eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 @haram110 🕊حضرت و حضرت (سلام الله علیهما) هر دو فرياد رس هستند 🍁 حضرت سلام الله علیها فرياد رس است: ✍ علامه مجلسي روايت مي‌كند، كه اگر حاجتي داشتي و سينه ات به خاطر او تنگ گشته، دو ركعت نماز بخوان؛ بعد از سلام نماز، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيحات حضرت (عليهاالسّلام) را بخوان؛ سپس به برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتي يا اغيثيني؛ پس گونه راست را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ سپس به سجده برو و همين را صد مرتبه بگو؛ و بعد از آن گونه چپ را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ و سپس به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو، وحاجت خود را ياد كن؛ 👈 به درستي كه خداوند برآورده مي‌كند ان شاء الله تعالي. [1]. . 🍁 حضرت (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرياد رس است: ✍ در زيارت آل يس (عليهم السّلام) مي‌خوانيم: السلام عليك اَ يّها العَلَم المنصوب والعِلم المَصب وب والغَوث والرحمَه الواسِعَه. [2]. سلام بر تو اي پرچم افراشته و دانش ريزان و فرياد رس و رحمت واسعه حق. مطلب. اينكه، قطب الدين راوندي از ابوالوفاي شيرازي نقل مي‌كند، كه در زندان ابن الياس گرفتار شده بودم؛ تصميم قتل مرا گرفته بود، كه متوسل به امام (عليه السّلام) شدم. خواب بر من غلبه پيدا كرد؛ وجود مبارك پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) را ديدم. دستوري عملي براي به ائمه (عليهم السّلام) دادند. فرمودند: نشو به من و نه به دختر من و نه دو پسرم براي متاع دنيا؛ بلكه از براي آخرت متوسل شو و اما برادرم حضرت امیرالمومنین علي (عليه السّلام)، از كننده به تو انتقام مي‌كشد و امام سجاد (عليه السّلام)، براي از سلاطين و از شرور شياطين و امام و امام (عليهما السّلام)، براي آخرت و امام (عليه السّلام)، براي طلب عافيت و امام (عليه السّلام)، براي نجات در سفرهاي زميني و دريايي و امام (عليه السّلام)، براي نزول رزق از خدا و امام (عليه السّلام)، براي قضاي نوافل و نيكي اخوان و امام (عليه السّلام)، براي آخرت 👈و حضرت (عجل الله تعالی فرجه) اگر شمشير به محل ذبح تو (پيامبر (صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) با دست خود به گلو اشاره فرمود) رسيد، پناه ببر به او؛ به درستي كه او به فرياد تو مي‌رسد؛ چرا كه او است و پناه است براي كسي كه به او كند. فقل: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بك. [3]. پس بگو: اي سرورم! اي زمان! من به تو پناه آورده‌ام و از تو طلب فريادرسي مي‌كنم. پس من گفتم: يا مولاي يا الزمان! به فريادم برس. ناگهان ديدم شخص اسب سواري از آسمان فرود آمد؛ در حالي كه سلاحي از در دست داشت. ✍ عرض كردم: اي مولاي من! شر كسي كه مرا اذيت مي‌كند، دفع كن. فرمود: شر او را از تو برطرف كردم؛ كار تو را انجام دادم؛ من درباره تو از خدا خواستم و خداوند دعاي مرا اجابت كرد. 🌤 صبح كه طلوع كرد، ابن الياس مرا خواست و خودش زنجير را باز كرد و مرا آزاد كرد و سؤال كرد: به چه كسي بردي و از چه كسي كمك گرفتي؟ 💫 گفتم: به كسي كه فريادرس طالبان هستند. [4] پی نوشت ها: 📚 [1]بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۵۴، ح ۱۳ -حاشيه مفاتيح الجنان، نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام). [2] بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱، توقيع ۵، به نقل از احتجاج. مفاتيح الجنان. زيارت حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) [3] (نجم الثاقب،، باب ۹، ص ۷۲۹ [4] الدعوات، راوندي، ص ۲-۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴ الثاقب، باب ۹، ص ۷۲۹. ┏━━━━◦•●◉✿◉●•◦━ @haram110 ┗━━━━◦•●◉✿◉●•◦━ 💠 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر 💠
💢 شیعیان به ڪمک شیعه قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّد سلام الله علیه: يَأْتِي عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا الْقَوَّامُونَ بِضُعَفَاءِ مُحِبِّينَا وَ أَهْلِ وَلَايَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْأَنْوَارُ تَسْطَعُ مِنْ تِيجَانِهِم 💫حضرت آقا امام هادی سلام الله علیه: از میان شیعیان ما علمائی به پامی خیزند که ایستادگی افراد ضعیف از دوستان ما و آنها که ولایت ما را پذیرفتند به واسطه آنها است و روز قیامت از تاجی که علماء برسر دارند نور می درخشد. 📚احتجاج (طبرسي)، ج1، ص: 18 كتاب سليم بن قيس هلالي، ج1، ص: 257 فصول المهمة (تكملة الوسائل)، ج1، ص: 604 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 6 مستدرك الوسائل، ج17، ص: 320
🥀 متن شاهکار ادبی حضرت علیه السلام 👥👥 روزی جمعی از اصحاب صلوات الله بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟🤔⁉ ↶ معلوم شد حرف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. علیه السّلام حضور داشتند. 🖋 ... 📓 کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که مولا امیرالمومنین بدون تأمّل و فی البداهه ای فرمودند. چنانکه ماند و نام این خطبه را گذاشتند؛ یعنی در و و ، است. فرمودند : 👇🏼قسمت اول خطبه بدون الف { حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ ... ☝🏼ستایش می کنم کسی را که است و و بر گرفته است.➧ 👈🏼 و او یافته و است خواست او و و بر است.➧ ☝🏼ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از خویش و شده و به او اقرار می نماید. و از و به خود او می برد.➧ ↶ و از درگاه پروردگارش امیدوار است که او را بخشد، در روزی که را به خویش و از و غافل می سازد.➧ 👈🏼 از او و می جوییم و به او داریم و بر او می کنیم. از ضمیری با و ، برای او به گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. 🥀یکتا شناسی فردی و در .➧ ⇐ و او را می شمارم، یگانه دانستن بنده ای . نه در خود دارد و نه در .➧ ↵ برتر از آن است که و داشته باشد و است از داشتن و .➧ 🍃 بر یافت و پوشیده داشت. و از گردید و بدان است و و چیرگی دارد.➧ 🔹 کرد و گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر و عیبی است و آنچه ی هر چیزی بود، به او فرمود. ↶ همیشه و و هیچ گاه نمی یابد. و چیزی نیست. و او پیش از هر است و پس از هر چیزی.↻📎 ادامه دارد📝 Ĵ⊕iη❃➔ @haram110 ─┅═ೋ❅🥀❅ೋ═┅─
در دنیایی که بسیار رایج و پیش‌پا افتاده‌ است، متاهلین چیزی نیست که بتوان نادیده‌گرفت، زیرا ممکن است یک ازدواج را بدهد. در ادامه به درس ارزشمند که متاهلین می‌خواهند مجردها بدانند، اشاره شده است. ۱. هرگز از با همسر‌تان دست نکشید چند ماه بعد از این‌که من و همسرم ازدواج کردیم، من با ارسال پیامک‌های عاشقانه و بامزه شگفت‌زده‌اش کردم و از او خواستم که با هم قرار بگذاریم. ما تمام شب را طوری رفتار کردیم که انگار نخستین قرارمان است و در نهایت این‌کار باعث شد که احساس شادابی کنیم و بیش‌تر به هم وابسته شویم. این درس قدمتی به اندازه‌ی زمان دارد اما همیشه کاملا درست است. وقتی قرار‌گذاشتن با همسرتان را متوقف‌کنید، جادو کم‌کم اثر خود را از دست می‌دهد. همیشه بابرنامه یا بی‌برنامه با همسرتان قرار‌‌ بگذارید، این کار رابطه‌ی عاشقانه را زنده نگه‌ می‌دارد!
هدایت شده از حرم
🌸 @haram110 🕊حضرت و حضرت (سلام الله علیهما) هر دو فرياد رس هستند 🍁 حضرت سلام الله علیها فرياد رس است: ✍ علامه مجلسي روايت مي‌كند، كه اگر حاجتي داشتي و سينه ات به خاطر او تنگ گشته، دو ركعت نماز بخوان؛ بعد از سلام نماز، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيحات حضرت (عليهاالسّلام) را بخوان؛ سپس به برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتي يا اغيثيني؛ پس گونه راست را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ سپس به سجده برو و همين را صد مرتبه بگو؛ و بعد از آن گونه چپ را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ و سپس به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو، وحاجت خود را ياد كن؛ 👈 به درستي كه خداوند برآورده مي‌كند ان شاء الله تعالي. [1]. . 🍁 حضرت (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرياد رس است: ✍ در زيارت آل يس (عليهم السّلام) مي‌خوانيم: السلام عليك اَ يّها العَلَم المنصوب والعِلم المَصب وب والغَوث والرحمَه الواسِعَه. [2]. سلام بر تو اي پرچم افراشته و دانش ريزان و فرياد رس و رحمت واسعه حق. مطلب. اينكه، قطب الدين راوندي از ابوالوفاي شيرازي نقل مي‌كند، كه در زندان ابن الياس گرفتار شده بودم؛ تصميم قتل مرا گرفته بود، كه متوسل به امام (عليه السّلام) شدم. خواب بر من غلبه پيدا كرد؛ وجود مبارك پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) را ديدم. دستوري عملي براي به ائمه (عليهم السّلام) دادند. فرمودند: نشو به من و نه به دختر من و نه دو پسرم براي متاع دنيا؛ بلكه از براي آخرت متوسل شو و اما برادرم حضرت امیرالمومنین علي (عليه السّلام)، از كننده به تو انتقام مي‌كشد و امام سجاد (عليه السّلام)، براي از سلاطين و از شرور شياطين و امام و امام (عليهما السّلام)، براي آخرت و امام (عليه السّلام)، براي طلب عافيت و امام (عليه السّلام)، براي نجات در سفرهاي زميني و دريايي و امام (عليه السّلام)، براي نزول رزق از خدا و امام (عليه السّلام)، براي قضاي نوافل و نيكي اخوان و امام (عليه السّلام)، براي آخرت 👈و حضرت (عجل الله تعالی فرجه) اگر شمشير به محل ذبح تو (پيامبر (صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) با دست خود به گلو اشاره فرمود) رسيد، پناه ببر به او؛ به درستي كه او به فرياد تو مي‌رسد؛ چرا كه او است و پناه است براي كسي كه به او كند. فقل: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بك. [3]. پس بگو: اي سرورم! اي زمان! من به تو پناه آورده‌ام و از تو طلب فريادرسي مي‌كنم. پس من گفتم: يا مولاي يا الزمان! به فريادم برس. ناگهان ديدم شخص اسب سواري از آسمان فرود آمد؛ در حالي كه سلاحي از در دست داشت. ✍ عرض كردم: اي مولاي من! شر كسي كه مرا اذيت مي‌كند، دفع كن. فرمود: شر او را از تو برطرف كردم؛ كار تو را انجام دادم؛ من درباره تو از خدا خواستم و خداوند دعاي مرا اجابت كرد. 🌤 صبح كه طلوع كرد، ابن الياس مرا خواست و خودش زنجير را باز كرد و مرا آزاد كرد و سؤال كرد: به چه كسي بردي و از چه كسي كمك گرفتي؟ 💫 گفتم: به كسي كه فريادرس طالبان هستند. [4] پی نوشت ها: 📚 [1]بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۵۴، ح ۱۳ -حاشيه مفاتيح الجنان، نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام). [2] بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱، توقيع ۵، به نقل از احتجاج. مفاتيح الجنان. زيارت حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) [3] (نجم الثاقب،، باب ۹، ص ۷۲۹ [4] الدعوات، راوندي، ص ۲-۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴ الثاقب، باب ۹، ص ۷۲۹. ┏━━━━◦•●◉✿◉●•◦━ @haram110 ┗━━━━◦•●◉✿◉●•◦━ 💠 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر 💠
🌸 🕊حضرت و حضرت (سلام الله علیهما) هر دو فرياد رس هستند 🍁 حضرت سلام الله علیها فرياد رس است: ✍ علامه مجلسي روايت مي‌كند، كه اگر حاجتي داشتي و سينه ات به خاطر او تنگ گشته، دو ركعت نماز بخوان؛ بعد از سلام نماز، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيحات حضرت (عليهاالسّلام) را بخوان؛ سپس به برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتي يا اغيثيني؛ پس گونه راست را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ سپس به سجده برو و همين را صد مرتبه بگو؛ و بعد از آن گونه چپ را بر زمين بگذار و همين را صد مرتبه بگو؛ و سپس به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو، وحاجت خود را ياد كن؛ 👈 به درستي كه خداوند برآورده مي‌كند ان شاء الله تعالي. [1]. . 🍁 حضرت (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) فرياد رس است: ✍ در زيارت آل يس (عليهم السّلام) مي‌خوانيم: السلام عليك اَ يّها العَلَم المنصوب والعِلم المَصب وب والغَوث والرحمَه الواسِعَه. [2]. سلام بر تو اي پرچم افراشته و دانش ريزان و فرياد رس و رحمت واسعه حق. مطلب. اينكه، قطب الدين راوندي از ابوالوفاي شيرازي نقل مي‌كند، كه در زندان ابن الياس گرفتار شده بودم؛ تصميم قتل مرا گرفته بود، كه متوسل به امام (عليه السّلام) شدم. خواب بر من غلبه پيدا كرد؛ وجود مبارك پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) را ديدم. دستوري عملي براي به ائمه (عليهم السّلام) دادند. فرمودند: نشو به من و نه به دختر من و نه دو پسرم براي متاع دنيا؛ بلكه از براي آخرت متوسل شو و اما برادرم حضرت امیرالمومنین علي (عليه السّلام)، از كننده به تو انتقام مي‌كشد و امام سجاد (عليه السّلام)، براي از سلاطين و از شرور شياطين و امام و امام (عليهما السّلام)، براي آخرت و امام (عليه السّلام)، براي طلب عافيت و امام (عليه السّلام)، براي نجات در سفرهاي زميني و دريايي و امام (عليه السّلام)، براي نزول رزق از خدا و امام (عليه السّلام)، براي قضاي نوافل و نيكي اخوان و امام (عليه السّلام)، براي آخرت 👈و حضرت (عجل الله تعالی فرجه) اگر شمشير به محل ذبح تو (پيامبر (صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) با دست خود به گلو اشاره فرمود) رسيد، پناه ببر به او؛ به درستي كه او به فرياد تو مي‌رسد؛ چرا كه او است و پناه است براي كسي كه به او كند. فقل: يا مولاي يا صاحب الزمان! انا مستغيث بك. [3]. پس بگو: اي سرورم! اي زمان! من به تو پناه آورده‌ام و از تو طلب فريادرسي مي‌كنم. پس من گفتم: يا مولاي يا الزمان! به فريادم برس. ناگهان ديدم شخص اسب سواري از آسمان فرود آمد؛ در حالي كه سلاحي از در دست داشت. ✍ عرض كردم: اي مولاي من! شر كسي كه مرا اذيت مي‌كند، دفع كن. فرمود: شر او را از تو برطرف كردم؛ كار تو را انجام دادم؛ من درباره تو از خدا خواستم و خداوند دعاي مرا اجابت كرد. 🌤 صبح كه طلوع كرد، ابن الياس مرا خواست و خودش زنجير را باز كرد و مرا آزاد كرد و سؤال كرد: به چه كسي بردي و از چه كسي كمك گرفتي؟ 💫 گفتم: به كسي كه فريادرس طالبان هستند. [4] پی نوشت ها: 📚 [1]بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۵۴، ح ۱۳ -حاشيه مفاتيح الجنان، نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليهاالسّلام). [2] بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱، توقيع ۵، به نقل از احتجاج. مفاتيح الجنان. زيارت حضرت صاحب الزمان (عليه السّلام) [3] (نجم الثاقب،، باب ۹، ص ۷۲۹ [4] الدعوات، راوندي، ص ۲-۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۴ الثاقب، باب ۹، ص ۷۲۹. ┏━━━━◦)) 💠 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر 💠
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۱۸۱ و ۱۸۲ صورت زن مثل گوجه به قرمزی میزند: _تازه بہ دوران رسیده ها! هر چی سازمان میکشہ از دست همین عُقده‌ای هاست!تف... تف بہ این همہ اعتماد... تف بہ همچین آدم پستی! نمیدانم چقدر اما مطمئنم اینقدر از سازمان کنده و برنامه‌هاشان را بهم ریخته که این زن اینگونہ عصبی است.این بار قاعده‌ی شکار عوض شده! آن چند مردی که هستند هم حالشان مثل همان زن است، عصبی و مملو از خشمی گداخته! سازمان از انقلاب بودجه‌ی کمی داشت و کفاف بریز و بپاش‌های بالایی‌ها را بیشتر نمیداد. انقلاب زرنگ شدند تا همه چیز را و نگیرند. مصادره‌ها جای خود، تسخیر پادگانها و کش رفتن اسلحه‌ها هم بہ جای خود، اکنون بہ دنبال عتیقه‌هایی بوده‌اند که دست و بوده. که آن سوی مرزها برایش له‌له میزنند.گاه در صحبت‌هایشان طوری حرف میزنند که انگار بنامشان است و و هیچکاره بودند! حال نباید از تقسیم غنائم جا بمانند. این غنیمت‌ها هرچه میخواهد باشد! سمیرا با رفتنش همه را بہ شوک عمیقی انداخته است.تا سه صبح دور خانه میچرخند تا شاید چیزی دستگیرشان شود اما دریغ! سمیرا حساب همہ چیز را کرده بود. آنها هم دست از پا درازتر خانه را ترک میکنند. بعد هم پیمان و پری میروند. حامد صدایم میزند: _آبجی رویا؟ برمیگردم سمتش.خجالت میکشد. _امشب رو برید توی اتاق من توی هال هستم. تشکر میکنم و به طرف اتاق میروم.از تیغه‌ی خورشید معلوم است ساعت از هشت هم گذشته! مثل برق گرفته‌ها برمیخیزم.شال را روی سر مرتب میکنم و پیش از بیرون آمدن، حامد را صدا میزنم اما جوابی نمیشنوم.خیال میکنم خواب است اما وقتی وارد نشیمن میشوم. تشک و پتواش را تا و مرتب میبینم.انگار نیست. چشمم بہ کاغذ روی تشک میخورد.کاغذ را برمیدارم.نوشته است: " سلام خواهرم.رویا خانم... عذرمیخوام دیشب بد حرف زدم و شما رو ناراحت کردم. من اهل اینها . از همان اول که رو کنار گذاشتن از ترسیدم. من نمیخوام کنارشان باشم. به زندگی‌ای برمیگردم که بهش تعلق دارم.امیدوارم شما و شوهرتان هم بتونید خودتون رو بدید.از اینکه بی‌خبر رفتم مرا ببخشید. خداحافظتان... برادر کوچکتان حامد." نامه را رها میکنم.بغض را خفه میکنم و با خود میگویم آفرین حامد! بهترین کار رو کردی! خانه خالی شده. ساک کوچکم را میبندم و قصد خانه‌ی پیمان را میکنم.توی تاکسی مینشینم. راننده همانطور که به اخبار نیمروزی گوش میدهد فرمان را میچرخاند.نگاهم به عکس که از آینه آویزان شده، گره میخورد. با که چهره‌ای و را قاب گرفته.چشماشان رنگ و ، و بہ هم تنیده شده. با عمامه‌ی مشکی دور سرشان بدجور به دل مینشینند.مثل کوهی که همه‌ی ایران بہ ایشان تکیه کرده است.جلوی در که می‌ایستد کرایه را میدهم و پیاده میشوم.زنگ را فشار میدهم. وارد میشوم. پیمان با دیدن من تعجب میکند: _تو اینجا چیکار میکنی؟ _اون خونه دیگه خالی شده، من دیگه مافوقی ندارم.گفتم بیام اینجا. _باید با مرکز تماس بگیرم. و عصر وقتی پیمان خبر می‌آورد که مرکز قبول کرده خوشحال میشوم! وضعیت نسبتا‌ً خوبی بر جامعه حاکم است.دولت موقت توسط مهدی بازرگان اداره‌ی امور را بہ دست دارد. با خود گرمای را آورد. خاطره‌ی شیرینش برف بازی در کوچه‌ها و درست کردن آدم‌برفی نبود...بازگشت و ملت بہ آغوش آزادی از جنس بهترین قابی شد که بر دیوارها قرار گرفت.بهار قبل از رسیدن نوروز همه جا را از وجودش پر کرده.درست سال پیش همین موقع‌ها بود که تنها شدم.آن روزها حتی خیال این روزها از ذهنم عبور نمیکرد! دو لیوان چای را روی سینی گذاشته و به اتاق میبرم. چشم پیمان به کاسه‌ی خون میماند. با دیدن من بلند میشود.کش و قوسی به خودش میدهد. _چاییت رو بخور! از دیشب در حال درست کردن یک شنود ریز است.یعقوب که بیشتر سر رشته‌ی این کارها را دارد موقتا‌‌ً با همسرش به جای دیگری منتقل شده اند.چایش را سر میکشد.کمی حالش بهتر میشود و دوباره دست بہ کار میبرد. _نمیخواد ادامه بدی!با این چشما اگه ادامه بده حتما موفق نمیشی.بزار با حوصله وقتی که حالت بهتر بود ادامه شو درست کن. باشه؟ نامردی میکند و برجکم را نشانه میگیرد. _نه! باید تا عصر تحویلش بدم ناراحت از اتاق بیرون میروم. تصمیم میگیرم به دیدن پری بروم. جوراب بلند و کلفت به همراه دامنی بلند میپوشم. جلوی آینه می‌ایستم با روسری ور میروم تا کامل موهایم را بپوشانم. آدرس چایخانه را دارم. بعد از خداحافظی به راه می‌افتم. چایخانه در فروشگاه‌های مصادره‌ای بود. ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۳۱ و ۲۳۲ ....خدایا اون پیرمرد چقدر سبکبال بود. دیدم اما تو رو ندیدم.شایدم لایق دیدنت نبودم.ولی هرچی هست اومدم.اومدم پیشت بگم گرچه دیر اومدم . من با تو نبودم اما تو همیشه باهام بودی. کاش سالها زودتر به می‌افتادم.کاش همون موقع میگفتم أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ... ولی دیر نشده امروز با تموم راه‌هایی که رفتم ولی برگشتم در خونه‌ی خودت. انگار جز تو خریداری برام نیست.هر خونه در زدم ولی هیچ خونه‌ای بوی تو رو نداشت.پس با شوق و دل سرشار از عشق میگم أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰه...خدایا من شدم و تسلیم .من شدم به عشقت و تو پروردگارم بودی.با عشق میگویم: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰه... أَشْهَدُ أَنْ محمداً رسول الله و أَشْهَدُ أَنْ عَلیاً ولے الله...من از کویت مسلمان شدم خدا... بہ آرامش ...بہ عشق کلام زیبای در نهج‌البلاغہ. هق‌هق نمیگذارد ادامه دهم.با صدای بلند گریہ میکنم.نمیخواهم منت بزارم نه!...اما حالا که بنده‌ات شدم یه چیزی ازت میخوام.من که کسی رو ندارم بهم مسلمان شدن بده پس خودت لطف کن.خدایا! خودت خانم موسوی رو بده. من کردم، کردم تو بیا و کن.جواب بدی رو با خوبی بده..."✨ زمان گذشت.چقدرش را نمیدانم اما مردم آمده‌اند داخل! صدای قرآن از بلندگوها پخش شد.دلم هوایی میشود.برمیخیزم و در سرویس وضو میگیرم.اذان هم از گلدسته‌ها بلند میشود..حی علی الصلاة... حی علی الفلاح... انگار خدا خودش دعوتم میکند.میگوید بیا بنده‌ام.قدمهایت را میشمارم تا در آغوشم غرق شوی.برای هرقدمت هم تصدق میروم.چه دلی از دلبران میبری تو خدا! در صف می‌ایستم و نیت میکنم.هر نفسم در اینجا را میدانم و عنایت.نفسی که در بیرق اسلام کشیده شود دیگر نفس نیست رگ است.دعای قنوتم میشود چاره‌ی راه و نجات خانم موسوے، شوهر و بچه‌هایش.من میدانم آنها آدمهای خیلی خوبی هستند.دیگر به پستی سازمان شکی ندارم.پس تنها یک راه باقی میماند و آن هم نجاتشان به هر قیمتی است. ساعتم یک را نشان میدهد.از این میترسم که چه آینده‌ای خواهم داشت؟سازمان کینه‌ای‌تر از این حرفهاست و تا انتقام را با خونم نگیرد ول کن نیست! کاش یکیی پیدا میشد و بهم میگفت چی درست است و چی غلط! وقتی ذهن است نمیتوان فهمید درست و غلط چیست و فقط فکر میکند! با صدایی خودم را جمع میکنم.پیرمردی با کلاه سبز رنگ است: _سلام باباجون. مشکلی پیش اومده؟ _سلام. مشکل نه! چه مشکلی؟ سرش پایین است و خنده‌ی شیرین بر لب. _هیچی. آخه دیدم خیلی تو خودتی بابا. خیلی وقت هم اینجا نشستی.داشتم اون طرف رو جارو میکردم برای همین دیدمت انشاالله به مشکل هم که برخوردی خود آقا صاحب الزمان گره از کارت باز کنه... دنیا و به مشکلاتشه! برای دعاش تشکر میکنم.هیچ نمیگوید و میرود.اما یک مشکل بہ مشکلاتم اضافه شده.ترس این را دارم که آقا عماد مرا به جرم همکاری با سازمان دستگیر کند و تیرباران کنند از مرگ اینطوری هم میترسم! ساعت به ۲ رسیده با خود میگویم اگر آقا عماد از چهار زودتر برگشت چه؟اگر امروز هم استثناً زودتر بیاید چه؟ بلند میشوم.نمیتوانم همینطور بنشینم که کار از کار بگذرد.پیرمرد سید دارد قرآن میخواند.از خانم موسوی شنیدم که میگفت اگر بین دوراهی هستی از قرآن بخواه، استخاره کن! سرش پایین است و میگوید: _چیزی میخوای بابا؟ _میشه برام استخاره بگیرین؟ _من؟ _بلہ شما. من عجلہ دارم.به نظر میاد خیلی وقته اینجا هستین و آدم درستکاری هستین. سکوت میکند.قرآنش را باز میکند و میپرسد: _نیت کردی باباجون؟ سر تکان میدهم.کم‌کم لبخند به لبش می‌آید. _عجب استخاره‌ای! تا به حال همچین استخاره‌ای نگرفته بودم.گفته خوشیه!انگارعسله! یه چیزی ازونم بهتر‌! برو بابا... برو استخاره‌ات عالیه. هرکاری میکنی بکن جز دست دست کردن. با چشمان گرد نگاهش میکنم.بروم؟ استخاره میگوید خوب است؟از پیرمرد تشکر میکنم. دم در مسجد می‌ایستم.من اینجا وارد وادی اسلام شدم. کم‌کم آن حس ترس رنگ میبازد.به این فکر میکنم چطور از این مخمصه نجاتشان دهم.قدم برمیدارم که یکهو فکری مثل شهاب از آسمان ذهنم عبور میکند.به طول و عرض خیابان نگاه میکنم تا کیوسک ببینم.مردی داخل است و حرف میزند.انگار من را منتظر نمیبیند.به شیشه میزنم و اشاره میکنم و بیرون می‌آید.مینا گفته بود شماره‌ی تلفنشان هم داشته باشم به دردم میخورد.شماره را میگیرم.هر بوقی که میخورد مساوی است با تپش قلبم.گاه تردید و گاه مصمم.با شنیدن صدای علی خوشحال میشوم. _سلام علی جان. گوشی میدی به مامانت؟ ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛