eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
660 دنبال‌کننده
469 عکس
217 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 فرا رسیدن سالروز رحلت عقیله بنی هاشم، اخت الحسین (علیه السلام) حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت...🏴
دل سراپرده محبت اوست.mp3
5.12M
غزل شمارهٔ ۵۶ دل سراپردهٔ محبتِ اوست دیده آیینه دارِ طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست تو و طوبی و ما و قامتِ یار فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواهِ عصمتِ اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دارِ حریمِ حُرمتِ اوست بی خیالش مباد منظرِ چشم زان که این گوشه جایِ خلوتِ اوست هر گلِ نو که شد چمن آرای ز اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوست دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست مُلکَتِ عاشقی و گنجِ طرب هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک؟ غرض اندر میان سلامتِ اوست فقرِ ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینهٔ محبتِ اوست @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۸۰ حافظ.mp3
3.41M
غزل شمارهٔ ۲۸۰     چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش زمانه از ورق گل مثال روی تو ساخت ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش بسی شدیم و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش برید باد صبا نامه ای که برد به دوست ز خون دیده ی ما بود مهر عنوانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زنده دلان سوخت در بیابانش برین شکسته بیت الحزن که می‌آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۸۰ حافظ❇️
وقت را غنیمت دان آن قدرکه بتوانی.mp3
3.29M
غزل شمارهٔ ۴۷۳ وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی کام‌بخشیِ گردون عمر در عوض دارد جهد کن که از دولت دادِ عیش بستانی باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا، مکن کاری کآورد پشیمانی محتسب نمی‌داند این قدر که صوفی را جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی با دعای شب‌خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نامحرم حال درد پنهانی می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی جمع کن به احسانی حافظ پریشان را ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیگر ز سروشاخ سهی بلبل صبور.mp3
4.45M
غزل شمارهٔ ۲۵۴     دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۸۱ حافظ.mp3
3.94M
غزل شمارهٔ ۲۸۱     یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور دار آفت دور فلک از جان و تنش گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش گو دلم حق وفا بر خط و خالت دارد محترم دار در آن طره عنبرشکنش در مقامی که به یاد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۸۱ حافظ❇️
شعرخوانی برقعی.mp3
1.35M
فلق در سینه اش آتش فشانِ صبح گاهی داشت که خون آلوده پیغام از کبوتر های چاهی داشت … . طراوت در هوا از ریشه ی زنجیر می روید زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت . مگر خورشید را هم می توان خاموش کرد آخر کسی از تیره ی شب در سرش افکار واهی داشت . کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است ؟ مگر او نیت دیگر به غیر از خیر خواهی داشت . هماره آه او خرج دعا بر مردمان می شد اگر در سینه اش یارای آهی گاه گاهی داشت . به تسبیحش قسم زنجیره ی عالم به دست اوست چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی تر که در آن نخ نما آغوش ، اسرار الهی داشت . چه بنویسم از آن گودال از آن قعر السجون از زخم از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت . تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت . تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد . تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی @hafez_adabiyat
باب اول حکایت ۳۸.mp3
11.2M
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۸ گروهی حکما به حضرت کسری در به مصلحتی سخن همی‌گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش: چرا با ما در این بحث سخن نگویی. گفت: وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را. پس چو بینم که رای شما بر صواب است مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. چو کاری بی فضول من بر آید مرا در وی سخن گفتن نشاید و گر بینم که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینم گناه است @hafez_adabiyat
هدایت شده از ادبیات قم
45.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی استاد محمدعلی مجاهدی به هر کجا که نظر میکنی چراغان است به دست کیست مگر اختیار نور اینجا در انتظار ملاقات صاحب الامریم که بوده وعده ما و قرار نور اینجا 🔹 پنجمین دوره شب‌های شعر انقلاب 🔻دهه فجر ۱۴۰۲ قم @adabqom
یارب سببی ساز که یارم به سلامت.mp3
5.19M
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹   یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دستِ توام مرحمتی کن فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت در خرقه زن آتش که خمِ ابرویِ ساقی بر می‌شکند گوشهٔ محراب امامت حاشا که من از جور و جفای تو بنالم بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد.mp3
714.2K
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود دخیل بر علم و پرچم و کتل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه‌ی خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد @hafez_adabiyat
هدایت شده از حافظ خوانی و ادبیات
رزق حلال.mp3
800.3K
رزق حلال حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن خود را چو زهیر، با حیا احیا کن هر جایِ شبی، صبح تو را منتظر است یک بار دری به روشنایی وا کن شوقی شیرین و حسرتی دیرین، من بالی سبک و بار غمی سنگین، من آرام گرفته‌ست در آغوش حسین این روح نیارمیده در تن، این من چون رود زلال تربیت شد دل من بی‌تاب وصال تربیت شد دل من سرمایۀ او فقط غمت بود حسین با رزق حلال تربیت شد دل من گر در صف او نمانده‌ای، ای دل من! خود را به کجا رسانده‌ای؟ ای دل من! تاریخ حکومت حسین است فقط تاریخ مگر نخوانده‌ای؟ ای دل من! @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیهوده نیست همسفر آماده می کنند.mp3
1.2M
بیــهوده نیست همسفر آمـاده می کنند اســپند را به پشــت در آمـاده می کنند این فاطــــمه قرار شد ام البـــنین شود بر دامنـــــش اگر پســـر آمـاده می کنند قربان شدن فقط و فـقط کار عاشـق است تا چشم شـور هست سر آمـاده می کنند دیــــگر برای دلــهره جایی نمــــانده است در بیـــشه زار شـــیر نر آمـاده می کنند در آسمان فاطــمه چـــون روز روشـن است وقتــی برای شب قــــمر آمـاده می کنند آئینـــه ی علی ست مبــــــارک کــند خــدا حـــقا عجـــب یلی ســـــت مبارک کند خـدا دریا دل قبیله ی دریایی آمده تنها برای منسب سقایی آمده ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ هر مرده زنده می شود ، اما به امر او فرمانروای ملک مسیحایی آمده اصلا بعید نیست قیامت به پا کند وقتی که با چنین ،قد و بالایی آمده ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ زهرا! از آسمان کبودت نگاه کن دور و بر علی ،چه پسرهایی آمده ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ عباس به مقام خودت افتخار کن زینب برای گفتن لالایی آمده ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ تو آمدی و ماه شب مادرت شدی شاگرد اول ادب مادرت شدی اصلا بعید نیست که بیمارمان کنید با دام چشم مست گرفتارمان کنید دلهای بسته را ز سر زلف وامکن باید شهید زلف پر از دارمان کنید از لطف توست داوطلب سائلت شدیم پشت در آمدیم بدهکارمان کنید ای السلام های شب جمعه های ما ما را حرم نیامده زوارمان کنید عاشق شدن به چشم سیاه تو بسته است سلمان شدن فقط به نگاه تو بسته است @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمالت آفتاب هر نظر باد.mp3
4.9M
غزل شمارهٔ ۱۰۴ جمالت آفتاب هر نظر باد ز خوبی روی خوبت خوبتر باد همای زلف شاهین شهپرت را دل شاهان عالم زیر پر باد کسی کو بسته زلفت نباشد چو زلفت درهم و زیر و زبر باد دلی کو عاشق رویت نگردد همیشه غرقه در خون جگر باد بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند دل مجروح من پیشش سپر باد چو لعل شکرینت بوسه بخشد مذاق جان من زو پرشکر باد مرا از توست هر دم تازه عشقی تو را هر ساعتی حسنی دگر باد به جان مشتاق روی توست حافظ تو را در حال مشتاقان نظر باد @hafez_adabiyat
282_36181.mp3
162K
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگین دل سیمین بناگوش نگاری چابکی شنگی کلهدار ظریفی مه وشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۸۲ حافظ ❇️
شان تودراندیشه ماجاشدنی نیست.mp3
1.15M
ﺷﺄﻥ تو در اندیشه ما جا شدنی نیست درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد ماییم و دلی مست در ایوان طلایی احسنت ! چه معماری انگشت نمایی تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی... هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد از روز ازل هرچه دلت خواست همان شد هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد از برکت نام تو اذان نیز اذان شد سردار بجز میثم تمار نداریم ما غیر علی با احدی کار نداریم از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟ گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟ از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟! هیچ است علی، پیش تو من هر چه بگویم مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست چیزی که عیان است چه حاجت به بیان ست نام تو شده قدرت بازوی پیمبر در غزوه احزاب تویی یک تنه لشکر یک ضربه ات از کل عبادات فراتر با فاطمه شد قدرت تو چند برابر غیر از تو علی هیچ کسی حصن حصین نیست یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست باید که به رخ ها بکشانی هنرت را آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را رندی کن و یک گوشه رها کن سپرت را صفین مهیاست بیاور پسرت را چشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل @hafez_adabiyat
شاهدآن نیست که مویی ومیانی دارد.mp3
4.4M
غزل شمارهٔ ۱۲۵ شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد بنده طلعت آن باش که آنی دارد شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب که به امید تو خوش آب روانی دارد گوی خوبی که برد از تو که خورشید آنجا نی سواریست که در دست عنانی دارد دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد خم ابروی تو در صنعت تیراندازی برده از دست هر آن کس که کمانی دارد در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای هر بهاری که به دنباله خزانی دارد مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد @hafez_adabiyat