تا تو امیری
چندیست کام از مرقدت سودای خام است
هجران زده بوسیدنش عرض سلام است
سنگ است سهم مرغ از بامت پریده
هر دانه ای جز دانهی بام تو دام است
اولاد دختر با پسر فرقی ندارد
تا تو امیری، این کنیز است آن غلام است
خاکی که خونت ریخت بر آن میتوان خورد
در مذهبی که خاک و خون خوردن حرام است
از غصه سهم سینه ام آه دمادم
سهم دو چشمم در غمت اشک مدام است
بر تو چه رفته که دلیل گریه حتی،
گاهی صدای آب یا بوی طعام است
یا ذوقمرگِ وصل، یا دقمرگِ هجران
ما مرگمان حتمیست، میل تو کدام است؟
مرضیه نعیم امینی
#شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین #شعر_مدح_امام_حسین #شعر_مدح_سید_الشهداء #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_سیدالشهداء #مرضیه_نعیم_امینی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دَر هَوایت
دَر هَوایت تا که باشم، پَر به دردم می خورد
زیرِ پایَت تا گُذارم، سَر به دردم می خورد
زندگانیِ خودم را خَرجِ روضه می کنم
مطمئنَّم روضه ها آخَر به دردم می خورد
دستِ خالی می روم، امّا یقین دارم حُسین
روزِ مرگم این دو چَشمِ تَر به دردم می خورد
دَر قیامت مادَرَت زَهرا به دادَم می رِسَد
این مقامِ نوکری، مَحشَر به دردم می خورد
گفت پیغمبر؛ حسین بابِ نِجاتِ اُمَّت است
پس گِدایی کردن از این دَر به دردم می خورد
من بَراتِ کربلا را از رُقَیِّه خواستم
عاقبت هَم، نازِ این دُختَر به دردم میخورد
رضا رسول زاده
#رضا_رسول_زاده #شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین #شعر_مدح_امام_حسین #شعر_مدح_سید_الشهداء #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ناموسِ خدا هستی
ای آنکه ناموسِ خدا هستی
پردهنشین عرش، نام توست
جایی که عقلِ ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست
ای واجِبُالتّعظیمِ سرورها
ای محترم بین پیمبرها
در دینِ ما از هر چه واجبتر
پاس از حریمِ احترام توست
از عرش، هر شب میهمان داری
در سفرهی خود آسمان داری
«ماه و ستاره» در فلک مثلِ
«نان و نمک» در بارِ عام توست
گفتم کبوتر هستم؛ اما نه
از آن فراتر هستم؛ اما نه
من چیستم ؟! وقتی که جبرائیل
مثلِ کبوتر جلدِ بام توست
هر شب در اوجِ عرش، مهمانی
صبحش حسینت را که میخوانی
صبحانهی گرمِ «سلام الله»
در سینیِ نورِ سلام توست
در جمع، یا دور از نگاه جمع
پروانهای؛ گرمِ طواف شمع
احرام، میبندی به عشقِ یار
ارباب هم بیتالحرام توست
تا دستهایت میرود بالا
پایین میآید عرش و مافیها
رازِ قنوتت چیست ؟! که حتی
محتاجِ خیراتش امام توست
...
وقتی عمودالدّین زمین افتاد
با سجدهاش عرش برین افتاد
وقت رکوعت بود، اما نه
دیدی که هنگامِ قیام توست
ای شیرزن؛ ای زینت حیدر !
ای در کلامت غیرت حیدر !
دَر میکَنی از قلعههای ظلم
تا ذوالفقارش در نیام توست
تا خونِ حق جاری شد از اسلام
کارت پرستاری شد از اسلام
آن پیکرِ بیجان اگر زندهست
مدیونِ لطفِ التیام توست
رضا قاسمی
#رضا_قاسمی #شعر_مدح_اهل_بیت #شعر_مدح_حضرت_ام_المصائب #شعر_مدح_حضرت_زینب #شعر_مدح_عقیله_بنی_هاشم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سخت شرمنده ست زینب
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند
چشم در راه محبت های مادر نیستند
سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛
با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند
وقت تزیین کردن عون و محمد با زره
از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند
مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش :
بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند
بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند
هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند
تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت:
پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند
چون رباب و نجمه ،نه ؛خاموش ماند و گفت که
با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند
تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت:
بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند
مهدی رحیمی زمستان
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دو اکبر زینب
دمند و بازدمند
شبیه بازدم و دم همیشه پشت همند
قسم به عشق، قسم
برای یاری ارباب خویش هم قسمند
قدم قدم در رزم
دو رد پا که نه انگار رد یک قدمند
چقدر مظلومند
همیشه غایب ترکیب بند محتشمند
اگرچه بی حرمند
ولیکن این دو برادر مدافع حرمند
و این غم است دو تا
که قد مادر این دو زماتم است دو تا
برای نجمه یکی ست
برای حضرت زینب محرم است دو تا
به کوفه است یکی
ولی به کرببلا ابن ملجم است دو تا
دو اکبر زینب
رسیده اند به خیمه به محضر زینب
و غبطه میخوردند
رباب و نجمه دوتایی به لشکر زینب
برای گفتن حق
دو پله خم شده در پای منبر زینب
پسر نگو، اصلا
بگو به این دو برادر دو قنبر زینب
بگو به جبرائیل
دو آیه ایست در این دشت کوثر زینب
شده رجزهاشان
به غیر نام علی نام مادر زینب
شکسته سرهاشان
که سر شکسته نگردد برادر زینب
چقدر تیر زدند
به این دو ظاهرا اما، به پیکر زینب
فشار خنجرشان
اثر گذاشته اما به حنجر زینب
دو اکبر زینب
شدند آخر سر چند اصغر زینب
که گفته یک سر بود
سه تا سرند به نیزه برابر زینب
نه پیش مادرشان
که رفته است به بالای نیزه ها سرشان
شدند چون اکبر
تمام دشت پر است از تمام پیکرشان
چه خوب شد زینب
به وقت مرگ نبوده است در برابرشان
و خوب شد دختر
نبوده اند و نبوده است فکر معجرشان
و مانده با حسرت
به سوی خیمه مادر نگاه آخرشان
محمد توکلی
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #محمد_توکلی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نمیخواهم
نمیخواهم که در راه تو سنگ کوچکی باشم
به رنگ ترس در چشمان ناز کودکی باشم
نمیخواهم که حتی روبرویت اندکی باشم
نمیخواهم که بغض خواهرت باشم
و اشک دخترت باشم
و آه مادرت باشم
و در هر سنگری جز سنگرت باشم
نمیخواهم که غم باشم
و لرزه بر تن اهل حرم باشم
ستم باشم
ستمگر بودن از من بر نمی آید
ستم بر تو از این نوکر نمی آید
خلاصه اینکه آقاجان
نمیخواهم که حر باشم
که حر بودن نیازی دارد آن هم راه را بستن
به نوعی دستهای باز شاهنشاه را بستن
تو از حر توبه اش را میپذیری خوب میدانم
که تو نعم الامیری خوب میدانم
ولی هرگز نمیخواهم که حر باشم
بیاید لشکرم سویت
و از گرد سوارانم نشیند خاک بر مویت
اگر حر، حر شده چون احترام از مادرت دارد
ببین چشم مرا با گفتن یک حرف میبارد
فقط یک حرف یک کوچه
اگرچه رو سیاهم من
و لبریز از گناهم من
بگو روز قیامت که نه تنها راه را بر تو نبستم من
که در هنگامه ی سینه ی زنی هر شب
برایت کوچه وا کردم
اگر مغروض هم بودم
به زور چادری پاره
عزاخانه به پا کردم
و گر دستم رسیده
کوچه ها را طاق هم بستم
دوباره گفتم از کوچه، غلط کردم، نفهمیدم
نفهمیدم شبیه مادرت زهرا که سیلی بی هوا خورده
یکی از دست نامحرم یکی از کوچه ها خورده
که با این جمع هر دفعه
یکی سیلی زده زهرا دو تا خورده
حسن جا مانده، جاخورده
که چادر مشکی مادر چرا انقدر پا خورده
محمد توکلی
#شعر_حر #شعر_حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شهادت #شعر_شهادت_حر_بن_یزید_ریاحی #شعر_محرم #شعر_مذهبی #محمد_توکلی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حر باشی
فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باشی
ازحضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری
چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد
با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد
معنی حرکربلا اینطور شد ساده
هرکس که زهرا شد خریدارش، شدآزاده
نعلین را در کربلا انداختی بر دوش
یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش
سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا
فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا
تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی
روز نخستین راه را روی خودت بستی
روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد
روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد
پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند
بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند
یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت
یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت
فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی
ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی
یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو
چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو
درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی
که بر سر خود دستمال زرد را بستی
آن دستمالی که حسین از مادرش دارد
حر مثل سربندی همان را بر سرش دارد
پیداست بر انگشتر کرب و بلا درّی
زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حرّی
یعنی گریز روضه ی حر میشود کوچه
یعنی ازآن نامردها پُر میشود کوچه
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_حر #شعر_حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شهادت #شعر_شهادت_حر_بن_یزید_ریاحی #شعر_محرم #شعر_مذهبی #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش
وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش
مریم و آسیه را دیدم که می آموختند
با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش
دختر نور است این بانو و بی شک آفتاب
می شود مانند شمعی بی رمق در محضرش
اسم او ذکر شب و روز همه آیینه هاست
عصمت الله است این آیینه نام دیگرش
حضرت زهرای اطهر مظهر حجب و حیاست
ارث برده این عقیله حجب را از مادرش
حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم
چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش
هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند
یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش
احسان نرگسی
#احسان_نرگسی #شعر_مدح_اهل_بیت #شعر_مدح_حضرت_ام_المصائب #شعر_مدح_حضرت_زینب #شعر_مدح_عقیله_بنی_هاشم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عاشق شده ام
عاشق شده ام دیده ی تر داشته باشم
هر لحظه فقط از تو خبر داشته باشم
عاشق ندهد هدیه به معشوق عجیب است
پروانه شدم تا که هنر داشته باشم
من این دو پسر را بخدا نذر تو کردم
تا روز مبادا دو سپر داشته باشم
جان پسرانم به فدای پسر تو
راضی نشو من بی تو پسر داشته باشم
خورشید توئی ماه اباالفضل پس اینجا
باید که دوتا شمع سحر داشته باشم
من عاشق آنم که در این شور بلا خیز
در کوله ی خود بار سفر داشته باشم
داغ دلم این است بمانند پس از تو
نگذار که داغی به جگر داشته باشم
تنها تو فقط در نظرم بوده و هستی
عاشق شده ام دیده ی تر داشته باشم...
محسن صرامی
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خوب می دانند
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند
چشم در راه محبت های مادر نیستند
سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛
با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند
وقت تزیین کردن عون و محمد با زره
از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند
مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش :
بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند
بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند
هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند
تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت:
پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند
چون رباب و نجمه ،نه ؛خاموش ماند و گفت که
با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند
تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت:
بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند
مهدی رحیمی زمستان
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قربونی
از خدا خواسته بودم رشید بشن
عاقبت بخیر و روسفید بشن
من از اول به همه گفته بودم
اینا دنیا اومدن شهید بشن
نوکرات هرکاری کردن میکنم
اگه لازم بشه شیون میکنم
بذا بچههام فدات بشن حسین
نذاری خودم کفن تن میکنم
بذا تا منم کاری برات کنم
بچه هامو نذر بچههات کنم
عزیزم دوتا پسر که چیزی نیست
کاش میشد صدتا پسر فدات کنم
دوتا قربونی دارم خداروشکر
کمه اما خب بازم خداروشکر
هرکدومشون یه تیرم بخوره
دو سه تا تیر میشه کم خداروشکر
چرا این تاب و تبو نمیبینی؟
خواهر جون به لبو نمیبینی
جلو چشمام اگه حتی جون بدن
گریه های زینبو نمیبینی
مطمئن باش به دلم غم نمیاد
از چشام اشکای نم نم نمیاد
دیگه بعد از این فقط میگم حسین
دیگه بچههامو یادم نمیاد
آرش براری
#آرش_براری #امیری_حسین_و_نعم_الامیر #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد
به لبخندِ برادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد
گلســـتانِ علی با او شــمیمِ دیگــری دارد
شقایق دارد از چشمانِ لاله جام می گیرد
روایت می کند « الجارُ ثُمَّ الدّار » را باران
که چــترِ مهربانی بر سرِ ایتـــام می گیرد
دلِ خونِ حَسَن با خنده اش آرام خواهد شد
« کرامت » از کنـارِ نــامِ او اکـرام می گیرد
یقین دارم کلیدِ کربلا در دست هایِ اوست
که در این راه زینب اختیــارِ تام می گیرد
نمازِ سرخِ عاشورا پس از هفتاد و دو رکعت
فقط با سجده هایِ سبزِ او فرجام می گیرد
گُلی که خنده هایش را ندیده دیده ی خورشید
حجاب از خارِ صحرا هم شباهنگـــام می گیرد
اگر روضه بخواند خیزران هم اشک می ریزد
اگر زینب بخواهد معجــزه انجــام می گیرد
شکوهش می کند خَم قامتِ گلدسته ها را هم
به زیرِ گـــامِ او ویرانــه استحکـــام می گیرد
خروشِ اشک هایش میکند خون قلبِ محمِل را
و از پیشانی اش شعــرِ حماســی وام می گیرد
چراغِ خطبه هایش ظلمِ شب را کور خواهد کرد
چنان که صبحِ صادق انتقام از شـــام می گیرد
خـــبر در امتدادِ چشـــم هایش می رسد از راه
می آیـــد نـنگ را از دامـــنِ اســـلام می گیرد
ابراهیم زمانی قم
#ابراهیم_زمانی_قم #روضه #شب_چهارم_محرم #شعر_آیینی #شعر_روضه_حضرت_زینب
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹