شعرخوانی زنده یادسیدحسن حسینی.mp3
1.29M
«پشت به اقیانوس
هرگز
دعای باران
بالا نمی رود! »
رو در روی کویر
فریاد زدی
و باد
صحرا در صحرا
متبرک شد
امشب
به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام
شاید لبهایم
مقدس شوند:
دستها یا شکسته بود
یا بسته
و پایی اگر بود
رو به خستگی می رفت
نعره های رسا
به دیوارهای ممتد می خوردند
و گلوهای تارکِ فریاد
به تازیانه ی بغضی نامحدود
حد می خوردند!
از نان مگو!
فکر ایمان
دندان را می شکست
و سوء هاضمه
از دو سو بیداد می کرد
علف
افسانه های هرزه می گفت
واوقات سبز باغ
با قصه های زرد
تلف می شد
وشاعران بیگانه
به تبعیت از طاعون
از خاک بی بضاعت
ملکوتی پا در هوا را
مطالبه می کردند
***
امشب
به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام
ولبانم سربلند
اعتراف می کنند:
اگر گلوی تو نبود
عقل این حنجره
هرگز
به فریادهای بلند
قد نمی داد
اگر گلوی تو نبود...
باید برخیزم
ورو به اقیانوس انتظار
شمایل امروزینت را
از دیوار بوسه بیاویزم
شاید
دلم- این دعای قدیمی -
در آستانه ی نام تو
مستجاب شود
#شعرخوانی
#سید_حسن_حسینی
@hafez_adabiyat
شعرخوانی.mp3
1.49M
"خیمه از یاران نام آور تهیست
نوبتش دیگر بر آن سرو سهیست
او علمدار است و سقایی دلیر
خون حیدر در رگ آن نره شیر
چون فغان "العطش" تابش برید
بی امان او نزد آقایش رسید
گفت: "آقا! بچه هایت تشنه اند
سوز و گرما در جگر ها هشته اند"
گفت و نالی تا قرار از دست رفت
مشک خالی تیغ کین را بست رفت
رو به رویش عالمی دریای آب
تشنه است سقای ما آن مه نقاب
کف درون موج آن دریا فرو
ناگهانش روی مولا روبرو
بین حسین عطشان میان خیمه هاست
خود بگو: "نوشیدن آبت رواست؟"
مشت آبش را به دریا هدیه داد
مشک خود را پر نمود و ره فتاد
اذن جنگیدن حسین بر او نداد
زین سبب آرام او در ره فتاد
دست چپ مشکی و بر دوشش لوا
می رود تا خیمه ها سقای ما
کوفیان تیغ از نیام پرداختند
جانب سقای عطشان تاختند
شیر اوژن از نیام تیغش کشید
نعره زن تا این که بر دشمن رسید
عاقبت سقای عطشان خسته شد
راه خیمه روبرویش بسته شد
تیغ دشمن دست چپ را قطع کرد
کربلا را سر به سر چون نطع کرد
ضرب دیگر دست دیگر هم فتاد
بر دل مولای مردان غم فتاد
صد هزاران رو به رویش در کمین
بر سرش دارد عمود آهنین
"یا حسین! ادرک اخاک! یا حسین!"
این علمدار است با شولای شین
چون که فریاد برادر را شنید
بی امان بر نعش آن سقا رسید
برتنش دستی نمانده؛ بر زمین
بر سرش دارد عمود آهنین
خنده زد عباس چشمش را گشود
خون ز روی چهره اش زهرا زدود
"در حرم بس تشنگی پاینده است
گو عمو از کودکان شرمنده است!"
#شعرخوانی
#شاعر؟
@hafez_adabiyat
کیست این زن.mp3
844.8K
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده
کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش
روبهروی صاحبان سبحه و زر ایستاده
گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده
مثل کوهی باز هم اللهاکبر، ایستاده
گاه بالای سر سرهای بیتن گریه کرده
گاه بالای سرِ تنهای بیسر ایستاده
در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند
آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده
کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی
اینکه در این مسجد بیبام و بیدر ایستاده
کیست این زن، اینکه چون سروی میان آتش و دود
با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده
#خوانش
#مهدی_محمدیان
#شاعر
#سعید_بیابانکی
@hafez_adabiyat
دیدم بهارپرپرمن.mp3
707.3K
دیدم بهار پرپر من قطعه قطعه شد
ماه به خون شناور من قطعه قطعه شد
از دور یک بغل گل قرمز به خاک بود
ناگاه دیدم اکبر من قطعه قطعه شد
از پشت قطره قطره اشکم هزار بار
این صحنه در برابر من قطعه قطعه شد
دست تو گفت و پای تو گفت و سر تو گفت
آقا بیا که پیکر من قطعه قطعه شد
قیچی تیغها به تنت ضربدر زدند
بال و پر کبوتر من قطعه قطعه شد
یک دشت دشنه و تبر از باغ من گذشت
سرو من و صنوبر من قطعه قطعه شد
اما من آن درخت غریبم که از تنم
آن شاخه رساتر من قطعه قطعه شد
گفتم ببوسمت دو لبت چوب خشک بود
دیدم دهان نه شیشه ی خونی مشک بود
#شعرخوانی
#محمدسعید_میرزایی
@hafez_adabiyat
شعرخوانی میلادعرفانپور.mp3
686.6K
آن لحظه که جان می رود از دست حسین
دیدار تو آخرین امیدست حسین
تا همت عشق است چرا منت مرگ
باید به شهیدان تو پیوست حسین
تا بر سر ما مولا سایه ی مولاست بیا
تا در دل ما روضه ی زهراست بیا
حالا که قرارست بیایی ای مرگ
تا نام حسین بر لب ماست بیا
ما را دم مرگ آبرو باشد کاش
با دوست مجال گفت و گو باشد کاش
عمری به هوای دل خود زیسته ایم
جان دادن ما برای او باشد کاش
حُرّست دلم حُرِّ شهادت جویی
حُرّست دلم که تا دارد از او بویی
هر روز مرا به سوی خود می خواند
دنیا از سویی و حسین از سویی
#رباعی
#شعرخوانی
#میلاد_عرفانپور
@hafez_adabiyat
روشنی صبح بدون شبی.mp3
842.5K
روشنی صبح بدون شبی
حیدر کراری اگر زینبی
وامگذار لب تو راستی
گفتی و چون شعله به پا خاستی
بانگ رسای تو ستم سوز شد
کشته مظلوم تو پیروز شد
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بود در بر ِ دخت علی
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را نتوان دست بست
ای دل دریا دل دریای تو
عرش خدا منزل و مأوای تو
دختر خورشید خدا بر زمین
خواهر آزادی و فرزند دین
آن چه تو کردی به صف کربلا
کرده ی مخلوق بود یا خدا؟
آن همه خون دیدن و چون گل شدن
دشت خزان دیدن و بلبل شدن
دیدن خورشید، ذبیح از قفا
باز ستادن چو فلک روی پا
****
جان تو گلخانه عشق خداست
جای چنان چون تو زنی کربلاست
#شعرخوانی
#استاد
#سیدعلی_موسوی_گرمارودی»
@hafez_adabiyat
صبحی دگر.mp3
675.8K
صبحی دگر می آید ای شب زنده داران
از قله های پر غبار روزگاران
از بیکران سبز اقیانوس غیبت
می آید او تا ساحل چشم انتظاران
آید به گوش از آسمان اینست مهدی!
خیزد خروش از تشنگان اینست باران!
با تیغ آتش می درد آن وارث نور
در انتهای شب گلوی نابکاران
از بیشه زارِ عطرهای تازه آید
چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران
آهنگ میدان تا کند او باز ماند
در گرد راهش مرکب چابک سواران
آیینه آیین حق ای صبح موعود
ماییم سیمای تو را آیینه داران
دیگر قرار بی تو ماندن نیست در دل
کی می شود روشن به رویت چشم یاران
#شاعر
#سید_حسن_حسینی
@hafez_adabiyat
با سلام و سپاس از همراهی اعضای کانال ان شاء الله با ادامه غزلیات حافظ غزل شماره ۲۳۷ به بعد در کانال در خدمت شما هستیم
May 11
دو خوانش غزل ۲۳۷.mp3
4.65M
غزل شمارهٔ ۲۳۷
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
ز دل برآمدم و کار بر نمی آید
ز خود برون شدم و یار در نمی آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویت
که آب زندگیم در نظر نمیآید
چنان به حسرت خاک در تو می میرم
که آب زندگیم در نظر نمی آید
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به بر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
فدای دوست نکردیم عمر و مال دریغ
که کار عشق ز ما این قدر نمی آید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه زلفت به در نمیآید
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
هدایت شده از بداهه های #روح _الله_عمران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو خوانش غزل ۲۳۸.mp3
3.54M
غزل شمارهٔ ۲۳۸
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
کمان ابروی یارم چو بار وسمه کشید
مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت
که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید
نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود
گل وجود من آغشته گلاب و نبید
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل
چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید
بهای وصل تو گر جان بود خریدارم
که جنس خوب مبصر به هر چه دید خرید
چو ماه روی تو در شام زلف میدیدم
شبم به روی تو روشن چو روز میگردید
به لب رسید مرا جان و برنیامد کام
به سر رسید امید و طلب به سر نرسید
ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند
بخوان ز لطفش و در گوش کن چو مروارید
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
239_36138.mp3
228.8K
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید
#حافظ_خوانی
#استاد_موسوی_گرمارودی
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۴۰.mp3
3.64M
غزل شمارهٔ ۲۴۰
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسهام
بار عشق و مفلسی صعب است و میباید کشید
قحط جود است آبروی خود نمیباید فروخت
باده و گل از بهای خرقه میباید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همیکردم دعا و صبح صادق میدمید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
کز کریمی گوییا در گوشهای بویی شنید
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۴۱ حافظ.mp3
3.21M
غزل شمارهٔ ۲۴۱
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق
به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید
چو در میان مراد آورید دست امید
ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید
سمند دولت اگر چند سرکش است ولی
ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید
نمیخورید زمانی غم وفاداران
ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید
به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال
ز روی حافظ و آن آستانه یاد آرید
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
@hafez_adabiyat