📌تعامل انسانی و تقابل اجتماعی
بخش اول:
🔹تعامل و تقابل، تعاون و تضاد دو مفهوم مهم در علوم انسانی و اجتماعی است. در یک تقسیم بندی کلی، علوم انسانی و اجتماعی به دو دسته، ۱. تعامل محور و ۲. تضاد بنیان تقسیم می شوند.
🔸علوم اجتماعی تعامل محور و تعاون بنیان، حقیقت نوع انسان را بر پایه عناصر ارتباطي مشترک و توحیدی (وحدت گرا) استوار می داند و بر این عقیده استوار است که انسان فطرتا و طبیعتا میل به خوبی ها و زیبایی ها و ارتباطات همدلانه دارد و همین اساس شخصیت و شاکله وجودی او را می سازد. حب و دوستی که منشعب از قلب انسانی است اصالت و تقدم دارد و تنفر و بغض امر تبعی و در حاشیه حب برای حفاظت و پاسداری از آن شکل می گیرد.
🔹اگر چه این انسان پس از آنکه وارد حیات اجتماعی می شود بواسطه فعلیت ابعاد حیوانی و تزاحم منافع و بهره گیری ها لاجرم به تقابل و تضاد رفتاری وادار می شود اما این تحمیل حیات اجتماعی است. در این نگرش، اساس انسان تعامل است و تقابل و تضاد(دیالکتیک) فرع بر زندگی اجتماعی و حیات این جهانی است.
🔹بر پایه این اصل مهم و بنیانی، می بایست پدیده های اجتماعی را تبیین و به تجویز هنجارها و برنامه ها پرداخت. در واقع رسالت علوم انسانی و علوم اجتماعی اولا شناختن اتواع ارتباطات و چرایی تحمیل تضادها و تقابلها است و ثانیا، بازگرداندن همه انسانها به فطرت و سرشت اولیه ی تعامل محور و تعاون گرا است.
🔸در این رویکرد، طرح تمدن بر پایه #تعامل_انسانی و معرفی عناصر مشترک برادری و اخوت انسانی استوار است. به تعبیر دیگر، طرحی ظرفیت و استعداد تمدن سازی را دارد که بر مفاهیم برادری و تعامل عناصر مشترک انسانی تاکید داشته باشد و بتواند برای همه بشریت احساس اعتماد و تعامل متقابل را ایجاد کند.
🔹در این طرح، غیریت سازی و تمایز نیز باید براساس مفهوم تعامل و تعاون باشد به این معنا که "غیر ما"، طرحی است که بر تقابل و تضاد اصرار دارد و به بهانه های مختلف انسانها را از هم دور می کند و در برابر هم قرار می دهد.
🔹 تاکید بر #تعامل_انسانی و صورتبندی مفاهيم اجتماعی و شبکه روابط مختلف انسان بر پایه آن مفهوم مرکزی، ما را به نظریه #اتصال_تمدنی می کشاند و برای تفاهم و گفتگوی اجتماعی در عرصه عمومی زیرساخت واقعی و محکم فراهم می کند.
🔹در این رویکرد، تفاهم و گفتگو یک اصل اساسی در حیات اجتماعی است اما تفاهم و گفتگو نه براساس منافع مادی مشترک و یا قرارداد اجتماعی بلکه بر پایه فطرت توحیدی و خوبی ها و زیبایی های انسانی امکان پذیر است. خوبی ها و زیبایی که حسن ذاتی دارد و #عقل همگان به راهنمایی انبیا و اولیای خدا و شاگردان مکتب انبیا و ره روان حکمت، توان راه یابی به آنها را دارد.
🔸تفاهم و گفتگو بر پایه فطرت و با بهره گیری از عقل و حکمت راهنمای انسان به سوی اتصال تمدنی، تعامل انسانی و همگرایی اجتماعی است و همین عامل رهایی از تضادهای اجتماعی و اسارتهای خودساخته و جبر طبیعت، جامعه و تاریخ است.
🔹رهایی بخشی اجتماعی و انقلاب و اصلاح در پرتو منطق تعامل انساني و همگرایی فکری و قلبی و امید بخشی حکیمانه ممکن است، نه در سایه منطق تضاد و دیالکتیک. اشتباه بزرگ جریانهای چپ در همین نکته است که فکر می کنند با تکیه بر تضاد محض بدون ساخت اساس واقعی و فطری برای تعامل و همگرایی می توانند انسان را اسارتها و ظلم ها آزاد کنند در حالیکه دمیدن در آتش تقابل و تضاد محض بدون توجه به زیرساخت فطری و واقعی تعامل و تفاهم، در واقع کمک به حفظ وضع موجود و بهانه دادن به جریان هایی است که با قدرت رسانه ای و امپراتوری های خبری و هنری، خود را ناجی انسان و محور وحدت جهانی معرفی می کند.
🔹از این رو است که معتقدیم #غرب_ستیزی مطلق رویه دیگر سکه #غرب_پرستی است که هم ریشه در بنیانهای تقابلی و تضادگرای تمدن مدرن دارد و هم زمینه را برای مظلوم نمایی و منجی نمایی غربیان فراهم می کند.
🔸 سنت اسلامی و همه ادیان توحیدی بر #تعامل_انسانی، عقلانیت عمومی و دعوت به همگرایی نوع بشر بر (کلمه واحدة) استوارند و همواره تقابل و تضاد را امری عارضی و محصول جهل و دلبستگی به امر محدود و ناپایدار تفسیر می کنند.
ادامه دارد...
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
ایتا
https://eitaa.com/hekmat121
بله
https://ble.ir/hekmat121
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ظرفیت تمدنی فطرت
روایت یک کشیش مسیحی از حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب (سلام الله علیهما) نشان گر این است که:
اهلبیت(ع) محور تمدن سازی آینده هستند زیبایی های فطری و اخلاقی ایشان، هر انسان آزاده ای را جذب می کند.
سیره و حیات معنوی و سیاسی اهلبیت محور #اتصال_تمدنی و پرهیز از گسست ها و تقابلهای تمدنی است.
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌پیش نیازهای تمدن سازی در حکمت انقلاب اسلامی
🔹تمدن سازی متوقف بر فهم چیستی تمدن و شناخت پیش نیازهای آن است چرا که تمدن سازی یک پدیدهی اجتماعی است و هر پدیده اجتماعی متوقف بر زمینه ها و شرايط متناسب است تا امکان تحقق و پدید امدن داشته باشد.
🔸تمدن در عرف امروز، یک نظم معنایی و حقوقی در مقیاس جهانی است که فناوری های متناسب با خود را تولید و در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی تأثير سازنده و پیشرو داشته باشد و بتواند تحولات اجتماعی پیش رو را پیش بینی، هدایت و مدیریت کند.
🔹توضیح سه لایهی تمدن:
۱. ساخت حقیقی:
پیشنهاد یک نظم معنایی و عقلانیت عملی در محیط اجتماعی است که نگرش نوینی را به انسان، هستی و جامعه خلق کند. (اقناع کننده، نوآورانه، هماهنگی و کارآمدی در راستای زندگی بهتر در ابن جهان) این پایه، زیربنایی ترین لایه تمدن و سازنده عقلانیت و دستگاه محاسباتی و هویت اجتماعی یک تمدن است.
۲. ساخت حقوقی:
ارائه یک نظام اخلاقی و حقوقی نوین برپایه مفاهیم بنیادی است که مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی را نظم و حقوق و تکالیف افراد و گروهای اجتماعی را تبیین نماید. این لایه اعتماد بخش، سازنده مناسبات انسانی و جهت دهنده به ارتباطات انسانها در متن زندگی اجتماعی است.
۳. ساخت فنی:
تولید فن آوری های اجتماعی و سخت افزارهای مدیریتی و راهبردی است که مشارکت افراد در ساخت اجتماعي را تسهیل کند. این وجه اشکار تمدن است که به تنظیم معادلات اجتماعی و تدبیر معاش مردم می پردازد و عموم افراد با این لایه و وجه از تمدن ارتباط مستقیم دارند و با وجوه اشکار تمدن رابطه برقرار می کنند چون این لابه، اثار و نتایج ملموس در زندگی و معیشت آنها دارد.
فناوری های اجتماعی شامل مقولاتی است که عهده دار تنظیم معادلات اجتماعی است و بر مهارت آموزی و به کارگیری در مقام عمل استوارند.
🔹مهمترین فناوری های اجتماعی عبارتند از:
۱. علم و دانشهای جزئی
۲. زبان
۳. هنر
۴. ساختارهای قانونی و مدیریتی
۵. صنایع و ابزارهای سخت
🔸تمدن سازی
تمدن سازی، یک پدیدهی تدریجی، فرایندی و دو سویه است: ۱. از یک سو یک طرح پیشینی از زندگی مطلوب وآیندهی بهتر درمقیاس جهانی است که بربنیانهای معرفتی وطراحی الگوهاي رفتاری وتحقق آنها دریک جامعه (به عنوان جامعه نمونه و جامعه رشدیافته) استوار است و ۲. از سوی دیگر معلول گسترش جهانی واقبال ملتها و گرایش برخی ازدولتهای پرنفوذ است تاآن نظم معنایی وحقوقی رامطلوب جامعهی خود و مسیر پیشرفت و تعالی تلقی کنند. که اگر چنین تلقی و نسبتی با آن برقرار شود به صورت طبیعی و تعیّنی، تمدن سازی رقم میخورد.
🔹 در فرایند تمدن سازی، از میان سه لایهی تمدنی، به ترتیب لایهی اول مهمتر از دومی و سازندهی آن است و لایهی دومی مهمتر از لایهی سوم و سازندهی آن است.
🔸اگر بتوان نظم معنایی وعقلانیتی ارائه داد که ۱. پرکنندهی خلأ فکری و معنایی انسان امروز، ۲. ریشه دار در فطرت وطبیعت بشر ۳. دارای انسجام و هماهنگی، ۴. سادگی و شمولیت قواعد و ۵. اقناع کننده فکری انسان معاصر در زمینه کارآمدی باشد، ایجاد تمدن جدید ممکن خواهد بود.
🔹لذا بیش از هر اقدامی میبایست به تعمیق و تدقیق نظم معنایی وعقلانیت اجتماعی برآمده ازآن درمقیاس جهانی وفطری پرداخت و براساس آن افراد جامعه راتربیت، مناسبات انسانی راهدایت ومعادلات اجتماعی رامدیریت کرد. و این رسالتی است که برعهدهی #فلسفه و #الهیات است.
🔸 البته فلسفه والهیات هنگامی میتوانند این رسالت مهم رامحقق سازند که:
✔️اولا ناظر به همه منابع معتبر معرفتی باشد و در شناخت نظام هستی ولایههای وجودی از آنها استفاده ببرد و یک طرحوارهی جامع و برهانی از هستی، انسان ومعرفت ارائه دهد.
✔️ثانیابه ساحتهای مختلف حیات انساني عنایت داشته باشد، که لازمهی آن توجه به #حکمت_عملی در ادامه #حکمت_نظری است. بدون حکمت عملی، حکمت نظری نمیتواند به ساخت نظم معنایی وعقلانیت اجتماعی منتهی شود.
✔️ ثالثا دارای تفسیری فطری ازتاریخ بشریت ومسیر تکاملی حرکت وحیات انسانی باشد. حرکتی که محور آن جریان فطرت الهی و نهضت انبیای الهی وائمه معصومین (ع) وحکما وفقها هستند. به این معنا که این نظم معنایی جدید در عین نوآوری وبدیع بودن وکارآمدی درحل بحرانهای اجتماعی، ریشه در تاریخ وتمدن بشری دارد و در ادامه نهضت تکاملی انبیای الهی و معصومین (علیهم السلام) و جریان حکمت اسلامی و فقاهت اجتهادی قرار گرفته است و در همان مسیر تکاملی ومبتنی برارزشهای فطری ومشترک بشریت درحرکت است تابه نهضت جهانی حضرت حجتبن الحسن العسکری(ارواحنا له الفدا) متصل شود. این ویژگی، موجب شکلگیری #هویت_تمدنی و #اتصال_تمدنی است.
✍ سیدمهدی موسوی
#حکمت_انقلاب_اسلامی
#حکمت_عملی
#تمدن_اسلامی
#تمدن
#جامعه_رشید
#فلسفه
#الهیات
#حرکت_تکاملی_انبیا
#هویت_اجتماعی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌هویت محور جنگ ارادهها و جنگ روایتها
🔹دواصطلاح جنگ ارادهها و جنگ روایتها از جمله اصطلاحاتی است که ازرواج آنها درزبان فارسی خیلی نمیگذرد اما به سرعت در فرهنگ عمومی مستقر شدهاند و نگاه جدیدی را به رقابتها و تضادهای اجتماعی در سطح جهانی عرضه کرده است.
🔸 دو واژه #اراده و #روایت به عنوان مضافاليه جنگ قرار گرفته است و به جنگ هویت جدیدی داده است و به تبع این هویت جدید صحنه رقابت وابزار درگیری راهم تغییر داده است. در این صحنه، قدرت نظامی و ابزار سخت و کوبنده، محور جنگ وعامل پیروزی نیست بلکه قدرت نرم وپیامهای معنادار اجتماعی با ابزارهای قدرتمند رسانهای تعیین کنندهی ماهیت جنگ وبسیجکننده انسانهاست.
🔹 هرچند در گذشته نیز #اراده عنصر مهم در کنش انسانی محسوب میشد امابه جهت مرجعیت عقل ودین، اراده تابع ظهورات عقل و دین در جامعه بود لذا محور کنش انسانی راآگاهی و #معرفت معرفي ميکردند واز طریق تولید و تعمیق معرفتهای مستدل وواقعنما ( #حقیقت) به دنبال کنترل ارادهها بودند. دراین سنت فکری، #فضیلت اساس حیات انسانی تلقی میشد. لذا سیاست، رقابتها وجنگهای گذشته، بر حول شبکههای معرفتی مستقر درفرهنگ عمومی، هرچند درحد ادعا بر محور حقیقت وفضیلت شکل میگرفت.
🔸اما با پیدایش مدرنیته، #اراده محوریت یافت و مقدم بر معرفت انگاشته شد و معرفت به #روایت تقلیل یافت. در این گشت نظری و تقدم اراده بر معرفت، هویت همهی پدیدههای انسانی نیز تغییر یافت و بر این اساس #قدرت مفهوم محوري انسانشناسی و علوم انسانی و اجتماعی تلقی شد. همه امور، بر حول محور قدرت باز تعریف شد. در این سنت فکری، معرفت به روایت فروکاسته شد که عاری از واقعیت ناب و نفس الامری است. لذا همهی جنگها و تضادهای اجتماعی بر سر قدرت تفسیر میشود و طرفهای دعوا را یک روایت از قدرت در عرض روایت دیگر معرفی میکنند از این رو، هر دو طرف دعوا و جنگ، عاری از حقیقت و فضیلتند و فقط روایتی از از آنها در مسیر کسب قدرتند. بنابراین به تدریج همهی جنگها به جنگ ارادهها و جنگ روایتها مبدل شدند.
🔹 روایتها شبکهای از آگاهی است که هدف آن ساخت اجتماعي واقعیت و جهان معنایی کنشگران و تحریک ارادههای و یا تضعیف انگیزههای آنان است. از این طریق برخی از امور و وقایع برجسته و پر اهمیت میشود و به مسئله اصلی جامعه مبدل میشود. البته همزمان برخی دیگر، کم اهمیت تلقی شده، از صحنه اجتماع حذف و به محاق برده میشود.
🔸هدف نهایی روایتها، ساخت و تقویت برخی از #هویتهای فرهنگی و اجتماعی و همچنین تخریب سایر هویتهای فرهنگی و اجتماعی است. چرا که هویت محور تقویت انگیزهها و تحریک ارادهها است.
🔹هویت فرهنگی و اجتماعی، شناسنامه و سند هویتی هر فرد در متن جامعه محسوب میشود. افراد از آن کسب کرامت و عزت و جایگاه میکنند و بر اساس آن نقش اجتماعی خود را تعریف و کنشهای خود جهت و نظم میدهند. لذا هویت فرهنگی و اجتماعی، موجب ساخت شخصیت قوی در افراد و ساخت واقعیتهای اجتماعی در جامعه میشود و فرد و جامعه را از بیگانگی و پوچی و گسست نسلی میرهاند و با اتصال نسلها و همبستگی کنشگران، امید و اعتماد در جامعه افزون میشود. لذا لایه حقیقی تمدن را هویت فرهنگی میسازد. به عبارت دیگر، قلب تمدن، هویت فرهنگی و تاریخی است که موجب ساخت شخصیت قوی و اتصال تمدنی میشود.
🔸 بنابراین نقطه مهم در جنگ ارادهها و جنگ روایتها، تمرکز بر هویت فرهنگی و اجتماعی است و کسی پیروز این میدان است که بتواند روایتی قدرتمند (هوشمندانه و هنرمندانه) از هویت فرهنگی و اجتماعی و همچنین عقبهی تاریخی و میراثی خود را ارائه دهد و ضمن #اتصال وجودی، از این هویت و عقبهی تاریخی و میراثی، کسب قدرت و عزت و امید و اعتماد کند. همزمان نیز به تضعیف هوشمندانه و هنرمندانهی هویت جبهه مقابل و نفی اصالتهای معرفتی و تاریخی آن و همچنین اثبات ناکارآمدی آن بپردازد.
🔹 مشکل امروز برخی از نسل جوان و افراد جامعه، #انقطاع از هویتهای فرهنگی و اجتماعی خود و غفلت از عقبهی تاریخی و میراث تمدنی جامعه خود است لذا کمترین اتصال وجودی و معرفتی را با آن برقرار کرده است و در عوض، رسانههای داخلی و امپراتوریهای قدرتمند رسانهای روایتی بدیع، جذاب و دوست داشتنی از غرب و کشورهای غربزده و عقب ماندگی جوامع اسلامی ارائه دادهاند که بسیاری از افراد جامعه آن روایت را باور کردهاند.
🔸 امروزه در مسیر اعتلای ایرانی و حرکت در مسیر #تمدن_سازی ما نیازمند به احیای #هویتهای فرهنگی و اجتماعی خود و اتصال وجودی همه اقشار جامعه با آن هستیم چرا که سازندهی جهان معنایی ما و محور کرامت، عزت وقدرت نرم ما درجنگهای شناختی وسرمایه اصلی ما درحضور تمدنی در مقیاس جهانی است.
#جنگ_ارادهها
#جنگ_روایتها
#هویت_اجتماعی
#تمدن
#قدرت
#اتصال_تمدنی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/830
📌مشکلهی اضطرار اندیشی
🔹یکی از موانع فکری مهم بر سر راه پیشرفت حقیقی، تعالی اجتماعی و قدرتمند شدن جامعه اسلامی، #اضطرار_اندیشی است که انسان را محصور در حیرتها و ظلمتها تصور میکند و جهان امروز را #عصر_حیرت و #عصر_عسرت می نامد. عسرت در لغت به این معانی آمده است: افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری. بنابراین #عصر_عسرت، عسر انقطاع و انسداد فیض و فتوحات ربانی است. عصر عسرت، عصر انحطاط، تنگدستی و بیپناهی انسان و گرفتاری او در کثرت دنیا و روابط پیچیده و معادلات کمّی سرپرستی اجتماع است که جز با توقف و ستیز و به انتظار آیندهی نامعلوم نشستن و کشیدن طرحهای خیالی و اتوپیایی نمیتوان مشارکت فعال و حرکت سازندهای در تعالی انسان معاصر و تغییر زمانه داشت.
🔸گاه برخی از مروجان این اندیشه، اضطرار اندیشی خود را به آموزهی سازنده و پویای مهدویت و آخر الزمان نسبت میدهند و عصر غیبت را عصر عسرت و عصر اضطرار و انحطاط، عصر انسداد و امتناع حکمت و فقاهت و پیشرفت حقیقی میخوانند و اگر حرکتی را هم در این عصر ممکن بدانند از باب دوران گذار و ناچاری است. در حالی که این با منطق اصیل انتظار و منطق پویایی و سازندگی آن در عصر غیبت ناسازگار است.
🔹اضطرار اندیشی از آغاز حرکت پرشتاب و سازنده انقلاب اسلامی مروجانی داشته است و در هر دورهای صورت جدیدی به خود گرفته است و انسان انقلابی پرنشاط سازنده را نسبت به مسیر پیش رونده انقلاب اسلامی دلسرد کرده است و همواره او را از هیمنهی دنیای مدرن ترسانده است و بر برجسته سازی نقاط ضعف و نواقص داخلی و ارائه طرحهای خیالی و اتوپیایی اصرار داشته است.
🔸این جریان در دو دههی اخیر علیرغم ظاهرسازی انقلابی و تمدنی، بیش از آنکه انسان انقلابی را به #تعالی_اندیشی و #اتصال_تمدنی جبهه حقیقت خواهان عالم دعوت کند و آنان را پویایی و سازندگی علمی و اجتماعی ترغیب کند، آحاد جامعه را به #انحطاط_اندیشی و #انقطاع_تمدنی و تمرکز بر گسست های فرهنگی وادار می کند. بیش از آنکه طرحی کارآمد و راهبردی برای خروج از ضعفها و نواقص اجتماعی ارائه دهد و بر فروبستهای اجتماعی صحه می گذارد و با نفی میراث فلسفی، فقاهتی، علمی و تمدنی خود، از تأسیس فلسفه و فقه و روش های جایگزین و تغییر در منطق شناخت و حجیت سخن میگوید.
🔹در باب ریشه یابی اضطرار اندیشی بسیار میتوان نوشت اما اجمالا میتوان گفت اضطرار اندیشی نتیجه غفلت از فطرت انسان و همچنین تعطیلی عقل حقیقت یاب و نفی حسن و قبح ذاتی افعال و اعتقاد به انسداد باب علم است که نتیجه آن دوری از حقیقت و بی_پناه ساختن انسان و رها کردن او در نسبتها و روابط پیچیده و بی حساب و کتاب مدرنیته است.
🔸اضطرار اندیشی محصول الهیات تنزیهی و عدم درک درست از ربوبیت الهی و فیض رسانی مستمر و مستدام ربوبی در همه زمانها و مکانهاست.
🔹 اضطرار اندیشی معلول تلقی ناصواب از غیبت امام معصوم(ع) و عقیده رهاشدگی انسان در جهان رهاشده و بیسرپناه است.
🔸اضطرار اندیشه محصول نوعی از فلسفه تاریخ است که سیر حرکت بشر را به گونهای ترسیم میکنند که عقل خودبنیاد مدرنیته قدرت تام و تمام یافته و راه منطقی و عقلی هم برای خروج از سیطره و هیمنهی آن نیست، لذا سیر جهان رو به انحطاط و قدرتمند شدن جبهه باطل است و از قدرت و توانایی جبهه حق و امکان پیشرفت واقعی و سازندگی اجتماعی آن مأیوس هستند و تنها راه خروج را در دوگانهی ستیز و تضاد و یا کُرنش و پیروی تلقی میکنند.
🔹 تاریخ نشان داده است که اضطرار اندیشان با غربستیزی و تجددستیزی آتشین آغاز کردهاند و علم مبارزهی تمام عیار با عقل مدرن و علم و نظم غربی برافراشتهاند و در رسانهها بر طبل آن کوبیدهاند اما پس از گذشت چند دهه و به تدریج آتش آنها به سردی گراییده و در انحطاط فرورفتهاند و با معرفی زمانه به زمانه حیرت و عصر عسرت، از عقب ماندگی و توسعهنیافتگی نالیدهاند و براساس منطق اضطرار به أخذ تمدن غربی از باب اکل میته و ناچاری دوران و دوران گذار سخن راندهاند.
✍ سید مهدی موسوی
۲۴ آبان ۱۴۰۱
#اضطرار_اندیشی
#انحطاط_اندیشی
#انقطاع_تمدنی
#عصر_عسرت
#عصر_حیرت
#عصر_اضطرار
#دوران_گذار
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/954
📌 هویت ملی از منظر حکمت عملی
🔸 در عصر جدید، عصر تجدد و کثرت، عصر تکنولوژی و رسانه، عصر فردگرایی و منفعت جویی، آنچه جوامع را در برابر تغییرات نابهنجار اجتماعی و هرج و مرجهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بیمه میکند #هویت است. هویت زیرساخت قدرت و عزت فرد و جامعه و عنصر مهم اتصال_تمدنی است.
🔹 در جوامع گذشته چون این میزان از تفاوت و تمایز فکری و فرهنگی و مرزکشیهای جغرافیایی و سیاسی وجود نداشت و انسانها به وحدت نزدیکتر بودند مقوله هویت چندان برجسته نمیشد و به راحتی یک فرد از شرق به غرب مهاجرت میکرد و با کمترین دغدغهای در جامعه جدید سکنا میگزید و با اهل جامعه ارتباط برقرار میکرد. اما در زمانهی تجدد و صنعت، انسانها تمایز جوهری یافتهاند و در کثرت و تفاوت زیست میکنند و از وحدت حقیقی فرسنگها فاصله گرفتهاند.
🔸 #هویت شاکله وجودی و شخصیتی افراد در مناسبات اجتماعی است. براساس حکمت متعالیه چون انسان نوع متوسط است و براساس بینشها، تعلقات، روابط و کنشهای ناخوداگاه و یا خودآگاه به صورت جوهری ساخته میشود هویت هم به تدریج و در متن بینشها، تعلقات، روابط و کنشها ساخته میشود و در ادامه مسیر حیات تقویت و یا تضعیف میشود.
🔹یکی از اقسام هویت، هویتی است که در نسبت و رابطهی با زادگاه، وطن و جامعه و کشور شکل میگیرد که به آن #هویت_ملی گفته میشود.
🔸هویت ملی صرفا مقولهی عارضی، تبلیغی و رسانهای نیست بلکه امر وجودی و هستیشناسانه است که به ساخت شاکله و ذات انسان وابسته است. ریشه هویت ملی را در فهم انسان از جامعه و وطن و تعلقات و ارتباطات او با جامعه و ملت میبایست جستجو کرد. اگر کسی خود را جزء حقیقی یک کل (جامعه، ملت، کشور) دانست به نحوی که تاریخ گذشته را شناسنامه خود بداند و آینده خود را متعلق به کل تاریخ و جامعه و ملت خود تلقی تعریف کند، فرآیندهای موجود را امکانساز خود و محصولات خود را خروجی آن فرایندها و امکانها تلقی نماید او دارای هویت ملی است.
🔹هویت ملی محصول فرایندیِ مجموعهای از سازوکارهای درونی جامعه به عنوان یک "کلِ فرهنگی" است. محصولی که نه حاصل جمع جبری اجزا جامعه، بلکه رویش نیروی علّی جدید در آن کل است که به صورت ساختاری نرم به سلوک و کنش آحاد جامعه معنا، جهت و نظم میدهد.
🔸بنابراین هویت ملی، لایهی زیرین و واقعی همهی کنشهای بالفعل انسانی است. هر چقدر این لایه زیرین مستحکمتر و عمیقتر و عمومیتر باشد، سایر ساختارهای جامعه و کنشهای افراد فعالتر، پویاتر و سازندهتر خواهد بود.
🔹 براساس حکمت عملی و با توجه به توضیحات فوق روشن میشود که وطن، صرفا خاک و همچنین ملت فقط جمع جبری افراد در یک محیط جغرافیایی نیست، بلکه آنچه خاک را وطن و جمع افراد را ملت و جامعه میکند عنصر عقیده و ایمانِ تعلق آفرین، تعهدزا و مسئولیت آور است که ساخت حقیقی جامعه و روح وطن و ملت است و همهی ساختارهای حقوقی و صنعتی بر آن استوار است. بنابراین هویت ملی برآمده از توجه و تعلق به معانی و ساخت حقیقی جامعه و روح وحدتبخش و سازندهی ملت است.
🔸 هر آب و خاکی به اعتبار ساکنان آن و هر جامعه و ملتی به اعتبار ساخت حقیقی و فرهنگی مستقر در بیناذهنیت افراد آن از معنا و حقیقت ممتازی برخوردار است که آن را از سایر سرزمینها و جوامع مستقل و متمایز میکند و همین عنصر حقیقی است که سازنده هویت ملی برای آن جامعه است. بر این اساس در تحلیل هویت ملی میبایست به معانی مستقر در گذشته فرهنگی و عناصر وحدتبخش و تمایزبخش آن جامعه و ملت توجه کرد، البته معانی و عناصری که از دوام و پایایی و پویایی برخوردار بوده باشند و در لایههای زیرین فرهنگ و تطورات مختلف تاریخ حضور فعال بوده باشد.
🔹 به طور مثال هویت ملی جامعهی ایرانی را باید در معانی مستقر در میراث فرهنگی و تمدنی ایران جستجو کرد که سازندهی ساخت حقیقی ملت ایرانی و محور وحدت و همبستگی اجتماعیاند. سلمان فارسی و نوبختی، فارابی و ابن سینا، بیرونی و شیخ اشراق، خیام و عطار، سعدی و حافظ، سناعی و مولوی، کلینی و صدوق، مفید و طوسی، ملاصدرا و بروجردی، شیخ بهایی و میرعماد، لرزاده و فرشچیان، امیرکبیر و مدرس، مطهری و بهشتی، بهجت و طباطبایی، همت و باکری، کاظمی آشتیانی و فخریزاده، سلیمانی و همدانی و هزاران چهره دیگر هر کدام میراثداران عناصر وحدت بخش درونی و تمایز دهندهی بیرونی در فرهنگ و تمدن ایرانی هستند.
#حکمت_عملی
#وحدت
#کثرت
#حرکت_جوهری
#هویت_ملی
#منافع_عمومی
#اتصال_تمدنی
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/985
بسمه تعالی
📌اصول فلسفهی تاریخ متعالیه بر مبنای عقلانیت فطری (در مکتب امام خمینی)
✍سید مهدی موسوی
بخش دوم...
۱۳. زمانهی ما در ادامهی تحول جوهری انسان و تاریخ بشری، عصر تجدد و عقلانیت روشننگری است که در فلسفهی کانت و سه نقد او (نقد عقل محض، نقد عقل عملی و نقد قوه حکم) صورتی فلسفی به خود گرفته است و جمعی نوین از امر غیب و شهود (علم و اخلاق و معنویت) برای خروج از محدودیتها عرضه شد. دراین زمانه، علم تجربی وفناوری شاهدبازاری شده است و بر اریکهی قدرت نشسته است و معنویت وحیانی به خفا رفته است و معنویتهای اجتماعی درقالب ادبیات و سایر صنایع ظریف عرضه شده است که خیال متصل وزیباییشناسی انسان مدرن را سامان داده است.
۱۴. بواسطهی عمومی شدن دانش تجربی و گسترش ابزارهای زندگی و زیباییشناسی تجدد، هر چه بشر جلوتر آمده است از محدودیتها و ارتباطات فردی و جزئی او کاسته شده و بر ارتباطات جمعی و کلانتر او افزوده شده است: از قبیلهگرایی به مدینهگرایی و سپس ملیگرایی و جهانگرایی.
۱۵. زمانهای ما زمانهی جهانگرایی(خروج از محدودیتها) است. جهانگرایی دو مرحله داشته است: ۱. جهانگرایی مبتنی بر قدرت سخت دولتهای استعمارگر با کنترلگری سازمانهای بینالمللی، ۲. جهانگرایی برآمده از قدرت نرم و شبکهای فرهنگ و رسانه با مدیریت شرکتهای چندملیتی.
۱۶. آینده از آنِ اندیشه و زبان فطرت انسانی در عمومیترین چهرهی آن است. اندیشه و زبانی که بتواند جمع سالم میان غیب و شهود زمانهی ما برقرار سازد و معرفت تصویری و عقلانیت بدیعی را عرضه کند که از قدرت توصیف و تبیین بیشتری برخوردار باشد. این نیازمند فلسفهای متعالی است که امتداد اجتماعی و سیاسی داشته باشد.
۱۷. فلسفهی آشکارشدهی در انقلاب اسلامی و اندیشههای امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و شاگردان و شارحان اصیل او در ادامهی نهضت تکاملی انبیای الهی و اولیای معصومین و ظهور فطرت انسانی در تاریخ بشری، آغازی بر #عقلانیت_فطری، تعارف انسانی، نزدیکی ملتها و صورتی از تاریخ جدید بشری بر پایهی تعارف انسانی، تبادل فرهنگی و #اتصال_تمدنی است. محور این عقلانیت، باز تعریف انسان به عنوان #انسان_مسئول است. انسانی که در برابر خود، جامعه، شهر، تاریخ و نهایتا خدا مسئولیت دارد و به میزان #مسئولیتپذیری اجتماعی در نسبت با #مصالح_نوعی و #منافع_عمومی، خود را معرفی میکند و سایر انسانها را بازشناسی و تمجید میکند.
۱۸. محور این تفکر، پذیرش مسئولیت مبارزه با جهالت و آشکار کردن جنود عقل از طریق آگاهی بخشی و تنبه فطری و یقظهی بینالمللی برای بازگشت به فطرت توحیدی است که تعارف هویتها و تبادل فرهنگها و گسترش مسئولیت جهانی است.
۱۹. جنگ آینده جنگ شناختی میان جنود عقل و جنود جهل در بستر رسانههای جمعی در افقهای جهانی برای گشایش #انسداد_فکری و عبور از فروبستهای فرهنگی انسان معاصر است. اگر این افقِ نگاه و بنیاد متعالی اندیشه بر کنشگران اجتماعی و سیاسی (بخصوص حوزویان و دانشگاهیان) حاکم شود به طور قطع از تنبلی و گوشهنشینی به در میآیند و اختلافات کوچک و پیشپا افتاده را کنار میگذارند و در افق جهانی حضور فکری و مسئولانه خواهند داشت.
در حال تکمیل ...
#فلسفه_تاریخ
#عقلانیت_فطری
#انقلاب_اسلامی
#مکتب_امام_خمینی
#مسئولیت_اجتماعی
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌انسان ایرانی و دریافت متعالی از هستی
🔹همهی انسانها فطرتا حقیقتجو هستند و به دنبال کشف واقعیت و بخصوص واقعیت مطلق، و برقراری نسبتی با هستیاند تا به وجود خود تعیّن و تشخّص بدهند. بدین علت، سراسر زندگی انسانها مبتنی بر درکی از واقعیت مطلق و نسبتی با هستی معنا و صیرورت مییابد. هر درکی از هستی و نسبتی با واقع، نحوهای از زندگی را رقم میزند. چرا که هستی بینهایت است و واقعیت لایهمند. هر انسانی به قدر وجودی و اندازهی ادراکی خود با ظهوری از ظهورات واقعیت و تجلیّات هستی ارتباط برقرار میکند و تشبّه به هستی مییابد.
🔸 علوم انسانی در هر مقطعی از تاریخ و حیات انسانی، ظهور این درک از هستی و نحوهی زندگی در توصیف و تبیین پدیدههای انسانی در جهت رسیدن به آن درک پیشنی از هستی و بر قراری نسبت وجودی با آن است.
🔹انسان ایرانی در عقیهی تاریخی و فرهنگی خود، نسبتهایی را با واقعیت و هستی برقرار کرده است که به او تعیّن وجودی، هویت اجتماعی و اعتبار تاریخی بخشیده است که در سنت علمی و فرهنگی او تجلی یافته است. بدون شناخت عمیق این تعیّن وجودی و هویت اجتماعی و اعتبار تاریخی نمیتوان درک درستی از ایران و انسان ایرانی داشت.
🔸 هستی در فرهنگ و تمدن ایرانی به وصف #تعالی متّصف شده است و لحظه به لحظه در حال تجلی و ظهور است فلسفه و دانش در نسبت با واقعیت را #حکمت_متعالیه و #حکمت_الهیه و #حکمت_مشرقی خواندهاند که حقیقت هستی را #نور جاری و ساری در همهی لایههای واقعیت دانستهاند و جوهرهی علم را نیز به نور و انکشاف حقیقت تعریف کردهاند. در این تلقی، ظهور تام هستی مطلق بیش و پیش از آنکه طبیعت باشد انسان است. به تعبیر دیگر فقط #انسان است که میتواند تجّلی و ظهور تام نور هستی باشد و طبیعت را هم نورانی و معنادار کند. لذا در مرکزیت حکمت و معرفت انسان ایرانی، #انسان_کامل قرار دارد. انسانی که اتصال غیب و شهود و پیوند آسمان و زمین است. لذا بر خلاف فلسفهی غربی که انسانمداری در گرو «طبیعی شدن انسان» است در حکمت الهی مشرقی، این طبیعت است که جوهرهی انسانی مییابد و بستر تعالی هستی انسان میشود.
🔹نسبت انسان ایرانی با هستی متعالی را میتوان در میراث علمی و تمدنی ایران مطالعه و شهود کرد. حکمت و شعر، قانون و سیاست، آداب و رسوم هر کدام طریقی به شناخت هستی انسان ایرانی است چرا که هر کدام از این آثار رهآورد اتصال وجودی انسان با واقعیت و نسبت با هستی متعالی و نورانی است که از جهان نفسالامر ابتدا وارد جهان ذهنی متفکر ایرانی شده است و از طریق تعلیم و تربیت، تالیف و تدریس وارد جهان بیناذهنیت انسان ایرانی شده است و به علم و صنعت، فقه و سیاست، ادب و هنر، آداب و رسوم تبدیل شده است. اما در عین حال محدودیتهای موجود در این ظهورات را هم باید توجه کرد. محدودیتهای ناشی از موقف تاریخی و اجتماعی انسان که امکان ظهور برخی دیگر از لایههای واقعیت را فراهم نکرده است.
🔸خلاصه با هر اثری از آثار جاودانهی فرهنگ و تمدن ایران اسلامی همچون شاهنامه و گلستان و مثنوی و دیوان حافظ و همچنین با آثار فقهی و اصولی و فلسفی میتوان به پستوهای هستی انسان ایرانی و ظهوراتی از واقعیت تعینیافته راه یافت و لایهای از لایههای وجودی انسان ایرانی و روح تاریخی ایران را کشف و مطالعه کرد تا چراغ راه آیندهی ما باشد.
🔹انقلاب اسلامی ایران نیز امتداد این هستی انسانی و رهآورد تحول در تعیّن وجودی انسان ایرانی و برقراری نسبتی جدید با هستی متعالی پس از گسستی است که در اثر ارتباط با عالم تجدد ایجاد شده بود. تحول و تجددی که نه در ستیز و گسست با گذشتهی هویتی و تمدنی خویش، بلکه در اتصال و امتداد آن، به همراه تلاشی برای آشکارسازی ظرفیتهای نهفتهی ادراکی و گرایشی انسان ایرانی در مواجههی با واقعیت و هستی و درکی از نیازهای زمانه است. در این میان نقش محبّت به اهلبیت (علیهم السلام) برای ارتباط وجودی با هستی متعالی و جاری در فرهنگ و تاریخ ایران اسلامی بیبدیل است.در انقلاب اسلامی بیش از هر چیزی انسان ایرانی با تجربهی وجودی حضرات معصومین ارتباط برقرار کرد و تلاش کرده زیست جهان خود را به آنها نزدیک کند و تا با اقتدا به آنها، زمانهی خود را آنگونه که میطلبد بسازد.
🔸محور مهم این تشبّه و بازسازی هویت و تعیّن تاریخی خود، #مسئولیت_اجتماعی بود. مردم تحولخواسته و تشبهیافته، بیش از هر چیزی تلاش داشتند تا خود را #انسان_مسئول تعریف کنند.
🔹 یکی از مهمترین ویژگیهای مهم که در انسان ایرانی نیاز به تقویت دارد #مسئولیت_اجتماعی است. ارزشی که در سالهای آغازین انقلاب بسیار پر رنگ و اثر گذار بود اما به تدریج تضعیف شد و #منفعت_طلبی_شخصی پنهان و روتوشدار جایگزین آن شد.
✍ سید مهدی موسوی
#انسان_ایرانی
#هستی_متعالی
#نور
#تاریخ
#اتصال_تمدنی
#مکتب_امام_خمینی
#تحول_باطنی
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121
📌ما برای وصل کردن آمدیم
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلک تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
زانک دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست
بر ده ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو
گر بود پر خون شهید او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیترست
این خطا را صد صواب اولیترست
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم از غواص را پاچیله نیست
تو ز سرمستان قلاوزی مجو
جامهچاکان را چه فرمایی رفو
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
لعل را گر مهر نبود باک نیست
عشق در دریای غم غمناک نیست
#اتصال_تمدنی
#همبستگی
#انسان
●➼┅═❧═┅┅───┄
✅ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121