eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
8هزار ویدیو
732 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 ▪️ علیها السلام ▪️◼️ تبسم حضرت عليه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ◼️▪️▪️ از ابن عباس روايت شده است كه: موقعي كه اهل بهشت متنعم به نعمتهاي الهي هستند ناگهان نوري همانند نور خورشيد مي‌بينند كه بهشت را روشن نمود. پس مي‌گويند: خداوندا! مگر در قرآن نفرمودي كه: «لا يرون فيها شمسا» [۷] «نمي بينند در بهشت خورشيدي» - در اينحال خداوند متعال جبرائيل را مي‌فرستد كه به اهل بهشت بگو: اين نور، نور خورشيد نبود بلكه نوري بود كه در اثر تبسم حضرت علي و حضرت فاطمه (عليهماالسلام) بوجود آمد و بهشت را روشن نمود. [۸]. بر بی بی دو عالم حضرت 📚منابع: [۷] انسان، ۱۳. [۸] البرهان، ج ۴، ص ۴۱۲ / بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۲۴۱ / مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۲۹. ~~~~~~~~⚜️🔸💠🔸⚜️~~~~~~~~
هدایت شده از حرم
🌸 @haram110 🕊حضرت و حضرت (سلام الله علیهما) هر دو فرياد رس هستند 🍁 حضرت سلام الله علیها فرياد رس است: ✍ علامه مجلسي روايت مي‌كند، كه اگر حاجتي داشتي و سينه ات به خاطر او تنگ گشته، دو ركعت نماز بخوان؛ بعد از سلام نماز، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيحات حضرت (عليهاالسّلام) را بخوان؛ سپس به برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتي يا اغيثيني؛ پس گونه راست را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ سپس به سجده برو و همين را صد مرتبه بگو؛ و بعد از آن گونه چپ را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ و سپس به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو، وحاجت خود را ياد كن؛ 👈 به درستي كه خداوند برآورده مي‌كند ان شاء الله تعالي. [1]. . 🍁 حضرت (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرياد رس است: ✍ در زيارت آل يس (عليهم السّلام) مي‌خوانيم: السلام عليك اَ يّها العَلَم المنصوب والعِلم المَصب وب والغَوث والرحمَه الواسِعَه. [2]. سلام بر تو اي پرچم افراشته و دانش ريزان و فرياد رس و رحمت واسعه حق. مطلب. اينكه، قطب الدين راوندي از ابوالوفاي شيرازي نقل مي‌كند، كه در زندان ابن الياس گرفتار شده بودم؛ تصميم قتل مرا گرفته بود، كه متوسل به امام (عليه السّلام) شدم. خواب بر من غلبه پيدا كرد؛ وجود مبارك پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) را ديدم. دستوري عملي براي به ائمه (عليهم السّلام) دادند. فرمودند: نشو به من و نه به دختر من و نه دو پسرم براي متاع دنيا؛ بلكه از براي آخرت متوسل شو و اما برادرم حضرت امیرالمومنین علي (عليه السّلام)، از كننده به تو انتقام مي‌كشد و امام سجاد (عليه السّلام)، براي از سلاطين و از شرور شياطين و امام و امام (عليهما السّلام)، براي آخرت و امام (عليه السّلام)، براي طلب عافيت و امام (عليه السّلام)، براي نجات در سفرهاي زميني و دريايي و امام (عليه السّلام)، براي نزول رزق از خدا و امام (عليه السّلام)، براي قضاي نوافل و نيكي اخوان و امام (عليه السّلام)، براي آخرت 👈و حضرت (عجل الله تعالی فرجه) اگر شمشير به محل ذبح تو (پيامبر (صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) با دست خود به گلو اشاره فرمود) رسيد، پناه ببر به او؛ به درستي كه او به فرياد تو مي‌رسد؛ چرا كه او است و پناه است براي كسي كه به او كند. فقل: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بك. [3]. پس بگو: اي سرورم! اي زمان! من به تو پناه آورده‌ام و از تو طلب فريادرسي مي‌كنم. پس من گفتم: يا مولاي يا الزمان! به فريادم برس. ناگهان ديدم شخص اسب سواري از آسمان فرود آمد؛ در حالي كه سلاحي از در دست داشت. ✍ عرض كردم: اي مولاي من! شر كسي كه مرا اذيت مي‌كند، دفع كن. فرمود: شر او را از تو برطرف كردم؛ كار تو را انجام دادم؛ من درباره تو از خدا خواستم و خداوند دعاي مرا اجابت كرد. 🌤 صبح كه طلوع كرد، ابن الياس مرا خواست و خودش زنجير را باز كرد و مرا آزاد كرد و سؤال كرد: به چه كسي بردي و از چه كسي كمك گرفتي؟ 💫 گفتم: به كسي كه فريادرس طالبان هستند. [4] پی نوشت ها: 📚 [1]بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۵۴، ح ۱۳ -حاشيه مفاتيح الجنان، نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام). [2] بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱، توقيع ۵، به نقل از احتجاج. مفاتيح الجنان. زيارت حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) [3] (نجم الثاقب،، باب ۹، ص ۷۲۹ [4] الدعوات، راوندي، ص ۲-۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴ الثاقب، باب ۹، ص ۷۲۹. ┏━━━━◦•●◉✿◉●•◦━ @haram110 ┗━━━━◦•●◉✿◉●•◦━ 💠 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر 💠
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 ▪️ علیها السلام ▪️◼️ تبسم حضرت عليه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ◼️▪️▪️ از ابن عباس روايت شده است كه: موقعي كه اهل بهشت متنعم به نعمتهاي الهي هستند ناگهان نوري همانند نور خورشيد مي‌بينند كه بهشت را روشن نمود. پس مي‌گويند: خداوندا! مگر در قرآن نفرمودي كه: «لا يرون فيها شمسا» [۷] «نمي بينند در بهشت خورشيدي» - در اينحال خداوند متعال جبرائيل را مي‌فرستد كه به اهل بهشت بگو: اين نور، نور خورشيد نبود بلكه نوري بود كه در اثر تبسم حضرت علي و حضرت فاطمه (عليهماالسلام) بوجود آمد و بهشت را روشن نمود. [۸]. بر بی بی دو عالم حضرت 📚منابع: [۷] انسان، ۱۳. [۸] البرهان، ج ۴، ص ۴۱۲ / بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۲۴۱ / مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۲۹. ~~~~~~~~⚜️🔸💠🔸⚜️~~~~~~~~
🌸 🕊حضرت و حضرت (سلام الله علیهما) هر دو فرياد رس هستند 🍁 حضرت سلام الله علیها فرياد رس است: ✍ علامه مجلسي روايت مي‌كند، كه اگر حاجتي داشتي و سينه ات به خاطر او تنگ گشته، دو ركعت نماز بخوان؛ بعد از سلام نماز، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيحات حضرت (عليهاالسّلام) را بخوان؛ سپس به برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتي يا اغيثيني؛ پس گونه راست را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ سپس به سجده برو و همين را صد مرتبه بگو؛ و بعد از آن گونه چپ را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ و سپس به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو، وحاجت خود را ياد كن؛ 👈 به درستي كه خداوند برآورده مي‌كند ان شاء الله تعالي. [1]. . 🍁 حضرت (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرياد رس است: ✍ در زيارت آل يس (عليهم السّلام) مي‌خوانيم: السلام عليك اَ يّها العَلَم المنصوب والعِلم المَصب وب والغَوث والرحمَه الواسِعَه. [2]. سلام بر تو اي پرچم افراشته و دانش ريزان و فرياد رس و رحمت واسعه حق. مطلب. اينكه، قطب الدين راوندي از ابوالوفاي شيرازي نقل مي‌كند، كه در زندان ابن الياس گرفتار شده بودم؛ تصميم قتل مرا گرفته بود، كه متوسل به امام (عليه السّلام) شدم. خواب بر من غلبه پيدا كرد؛ وجود مبارك پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) را ديدم. دستوري عملي براي به ائمه (عليهم السّلام) دادند. فرمودند: نشو به من و نه به دختر من و نه دو پسرم براي متاع دنيا؛ بلكه از براي آخرت متوسل شو و اما برادرم حضرت امیرالمومنین علي (عليه السّلام)، از كننده به تو انتقام مي‌كشد و امام سجاد (عليه السّلام)، براي از سلاطين و از شرور شياطين و امام و امام (عليهما السّلام)، براي آخرت و امام (عليه السّلام)، براي طلب عافيت و امام (عليه السّلام)، براي نجات در سفرهاي زميني و دريايي و امام (عليه السّلام)، براي نزول رزق از خدا و امام (عليه السّلام)، براي قضاي نوافل و نيكي اخوان و امام (عليه السّلام)، براي آخرت 👈و حضرت (عجل الله تعالی فرجه) اگر شمشير به محل ذبح تو (پيامبر (صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) با دست خود به گلو اشاره فرمود) رسيد، پناه ببر به او؛ به درستي كه او به فرياد تو مي‌رسد؛ چرا كه او است و پناه است براي كسي كه به او كند. فقل: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بك. [3]. پس بگو: اي سرورم! اي زمان! من به تو پناه آورده‌ام و از تو طلب فريادرسي مي‌كنم. پس من گفتم: يا مولاي يا الزمان! به فريادم برس. ناگهان ديدم شخص اسب سواري از آسمان فرود آمد؛ در حالي كه سلاحي از در دست داشت. ✍ عرض كردم: اي مولاي من! شر كسي كه مرا اذيت مي‌كند، دفع كن. فرمود: شر او را از تو برطرف كردم؛ كار تو را انجام دادم؛ من درباره تو از خدا خواستم و خداوند دعاي مرا اجابت كرد. 🌤 صبح كه طلوع كرد، ابن الياس مرا خواست و خودش زنجير را باز كرد و مرا آزاد كرد و سؤال كرد: به چه كسي بردي و از چه كسي كمك گرفتي؟ 💫 گفتم: به كسي كه فريادرس طالبان هستند. [4] پی نوشت ها: 📚 [1]بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۵۴، ح ۱۳ -حاشيه مفاتيح الجنان، نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام). [2] بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱، توقيع ۵، به نقل از احتجاج. مفاتيح الجنان. زيارت حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) [3] (نجم الثاقب،، باب ۹، ص ۷۲۹ [4] الدعوات، راوندي، ص ۲-۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴ الثاقب، باب ۹، ص ۷۲۹. ┏━━━━◦)) 💠 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر 💠
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سوخته دود بلند نمی‌شود بلند می‌شود باور نداری ؟! از تنور خولی بپرس ... 💥ببینید و انتشار دهید 🚩کانال حرم
🍃🍃🌷 او است...🍃🌷🍃 ✨ از علیه‌السلام پرسیدند: چرا فاطمه علیهاالسلام، نامیده شد؟ حضرت فرمودند: 💠 ❶ الْحَسَنُ بْنُ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءَ قَالَ لِأَنَّ لَهَا فِی الْجَنَّهِ قُبَّهً مِنْ یَاقُوتٍ حَمْرَاءَ ارْتِفَاعُهَا فِی الْهَوَاءِ مَسِیرَهُ سَنَهٍ مُعَلَّقَهً بِقُدْرَهِ الْجَبَّارِ لَا عِلَاقَهَ لَهَا مِنْ فَوْقِهَا فَتُمْسِکَهَا وَ لَا دِعَامَهَ لَهَا مِنْ تَحْتِهَا فَتَلْزَمَهَا لَهَا مِائَهُ أَلْفِ بَابٍ عَلَى کُلِّ بَابٍ أَلْفٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ یَرَاهَا أَهْلُ الْجَنَّهِ کَمَا یَرَى أَحَدُکُمُ الْکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ الزَّاهِرَ فِی أُفُقِ السَّمَاءِ فَیَقُولُونَ هَذِهِ الزَّهْرَاءُ لَفَاطِمَهُ (ع). ✳️ حسن بن زید گوید به حضرت امام صادق (علیه السّلام) گفتم: چرا فاطمه (سلام الله علیها) را نامیده شد؟ حضرت فرمودند: زیرا او از یاقوت سرخ در بهشت دارد که ارتفاع آن به یک سال راه است و آن به قدرت خدا در هوا معلّق مانده است و آن قصر داراى هزار در است و بر هر درى ملک ایستاده است. اهل بهشت این قصر را چنان مى ‏بینند که شما ستاره‏ ها را پس مى‏گویند: این قصر درخشان به تعلّق دارد.✨✨ 📚بحار الأنوار، جلد ‏۴۳، صفحه۱۶ 💠 ❷ همچنین در روایتی دیگر از علّت نامیده شدن آن حضرت به فرموده‌اند: فَقَالَ لِأَنَّهَا کَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا یَزْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ. ✴️«ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻓﺎﻃﻤﻪ علیهاالسلام ﺩﺭ ﻋﺒﺎﺩﺕ میﺍﻳﺴﺘﺎﺩ، بدیل ایشان ﺑﺮﺍی ﺍﻫﻞ ﺁﺳﻤﺎﻥ میﺩﺭﺧﺸﻴﺪ #(زَهَرَ)، ﻫﻤﺎﻥ گونه ﻛﻪ ﻧﻮﺭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺑﺮﺍی ﺍﻫﻞ ﺯﻣﻴﻦ میﺩﺭﺧﺸﺪ.»✨✨ 📙علل الشرائع (شیخ‌صدوق)،ج 1 ص۱۸۱، ح۳ 💠❸ در علل الشّرائع از جابر حضرت امام صادق (علیه السلام) ؛ روایت شده است: حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به این علّت نام گذارده شد که خداوند عزّ و جلّ آن بانو را از با عظمت خود آفرید. قَدْ رُوِیَ‏ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ. 📚 علل الشرائع (شیخ‌صدوق)، ج۱، ص۱۸۰ 🥳 نساء العالمین🤩 الحوراء😍 🤩
🛑حورالعین وبهشت از نور مولا امام حسین ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾خلق شده است... ✴️ قال رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: 💠 ثُمَّ فَتَقَ نُورَ الْحُسَیْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةَ وَ الْحُورَ الْعِینَ فَنُورُ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِینِ مِنْ نُورِ الْحُسَیْنِ وَ نُورُ الْحُسَیْنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحُسَیْنُ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِینِ. ✳️ خداوند متعال ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾را شکافت و از آن وحوریان بهشتی را نمود،پس و بهشتی از👈🏻 نورِفرزندم حسین و نورِفرزندم حسین👈🏻 از خداوند است و به خدا که حسین ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ ازبهشت وحوریان بهشتی است. 💯💯 📚 بحار الانوار ج۳۷ ص۸۲
🩸حضرت بن علی صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ در روز خطاب به مارد بن صُدیف ثعلبی(لعنه الله) در معرفی خود فرمودند.... 🔰... بِاللَّهِ الْمُسْتَعَانُ الیس اتصالی بِرَسُولِ اللَّهِ أناغصن مُتَّصِلٍ بشجرته ، وزهرةمن نورثمرته ، وَ مَنْ كَانَ مِنَ هَذِهِ الشَّجَرَةِ ، فلايدخل تَحْتَ الذمام ، وَ لا يَخافُ ضَرَبَ الحسام ، وأناابن عَلِيِّ لاأعجزعن مبارزةالأقران ، وماأشركت لمحةبصر ، وَ لَا خَالَفْتَ رَسُولَ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فيماأمر ، وأنامنه وَ الْوَرَقَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ ، وَ عَلِيُّ الْأُصُولِ تُنْبِتُ الْفُرُوعِ 👈 .....تورابخداسوگندآیامن به رسول خدامتصل نیستم⁉️ من شاخه ایی به درخت وقسمتی از وجود اوهستم ✅ پس بدان کسی از چنین باشد نمیشود و از شمشیرنمیترسد.💯 (ای دشمن خدا)↩️ منم فرزندعلی که ازمبارزه بادلاوران وبرای یک چشم برهم زدن به نورزیده ام وبا پیامبرخدا نکرده ام.💯💯 من ازپیغمبرم مانندبرگ که ازدرخت جدانیست و شاخه هابر هااستوارند. 📚ترجمه خصائص العباسیه آیت الله کلباسی نجفی صفحه112
شب جمعه ↩️ شب زیارتی ارباب مولا سیدالشهداء صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ 🕌 🔰 شمّه‌ای از نورانیت وجه مبارک حضرت مولانا سیدالشهداء ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ در نقل‌ها آمده است: 📋 أنَّ الحُسینَ عَلَيْهِ‌السَّلَام كانَ إذَا جَلسَ في المَكانِ المُظلَم يَهتَدي إليهِ الناسُ بِبَياضِ جَبينِهِ و نَحرِه. 🔻هر گاه که حسین ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ در یک مکان می‌نشست، مردم به جهت پیشانی و آن حضرت، به سمت او می‌آمدند.(۱) 📋 و إَذا تَكلَّمَ رُؤيَ النورُ يَخرجُ مِن بَين ثَناياه. و لَم يَكن يَمُرُّ في طريقٍ فَتَبعهُ أحدٌ إلّا عَرفَ أنّهُ سَلَكه، لِطِيبِ رائحتِهِ. 🔻 چون آن حضرت، لب به سخن باز می‌نمود، از بین دندان‌های مبارک آن حضرت، می‌درخشید. و از هیچ راهی عبور نمی‌کردند جز اینکه هر که از آن راه می‌گذشت، خوش آن حضرت را می‌کرد و یقین می‌کرد که حسین ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ از این راه، عبور کرده است.(۲) 👈در نقلی دیگر آمده است: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 📋اِنّی اَشُمُّ رائِحةَ الجَنّةِ مِن الحُسینِ عَلَيْهِ‌السَّلَام 🔻 من بوی بهشت را از ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ استشمام می‌کنم. 📚(۱)بحارالانوار، ج۴۴ ص١٨٧ 📚(۲)موسوعة کربلا، ج١ ص١٧١ اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۶
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۷ همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم. مامان پرسید: _چی شده هی میروی و هی می آیی؟؟ تکیه دادم به دیوار. _آقای بلندی زنگ زده می خواهد بیاید. مامان با لبخند گفت: _خب بگذار بیاید. + برای چی؟؟ اگر میخواست بیاید، پس چرا رفت؟؟ _ لابد مشکلی داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده. من دلم روشن است. خواب دیدم شهلا. دیدم خانه تاریک بود، تو این طرف دراز کشیدی و ایوب آن طرف، سفیدی مثل نور از قلب ایوب بلند شد و آمد تا قلب تو. من میدانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید. آن وقت محبتش هم به دلت می نشیند اکرم خانم صدا زد: _شهلا خانم باز هم تلفن. بعد خندید و گفت: _می‌خواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟ مامان لبخند زد و رفت دم در.... من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم. به دلم نشسته بود اما خیلی بودم. مامان که برگشت هنوز میخندید. _ گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید. گفتم: _ولی آقاجون نمی گذارد، گفت من به این دختر بِده نیستم. ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود.وقتی آمد من و مامان خانه بودیم، آقاجون سر کارش بود. «رضا» مثل همیشه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند. دست ایوب به گردنش آویزان بود و از چهره اش مشخص بود که درد دارد.‌مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف آورد. ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون آورد. _ مامان می شود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود. مامان کاغذ را گرفت. _ پس تا شما حرف هایتان را بزنید..برگشته ام. مامان که رفت به ایوب گفتم: + کار درستی نکردید. _ می دانم ولی نمیخواستم بی گدار به آب بزنم. با عصبانیت گفتم: + این بی گدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را صادقانه زده بودیم، شما از چی می ترسیدید؟؟ چیزی نگفت گفتم: _ به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود. آرام گفت: _ " می شود" من_نه امکان ندارد، آقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت می کنند. _ من می گویم میشود، میشود. مگر اینکه... _مگر چی؟؟ _ مگه اینکه....خانم جان، یا من بمیرم یا شما... ادامه دارد... ✿❀
💞رمان 💞 قسمت ۱۶ . -درسته...ولی میدونید اخه کسی نیست کمکم کنه .خانوادم هم که راضی نمیشن اصلا...مادرم که میگه چادر چیه و با همین مانتو حجابتو بگیر و اصلا میگن چادر رو اینا خودشون در آوردن ... شما کسی رو پیشنهاد نمیکنید که بتونم ازش بپرسم و کمک بگیرم و بتونه تو انتخاب چادر بهم یقین بده؟! . -چه کسی میخواید بهتر از خدا؟! . -منظورم کسی هست که بتونم ازش سوال بپرسم و جوابمو بده . -از خود خدا بپرسید..قرآن بخونید.. . -اما من عربی بلد نیستم . -فارسی بلدین که؟! از خدا کمک بخواین...نیت کنین و یه صفحه رو باز کنین و معنیشو بخونین...حتما راهی جلو پاتون میزاره...البته اگه بهش معتقد باشین . -باشه ممنون . گیج شده بودم... نمیدونستم چی میگه.اخه تو خونه ما قرآن یه کتاب دعا بود فقط ...نه یه کتابی که بشه ازش کمک گرفت . رفتم خونه و همش تو فکر حرفاش بودم... راستیتش رو بخواین با حرفهای امروزش بیشتر جذبش شدم اخر شب رفتم قرآن خونمون رو از وسط وسطای کتاب خونمون پیدا کردم و اروم بردم تو اطاق. . قرآن رو تو دستم گرفتم و گفتم: خدایا من نمیدونم الان چی باید بگم و چیکار کنم آداب این چیزها هم بلد نیستم...ولی خودت میدونی که من تا حالا گناه بزرگی نکردم خودت میدونی که درسته بی چادر بودم ولی بی بند و بار نبودم خودت میدونی که همیشه دوستت داشتم خدایا تو دوراهی قرار گرفتم. کمکم کن...خواهش میکنم ازت . یه بسم الله گرفتم و قرآنو باز کردم . 🌟سوره اومد ولی از معنی اون صفحه چیزی سر در نیاوردم... گفتم خدایا واضح تر بگو بهم.. و قرآن رو دوباره باز کردم 🌟سوره اومد که تو معنیش نوشته بود: ای پیامبر به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو گیرند (از نگاه هوس آلوده) و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را به جز آن مقدار كه نمایان است، آشكار ننمایند و (اطراف) روسری‌های خود را بر سینه‌ی خود افكنند تا گردن و سینه با آن پوشانده شود . باز هم شکی که داشتم تو چادری شدن برطرف نشد گفتم خدایا واضح تر من خنگ تر از این حرفاما و قرآن رو دوباره باز کردم. 🌟اینبار سوره اومد . معنی اون صفحه رو خوندم تا رسیدم به ایه 59 . یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» . ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌های خود را بر بدن خویش فرو افكنند این كار برای آن كه مورد آزار قرار نگیرند بهتر است. . ؟!؟!؟! . جلباب دیگه چیه؟! . . سریع گوشیم رو برداشتم و سرچ کردم جلباب... . 💥دیدم جلباب در زبان عربی به پارچه ی سرتاسری میگن که از سر تا پا رو میگیره و پارچه ای که زنان روی لباسهای خود میپوشند... . اشک تو چشمام حلقه زد... . گفتم ریحانه یعنی خدا واضح تر بهت بگه دوست داره توی چادر ببینتت؟! . تصمیمم رو گرفتم.. . من باید چادری بشم.. . . . ادامه دارد... . . ✨قسمت قرآن باز کردن و اینا برگرفته از یه ماجرای حقیقی بود و اتفاق افتاده برای یه خانمی...✨ نويسنده✍
💞رمان 💞 قسمت ۳۸ . قرآن رو اروم باز کردم سوره اومد شروع کردم به خوندن معنیش تا رسیدم به ایه 26 سوره فک کنم جواب من همین آیه بود . ✨لخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئکَ مُبرََّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ(26) . زنان ناپاک شایسته مردانى بدین وصفند و مردان زشتکار و ناپاک نیز شایسته زنانى بدین صفتند و (بالعکس) زنان پاکیزه نیکو لا یق مردانى چنین و مردان پاکیزه نیکو لایق زنانى همین گونهاند، و این پاکیزگان از سخنان بهتانى که ناپاکان درباره آنان گویند منزهند و بر ایشان آمرزش و رزق نیکوست.✨ . . ولی خدایا؟! من جزو زنان نا پاکم یا زنان پاک خودت که میدونی ته دل چیزی نیست اگه قبلا کاری هم کردم از روی ندونستن بوده . . اخر هفته شد و استرس تمام وجودمو فرا گرفته بود..دفعه ی قبل دوست داشتم زودتر شب بشه و آقا سید اینا بیان ولی الان واقعا میترسیدم...بدنم داغ شده بود... . خلاصه شب شد و زنگ خونه صدا خورد . -خدایا خودت کمکم کن . از لای در اشپزخونه نگاه میکردمشون.... بازم مثل دفعه اول پدر و مادرش اومدن تو وپشت سرشون آقا سید و زهرا. . میدیدم بابام خیلی سرد تحویلشون گرفت چند دقیقه ی اول به سکوت و گذشت و هیشکی چیزی نمیگفت. از استرس داشتم میمردم سید هم سرش رو پایین انداخته بود و اروم با تسبیح عقیقش داشت ذکر میگفت شاید اونم استرس داشت همه تو حال خودشون بودن که صدای پدر سید سکوت رو شکست: _خب آقای تهرانی...امر کرده بودید خدمت برسیم...ما سرا پا گوشیم . -بزارید دخترمم بیاد بعد حرفامو میگم... . مامانم رو کرد سمت اشپزخانه و گفت _ریحانه جان...بیا دخترم . پاهام سست شده بود انگار..چادرمو سرم کردم و اروم رفتم بیرون و بعد از گفتن یه سلام اروم یه گوشه ای نشستم... . مامانم بلند شد پذیرایی کنه که بابام گفت _بشین...برای پذیرایی وقت هست... -خب...اقای علوی...من نه قصد آزار و اذیت شما رو دارم و نه قصد جسارت... من روز اول که اومدید فکر میکردم قضیه یه خواستگاری ساده هست ولی هرچی بیشتر جلو رفتیم با حرف هایی که آقا پسر شما زدن و حرکتهای دخترم فهمیدم قضیه فجیع تر از این حرفهاست میدونم این دوتا قبلا حرفهاشونو باهم زدن...اما رسمه که شب خواستگاری هم باهم صحبت کنن منم مشکلی ندارم...ولی بعد از اینکه من حرفهامو زدم..من با ازدواج اینها مشکلی ندارم...فقط...حق گرفتن عروسی و جشن رسمی ندارن..چون دوست ندارم کسی داماد تهرانی بزرگ رو اینجوری ببینه...خرج عروسیشونو هم میدم به خودشون. اقا سید سرش رو پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت . _دخترم قدمش روی چشم ما و هروقت خواست میتونه بیاد و مادر و پدرشو ببینه ولی این اقا حق اومدن به اینجا رو نداره و ما هم خونشون نمیایم و جایی هم حق نداره خودشو به عنوان داماد من معرفی کنه حالا اگه شرایط من رو قبول دارین برین تو اتاق صحبت کنین . بغضم گرفته بود .اخه آرزوی هر دختریه که لباس عروسی بپوشه و دوستاش تو عروسیش باشن. اشکام کم کم داشت جاری میشد... یه نگاه با بغض به سید کردم و اونم اروم سرشو بالا اورد . ادامه_دارد . ان شا الله دو قسمت دیگه تموم میشه و همه راحت میشین