eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
45 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهِ بعد از چارده ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛ گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست تربت کرببلا در اصل چوب محمل است تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است شد دخیل دامنت دستم که کشتی نجات؛ هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است گوش پاره جای خود،اما دلیل گریه ام؛ ازشنیدن های الفاظی شبیه سائل است  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بسکه سیلی خورده ام آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم بسکه دنبال سرت افتان و خیزان آمدم مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم با عمو حرفی نزن از بسکه سیلی خورده ام مانده روی دست های زجر جای صورتم مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم صورت زخمی اگرکه باب میل بوسه نیست گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم آه بگذارم پدر این بار با این وضعیت دست هایی که نداری را کجای صورتم سید حجت سیادت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نيامدي در انتظار ، چشم من سپید شد نیامدی نهال قد من شبیه بید شد نیامدی بیا مرا ببر که دست و پای گیر عمّه ام به درد های او غمم مزید شد نیامدی زبان پرنوازشت کجاست ، طعنه خورده ام؟ عمو نبود، حرف زر خرید شد نیامدی برای دخترانشان لباس نو خریده اند که روز مرگ دختر تو عید شد نیامدی چه بارها که حرف من ، به التماس بوسه ای به دست چوب بی ادب شهید شد نیامدی شبی که سوختم پدر ، به دیدن تو آمدم تنور رفته ، وقت بازدید شد نیامدی !   علی ناظمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گنج‌ها مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند زحمتِ زائرِ نوازی‌هایِ او را از قدیم جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است بارِ او را آسمانی‌ها به قرآن می‌کِشند در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود از دو چشمانش خجالت اَبر و باران می‌کِشند آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند دختران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند پایِ او عادت ندارد بر زمین باشد اگر عمه‌ها جایِ عمو او  را به دامان می‌کِشند موقعِ خوابش فرشته‌های غمگینی فقط بالِشان را را رویِ تاولهای سوزان می‌کِشند عمه‌هایش نیمه‌شب وقتی که خوابش می‌بَرد یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان می‌کِشند دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید چادرش را هرطرف با دستِ طفلان می‌کِشند با طنابی که به دستش داشت مشکل می‌رود با طنابی که به گردن داشت آسان می‌کِشند سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک طفل را دنبالِ بابا  نیزه‌داران می‌کِشند خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت از تنورِ گرم  مردم بیشتر نان می‌کِشند قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است بسکه در این کوچه‌ها مویِ پریشان می‌کِشند گفت دیگر عمه دندانهای شیری‌ام نماند وای با سیلی چرا در شام دندان می‌کِشند  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سه سالگی روی زخمای دلم نمک زدن منو هم غاصبای فدک زدن پیش هرکسی که گفتم یتیمم جای دلداری منو کتک زدن توو سه سالگی قدم شکسته شد چشام از فرط کبودی بسته شد واستادم توو روی زجر لعنتی اونقدر زد منو تا که خسته شد کمک از ذکر مقدس میگیرم جونمو برات سر دس میگیرم آخرش آوردمت پیش خودم گفته بودم سرتو پس میگیرم روزامو با دلهره شب می‌کنم درددل با عمه زینب می‌کنم از شبی که روی خارا دویدم شب تا صبح هزار دفه تب می‌کنم کجا بودی وقتی بی‌قرار شدم مرکبای بی‌جهاز سوار شدم قد چند لحظه رو ناقه خوابیدم وسط بیابونا بیدار شدم آرش  براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از پای همه خار کشیده هم موی مرا شمر به اصرار کشیده هم گوش مرا زجر به اجبار کشیده چون مادر تو گونه ی من موقع سیلی از دست گذر کرده به دیوار کشیده عمه نشده خوار به چشم همه ی ما هرچند که از پای همه خار کشیده چشمی که شده تار پی دیدن رویت از عضو به عضوم همه شب کار کشیده بر کار دو ابروی عمو خورده گره باز تا کار من ‌و عمه به بازار کشیده یکبار نوشتند که زجر آمده پیشم اما ننوشتند که صدبار کشیده گفتند کشیده شده مویم وسط دشت اما ننوشتند چه مقدار کشیده شد خواهر تو چونکه سپر یاد گرفتم من هم بخورم بعد تو ناچار کشیده  حسین اوتادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نذر تو دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی کاش بمانی کنار دختر زخمی باز بسوزان مرا به سوز صدایت باز صدایم بزن زحنجر زخمینذر تو کردم تمام بال و پرم را حال ببین حال این کبوتر زخمی چیز زیادی نمانده از من خسته نیمه ی جانی میان پیکر زخمی طاقت برخاستن ز خاک نمانده نای پریدن نمانده با پر زخمی پرپر و پژمرده ام خودم ولی امشب مست تو ام ای گل معطر زخمی نور تو در کنج آن تنور چه می کرد ای سر خاکی ، سرپر خون، سر زخمی ای به فدای سرت بیا که ببندم زخم جبین تو را به معجر زخمی    هادی_ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چهل منزل کتک خورده گمانم دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل که می آید به دست بسته و قد کمان این طفل اگر مادربزرگش را چهل تن میزدند آن روز چهل منزل کتک خورده ست از یک کاروان این طفل محک خورده‌است با هرسنگ بین راه صبر او که پس داده‌است مثل عمه‌ی خود امتحان ‌این طفل نبین سر می گذارد روی خاک سرد ویرانه که جایش بوده در آغوش‌بابا یک زمان این طفل نمیدانم چه رخ داده ست بین راه که حالا قدش طعنه زده بر قامت پیرزنان این طفل نبین حالا ب این لکنت زبانش شهر می خندد که بوده روزگاری دختری شیرین زبان این طفل دو پای خالی از خلخال دارد، در عوض حالا دلی پر دارد از دست سنان و ساربان این طفل  ابوالفضل عصمت پرست لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نمک سفره من اگر از تو دمی دم نزنم می میرم لحظه ای از تو اگر دل بکنم می میرم من به نان و نمک سفره ات عادت دارم نمک روضه نگیرد بدنم می میرم صبح و شب عشق تو را رو به خدا جار زدم شهد نامت برود از دهنم می میرم دور تا دور مرا یاد شما پر کرده از کسی غیر حسین دم بزنم می میرم کشته ی عشق تو را حوصله دنیا نیست من که در حسرت زائر شدنم می میرم حسن کردی  لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خیلی دلم تنگه خیلی دلم تنگ شده واست بابا دلتنگتم با همه وجودم چطور دلت میاد پیشم نمیای؟ من که برات دختر خوبی بودم دلم گرفته بابا از زمونه دلم گرفته بابا از روزگار دل ربابم مث من گرفته داری میای داداش علی رم بیار اگه بیای حال منم خوب میشه اگه بیای پائیزمون بهاره قول بده اومدی برام بخندی قول میدم اینجا کسی چوب نداره بابامی با همین سر بریده منم هنوز دخترتم مگه نه؟ یادته دوس داشتی که زود بزرگ شم ببین ، مث مادرتم مگه نه؟ سکینه هم دلش برات تنگ شده عکستو رو خاک می کشید بابایی عمه میگه شبیه زهرا شدم اونم شبا درد می کشید بابایی ؟ عروسکم گم شده توی صحرا هیشکی دیگه ازش خبر نداره بد نمیشه حالا که مو سفیدم برام عروسک بخرن دوباره؟ خرابه فهمید که چرا بیدارم چیکار کنم دلم بابامو می خواد به عمه گفتم اگه امشب نیاد برای تشییع جنازم میاد صدای پا میاد می‌ترسم بابا صدای پا میاد می‌لرزه تنم سربازا رفتن پا می‌شم دوباره خودم رو از ترسه به خواب می‌زنم مجید رضایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تا تو امیری چندیست کام از مرقدت سودای خام است هجران زده بوسیدنش عرض سلام است سنگ است سهم مرغ از بامت پریده هر دانه ای جز دانه‌ی بام تو دام است اولاد دختر با پسر فرقی ندارد تا تو امیری، این کنیز است آن غلام است خاکی که خونت ریخت بر آن می‌توان خورد در مذهبی که خاک و خون خوردن حرام است از غصه سهم سینه ام آه دمادم سهم دو چشمم در غمت اشک مدام است بر تو چه رفته که دلیل گریه حتی، گاهی صدای آب یا بوی طعام است یا ذوق‌‌مرگِ وصل، یا دق‌مرگِ هجران ما مرگمان حتمی‌ست، میل تو کدام است؟ مرضیه نعیم امینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دَر هَوایت دَر هَوایت تا که باشم، پَر به دردم می خورد زیرِ پایَت تا گُذارم، سَر به دردم می خورد زندگانیِ خودم را خَرجِ روضه می کنم مطمئنَّم روضه ها آخَر به دردم می خورد دستِ خالی می روم، امّا یقین دارم حُسین روزِ مرگم این دو چَشمِ تَر به دردم می خورد دَر قیامت مادَرَت زَهرا به دادَم می رِسَد این مقامِ نوکری، مَحشَر به دردم می خورد گفت پیغمبر؛ حسین بابِ نِجاتِ اُمَّت است پس گِدایی کردن از این دَر به دردم می خورد من بَراتِ کربلا را از رُقَیِّه خواستم عاقبت هَم، نازِ این دُختَر به دردم میخورد  رضا رسول زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹