eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
755 دنبال‌کننده
491 عکس
224 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقطه چین.mp3
799.5K
از هر طرف گره زده خود را به نقطه چین بی نقطه ای، که برده مرا تا به نقطه چین حیرت، گشوده بال و به همراه می برد آیینه را ز شهر تماشا به نقطه چین ای خضر ره شناس! مدد کن که می رسد این جاده ها سپیده ی فردا به نقطه چین ایمان و کفر، هر دو به یک نقطه می رسند باز است راه باور و حاشا، به نقطه چین در انتهای راهم و آغاز می شود از هر طرف ادامه ی مولا به نقطه چین هر قدر می رویم به جایی نمی رسیم باید سپرد فاصله ها را به نقطه چین در نام تو، نهفته چه رازی؟ که می برد ما را به سیر عالم بالا به نقطه چین بی انتهاترینی و هرگز نمی رسیم در امتداد راه تو الاّ به نقطه چین ما نیز می رسیم به دنبال قطره ها یک روز در ادامه ی دریا به نقطه چین @hafez_adabiyat
40.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حِجر می‌گوید از ارادت او، حَجَرالاسود از سیادت او باید این‌گونه در ولادت او، کعبه سنگ تمام بگذارد 📹 شعرخوانی @hafez_adabiyat
هدایت شده از حافظ خوانی و ادبیات
ای ازلی مرد برای ابد.mp3
880.1K
اي ازلي مرد براي ابد بي تو زمين سرد براي ابد نام قديمت زلب حادثه نعره برآورد براي ابد پلک تو شد باز و به روي دلم پنجره گسترد براي ابد هر گل سرخي که جدا از تو رست زرد شود زرد ، براي ابد غير دلت لشکر اندوه را کيست هماورد براي ابد یار تو عيار ز روز ازل خصم تو نامرد براي ابد چشم تو در عين تحير شکفت آينه پرورد براي ابد دست تو از روز ازل زد رقم بهر دلم درد، براي ابد مست شد از باده ي روشنگرت اين دل شبگرد براي ابد صبح ازل مهر تو در من گرفت شعله ورم کرد براي ابد @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چارجوی جنت اندرحکم ماست.mp3
4.65M
چار جوی جنت اندر حکم ماست این نه زور ما ز فرمان خداست هر کجا خواهیم داریمش روان همچو سحر اندر مراد ساحران همچو این دو چشمهٔ چشم روان هست در حکم دل و فرمان جان گر بخواهد رفت سوی زهر و مار ور بخواهد رفت سوی اعتبار گر بخواهد سوی محسوسات رفت ور بخواهد سوی ملبوسات رفت گر بخواهد سوی کلیات راند ور بخواهد سوی جزییات ماند همچنین هر پنج حس چون نایزه بر مراد و امر دل شد جایزه هر طرف که یک اشارت کردشان می‌رود هر پنج حس دامن‌کشان دست و پا در امر دل اندر ملا همچو اندر کف موسی آن عصا دل بخواهد پا در آید زو به رقص پا گریزد سوی افزونی ز نقص دل بخواهد دست آید در حساب با اصابع تا نویسد او کتاب دست در دست نهانی مانده است او درون تن را برون بنشانده است گر بخواهد بر عدو ماری شود ور بخواهد بر ولی یاری شود ور بخواهد کفچه‌ای در خوردنی ور بخواهد همچو گرز ده‌منی دل چه می‌گوید بدیشان ای عجب طرفه وصلت طرفه پنهانی سبب دل مگر مهر سلیمان یافتست که مهار پنج حس بر تافتست پنج حسی از برون میسور او پنج حسی از درون مامور او ده حس است و هفت اندام و دگر آنچه اندر گفت ناید می‌شمر چون سلیمانی دلا در مهتری بر پری و دیو زن انگشتری بعد از آن عالم بگیرد اسم تو در جهان محکوم تو چون جسم تو ور ز دستت دیو خاتم را ببرد پادشاهی فوت شد بختت بمرد بعد از آن یا حسرتا شد للعباد بر شما محتوم تا یوم التناد ور تو ریو خویشتن را منکری از ترازو و آینه کی جان بری دفتر اول @hafez_adabiyat
خوانش و شرح‌ غزل۱۷۹.mp3
2.48M
غزل ۱۷۹     کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای نتوان گفت که زیباتر از این می‌گذرد حور عین می‌گذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین می‌گذرد کام از او کس نگرفتست مگر باد بهار که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد مردم روی زمین رفتن او پندارند کآفتابست که بر اوج برین می‌گذرد پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد هر که در شهر دلی دارد و دینی دارد گو حذر کن که هلاک دل و دین می‌گذرد از خیال آمدن و رفتنش اندر دل و چشم با گمان افتم و گر خود به یقین می‌گذرد گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست پادشاهیست که بر ملک یمین می‌گذرد سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد   @hafez_adabiyat
حکایت ۳۲ باب اول گلستان.mp3
10.26M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ حکایت شمارهٔ ۳۲   سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان   شیّادی گیسوان بافت که یعنی علوی است و با قافله حجاز به شهری در آمد که از حج همی‌آیم و قصیده‌ای پیش ملک برد که من گفته‌ام. نعمت بسیارش فرمود و اکرام کرد تا یکی از ندمای حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت من او را عید اضحی به بصره دیدم! معلوم شد که حاجی نیست. دیگری گفتا پدرش نصرانی بود در ملطیه، پس او شریف چگونه صورت بندد؟!، و شعرش را به دیوان انوری در یافتند. ملک فرمود تا بزنندش و نفی کنند تا چندین دروغ در هم چرا گفت. گفت: ای خداوند روی زمین یک سخنت دیگر در خدمت بگویم اگر راست نباشد به هر عقوبت که فرمایی سزاوارم. گفت: بگو تا آن چیست؟ گفت: غریبی گرت ماست پیش آورد دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ اگر راست می‌خواهی از من شنو جهان‌دیده بسیار گوید دروغ ملک را خنده گرفت و گفت: از این راست تر سخن تا عمر او بوده باشد نگفته است. فرمود تا آنچه مأمول اوست مهیا دارند و به خوشی برود.   @hafez_adabiyat 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
جلیل صفربیگی رباعی.mp3
741.6K
آن روح زلال و صیقلی زینب بود آیـیـنـه ی غیـرت علی زیـنـب بود هر چند امام و مقتدا بود حسین پیـغمـبر کـربـلا ولـی زیـنــب بود هم یاور و خواهر برادر هایش هـم بـود بـرادر بـرادرهـایـش یک عمر برای پدرش مادر بود حـالا شـده مـادر برادرهایش آن روز حسین یک صدا زینب بود آیینه ی غـیـرت خـدا زیـنـب بـود زینب ، زینب، زینب ،زینب، زینب آن روز تـمـام کـربـلـا زیـنـب بـود دستان بریده ،نعش بی سر دجله تنـها و غـریـب و بـی بـرادر دجله یک سوی حسین وسوی دیگرعباس یک چشم فرات و چشم دیگر دجله @hafez_adabiyat