eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلام عَلیکَ یا سَیدنا العَطشان ...💔 از سَحر تا دمِ لبَم آب نخورد پس نصیبِ آبِ بقا شد الحمد جگرم سوخٺ ڪمے یاد حسین افتادم نَفَسم هَمنفسِ شد الحمد ❤️ 🌷
‍ ‍ ‍ ⚠️ پیرو سنت پیامبر صلی الله علیه و آله باشیم یا سنت ⁉️ 〰〰〰〰〰〰〰 ✍...خداوند متعال در جای جای قرآن کریم امر به تبعیت کامل از رسول خدا صلی الله علیه و آله نموده است و آن حضرت را اسوه حسنه برای خلایق معرفی کرده است ؛ حال در این مطلب ذیل یکی از مصادیق مخالفت های با رسول خدا صلی الله علیه و آله را بیان می.داریم: ☑️طحاوی (از علمای بزرگ و مشهور اهل سنت) در کتاب "شرح مشکل الآثار" می‌نویسد: 📝حَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللهُ عَنْهَا، قَالَتْ: " خَرَجْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی عُمْرَةِ رَمَضَانَ، فَأَفْطَرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَصُمْتُ، وَقَصَرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَتْمَمْتُ، فَلَمَّا قَدِمْنَا مَکَّةَ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَفْطَرْتَ وَصُمْتُ، وَقَصَرْتَ وَأَتْمَمْتُ " وَلَمْ یَذْکُرْ فِی حَدِیثِهِ غَیْرَ هَذَا 📝عایشه گفت: با پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم سفر کردم در عمره ، پس رسول خدا اش را افطار کرد ، ولی من روزه بودم ! و پیامبر صلی الله علیه[و آله] و سلم نماز را شکسته خواند ، و من تمام خواندم ! وقتی وارد مکه شدیم گفتم : ای پیامبر کردی و من روزه بودم، شکسته خواندی و من کامل خواندم!!! 📚 شرح مشکل الآثار.ج11 ص26.ط موسسة الرسالة 🔰جالب است طحاوی در شرح این روایت می نویسد: فَدَلَّ ذَلِکَ أَنَّ التَّقْصِیرَ کَانَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَنَّ الْإِتْمَامَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا ⛔️در این دلالت است بر این که شکسته خواندن از پیامبر است و کامل خواندن از عایشه ! خدا از او راضی باشد؛ محقق کتاب "شعیب الارنووط" در مورد سند روایت می نویسد: ✅ إسناده صحیح !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!❗️ حال طرح سوالی ساده از اهل سنت: ⚠️ باید از پیامبر صلی الله علیه و آله تبعیت می کرد یا پیامبر از عایشه؟؟؟ ⚠️نظر شما در مورد شخصی که عمل پیامبر صلی الله علیه و آله را با چشم خود ببیند ، و برعکس آن عمل کند چیست؟؟؟ @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را ک
✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍نویسنده : @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های #داعش
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍نویسنده: @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_ویکم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... نویسنده : @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_سوم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می
✍️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... نویسنده: @haram110
📢 قرائت سوره قدر، هنگام و را ترک نکنید. 🔅وَ رُوِیَ عَنِ الْإِمَامِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْقَدْرِ فِی وَقْتِ السَّحُورِ وَ الْإِفْطَارِ ثُمَّ مَاتَ مَا بَیْنَهُمَا، فَإِنَّ لَهُ ثَوَابَ مَنِ اسْتُشْهِدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مُضَرَّجاً بِدَمِهِ. ✍🏻 امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس در وقت سحر و افطار سوره قدر را بخواند و بین این فاصله بمیرد، ثواب شهیدی را دارد که در راه خدا در خونش غلطان میشود. 📚زادالمعاد، مجلسی(ره)، ط أعلمی، ص ۸۵📚
هدایت شده از حرم
🍲 پیشنهادی برای و 🔻حجت‌الاسلام منتظری مشاور تغذیه: ✔️ در خوردن (ماءالفاطر) آب ولرم و خوردن یک قاشق عسل که با بزاق دهان مخلوط و مکیده شود و بعد از آن خوردن شربت و قبل از غذا خوردن (سیب، خیار و کاهو) توصیه می‌شود. ✔️ بهترین حلیم گندم و یا خورشتها(خورشت آلو،بامیه،کدو.....) و یا خوردن غذاهای دیرهضم مثل و که از قبل خیسانده شده باشد، است. ✔️ برای ناگهان معده را پرنکنیم. غذای لطیف که در ابتدا همان ماءالفاطر همراه با خرما و فاصله‌ای داده شده و بعد از آن غذاهای نرم و سریع‌الهضم مثل سوپ، آش، فرنی، گداخته، حلیم و حلواهای سبک خورده شود. ✔️ بین خوردن مایعات،🍹 دمنوشهای طبیعی ☕️(بادرنجویه،به لیمو،چای کوهی، دارچین)نوشیده شود . 💖 @haram110 💖
هدایت شده از حرم
🍲 پیشنهادی برای و (2) 💢حجت الاسلام منتظری مشاور تغذیه 🔻رفع بوی بدن دهان در طول روز در ماه رمضان ▫️بوی بد دهان میتواند به علت و آن که با خوردن کمی در سحر رفع شود👌 ▫️و یا مربوط به که با خلال کردن برطرف میشود🌸 ▫️و یا به دلیل که با نمک خوردن قبل و بعد از غذا درست می شود.✅ 🔹 خوردن غذاهای و کردنی‌ها، ، و نوشابه‌های گازدار، علت [ ] و سنگینی در طول روز است که با 👈خوردن دو قاشق سویق عدس در سحر 👈 و سبزیجات و ماءالشعیر طبیعی رفع میشود. 🤕🤒 علت و بی‌حالی به خصوص در دختر بچه‌ها که به علت کم‌خونی و خوردن خوراکی‌هایی مانند نوشابه و سردیجات (ماست، دوغ، مرغ، ماهی، گوجه، برنج و ...) است که درمان آن با 👈خوردن چند مغز 👈و یک عدد و دو عدد ، 👈 و و برطرف می‌شود. 🌺🌺🌺 🔹 خواب ماه رمضان😴 بهترین ساعات خوابیدن، بعد از می باشد که باعث درمان بسیاری از بیماری‌ها واسترس های عصبی است و نیم یا بعد از سحری خوابیدن مناسب می باشد. 😴 💖 @haram110 💖
هدایت شده از حرم
‍ ‍ ‍ ━━◦•○◉♡◉○•◦━━ نهمین روز ، عمو رفت شریعه پِی آب دل عالم به فدای دلِ پُر خون نهمین روز ، عطش ، ، آب به فدای لب قتیل العبرات دارم من و بر روز نهم حساسم از سحر تا دَم به یاد عطش عباسم نهمین روز رسید و دل ما پُر احساس پَر زد و رفت و گره خورد به ... نهمین روز رسید و دل ما رفت ... ی مشک و عطش روز نهم میچسبد ...🔷 @haram110
4_5884025188869212480.mp3
8.82M
⁉️اخلاق و رفتار و کردار رسول خدا صلی الله علیه و آله چگونه بود؟! قسمت 7 موضوعات این قسمت: 55 با خرما میکردند، یا با شیرینی یا با آب ولرم / 56 بعد از غذایی با طبع گرم حتما غذایی با طبع سرد میخوردند / 57 غذا را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز میکردند / 58 غذا را با دست راست و با سه انگشت میخوردند / 59 به قسمت غذای دیگران دست نمی بردند / 60 نان جو میخوردند / 61 دعوت کسی را رد نمیکردند. مخصوصا دعوت ضعیفان / 62 میان میوه ها خربزه و انگور را دوست داشتند / 63 غذای شان با غذای مردم جامعه فرقی نداشت / 64 گوشت پخته را با نان میخوردند / 65 گوشت شکار را نیز میخوردند اما هرگز شکار و صید نکردند / 66 سر را به طرف غذا خم نمیکردند / 67 ته مانده غذا را دور نمی ریختند / 68 اضافه غذای درون ظرف را پاک کرده و میخوردند / 69 بعد از غذا دست ها را می شستند / 70 به تنهایی غذا نمی‌خوردند. لطفا با انتشار این فایل 👉🏿 این خوبترین مخلوق خدا را 👉🏿 به دیگران بشناسانید 👉🏿 ✅ برسانید به نوجوانان شیعه!
🍲 پیشنهادی برای و 🔻حجت‌الاسلام منتظری مشاور تغذیه: ✔️ در خوردن (ماءالفاطر) آب ولرم و خوردن یک قاشق عسل که با بزاق دهان مخلوط و مکیده شود و بعد از آن خوردن شربت و قبل از غذا خوردن (سیب، خیار و کاهو) توصیه می‌شود. ✔️ بهترین حلیم گندم و یا خورشتها(خورشت آلو،بامیه،کدو.....) و یا خوردن غذاهای دیرهضم مثل و که از قبل خیسانده شده باشد، است. ✔️ برای ناگهان معده را پرنکنیم. غذای لطیف که در ابتدا همان ماءالفاطر همراه با خرما و فاصله‌ای داده شده و بعد از آن غذاهای نرم و سریع‌الهضم مثل سوپ، آش، فرنی، گداخته، حلیم و حلواهای سبک خورده شود. ✔️ بین خوردن مایعات،🍹 دمنوشهای طبیعی ☕️(بادرنجویه،به لیمو،چای کوهی، دارچین)نوشیده شود . 💖 @haram110 💖
🍲 پیشنهادی برای و (2) 💢حجت الاسلام منتظری مشاور تغذیه 🔻رفع بوی بدن دهان در طول روز در ماه رمضان ▫️بوی بد دهان میتواند به علت و آن که با خوردن کمی در سحر رفع شود👌 ▫️و یا مربوط به که با خلال کردن برطرف میشود🌸 ▫️و یا به دلیل که با نمک خوردن قبل و بعد از غذا درست می شود.✅ 🔹 خوردن غذاهای و کردنی‌ها، ، و نوشابه‌های گازدار، علت [ ] و سنگینی در طول روز است که با 👈خوردن دو قاشق سویق عدس در سحر 👈 و سبزیجات و ماءالشعیر طبیعی رفع میشود. 🤕🤒 علت و بی‌حالی به خصوص در دختر بچه‌ها که به علت کم‌خونی و خوردن خوراکی‌هایی مانند نوشابه و سردیجات (ماست، دوغ، مرغ، ماهی، گوجه، برنج و ...) است که درمان آن با 👈خوردن چند مغز 👈و یک عدد و دو عدد ، 👈 و و برطرف می‌شود. 🌺🌺🌺 🔹 خواب ماه رمضان😴 بهترین ساعات خوابیدن، بعد از می باشد که باعث درمان بسیاری از بیماری‌ها واسترس های عصبی است و نیم یا بعد از سحری خوابیدن مناسب می باشد. 😴 💖 @haram110 💖
‍ ‍ ‍ ━━◦•○◉♡◉○•◦━━ نهمین روز ، عمو رفت شریعه پِی آب دل عالم به فدای دلِ پُر خون نهمین روز ، عطش ، ، آب به فدای لب قتیل العبرات دارم من و بر روز نهم حساسم از سحر تا دَم به یاد عطش عباسم نهمین روز رسید و دل ما پُر احساس پَر زد و رفت و گره خورد به ... نهمین روز رسید و دل ما رفت ... ی مشک و عطش روز نهم میچسبد ...🔷 @haram110
السَّلام عَلیکَ یا سَیدنا العَطشان ...💔 از سَحر تا دمِ لبَم آب نخورد پس نصیبِ آبِ بقا شد الحمد جگرم سوخٺ ڪمے یاد حسین افتادم نَفَسم هَمنفسِ شد الحمد ❤️ 🌷
هدایت شده از حرم
🍲 پیشنهادی برای و 🔻حجت‌الاسلام منتظری مشاور تغذیه: ✔️ در خوردن (ماءالفاطر) آب ولرم و خوردن یک قاشق عسل که با بزاق دهان مخلوط و مکیده شود و بعد از آن خوردن شربت و قبل از غذا خوردن (سیب، خیار و کاهو) توصیه می‌شود. ✔️ بهترین حلیم گندم و یا خورشتها(خورشت آلو،بامیه،کدو.....) و یا خوردن غذاهای دیرهضم مثل و که از قبل خیسانده شده باشد، است. ✔️ برای ناگهان معده را پرنکنیم. غذای لطیف که در ابتدا همان ماءالفاطر همراه با خرما و فاصله‌ای داده شده و بعد از آن غذاهای نرم و سریع‌الهضم مثل سوپ، آش، فرنی، گداخته، حلیم و حلواهای سبک خورده شود. ✔️ بین خوردن مایعات،🍹 دمنوشهای طبیعی ☕️(بادرنجویه،به لیمو،چای کوهی، دارچین)نوشیده شود . 💖 @haram110 💖
هدایت شده از حرم
🍲 پیشنهادی برای و (2) 💢حجت الاسلام منتظری مشاور تغذیه 🔻رفع بوی بدن دهان در طول روز در ماه رمضان ▫️بوی بد دهان میتواند به علت و آن که با خوردن کمی در سحر رفع شود👌 ▫️و یا مربوط به که با خلال کردن برطرف میشود🌸 ▫️و یا به دلیل که با نمک خوردن قبل و بعد از غذا درست می شود.✅ 🔹 خوردن غذاهای و کردنی‌ها، ، و نوشابه‌های گازدار، علت [ ] و سنگینی در طول روز است که با 👈خوردن دو قاشق سویق عدس در سحر 👈 و سبزیجات و ماءالشعیر طبیعی رفع میشود. 🤕🤒 علت و بی‌حالی به خصوص در دختر بچه‌ها که به علت کم‌خونی و خوردن خوراکی‌هایی مانند نوشابه و سردیجات (ماست، دوغ، مرغ، ماهی، گوجه، برنج و ...) است که درمان آن با 👈خوردن چند مغز 👈و یک عدد و دو عدد ، 👈 و و برطرف می‌شود. 🌺🌺🌺 🔹 خواب ماه رمضان😴 بهترین ساعات خوابیدن، بعد از می باشد که باعث درمان بسیاری از بیماری‌ها واسترس های عصبی است و نیم یا بعد از سحری خوابیدن مناسب می باشد. 😴 💖 @haram110 💖
‍ ❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ ✅ سعی کنیم نکات زیر را در هنگام رعایت کنیم ١-خواندن نماز مغرب قبل از افطار ٢-صدقه دادن در هنگام افطار (صدقه به اندازه يك گرده نان: ثواب آزاد كردن بنده ای از فرزندان اسماعيل از آتش) ٣-خواندن سوره قدر در هنگام خوردن سحری يا افطار بين اين دو زمان، ثواب كسی كه در راه خدا در خون خود غلطيده ٤-دعا هنگام افطار: حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلي الله عليه و آله فرمودند: "دعاي روزه دار هنگام افطار كردنش، مستجاب ميشود." ٥-خواندن دعای زير هنگام افطار: حضرت سلطان امام الرئوف علی بن موسی الرضا عليه السلام فرمودند: "هركس هنگام افطار اين دعا را بخواند، خداوند نقصان در روزه وی را كه ناشی از گناهانش ميباشد، می آمرزد." اللهمَّ لَكَ صُمنا بِتوفيقِكَ، و عَلي رِزقِكَ أَفطَرنا بِأَمرِكَ، فَتَقَبَّلْهُ مِنّا و اغْفِرْ لَنا، إِنَّكَ أَنتَ الْغفورُ الرَّحيمُ. ٦-گفتن ذكر زير هنگام افطار: حضرت پيامبر اكرم محمد مصطفی صلي الله عليه و آله فرمودند: "بنده اي نيست كه روزه بگيرد و در هنگام افطار اين ذكر را بگويد، مگر آنكه همچون روزي كه مادرش او را به دنيا آورد، از گناهانش خارج ميشود": يا عَظيمُ يا عَظيمُ، أَنتَ إلهي لا إلهَ غَيرُكَ، اِغْفِرليَ الذَّنبَ العَظيمَ، إنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنبَ الْعَظيمَ إلَّا الْعَظيمُ. ٧-گفتن ذكر زير در اولين لقمه: بِسمِ اللهِ، اللهمَّ يا واسِعَ الْمَغْفِرَهِ، اِغفِرْلي. ٨-افطار با آب، خرما، شير، نبات، حلوا حضرت پيامبر اكرم محمد مصطفی صلي الله عليه و آله فرمودند: "هركس با خرمای حلال افطار كند، ثواب نمازش چهارصد برابر ميشود." حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند: "افطار كردن با آب(*)، گناهان قلب را شستشو ميدهد." (📸 اسکن آن پیوست خواهد شد.) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ (*) با آب ولرم افطار کنید؛ هیچگاه با آب سرد و یخ افطار نکنید؛ ♦️عمل کنیم و تا در ثواب عمل‌کنندگان نیز شریک شوید! 🟢ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟢 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
📢 قرائت سوره قدر، هنگام و را ترک نکنید. وَ رُوِیَ عَنِ الْإِمَامِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْقَدْرِ فِی وَقْتِ السَّحُورِ وَ الْإِفْطَارِ ثُمَّ مَاتَ مَا بَیْنَهُمَا، فَإِنَّ لَهُ ثَوَابَ مَنِ اسْتُشْهِدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مُضَرَّجاً بِدَمِهِ. ✍🏻 حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند: هرکس در وقت سحر و افطار سوره قدر را بخواند و بین این فاصله بمیرد، ثواب شهیدی را دارد که در راه خدا در خونش غلطان میشود. 📚زادالمعاد، مجلسی(ره)، ط أعلمی، ص ۸۵ 🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢 |
هدایت شده از حرم
‍ ‍ ‍ ━━◦•○◉♡◉○•◦━━ نهمین روز ، عمو رفت شریعه پِی آب دل عالم به فدای دلِ پُر خون نهمین روز ، عطش ، ، آب به فدای لب قتیل العبرات دارم من و بر روز نهم حساسم از سحر تا دَم به یاد عطش عباسم نهمین روز رسید و دل ما پُر احساس پَر زد و رفت و گره خورد به ... نهمین روز رسید و دل ما رفت ... ی مشک و عطش روز نهم میچسبد ...🔷 @haram110
هدایت شده از حرم
السَّلام عَلیکَ یا سَیدنا العَطشان ...💔 از سَحر تا دمِ لبَم آب نخورد پس نصیبِ آبِ بقا شد الحمد جگرم سوخٺ ڪمے یاد حسین افتادم نَفَسم هَمنفسِ شد الحمد ❤️ 🌷
🍲 پیشنهادی برای و 🔻حجت‌الاسلام منتظری مشاور تغذیه: ✔️ در خوردن (ماءالفاطر) آب ولرم و خوردن یک قاشق عسل که با بزاق دهان مخلوط و مکیده شود و بعد از آن خوردن شربت و قبل از غذا خوردن (سیب، خیار و کاهو) توصیه می‌شود. ✔️ بهترین حلیم گندم و یا خورشتها(خورشت آلو،بامیه،کدو.....) و یا خوردن غذاهای دیرهضم مثل و که از قبل خیسانده شده باشد، است. ✔️ برای ناگهان معده را پرنکنیم. غذای لطیف که در ابتدا همان ماءالفاطر همراه با خرما و فاصله‌ای داده شده و بعد از آن غذاهای نرم و سریع‌الهضم مثل سوپ، آش، فرنی، گداخته، حلیم و حلواهای سبک خورده شود. ✔️ بین خوردن مایعات،🍹 دمنوشهای طبیعی ☕️(بادرنجویه،به لیمو،چای کوهی، دارچین)نوشیده شود . 💖 @haram110 💖
🍲 پیشنهادی برای و (2) 💢حجت الاسلام منتظری مشاور تغذیه 🔻رفع بوی بدن دهان در طول روز در ماه رمضان ▫️بوی بد دهان میتواند به علت و آن که با خوردن کمی در سحر رفع شود👌 ▫️و یا مربوط به که با خلال کردن برطرف میشود🌸 ▫️و یا به دلیل که با نمک خوردن قبل و بعد از غذا درست می شود.✅ 🔹 خوردن غذاهای و کردنی‌ها، ، و نوشابه‌های گازدار، علت [ ] و سنگینی در طول روز است که با 👈خوردن دو قاشق سویق عدس در سحر 👈 و سبزیجات و ماءالشعیر طبیعی رفع میشود. 🤕🤒 علت و بی‌حالی به خصوص در دختر بچه‌ها که به علت کم‌خونی و خوردن خوراکی‌هایی مانند نوشابه و سردیجات (ماست، دوغ، مرغ، ماهی، گوجه، برنج و ...) است که درمان آن با 👈خوردن چند مغز 👈و یک عدد و دو عدد ، 👈 و و برطرف می‌شود. 🌺🌺🌺 🔹 خواب ماه رمضان😴 بهترین ساعات خوابیدن، بعد از می باشد که باعث درمان بسیاری از بیماری‌ها واسترس های عصبی است و نیم یا بعد از سحری خوابیدن مناسب می باشد. 😴 💖 @haram110 💖
‍ ‍ ‍ ━━◦•○◉♡◉○•◦━━ نهمین روز ، عمو رفت شریعه پِی آب دل عالم به فدای دلِ پُر خون نهمین روز ، عطش ، ، آب به فدای لب قتیل العبرات دارم من و بر روز نهم حساسم از سحر تا دَم به یاد عطش عباسم نهمین روز رسید و دل ما پُر احساس پَر زد و رفت و گره خورد به ... نهمین روز رسید و دل ما رفت ... ی مشک و عطش روز نهم میچسبد ...🔷 @haram110
4_6044175246502663130.mp3
4.27M
. علت شناسی افزایش قند خون بعد از افطار⚠️ اصلی‌ترین موضوع در افزایش قند خون در افراد دیابتیک و سالم چیست؟ روش درست خوردن خرما❗️ اگر کسی روش درست خوردن خرما را بداند میتواند از پرخوری جلوگیری کرده و از خطرات افزایش قند خون دور باشد @meshkatqom 🌿🌸