبهاش فقط نغمهی واویلا شد
مرگ، دور و برِ ویرانه سرا پیدا شد
درکِ این داغ، دل شعلهوری میخواهد
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_آیینی #شعر_روضه_حضرت_رقیه #شعر_شبهای_ماه_رمضان #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ربنا یا ربنایم
آنجا که خشکی هست دیگر چشم تر نیست
عصیان که باشد مرغ دل را بال و پر نیست
ظلمت چنان اطراف قلبم را گرفته
که ربنا یا ربنایم کارگر نیست
بر وعدههایی که به تو دادم، نماندم
آه ای خدا، نخل امیدم بارور نیست
دلواپسم امشب نگیری دست من را
جز تو کسی از این حوالی رهگذر نیست
محصول عمرم جز تباهی نیست چیزی
شرمندهام، در کولهبارم جز ضرر نیست
این بار هم راهم بده در خانهی خود
گر چه برایت بودنم جز درد سر نیست
همچون گذشته شور و حالی نیست در من
آهی که دارد سینهی من شعلهور نیست
کاری نکردم با نماز و روزههایم
اعمال من بر آتشِ قهرت سپر نیست
دنیا چه کرده با دل زارم، که دیگر
مثل شهیدان بندهات اهل سحر نیست
در این حرم که خوبهایت آرمیدند
ذکری به غیر از واحسینا خوبتر نیست
بینِ مقاتل گشتم و فهمیدم این را
آهی شبیهِ آهِ زینب پُرشرر نیست
غیر از برادرها که بر نیزه نشستند
دیگر کسی از حال خواهر باخبر نیست
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_روضه_امام_حسین #شعر_شبهای_ماه_رمضان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_با_خدا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مردی میان نخلستان
صدای هق هقِ مردی میان نخلستان
حکایت جگری پاره پاره را دارد
ز دست مردمی از جنس سنگ سی سال است
میان حنجرهاش بغض بی صدا دارد
هرآنچه غصه و غم بود در دلش جا شد
فقط خدا صحهی صدر را به او داده
کنار نخل سرافکندهای شبی دیگر
میان سجده به یاد مدینه افتاده
نمیرود ز دلش خاطرات آن کوچه
که پیش او همهی هستیاش زمین افتاد
اگرچه تیغ به دادِ دلش رسید اما
درست لحظهی تدفین فاطمه جان داد
میان بسترش افتاده غرقِ در خون است
شبیهِ فاطمه دردی به رویِ سر دارد
برای اینکه به بالینِ او رسد زهرا
هنوز منتظر است و به در نظر دارد
به زحمتی تنِ خود را کمی تکان داد و
نشست رو به روی زینب و تأمل کرد
همینکه خاطرهها بینشان تداعی شد
دوباره روضهی زهرا میانشان گل کرد
یکی یکی همه را تا مرور میکردند
حسن تمام تنش مثل بید میلرزید
و نام قنفذ ملعون که در میان آمد
شبیه طفل کتک خورده باز میترسید
چگونه میشود اینکه زنی زمین بخورد
خدای صبر نشیند به او نظاره کند
چگونه میشود اینکه میان کوچه، علی
نظارهای به دو گوشی که گشته پاره کند
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_روضه #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_امیرالمومنین #شعر_شهادت_حضرت_علی #شعر_مذهبی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مهمان منی
امشب که مهمان منی با چشم تر بابا
خیلی هوای وصل داری بیشتر بابا
من را مکن با گریههایت خونجگر بابا
از رفتن مسجد بیا و درگذر بابا
شاید هوای روضههای فاطمه داری
انا الیه الراجعون را زمزمه داری
دیدم که با خونِ جگر افطار میکردی
بر خوردن نان و رطب اصرار میکردی
نام خدا را زیر لب تکرار میکردی
گاهی شکایت از در و دیوار میکردی
وقت اذان صبح دیدم اشک میباری
یافاطمه یافاطمه روی لبت داری
سی سال درد سینه را با چاه میگفتی
این روزهای آخری جانکاه می گفتی
در سجده هایت ذکر یا الله می گفتی
سبحانَ یا قدوس را با آه می گفتی
آهِ دلت را امشب از سینه برون کردی
قلب مرا قصد سفر کردی و خون کردی
باید بمانی سایهی بالا سرم باشی
دلواپس جسم حسین و معجرم باشی
ای دلشکسته قوتِ بال و پرم باشی
حالا که مادر نیست جای مادرم باشی
سی سال، بعد مادرم مویت پریشان است
شبهای بعد فاطمه شام غریبان است
قصد جدایی کردهای از دخترت امشب
دیگر توانی نیست در بال و پرت امشب
خیلی شدی دلتنگ روی همسرت امشب
این چه بلایی هست کآید بر سرت امشب
اصرار من را گوش کن من دخترت هستم
دلواپس این حال گریه آورت هستم
گفتم نرو، رفتی سرت را غرق خون کردی
این قامت استادهات را واژگون کردی
از خون فرقت پیکرت را لاله گون کردی
نقش زمینت معنیِ هُم راکعون، کردی
رفتی و حالا دخترت ماند و پریشانی
من ماندهام با سینهای از غصه طوفانی
رفتی و حالا آمدی و من پر از دردم
دلشوره دارم میزنم بر سینهام هر دم
زخم سرت را دیدم و دور تو میگردم
یاد شکستگیِ دست مادرم کردم
یادت میآید ضربهی مسمار را بابا
حوریه در بینِ در و دیوار را بابا
محراب، غرق خون شد از فرق سرت، اما
خیلی شبیهِ مادری در بسترت، اما
بعد از تو رحمی نیست بر این دخترت، اما
گفتی به من محکم گره زن معجرت، اما
بالای جسمت ای پدر غرقِ محن هستم
دلواپس جسم حسین بی کفن هستم
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_روضه #شعر_شعادت_حضرت_امیرالمومنین #شعر_شهادت_حضرت_علی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
آئینه جمال خداوند
یادش بخیر شهر و دیاری که داشتم
باغ فدک نه، باغ بهاری که داشتم
با فاطمه اسیر غریبی نمیشدم
یادش بخیر دلبر و یاری که داشتم
زهرا یگانه بود و برایم قرار بود
یادش بخیر تاب و قراری که داشتم
آیینهی جمال خداوندگار بود
یادش بخیر آینه داری که داشتم
با این همه، میان همان کوچههای تنگ
بشکست آن غرور و عیاری که داشتم
دستی پلید آمد و با تازیانهاش
از من گرفت دار و نداری که داشتم
بسکه رمق ز فاطمهام تازیانه برد
افتاد روی خاک، نگاری که داشتم
پر زد پرستوی من و از آشیانه رفت
من ماندم و همان دل زاری که داشتم
اشک من و حسین و حسن بود نیمه شب
شمع و چراغ خاک مزاری که داشتم
ای چاه کوفه، فاطمه را بی هوا زدند
پیش حسن میان همان کوچهها زدند
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_روضه_امیرالمومنین #شعر_روضه_شب_قدر #شعر_شهادت_امیرالمومنین #شعر_مرثیه_حضرت_علی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یادش بخیر
بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم
حال و هوای پاکیَم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم
دیروز اشک چشم من هر لحظه میچکید
امروز نیست اشک و بکایی که داشتم
از بسکه با هوای و هوس خو گرفتهام
دیگر دراز نیست دست دعایی که داشتم
یادش بخیر زمزمههای خداییام
حالا کجاست سوز و نوایی که داشتم
دیگر جسور و رو سیه و خیره سر شدم
بر لب نمانده ذکر خدایی که داشتم
شرمندهام که با شهدا قهر کردهام
با یادشان چه شور و صفایی که داشتم
یادش بخیر جمعه که میشد غروبها
همراه گریه زمزمههایی که داشتم
با معصیت ز سینهی من پر کشیده است
حال و هوای کرببلایی که داشتم
رضا باقریان
#اشعار_مناجات_با_خدا #اشعار_هیئت #توبه #رضا_باقریان #شب_های_رحمت #شعر_آیینی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قتیل گریه
دارم از طفلی خودم را بی قرارت میکنم
هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم
تو قتیل گریهای، پس من برای گریهام
دیدهام را وقف چشم اشک بارت میکنم
آب مینوشم به یاد خشکیِ لبهای تو
با دو قطره آب خود را داغدارت میکنم
در حسینیه همینکه روضه بر پا میشود
گریه بر حال رباب و شیرخوارت میکنم
حنجرت ذکر خدا میگفت زیر نیزهها
بینِ سجده یاد جسم نیزه دارت میکنم
حال که از کربلا دورم، میان روضهها
هیئتت را گاهگاهی چون مزارت میکنم
میزنم بر سینهام، چون نیزه خورده سینهات
همچو میثم عاقبت سر را به دارت میکنم
از فرس افتادی و جسم تو مرکب کوب شد
تا قیامت لعنِ خصمِ نابکارت میکنم
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه_امام_حسین #شعر_مذهبی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هوای روضه
مثل شمعی آب باید گشت پای روضهات
بال باید زد دمادم در هوای روضهات
اعتقاد ما دو چندان میشود در تکیهها
رزق ما را میدهد اشک عزای روضهات
خادمینت اکثراً ریزه خوران اکبرند
خیر و برکت میرسد پایین پای روضهات
گریههای مادرت شبهای جمعه میدهد
عطر و بوی کربلا را در فضای روضهات
با همان دست کبودش فاطمه روز ازل
نام ما ها را که بنوشته گدای روضهات
تا که بوی سیب از صحن و سرایت میوزد
روضه بر پا میشود در کربلای روضهات
گیسوان تو پریشان شد به دست قاتلت
مو پریشان کرده ما را ماجرای روضهات
تو زمین خوردی که ما با اشک پاکیزه شویم
آه، ای شاه زمین خورده فدای روضهات
خواهرت از خیمهگه تا قتلگه دامن کشان
بر زمین میخورد با هر وای وایِ روضهات
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مرثیه #شعر_مناجات_امام_حسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جود و عطا
سلام معنیِ توحید یا امام جواد
سلام مَاْمَنِ امیّد یا امام جواد
مدینه نور گرفت از جمال زیبایت
تویی عشیرهی خورشید یا امام جواد
گدا گرسنه نخوابید در مدینه شبی
ز بسکه جود و عطا دید یا امام جواد
تمام شهر درِ خانهات دخیل شدند
همینکه نام تو پیچید یا امام جواد
مدینه خشک نبود و، همیشه باران هم
به ربنای تو بارید یا امام جواد
تمام جود و عطا را از اول خلقت
خدا به نام تو بخشید یا امام جواد
نقاب چهرهی تو لحظهای کنار کشید
به عرش نور تو تابید یا امام جواد
به علمِ کودکیت دشمن تو ایمان داشت
سؤال از تو که پرسید یا امام جواد
بمیرد آنکه به سن جوانی از رهِ کین
بساط عمرِ تو برچید یا امام جواد
تمام جسم تو از گریهی جگر خون شد
ز هم درونِ تو پاشید یا امام جواد
تو زهر خوردی و پشت در امالفضل
به حال و روز تو خندید یا امام جواد
رضا باقریان
#اشعار_مدح_حضرت_جواد #باب_الحوائج #رضا_باقریان #روضه_امام_جواد #شعر_مدح_امام_جواد #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قاتلت آشناست
قاتلت آشناست واویلا
همسرت بی وفاست واویلا
بدنت تیر میکشد، یعنی
مرگ بهرت شفاست واویلا
خندهی امفضل ملعونه
حاصل گریههاست واویلا
مثل زهرا به خاک افتادی
در دلت غم به پاست واویلا
آن کنیزی که میکنَد خنده
چه قدَر بی حیاست واویلا
فاطمه آمده به بالینت
حال وقت عزاست واویلا
این شب آخری به یاد حسین
حجرهات کربلاست واویلا
تشنهی آب هستی ای مولا
این اشاره به جاست واویلا
تشنهای که جدا شده سر او
گل خیرالنساست واویلا
روی خاک است با تنی عریان
کفنش بوریاست واویلا
بدنش زیر دست و پا و، سرش
به روی نیزههاست واویلا
گریههای حزین یک خواهر
از چه رو بی صداست واویلا
نغمهی یا بنی میآید
این صدا آشناست واویلا
چه قدَر تیر در بدن دارد
به تنش کهنه پیروهن دارد
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_روضه #شعر_شهادت_ابن_الرضا #شعر_شهادت_حضرت_جواد_الائمه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ابنالرضا
شمیم عطر رحمت میوزد از کوچهها امشب
دوباره دیده شد در آینه وجهِ خدا امشب
میان گاهواری که ملک گهواره جنبان است
به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب
بخوان چندین فراز از جامعه در نیمه شب امشب
که حال دیگری دارد مناجات و دعا امشب
چرا باید به دارو و دوا و نسخه دل بندم
چرا که نام هادی میشود درد و دوا امشب
ز یمن مقدم مولود زهرا حضرت هادی
شده آیینهبندان خانهی ابنالرضا امشب
شبیهِ کنج ایوانِ طلا در کنج این هجره
نشستن پای گهواره عجب دارد صفا امشب
دخیلِ دامن این نازدانه شهر پیغمبر
نمایان شد که فرقی نیست در شاه و گدا امشب
نه اینکه در مدینه کوچههای شهر روشن شد
چراغان میشود از نور او عرض و سما امشب
شب میلاد ساقی پر کند جام مرا از مِی
چه شوری در زمین و آسمان گشته به پا امشب
شده عرش برین شهر پیمبر لیک میدانم
خبرهایی است در هر جای جایِ سامرا امشب
دمِ بابالجواد آنگونه خیل زائران دیدم
که گفتم هست این میخانه هم دارالشفا امشب
رضا باقریان
#رضا_باقریان #شعر_هیئت #شعر_ولادت_امام_علی_النقی #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_هادی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فقط علی
گاهی نگاه کن همه جا را هدف کجاست
باید به هوش باشی در این جاده، طَف کجاست
بعضی خواص را بِنِگر دورِ مصطفی
تا پِی بَری به ظاهر و باطن، شرف کجاست
تنها علی کنارِ نبی تیغ میزند
ای اِبنِ تِیمیه تو بگو، ناخَلَف کجاست
آنها همیشه پشت نبی حرف میزدند
معلوم شد در این جَرَیان، آن طرف کجاست
این هم مثالِ واضِحی از جایگاهشان
واضح ببین که بر روی این موج، کَف کجاست
در روزِگارِ سخت مشخص شود فقط
نسلِ زنا کجا و امیرِ نجف کجاست
دوشِ نبی محل عروجِ علی است، پس...
روشن شده که جایِ شَهِ لوکَشَف کجاست
مرد آن بُوَد که دیده نگردد به کارِ خِیر
حالا ببین میانهی دریا صدف کجاست
رضا باقریان
#حدیث_اشک #رضا_باقریان #شعر_عید_الاکبر #شعر_عید_غدیر_خم #شعر_عید_ولایت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حیدر کرار
ساقی بیا ز حیدر کرار دم بزن
زآن غزوهها که بود علمدار دم بزن
از آن شبی که جای نبی خفت هم بگو
از سنّ و سال خود و خدا گفت هم بگو
از آن رکوع و برکت و جود و عطا بگو
بابی که باز بود به روی گدا بگو
اصلاً بیا بگو که علی عشق مطلق است
اصلاً بیا بگو حق علی و علی حق است
شاهی که خاک را به نظر کیمیا کند
اعجاز اوست خادمه مس را طلا کند
باید ورق به وسعت محشر بیاورم
شاید دو خط ز مدحت حیدر بیاورم
سلمان یکی ز معجزههای نگاه اوست
حرزی ز نام فاطمه پشت و پناه اوست
فهمیدم از نوشتن نهج البلاغهاش
خیلی زیاد بود به زهرا علاقهاش
دست خدا و دست علی در یقین یکیست
فرمانروا و حضرت یعسوب دین یکیست
بیت محقرش که بهشت است، پس یقین
اهل بهشت جای گرفتند در زمین
معراجِ مصطفی نفسِ مرتضی دمید
هر جا که روی کرد، به غیر از علی ندید
تا سجده کرد حضرت پروردگار را
دادند قدسیان همه از کف قرار را
حیدر اگر نبود، زمین بی مدار بود
قحطیِ مهر، در همه جا آشکار بود
کعبه به یمن مقدم او سینه چاک داد
لات و هُبل به دست علی بر زمین فتاد
از راه کهکشان که خبر داشت، بگذریم
بر آسمان و عرش نظر داشت، بگذریم
نَفْسِ نفیسِ آیهی تطهیر حیدر است
کُفاّر را بگو که فقط شیر حیدر است
فضل علی هرآنچه که گشتم رصد نشد
در جنگ هم حریف علی عَبْدُوَدْ نشد
اول وصّیِ احمد و، خیبرشکن علیست
ذکر قنوت حضرت اُمُّ الحسن علیست
مِهرِ علی قبولیِ حج و مناسک است
زوج علی ملیکهی خیلِ ملایک است
شاهنشهی که عرش الهی به دست اوست
میدان رزم هم به نگاهی به دست اوست
مردی که تیغِ او دل لشگر شکافته
او را نبی و فاطمه بهتر شناخته
مرهَب کُشی که قدرت او لایزال بود
دشمن ز دست او بگریزد، محال بود
شَأنِ نزول آیهی هُمْ راکعون علی است
غزوه به غزوه، مردِ هُمُ الغالبون علی است
وقتی لباس جوشنِ خود تن کند علی
یک تن ندیده پشت به دشمن کند علی
سلطانِ بی بدیل و یل کارزار کیست
آقای با وقار و شَهِ تکسوار کیست
دشتی ز کفر آمده رو در روی علی
خم هم نیامده به روی ابروی علی
تا دست میَبرد به روی ذوالفقارِ خود
لشگر رود به فکر برای فرار خود
جولانِ تیغِ او همه را مات میکند
یک دشت را اسیر مکافات میکند
در جنگ هر که آمده، احساس بیم کرد
با ضربهای به سر علی آن را دو نیم کرد
راهِ نفس به سی ...
#رضا_باقریان #شعر_عید_غدیر_خم #شعر_عید_ولایت #شعر_مدح_امیرالمومنین #شعر_مدح_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالها بیقرار بودم من
بیقرار نگار بودم من
که به حسرت دچار بودم من
بسکه چشمانتظار بودم من
گرهام بعد سالها وا شد
قسمت من حجاب زهرا شد
جلوهی عفت و حیا هستم
بین سجاده با خدا هستم
با نماز شب آشنا هستم
تا سحر غرق ربنا هستم
ظلمتم تا به نور مَحرَم شد
هر نخَم دستگیر عالم شد
روز و شب بیقرار زهرایم
همدم شام تار زهرایم
خوشبهحالم که یار زهرایم
تا قیامت کنار زهرایم
سعی کردم که محرمش باشم
زخم اگر دید مرهمش باشم
از وجودم وقار میبارد
از وقارم قرار میبارد
از قرارم بهار میبارد
گرچه از من غبار میبارد
ریشههایم به خاک حساس است
تار و پودم معطر از یاس است
راویِ روضههای کوچه منم
گریهی بیصدای کوچه منم
شاهد ماجرای کوچه منم
علت هایهایِ کوچه منم
دو سه ماه است گریه میبارم
دو سه ماه است که عزادارم
مثل بانو به خاک افتادم
حبس شد بین سینه فریادم
دست در دست مجتبی دادم
گریههایش نرفته از یادم
تا قیامت دلی حزین دارم
من به این روضهها گرفتارم
آسمان داشت تیره تر میشد
پسری داشت خونجگر میشد
کوچه خالی ز رهگذر میشد
آتش کینه شعلهور میشد
پای ابلیس نخنمایم کرد
روضهی باز کوچههایم کرد
سایههای سیاه را دیدم
اضطراب نگاه را دیدم
عامل سدِ راه را دیدم
مادری بیپناه را دیدم
گر چه خوردم شبیهِ او سیلی
صورت من ولی نشد نیلی
ناگهان حرمت حرم گم شد
کوچه هم در غبار غم گم شد
راه خانه از آن ستم گم شد
از قضا گوشواره هم گم شد
آسمان چرخ زد به دور سرم
خاک غربت نشست روی پرم
داغ پیغمبر و غم بسیار
غربت یار و آن همه آزار
کوچه و آتش و در و دیوار
همه هم دست هم شدند انگار
تا که دست امیر بسته شود
حرمت خانهاش شکسته شود
بعد از آن خواب فاطمه کم شد
آب شد پیکرش قدش خم شد
گریه و نالهاش دمادم شد
عاقبت رفتنش مسلم شد
زخم من تا همیشه کاری شد
رنگ من رنگ سوگواری شد
فاطمه رفت و بیقرار شدم
آخرین یادگار یار شدم
سرِ زینب که ماندگار شدم
باز هم صاحب افتخار شدم
فاطمه در برم مجسم شد
ناگهان موسم مُحرَم شد
کربلا بود و غربت و غم بود
گریهها بیصدا و نمنم بود
آسمان هم اسیر ماتم بود
نه علمداری و نه مَحرم بود
دور زینب سپاه میدیدم
خیمه را بیپناه میدیدم
دیدهام گریههای زنها را
تن افتاده بین صحرا را
جسمی از نیزه اربا اربا را
پسری روی دست بابا را
خودم او را به خیمهها بردم
غصه بهر حسین میخوردم
بعد اکبر حسین تنها شد
بعد عباس از کمر تا شد
تک و تنها میان صحرا شد
روضهخوانِ حسین، زهرا شد
دیدم افتاد از روی مرکب
میکشید آه از جگر زینب
دیدم آنجا دوباره مادر را
التماس نگاه خواهر را
بدنی روی خاک پرپر را
شمر دستش گرفت خنجر را
لب گودال خواهرش افتاد
تهِ گودال مادرش افتاد
کربلا از عطش لبالب بود
آنکه قد خم نکرد زینب بود
شام عصر دهم همان شب بود
که تنِ شاه نامرتب بود
باز هم گشت شعلهور آتش
مثل من سوخت خیمه در آتش
کربلا را غبار میدیدم
با همین چشم تار میدیدم
همه را بیقرار میدیدم
لشکری نیزهدار میدیدم
دیدهام روی نیزه قرآن را
پیکری روی خاک، عریان را
زینب آن لحظه با سرش افتاد
پای جسم برادرش افتاد
یاد بوسه به حنجرش افتاد
گرچه گفتند معجرش افتاد
ولی از قامتش حجاب نرفت
از سر و روی او نقاب نرفت
پاسبان خیام را بردند
عزت و احترام را بردند
روشناییِ شام را بردند
سایهی مستدام را بردند
من و زینب سوار بر ناقه
نیزهای بود بین هر ناقه
راه را بر عقیله سد کردند
به یتیم حسین بد کردند
از دل قتلگاه رد کردند
بدن ماه را لگد کردند
سخت بر ما گذشت در آن شب
سر شکسته نشد ولی زینب
رفت بزم حرام، بودم من
بین بازار شام، بودم من
در دل ازدحام، بودم من
سنگ از پشت بام، بودم من
هر کجا رفت با حجابش بود
نور حق هر کجا حجابش بود
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#رضا_باقریان
@hadithashk