@haram110
💢 تواضع در مقابل پدر و مادر #معجزه میکند، زندگی شما را زیر و رو میکند...
✅ آیت الله مرعشی نجفی، میفرمودند «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم، همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار میشد. در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.
@haram110
#تربیت_فرزند
#فرزندپروری
#والدین_آگاه
✅به مادران باردار توصیه می شود که هر روز با #جنین خود #صحبت کنند.
صحبت کردن با جنین، #رشد مغزی و دایره #لغات شنیداری اش را افزایش می دهد.
@haram110 🌹
❤️❤️زیبایی یک زن در موها یا #اندامش نیست, مهم زیبایی #افکار است...
زنان با یک دست گهواره را تکان میدهند
با دست دیگر دنیا را
زن بودن ، #معجزه است ...
#بانوی من اکنون باید به فکر
ساختن فرزندان این سرزمین
و خودت باشی...
کانال حرم
#کانالی_برای_زنان_ومادران_سرزمینم❤️❤️
@haram110
امام علی علیه السلام فرمودند :
🌸 وقتی به کودک وعده ای دادید، وفا کنید
زیرا کودکان، شما را رازق خود می دانند
خداوند از هیچ چیز مانند پایمال شدن حق زنان و کودکان خشم نمی گیرد.
@haram110 🌹
🌸🍃🌸🍃
#فرزند_پروری
👈پدر و مادر گرامی
دروغگویی و پنهانکاری یک هشدار است آن را جدی بگیرید،
و به آن دقت کنید چرا که ما در جاهایی از فرزند پروری دچار اشتباه و یا کم کاری شده ایم!!
بچه ها بین سنین سه تا چهار سالگی وارد دنیای فانتزی میشوند به این معنی که تخیلاتشان را واقعی میپندارند،
این تخیلات از آمال و آزوهایشان نشأت میگیرد...
اما در پروسه دروغگویی
و پنهانکاری کودکان،
علتها در ترس
از تنبیه
و فرار از درد،
ترس از طرد شدن
و رهاشدن،
کسب امتیاز،
امتیازی که آنها دریافته اند که در راستگویی ممکن نیست،
و رفع نیازی که جز به دروغ گفتن برآورده نمیشود،نهفته است.
@haram110 🌹
#فرزند_پروری
در برخورد با کودک به جاي زبان نيشدار وكلمات مبهم و نامناسب،
ازبيان فاخر و كلمات زيبا استفاده کنید.
‼️اجازه ندهيد كه دوستان وبستگان با فرزندانتان هرطوركه میخواهندصحبت كنند.
@haram110 🌹
🌸🍃🌸🍃
#والدین_آگاه_بدانند
⚠️گفتن جملاتی مانند :
"وقتی گریه میکنی ازت بدم می آد"
و...
یا جملاتی که احساس طبیعی کودک را نفی میکند باعث می گردد کودک احساساتش را مخفی کند و اختلاف احساسات پیدا کند و در طول زمان حتی نداند که چه حسی دارد و دچار اضطراب شود!!
⚠️اگر فرزند شما جیغ میزند ،دلایل آن میتواند موارد زیر باشد:
🔴جیغ زدن را از شما یاد گرفته است؛
🔴برای جلب توجه شما این کار را انجام می دهد چون خیلی به او بی توجه هستید.
@haram110 🌹
مراقب سلامت فرزندان خود باشیم....
کودکانتان را در هایپر مارکت ها روی چرخ دستی های خرید قرار ندهید..
بزاق و باکتری هایی که برروی چرخ دستی های هایپر مارکت ها وجود دارد از توالت های عمومی هم بیشتر است...
@haram110 🌹
🔺بخشیدمت عزیزم!
اگر کودکی اشتباهی کرد
نباید او را ترساند که دروغگو شود.
اگر اشتباهش را خودش بیان کرد،
به او بگویید:
👈چون راستش رو گفتی بخشیدم.
@haram110 🌹
🎋🎋🎋
هدایت شده از حرم
#تربیت_فرزند
#فرزندپروری
#والدین_آگاه
✅به مادران باردار توصیه می شود که هر روز با #جنین خود #صحبت کنند.
صحبت کردن با جنین، #رشد مغزی و دایره #لغات شنیداری اش را افزایش می دهد.
@haram110 🌹
❤️❤️زیبایی یک زن در موها یا #اندامش نیست, مهم زیبایی #افکار است...
زنان با یک دست گهواره را تکان میدهند
با دست دیگر دنیا را
زن بودن ، #معجزه است ...
#بانوی من اکنون باید به فکر
ساختن فرزندان این سرزمین
و خودت باشی...
کانال حرم
#کانالی_برای_زنان_ومادران_سرزمینم❤️❤️
@haram110
امام علی علیه السلام فرمودند :
🌸 وقتی به کودک وعده ای دادید، وفا کنید
زیرا کودکان، شما را رازق خود می دانند
خداوند از هیچ چیز مانند پایمال شدن حق زنان و کودکان خشم نمی گیرد.
@haram110 🌹
🌸🍃🌸🍃
#فرزند_پروری
👈پدر و مادر گرامی
دروغگویی و پنهانکاری یک هشدار است آن را جدی بگیرید،
و به آن دقت کنید چرا که ما در جاهایی از فرزند پروری دچار اشتباه و یا کم کاری شده ایم!!
بچه ها بین سنین سه تا چهار سالگی وارد دنیای فانتزی میشوند به این معنی که تخیلاتشان را واقعی میپندارند،
این تخیلات از آمال و آزوهایشان نشأت میگیرد...
اما در پروسه دروغگویی
و پنهانکاری کودکان،
علتها در ترس
از تنبیه
و فرار از درد،
ترس از طرد شدن
و رهاشدن،
کسب امتیاز،
امتیازی که آنها دریافته اند که در راستگویی ممکن نیست،
و رفع نیازی که جز به دروغ گفتن برآورده نمیشود،نهفته است.
@haram110 🌹
#فرزند_پروری
در برخورد با کودک به جاي زبان نيشدار وكلمات مبهم و نامناسب،
ازبيان فاخر و كلمات زيبا استفاده کنید.
‼️اجازه ندهيد كه دوستان وبستگان با فرزندانتان هرطوركه میخواهندصحبت كنند.
@haram110 🌹
🌸🍃🌸🍃
#والدین_آگاه_بدانند
⚠️گفتن جملاتی مانند :
"وقتی گریه میکنی ازت بدم می آد"
و...
یا جملاتی که احساس طبیعی کودک را نفی میکند باعث می گردد کودک احساساتش را مخفی کند و اختلاف احساسات پیدا کند و در طول زمان حتی نداند که چه حسی دارد و دچار اضطراب شود!!
⚠️اگر فرزند شما جیغ میزند ،دلایل آن میتواند موارد زیر باشد:
🔴جیغ زدن را از شما یاد گرفته است؛
🔴برای جلب توجه شما این کار را انجام می دهد چون خیلی به او بی توجه هستید.
@haram110 🌹
مراقب سلامت فرزندان خود باشیم....
کودکانتان را در هایپر مارکت ها روی چرخ دستی های خرید قرار ندهید..
بزاق و باکتری هایی که برروی چرخ دستی های هایپر مارکت ها وجود دارد از توالت های عمومی هم بیشتر است...
@haram110 🌹
🔺بخشیدمت عزیزم!
اگر کودکی اشتباهی کرد
نباید او را ترساند که دروغگو شود.
اگر اشتباهش را خودش بیان کرد،
به او بگویید:
👈چون راستش رو گفتی بخشیدم.
@haram110 🌹
🎋🎋🎋
#پدر_مادر
💢 تواضع در مقابل پدر و مادر #معجزه میکند، زندگی شما را زیر و رو میکند...
✅ آیت الله مرعشی نجفی، میفرمودند «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم، همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار میشد. در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.
@haram24
#یا_امیرالمؤمنین_مدد
#عاقلی را بکِشان تا دمِ #ایوان_نجف
اگر از #عشق تو #دیوانه نشد، #معجزه است...
به کوری دو چشم #اهل_بدعت
فقط حیدر #امیرالمؤمنین است
#آقای_محترم
شما مرد خونه ای،
پس باید انقدر #تدبیر داشته باشی که مدیریت خونه
و حتی #مدیریت
#احساس_خانومت را به دست بگیری،
💯اگر شما آقایون میدونستید
یه تشکر 🙏
و یه #دوستت_دارم_ساده❤️
چه #معجزه ای میکنه
روزی هزاران بار
محبت و عشق خودتون را 💝🌹
#نثار_همسرتون میکردید.
╭─┅═ঊঈঈ═┅─╮
💑 @haram110 💑
ڪــلــیــ❣ڪ ڪــنــ☝️
✨﷽✨
❤️🍃❤️
#سیاستهای_رفتاری
👈❤️اگر همسرتون رو دوست دارید
و میخواید #رابطه_پایدار داشته باشید
👈 #شنونده_خوبی_باشید👉
تا آرامش بدید😍
👈 #شنونده_خوبی_باشید 👉
تا وضعیت رو خوب #کنترل کنید
👈❌اگه همسرتون چیزی گفت که باب میلتون نبود👇
‼️ یهو نپرید بهش!
‼️نزنید تو ذوقش!
👈فقط #گوش_بدید👉
💜 بعد با #آرامش نظرتون رو بگید
👈اونوقت #معجزه رو می بینید👌
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 #داستان_هایی_از_امام_زمان(عج) 💠 #دعاي در #دل؛ و #عنايت #بيكرا
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
#داستان_هایی_از_امام_زمان(عج)
💠غذاي #بهشتي؛ و #پذيرايي از #دوستان!💠
ابو محمّد عيسي بن مهدي جوهري ميگويد:
سال ۲۶۸ هجري قمري به حج مشرّف شدم. اعمال حج را به جا آوردم، پس از پايان اعمال بيمار شدم. قبلاً شنيده بودم كه ميتوان امام زمان عليه السلام را ملاقات نمود و اين موضوع براي من ثابت شده بود به همين منظور، با اين كه بيمار بودم از «قلعه فيد» كه نزديك مكه و اقامت گاهم بود به قصد مدينه به راه افتادم. در راه هوس ماهي و خرما كردم، ولي به جهت بيماري نمي توانستم ماهي و خرما بخورم.
به هر نحوي بود خودم را به مدينه رساندم، در آنجا برادران ايمانيام به من بشارت دادند كه در محلي به نام «صابر» حضرت عليه السلام ديده شده است.
من به عشق ديدار مولا به طرف منطقه صابر حركت كردم، وقتي به آن حوالي رسيدم، چند رأس بزغاله لاغري ديدم كه وارد قصري شدند.
ايستادم و مراقب قضيه بودم تا اين كه شب فرا رسيد، نماز مغرب و عشا را به جا آوردم، و پس از نماز رو به درگاه الهي آورده و بسيار دعا و تضرّع نمودم، و از خدا خواستم كه توفيق زيارت حضرت عليه السلام را نصيبم نمايد.
ناگاه در برابر خود خادمي را ديدم كه فرياد ميزد: اي عيسي بن مهدي جوهري! وارد شو!
من از شوق تكبير و تهليل گفتم، خدا را بسيار حمد و ثنا نمودم، وارد حياط شدم، ديدم سفره غذايي گسترده شده است. خادم به
طرف آن رفت و مرا كنار آن نشاند و گفت: مولايت ميخواهد كه از آنچه كه در زمان بيماري هنگام خروج از «فيد» هوس كرده بودي، ميل كني.
من پيش خود گفتم: تا همين مقدار حجّت بر من تمام شد كه مورد عنايت امام زمان عليه السلام قرار گرفته ام. اما چگونه غذا بخورم در حالي كه مولايم را نديده ام؟
ناگاه صداي حضرت عليه السلام را شنيدم كه ميفرمود: اي عيسي! از طعامت بخور! مرا خواهي ديد.
وقتي به سفره نگاه كردم، ديدم ماهي سرخ شده و كنار آن خرمايي كه مثل خرماهاي شهر خودمان بود و مقداري شير نهاده شده است.
باز با خود گفتم: من مريضم چطور ماهي و خرما را با شير بخورم؟
باز صداي حضرت عليه السلام را شنيدم كه فرمود: اي عيسي! آيا به كار ما شك ميكني؟ آيا تو بهتر نفع و ضرر خودت را ميداني يا ما؟
من گريستم و استغفار كردم، و از همه آنها خوردم. اما هرچه ميخوردم چيزي از آن كم نمي شد، و اثر خوردن در آن باقي نمي ماند، غذايي بود لذيذ كه طعم آن مثل غذاهاي اين دنيا نبود. مقدار زيادي خوردم. دوست داشتم باز هم بخورم، اما خجالت ميكشيدم.
حضرت عليه السلام دوباره فرمود: اي عيسي! بخور! خجالت نكش! اين طعام بهشتي است و به دست انسان پخته نشده است.
دوباره مشغول خوردن غذا شدم اما سيري نداشتم. عرض كردم: آقا جان! كافي است.
حضرت عليه السلام فرمود: اكنون بيا نزد من!
من پيش خود گفتم: چگونه نزد مولايم بروم در حالي كه دست هايم را نشسته ام؟
حضرت عليه السلام در همان حال فرمود: اي عيسي! آيا لك آنچه خورده اي باقي است؟
دستانم را بو كردم، عطر مشك و كافور داشت. آن گاه نزديك تر
رفتم ناگاه نور خيره كننده اي درخشيد و براي چند لحظه گيج شدم. وقتي به حالت عادي برگشتم حضرت عليه السلام فرمود: اي عيسي! اگر سخن #تكذيب كنندگان نبود كه ميگويند: او #كجا است؟ و كجا به #دنيا آمده است؟ و چه #كسي او را ديده است؟ و چه #چيزي از او به شما ميرسد؟ و به شما چه #خيري ميدهد، و چه #معجزه اي دارد؟ هرگز تو #مرا نمي ديدي. بدان كه #آنها با اين كه #اميرالمؤمنين عليه السلام را #ميديدند و #نزد او ميرفتند #چيزي نمانده بود كه او را به #قتل برسانند. آنها پدران مرا اين #گونه #تكذيب كرده و آنها را به #سحر، #تسخير_جن و چيزهاي ديگر #نسبت دادند.
اي عيسي! آنچه را كه ديدي به #دوستان ما بگو و از #دشمنان ما پنهان دار!
عرض كردم: آقا جان! دعا بفرماييد من در اين اعتقاد ثابت بمانم!
فرمود: اگر خداوند تو را ثابت قدم نمي نمود، هرگز مرا نمي ديدي، بازگرد كه راه يافتي!
من در حالي كه خدا را بر اين توفيق سپاس مينمودم و شكر ميكردم بازگشتم. (۱۵۵)
📚۱۵۵) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۶۸ - ۷٠.
4_5841723145437840763.mp3
8.17M
❤️ #دین_زیباست
⏱ کلاسهای سهدقیقه ای
جلسه 37
پاسخ به یک پرسش :
چرا حرم ها کرونا را نابود نکردند؟!
چرا اهل بیت بیماران کرونایی را شفا ندادند؟!
نتوانستند؟! یا نخواستند؟!
سنّت حداکثری خدا چیست؟!
#کرونا
#شفا_دادن
#معجزه
هدف ما آموزش نوجوانان است و مخاطب ما نوجوانان شیعه،
شما معلّم اعتقادات یک نوجوان باشید
این فایل را به دستش برسانید.
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_ویکم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سی_ام 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_یکم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_ششم 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد ن
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_هفتم
💠 چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد.
هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.
💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد.
میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ به¬خدا فقط یه قدم مونده بود...»
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، #داعشیها داشتن فرار میکردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»
💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!»
💠 و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که #عاشقانه نجوا کردم :«عباس برامون یه #نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!»
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لالههای #دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد.
💠 رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از #فرماندهان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید.
💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای #نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت.
پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.
💠 ظاهراً دریای #آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!»
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد :«#حاج_قاسم بود!»
💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم #آمرلی در همه روزهای #محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد...
#ادامه_دارد.
نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @haram110
حرم
⚠️#هشداربهاربعینیها ⚠️#هشـــدارفـــــوری ⚠️#زائــراربعیــنهشـــدار در مسیر پیاده روی اربعین موا
⚠️#هشداربهاربعینیها
⚠️#هشـــدارفـــــوری
⚠️#زائــراربعیــنهشـــدار
❗️نکنه به نیت زیارت بری و جهنمی برگردی؟!
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
در مسیر پیاده روی اربعین مواظب فرقهٔ ضاله احمد الحسن بصری معروف به یمانی ها باشید..
اونها بهتون میگن :
وصی و فرستاده امام زمان آمده! میگن آیا میدونستید اومدن یمانی که از علائم حتمی ظهور هست محقق شده؟!!
اما دروغ میگن!
این آقا رو اگه بشناسی ، هیچ وقت گول نمیخوری!
رئیس این فرقه جدید یه دینی با همان نقشه راه بهائیت رو راه انداخته:
🟥 اسم رهبر این فرقه احمد همبوشی است که حالا به اسم «امام احمد الحسن الیمانی علیه السلام» ظهور کرده! و الان خودش رو امام سیزدهم میدونه! ولی اینو همون اول دعوت بهتون نمیگن!
چرا که ادعاهاش رو مثل همه مدعیان تاریخ پلکانی بالا میبره!
اول گفت بچهی امام زمانه یک سِری باور کردن، بعد زمانی که رفیقش - حیدر مشتت - که ادعا داشت یمانی آل محمده با مرگ مشکوک !! مرد، این آقا گفت : من خودم یمانی ام! باز دنبالش رفتن و بعد گفت من بودم جای عیسی به دار آویخته شدم! منم که تقسیم کننده بهشت و جهنمم!
بعد ادعا کرد حضرت مَهدی تو آسمان پیش حضرت عیسی است! ❗️و من خودم قائم آل محمدم! و من قراره جهان رو از عدل و داد پُر کنم! و .... باز یه عده دنبالش راه افتادن!!!
تعجب نکنین ، این پیرویهای جاهلانه چیز عجیب و تازهای نیس! یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات دولت نازی هیتلر میگفت: «دروغ هر قدر بزرگتر باشه، باورش برای تودههای مردم راحت تره!»
خلاصه، عاشورای سال ۲۰۰۸ با شعار «مهدی ظهور کرد» در بصره و ناصریه کلی شیعهٔ عزادار رو به خاک و خون کشید تا بگه «من ظهور کردم»!
شکست خورد! معلوم نیست زنده است یا مرده! نام «گرعاوی» و «حیدر مشتت» و خبر روزنامه الشرق الاوسط رو یه سرچ بکنین و اخبار اون سال و گزارش پلیس عراق رو بخونین! با یه جانی بالفطره طرف هستیم!
⛔️ خلاصه خبری ازش نبود تا اینکه یک دفعه خبر رسید در فیسبوک و تلگرام تو سال ۲۰۱۲ به بعد ظهور کرده و داره پیغام میذاره!
⛔️ یک سری از طرفدارهاش میگن تو بصره مرده و امام چهاردهم تعیین کردن، یک سری هم میگن زندهاس و امام سیزدهم میدوننش❗️
اون وقت این آقا ظهور کرده یعنی پسر امام زمان قبل از امام زمان ظهور کرده!!
❗️شاهکار حرفشون اینجاست که میگن #معجزه برای این همه ادعا هم نمیخواد!!! یعنی خدایی که برای موسی علیه السلام دریا رو شکافت و ماه رو برای پیامبر اسلام نصف کرد و ... حالا اون قدر عاجز شده که امام جدیدش باید تو فیسبوک یهودیها پیغام و پسغام بزاره و صوت بفرسته و این جوری خودش رو معرفی کنه و اسم این ظهوره!
والا مرغ پخته تو قابلمه خندش میگیره!
گاف سنگین اینکه از اسم یمانی معلومه باید اهل یمن باشه، اما این آقا اهل بصره است! والدینش مرحوم شدن اما عموها و عموزادهها زندهاند و سید نیستند، اما احمد همبوشی سید هم هست!
قبیله و عشیرهاش همه در بصره و مال قبیله همبوشند و به سبک تمام قبائل عراق نسب نامه دارند و سید نیستن! این یعنی کف ادعاهای این آقا که «سیادت» باشه هم دروغه! تو خود حدیث مفصل بخوان....
❗️خبر دارین گفته، مُهر نبوت هم داره!!! میفهمی یعنی چی؟ یعنی ادعای پیغمبری هم گذاشته کنار! تا یه موقع اگه هوس کرد ادعا کنه پیغمبره زمینه رو چیده باشه! سید باب رو که یادتون هست؟ دقیقا همین سیر دعوت رو داشت .... تاریخ نخونی مجبور و محکوم به تکرارش هستی!
اینها فتوای اعدام همهی مراجع تقلید رو دادن و حکم دارن که شیعه چون کافره مالش رو میشه دزدید و حلاله ، افکار داعشی دارن ، برای همین تو سفر اربعین از دم موکب اینها که رد میشی حسابی مراقب مال و ناموست باش!
اونوقت مبلغینش میگن این احمد همبوشی ، برای برپایی عدل و داد تو فیسبوک ظهور کرده!
بیشتر شبیه دجال و صدامه کارهاش تا یمانی!
اینها دین خدا رو به سخره گرفتن و راه شناخت حجت خدا رو خواب قرار دادن! یعنی تو دنیایی که اگه تو دادگاهش بگی من خواب دیدم فلانی بیگناهه تمام عقلای عالم بهت میخندن! این جماعت میگن خواب دیدن از ابزار شناخت حجت خداست!
برای همین این امام خوابکی! فعلا در وضو و نماز و اذان و حتی محل قبله و زمان ماه #رمضان و خیلی از احکام دست برده و برای مرید کالانعام تغییرشون داده و ...
اگر درباره مدعیان دروغین مهدویت تاریخ مطالعه کرده باشی دقیقا میبینی همون جریان در عصر ما بوسیله احمد بصری داره تکرار میشه ،
مراقب باشید از قربانیان عصر غیبت نباشید!
در ضمن تو سحر و جادو و طلسم هم خیلی مهارت دارن ! از موکب شون هیچ جیزی نخورید و اونجا اقامت نکنین!
⚠️ یادتون باشه میتوان دستار سیاه به سر پیچید و شال سبز سیدی بر گردن آویخت و ریشی هم بلند کرد و لباس عزای حسینی هم پوشید و پرچم «البیعة لله» هم برافراشت! ولی خون به دل امام زمان کرد!
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️پژوهشی در باب #ضرورت_معرفت_امام معصوم علیه السلام قسمت • سوم ☑️
✅ معرفی راهنمایانِ الهی به وسیله خداوند
✍... ویژگیهایی که برای برگزیدگان الهی بیان شد، چیزهایی نیستند که انسان بتواند با خواست و میل خود در خود یا دیگری به وجود آورد ؛
و یـا حّتی کسـانی را که چنین ویژگیهایی دارنـد با عقل خود بشناسـند. بنابراین هم ایجاد این ویژگیها و هم شـناخت آنها فقط این افراد به وسیله خود خداوند انجام شود.
یعنی هم خدا این خصوصیات را به هرکس که بخواهد عطا میکند، و هم معرفی این افراد به وسیله خداوند انجام میپذیرد.
مثلاً تشـخیص ویژگی «عصـمت» از عهده انسان عاقل خارج است. ما حّداکثر میتوانیم در یک حوزه بسیار محدودی که دین به ما تعلیم داده است تشخیص دهیم که آن پیامبر یا امام ، طبق آن عمل میکند یا خیر.
ولی این، عصمت نیست.
#عصمت یعنی حفظ و صـیانت الهی از هرگونه احتمال اشـتباه و لغزش. این یک امر آشـکار و نمایان نیست که قابل تشـخیص حس یا عقلی
باشد. بنابراین تنها راه حصول اطمینـان از وجود این ویژگی در برگزیـدگان الهی، این است که خود خـدا نشـانه هایی را برای تشـخیص این افراد در آنهـا قرار دهـد؛
ماننـد #معجزه که عبـارت است از عمـل خـارق العاده اي که نشاندهنـده قـدرت الهی(نه بشـري) در برگزیـده خـداست؛
قـدرتی که تحصـیل آن بـا قوای انسـانی غیرممکن است.
پس از آنکه نبوت یـک رسول برای انسان ثابت گردیـد، اوصیای او هم به وسیله خودش از طرف خدا مشخص میشوند
و ما در مقام تشخیص نباید به چیزهایی برخورد کنیم که با شأن سفارت و مُعَبّریّت از جانب خداوند ناسازگار باشد ؛ که اگر چنین بود معلوم میشود که آن شـخص، مـّدعی دروغین مقام و منصب الهی است.
✔️ مثلا برگزیدگان الهی باید خداشناس ترین انسانها باشند و سخنان و اعمال آنها انسان را با توحید خداي یکتا بیشتر آشنا نماید،
و اگر به فرض از خدا و احکام او بی اّطلاع یا کم اطلاع باشـند و خودشان محتاج دسـتگیری و تعلیم دیگر انسانها باشـند، نمیتوان به حرف و سخن او اعتماد کرد. اینجاست که سرّ سخن حکیمانهٔ حضرت امام جعفر الصادق علیهالسلام براي ما روشن میشود:
💠 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَاللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
🔹خـدایا، خـودت را بـه مـن بشـناسان؛ که اگر خـود را به من نشـناسانی، پیـامبرت را نمیشـناسم. خـدایا، رسـول خـود را به من بشـناسان ؛ که اگر رسـول خود را به من نشـناسانی، حّجت تو را نمیشـناسم. خـدایا،حّجتت را به من بشـناسان؛ که اگر حّجت خود را به من نشناسانی، از دین خود گمراه میشوم.
🔚 این دعایی است که حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام برای خاص زمان غیبت حضرت حجت بن الحسن العسکری ارواحنا فداه تعلیم دادهاند. و مفاد آن این است که شناخت پیامبران الهی از طریق شناخت و معرفی خدا صورت میگیرد و شناخت حجت الهی نیز از طریق شناخت پیامبران.
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام #علی_اکبر #علی_بن_الحسین #حضرت_علی_اکبر
در نقلها آمده است :
وكانَ الحُسینُ يُحِبُّهُ حُبّاً شَديداً بِحيثُ إذَا رَآهُ فَرِحَ بِهِ وَ سَرَّ سُروراً عَظيماً .
امام حسین بسیار بسیار حضرت علی اکبر را دوست داشتند ، به گونه ای که هرگاه او را میدیدند ، #خوشحالی زیادی به امام دست میداد .
وَ إذَا سَألَهُ حاجَةً لَا يَرُدُّهُ أبَداً وَ لَو عَلَى سَبيلِ الإِعجازِ
و هرگاه حضرت علی اکبر نیازی داشتند ؛ امام هرگز آن را رد نمیکردند و به هر نحوی (ولو با #معجزه) آن را برآورده مینمودند .
اسناد : معالی السبطين ، جلد ۱ ، صفحه ۴۰۸ _ وسيلة الدارين ، صفحه ۲۸۸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
حرم
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️#ضرورت_معرفت امام معصوم علیه السلام قسمت • دو ✔️ ✍... نحوه بندگی خدا، اگر بخ
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️#ضرورت_معرفت امام معصوم علیه السلام قسمت • سه ✔️
✅ معرفی راهنمایانِ الهی به وسیله خداوند متعال
✍... ویژگیهایی که برای برگزیدگان الهی بیان شد، چیزهایی نیستند که انسان بتواند با خواست و میل خود در خود یا دیگری به وجود آورد ؛
و یـا حّتی کسـانی را که چنین ویژگیهایی دارنـد با عقل خود بشناسـند. بنابراین هم ایجاد این ویژگیها و هم شـناخت آنها فقط این افراد به وسیله خود خداوند انجام شود.
یعنی هم خدا این خصوصیات را به هرکس که بخواهد عطا میکند، و هم معرفی این افراد به وسیله خداوند انجام میپذیرد.
مثلاً تشـخیص ویژگی «عصـمت» از عهده انسان عاقل خارج است. ما حّداکثر میتوانیم در یک حوزه بسیار محدودی که دین به ما تعلیم داده است تشخیص دهیم که آن پیامبر یا امام ، طبق آن عمل میکند یا خیر.
ولی این، عصمت نیست.
#عصمت یعنی حفظ و صـیانت الهی از هرگونه احتمال اشـتباه و لغزش. این یک امر آشـکار و نمایان نیست که قابل تشـخیص حس یا عقلی
باشد. بنابراین تنها راه حصول اطمینـان از وجود این ویژگی در برگزیـدگان الهی، این است که خود خـدا نشـانه هایی را برای تشـخیص این افراد در آنهـا قرار دهـد؛
ماننـد #معجزه که عبـارت است از عمـل خـارق العاده اي که نشاندهنـده قـدرت الهی(نه بشـري) در برگزیـده خـداست؛
قـدرتی که تحصـیل آن بـا قوای انسـانی غیرممکن است.
پس از آنکه نبوت یـک رسول برای انسان ثابت گردیـد، اوصیای او هم به وسیله خودش از طرف خدا مشخص میشوند
و ما در مقام تشخیص نباید به چیزهایی برخورد کنیم که با شأن سفارت و مُعَبّریّت از جانب خداوند ناسازگار باشد ؛ که اگر چنین بود معلوم میشود که آن شـخص، مـّدعی دروغین مقام و منصب الهی است.
✔️ مثلا برگزیدگان الهی باید خداشناس ترین انسانها باشند و سخنان و اعمال آنها انسان را با توحید خداي یکتا بیشتر آشنا نماید،
و اگر به فرض از خدا و احکام او بی اّطلاع یا کم اطلاع باشـند و خودشان محتاج دسـتگیری و تعلیم دیگر انسانها باشـند، نمیتوان به حرف و سخن او اعتماد کرد. اینجاست که سرّ سخن حکیمانهٔ حضرت امام جعفر الصادق علیهالسلام براي ما روشن میشود:
💠 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَاللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
🔹خـدایا، خـودت را بـه مـن بشـناسان؛ که اگر خـود را به من نشـناسانی، پیـامبرت را نمیشـناسم. خـدایا، رسـول خـود را به من بشـناسان ؛ که اگر رسـول خود را به من نشـناسانی، حّجت تو را نمیشـناسم. خـدایا،حّجتت را به من بشـناسان؛ که اگر حّجت خود را به من نشناسانی، از دین خود گمراه میشوم.
🔚 این دعایی است که حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام برای خاص زمان غیبت حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف تعلیم دادهاند. و مفاد آن این است که شناخت پیامبران الهی از طریق شناخت و معرفی خدا صورت میگیرد و شناخت حجت الهی نیز از طریق شناخت پیامبران.
🔵ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔵
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..