eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدم در کوی سلطان از گلستان رجب مست مستم در حرم از بوی غفران رجب در همین یک هفته که مانده به پایان رجب باده می ریزد رضا در جان مهمان رجب عقل اگر داری برو مستی کن و دیوانه باش ساغری دستت بگیر و دور سقاخانه باش زائری در می زند، دنبال جا در میکده است یک نفر گریان شده، چشمش به نور گنبد است حال هرکس که به پابوسش نمی آید بد است چون شفا در زعفران و در نبات مشهد است در زیارت منّت خدّام را هم می کشم خاک جاروی حرم را روی چشمم می کشم بی سر و پا روبروی او موءدب می شود سائل آلوده اینجا بنده ی رَب می شود هرکسی محتاج تر باشد مقرّب می شود میهمان سختش که شد آقا معذّب می شود این چه اربابی است شخصاً میزبانی می کند با غلامان بدش هم مهربانی می کند باز برگشتم به دامانش چنان روز معاد دید از لطفش دوباره ذره ی کم را زیاد گفت اسمت چیست؟ من گفتم غلام خانه زاد گفت رفتی تا کجا؟ گفتم فقط باب الجواد قبل اینکه زائرش باشم برایم جا گرفت او خودش آمد غبارِ چهره ی من را گرفت شب نشینی دور این سفره فقط رزق خداست با لباس پاره هم سلطان به دنبال گداست دورم از شش گوشه ی آقا! همینجا کربلاست برگ دیدار ضریح مرتضی دست رضاست خواب دیدم درّ نایاب صدف آورده ام خوشه ی انگوری از باغ نجف آورده ام خوشه ی انگور سلطان نجف را ریختند گرگ های کربلا در دشت و صحرا ریختند خون اکبر را زمین پهلوی زهرا ریختند پیکرش را در کنار چشم بابا ریختند یکطرف ارباب بود و صد طرف پیغمبرش یک عبا نه صد عبا میخواست جسم اکبرش @hadithashk
حاصل عمر فقیران خرج سلطان می شود دسترنج مور تقدیم سلیمان می شود گریه در آغوش او توحیدِ تکوینی ماست قطره‌قطره اشکِ ما دریای ایمان میشود مشقِ هر روز و شب ما نام شیرین رضاست خضر ، پای درس او طفل دبستان می شود ظرفِ من ظرفیّتش در حدِّ آهوها نبود خواب دیده کهف را..،روزی نگهبان می شود! مثل کفشِ پاره ای تحویل می گیرد مرا درد های کهنه ام اینجاست..،درمان می شود مهربانیِ پدر _ مادر کجا وُ مِهر او! آدم از لطفِ رئوفِ طوس حیران می شود ریشه های معرفت در صحن جامع ، جمع شد کاه عقلم در حریمش کوه عرفان می شود پادشاهان جهان در مُلک مشهد ، نوکرند هر شهنشاهی مگر شاه خراسان می شود! رو به ایوان رضا ، هو می کشم یا مرتضی بس که تصویر نجف اینجا نمایان می شود یا رضا گفتیم ، یا معصومه‌جان تعبیر شد زعفران داریم..،تبدیلِ به سوهان می شود صحن این خواهر_برادر ، اعتبار خاک ماست مشهد و قم آبروی کل ایران می شود خِطّه ی مشرق غروبی را به خود هرگز ندید نیمه‌شب‌ها گنبدش خورشید تابان می شود چاره‌ی بیچارگی باب‌ُالجواد کویِ اوست هرکه هرچه شد به دست این پسرجان می شود ناله‌ی یَابْنَ الشَّبیش قاتل جان من است چشم حیوانات با این آه ، گریان می شود داد می زد : جدِّ ما با کام عطشان ، ذبح شد آن تن بی سر که رفته‌رفته عریان می شود استخوان سینه ای در زیر سُم ها نرم شد... پیکر پاشیده ای با خاک یکسان می شود @hadithashk
کم کم مسافران سحر را خبر کنید با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید خود را میان صحن رضا دربه در کنید شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم آماده زیارت مخصوصه میشویم باید تمام همت خود را به کار بست حالا که بار عام شده کوله بار بست با جبر عشق در بروی اختیار بست دل را به حلقه های ضریح نگار بست در طوس برگزار شده اعتکاف ما صد حج واجب است ثواب طواف ما شکرخدا که از فقراییم تا ابد از حاجیان کوی رضاییم تا ابد پیش رضا کنار خداییم تاابد ماراهیان کرببلاییم تا ابد در صحن کهنه بود که تایید ما رسید آقا نگاه کردو روادید ما رسید ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن دل را بیا به جاده مشهد روانه کن یک گوشه ای ز صحن رضا آشیانه کن پیش کریم نوکری عاشقانه کن آنجا برات کرببلا زود میرسد هی خون دل نخور بخدا زود میرسد آقا خودش غریب و به فکر غریب هاست مرثیه خوان روضه یابن شبیب هاست هرشب دلش شکسته شیب الخضیب هاست آزرده از مزاحمت نانجیب هاست یک عمه بود و لشکر اوباش بی حیا عالم فدای شیرزن دشت کربلا @hadithashk
عطر ضریح پاکت خوشبوتر از گلاب است هر عشق دیگری جز عشق شما سراب است ناقابلی چو من هم با تو بها گرفته شأن کبوتر اینجا بالاتر از عقاب است گفتی سه جا می آیی یکبار اگر بیایم جزتو کدام شاهی اینگونه خوش حساب است یک عکس یادگاری با مادرم گرفتم من خاطرات خوبم در صحن انقلاب است با جمله رئوفان رسم تو فرق دارد پیش از طلب دعاها نزد تو مستجاب است ما دل به تو سپردیم پس رو به راهمان کن آن دل که بی تو باشد دل نیست یک خرابه ست این خاک غرق نور است از لطف مشهد و قم آن سو که ماه باشد این سو هم آفتاب است @hadithashk
وابسته ام به نان و نوایت هنوز هم می میرم عاشقانه برایت هنوز هم سلطان تویی و شاعر درباری ات منم هستم در آروزیِ عبایت هنوز هم دعبل که نیستم ولی افتاده ام ببین از عجز و التماس به پایت هنوز هم در گوشِ آهوانِ به صیاد مبتلا می پیچد انعکاس ِ صدایت هنوز هم هفت آسمان مجاورِ باب الجوادِ(ع) توست خورشید محو آینه هایت هنوز هم... نقاره خانه، پنجره فولاد، خادمان شاهانه است صحن و سرایت هنوز هم شکرخدا که میشود از عشق مُنقلب در صحن انقلاب، گدایت هنوز هم محتاجم و کنار ضریحت نشسته ام در انتظارِ خیرِ دعایت هنوز هم با سردی و گلایه و با دلخوری که نه... با رأفت است لطف و عطایت هنوز هم از راه دور عرض سلام و دو قطره اشک پر میکشد دلم به هوایت هنوز هم! @hadithashk
سنگ دلم که چشمه خروشاند و گریه کرد در خویش شعله ور شد و سوزاند و گریه کرد آلوده بود و روی مواجه شدن نداشت یک لحظه بین خوف و رجا ماند و گریه کرد دست خودش نبود دوباره دلش گرفت از پا نشست... بس که تو را خواند و گریه کرد اول اجازه خواست خدا و رسول را آرام خواند زیر لب اذن دخول را "ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی صدها گره ز کار فرو بسته وا کنی" حالا که مبتلای گناهم نمی شود... با یک نظر مرا به خودت مبتلا کنی!؟ بوی حرم مشام مرا مست می کند این طعم گریه کام مرا مست می کند لبریز از شراب جواب تو می شود نامی که "السلام" مرا مست می کند یک چشمه از تلالو گل دسته های تو سر تا به پا تمام مرا مست می کند این آهوی رمیده ی دل را دم فرار  صیاد چشم های شما می کند شکار بی عشق تو به هیچ نمی ارزد این حیات جان گر نشد فدای تو می خواهمش چه کار؟! حالا که در کشاکش دنیای پر فریب  من را کشاند سمت حرم دست روزگار  آزاد کن کبوتر دل را از این قفس  رحمی نما به‌عاشق بی تاب و بیقرار من مست و می فروشم و میخانه زاده ام اما هنوز تشنه ی یک جرعه باده ام یعنی هنوز منتظرم لطفی از تو را  دست خدا گره بزند بر اراده ام قلب مرا نفوذ نگاه تو بشکند  هر چند رو سیاه ولی صاف و ساده ام ای قبله ی امید همه بارگاه تو نذر تو باد جان من و خانواده ام @hadithashk
جانم حسین (ع) فاطمه مادر علی باباش اصالت را ببین زادگاهش خانه مولا ولادت را ببین آمده نورً علی نور و برای دیدنش جبرییل از آسمان آمد عیادت را ببین دستبوس حضرتش عیسی و موسای کلیم رهنمای خضر گردیده است کسوت را ببین حرمتش عفو خدا را شامل آدم نمود روضه اش پیش از خودش بوده است قدمت را ببین مصطفی در گوش او نجوای قرآن کرد و دید پاسخش را داد با لبخند صحبت را ببین خانه طاها شکوهی یافته ، اینجا خدا خون خود را آفریده اوج عزت را ببین چار تن غرق سرورند و شعف از مقدمش پنج تن کامل شده جبریل عترت را ببین مصطفی مولا حسن زهرا همه محو حسین نعره جبریل می آید که حیرت را ببین از حسین منیِ شخص نبی دریافتم یک ستون از اصل دین این است حرمت را ببین روی دوش مصطفی رفته است و آغوش بتول زینت دوش نبی گردیده زینت را ببین حک شده نامش به روی سر در باغ بهشت نام او خون خدا شد اوج شو‌کت را ببین رخصت از زهرا که آمد ذکر او برداشتم لطف زهرا را ببین اوج سعادت را ببین  گر قلم در مدح نور چشم حیدر برده ام  این عنایت را ز لطف شخص مادر برده ام  قافیه دنباله دار است و به تکرار ردیف  شعر را در قتلگه با دیده تر برده ام در هوای گندم ری خون او را ریختند این چه سودای ذلیلی بود ذلت را ببین سر جدا کردند از او تشنه لب با هلهله در خیال خام نامردان رشادت را ببین کوفه آب و نان خود از دولت حیدر گرفت قدر نشناسی نگر عصیان ملت را ببین زیر سم اسبها قرآن ناطق پاره شد ناله قرآن به گوش آمد تلاوت را ببین روی خاک افتاد عریان با لب تشنه ، حسین سید خیل شهیدان شد جلالت را ببین زیر تیغ و نیزه هم بر حال و روز قاتلش بر لبش دارد دعای خیر ، رافت را ببین کشته شد با سنگ و تیغ و نیزه و تیر و عصا آه مظلومی ببین نوع شهادت را ببین وقت تاراج خیامش شد ، یکی خلخال برد دیگری انگشتری را برد قسمت را ببین در اسیری حرامی ها حرم افتاد ، اما زینبش فتح کرده شام را آری صلابت را ببین یک به یک دارد حساب گریه کن ها را حسین قطره ها را میکند دریا سخاوت را ببین قطره ها را از کرم هم سنگ دریا میکند میبرد در صحنه محشر کرامت را ببین اشک حتی قدر یک بال مگس باشد ،حسین روز محشر میخرد آری شفاعت را ببین میزند فریاد جبراییل از کار حسین های شیطان چشم خود وا کن قیامت را ببین او که از روز ازل دارد عنایت میکند در قیامت هم یقین دارم قیامت می ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زین العابدين ماییم مست جام تو یا زین العابدين خانه خراب نام تو یا زين العابدين هستیم مرغ بام تو یا زين العابدين مست علی الدوام تو یا زين العابدين پس می دهم سلام تو یا زین العابدین دردم همینکه باتو دوا میشود بس است ذکرم همینکه نام شما میشود بس است لطف تو دستگیر گدا می شود بس است وقتیکه مستجاب دعا می شود بس است با رحمت مدام تو یا زین العبادین با خاک تیره جز تو چه کس کرد زرگری؟ آب دهان کیست چنین کیمیا گری آورده ام برات اگر دیده تری فهمیده ام شکسته دلی خوب می خری به به به این مرام تو یا زین العابدین نزدیک شمس مثل عطارد شدیم ما سنگیم و از دعات زمرد شدیم ما کردی نگاه و مرد تهجد شدیم ما فطرس که نه کنار تو هدهد شدیم ما با اشتیاق دام تو یا زین العابدین مهر غلامی پدرت بر جبین ماست حب الحسین روز قیامت نگین ماست شهبانوی مجلله شورآفرین ماست نامش شرافت همه سرزمین ماست ایران فدای مام تو یا زین العابدین گرچه اسیر شد امة الله شد فقط روشن ترین ستاره پس از ماه شد فقط آواره حسین دراین راه شد فقط مهریه اش بهشت روی شاه شد فقط دلبست بر امام تو یا زین العابدین نخل بهشت از رطبت بوسه ميگرفت جبریل از نماز شبت بوسه ميگرفت سجاده نیز از لقبت بوسه ميگرفت آنقدر حسین از دولبت بوسه ميگرفت جانم به این مقام تو یا زین العابدین نزدیک ذات، جای سجودت مشخص است بالای ساق عرش عمودت مشخص است یکپارچه علیست وجودت ، مشخص است زهرا در این قیام و قعودت مشخص است حق کرده احترام تو یا زین العابدین ذکر عروج حلقه رندان صحیفه ات شد روشنایی شب ایمان صحیفه ات نهج البلاغه ایست فروزان صحیفه ات شد آیه آیه خواهر قرآن صحیفه ات دارد شکر کلام تو یا زین العابدین کیسه به دوش شب به شب مهربان شهر آه ای یتیم دوست خرما و نان شهر آقای دوستان خدا ای امان شهر ابری شده است بار دگر آسمان شهر با سجده غلام تو یا زین العابدین مشتاق بوسه بر رخ ماه تو زینب است ازاین به بعد پشت و پناه تو زینب است از کوفه تا به شام گواه تو زینب است وقتی علم به دوش سپاه تو زینب است شد استوار گام تو یا زین العابدین کشتی عشق را تو به ساحل رسانده ای با دستهای بسته اگر خطبه خوانده ای ابن زیاد را سرجايش نشانده ای کاخ یزید را تو به خاری کشانده ای احسنت بر ق ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مشک سقا قطره ام با رود تا آغوش دریا می‌روم ذرِّه‌ام تا دامن خورشید بالا می‌روم تشنه‌ام تا التماس مشک سقا می‌روم باز تا می‌خانه مستان مولا می‌روم مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین سنگ بودم آمدم ، گوهر از اینجا می‌روم از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را ابروانش برده زیر دین خود محراب را پس برای کسب فیضش با تمنّا می‌روم می‌رسم آنجا که زد بوسه نجف بر دست‌هاش جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دست‌هاش هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دست‌هاش دست هایم خالی و... قربان آقا می‌روم آمد آنکه در مثَل‌ها با ادب بشناسی‌اش ماه باشد در دل تاریک شب بشناسی‌اش باید او را پور قتال العرب بشناسی‌اش با نگاهی بر قدش تا عرش اعلا می‌روم می‌روم آنجا که باید سر بریزد محضرش شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش چند اقیانوس از ساغر... بریزد محضرش پس به ساغر بوسی این ماه زیبا می‌روم مست باید دید رزمی را که توفان می‌شود از نگاه نافذش خورشید پنهان می‌شود هر که می‌آید به جنگ او پشیمان ‌می‌شود مست بودم ، بعد رزمش شوخ و شیدا می‌روم آه از رزمی که بی شمشیر باشد ، آه آه چشم‌های قدر بر تقدیر باشد ، آه آه کار دشمن خنده و تکبیر باشد ، آه آه دیده‌ام در خواب دارم بی محابا می‌روم_ سمت آن داسی که دارد غنچه را وا می‌کند سمت آن رودی که دریا را تماشا می‌کند قامتی خم که غزل را بیت پیدا می‌کند دید دیگر دست بر دامان زهرا... می‌رود  ایمان کریمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عليّ بن الحُسين ای علـی اوّل از آل علـی وارث اِكرام و اِجلال علی پيشتاز و پيشواي اهل دين مظهر توحيد فخرُ العارفين حُجّةُالله و امامُ المَشرِقين سيّدسجّاد عليّ بن الحُسين نور چشمِ نور عينِ فاطمه يادگاريِ حُســينِ فـاطمه رونوشت زُهد شاه لافتي ماه داماد امام مجتبي عرش حق آئينه ي سجّاده ات سجده و ذكر و دعا دلداده ات محوِ سعيِِ تو صفا و مروه است تو غلامت مُستجاب الدّعوه است عقل ها در باب تو سر در گُم اند نقطه اي در آسمان چارُم اند مادر تو خاك بوس فاطمه ست فخرش اين بس كه عروس فاطمه ست مادرت ناموس شاه كربلاست خطبه خوان عقد او شير خداست شهـربانو عزّت ما مَردُم است شاهـدُخت يزدگِرد سـوّم است من ز توصيفش زبانم قاصر است مادر معصوم قطعاً طاهره ست مادري اين گونه بابايي چنين جمع اين دو كيست؟زين العابدين گر چه از اكبر كمي كوچك تري در حقيقت تو عليِ اكبري روح ما را كرده ذكرت صيقلي يا عليّ بن الحُسين بن علي كوري چشم نمك نشناس ها پيش مرگت مي شوند عبّاس ها گرچه در دشت بلا تب داشتي عمّه اي مانند زينب داشتي دم به دم داغ مُكرّر ديده اي ذبح هفتاد و دو تا سر ديده اي با چه حالي پيكر بابات را جمع كردي در ميان بوريا ؟ تو چهل منزل اسارت ديده اي خيمه ي در حال غارت ديده اي درد با هر عضو تو درگير بود دست و پايت در غُل و زنجير بود شاهدم دروازه ها ، بازارها كُشته اند اين مرد را آزارها آه از آن آتش كه در شام بلا هم سرت را سوخت هم عمّامه را آه از آن ساعت كه در بزم شراب خيزران مي خورد بر لب با شتاب چوبدستي يزيد از پا نشست چون كه دندان ثنايا را شكست  محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من روز ازل وقتی که صیاد آفریدند ما را میان دام، آزاد آفریدند ما خانه‌های در مسیرِ سیلِ اشکیم ویرانه را در «گریه‌آباد» آفریدند تا اینکه نامت در سرِ عالم بپیچد در حنجرِ خاموشِ‌مان داد آفریدند از تو یکی؛ آن هم فقط محضِ نمونه از ما گرفتاران به تعداد آفریدند خیلِ ملک بی‌نقصی‌ات را درک کردند وقتی که ما را غرقِ ایراد آفریدند تو «آیه‌های سجده‌داری»؛ سجده داری ما را در این سجاده «سجّاد» آفریدند از روی سرمشقِ لبِ غرقِ سکوتت در حنجرِ مظلوم، فریاد آفریدند می‌رقصد آخر پرچمی بر گنبد تو اصلا سرِ این داستان باد آفریدند رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب رحمت امشب نوید مرغ حق آید به گوشم امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم امشب دخیل خوان پیر می فروکشم امشب شراب ناب دارم در خروشم جام از تولا بر لب نوکر رسیده ای باده نوشان باده از کوثر رسیده امشب دوباره بیقرار بیقرارم امشب دوباره مست مست مست یارم بستم دخیل اشک بر زلف نگارم شورم شرارم شوقم و ابر بهارم بار دگر حق باب رحمت را گشوده تا بوده این مولود نامش عشق بوده این معنی و مفهوم ناب نام عشق است ز آغاز او بوده است و هم انجام عشق است هر کس اسیرش شد یقین در دام عشق است آری حسین ابن علی بر بام عشق است عالم همه مجنون این عنوان و نامند شاهان غلامان سرایش را غلامند آمد به ساحل برد ما را با نگاهی شد ناجیِ افتادهء گم کرده راهی هر چند کمتر بوده ایم از پرّ کاهی با مهر خود بخشید ما را تاج شاهی عزّت سعادت نقل بازار حسین است ارباب ما باب النجات عالمین است آدم بدون ذکر او آدم نمی شد بی روضه اش از سینه رفع غم نمی شد گر رشتهء پیوند ما محکم نمی شد شاید سر ما پیش خالق خم نمی شد آری مسلمان امیری حق سرشتیم با او یقیناً ساکن باغ بهشتیم با یک نظر اهل رهایی کرد ما را رفت و فدایی شد فدایی کرد ما را خون خدا بود و خدایی کرد ما را با خون خود کرببلایی کرد ما را یک نیم روزی خاک عطشان را منا کرد بی کعبه ما را حاجی کرببلا کرد آزاده بود آزادگی کرد و رها رفت در پای عهدش با خدا تا انتها رفت با جسم عریان غرق در خون تا خدا رفت گرم تماشا بود تا بر نیزه ها رفت او رفت اما قصهء ویرانه باقیست او سوخت اما قصهء پروانه باقیست  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹