🔥 لیست برای داستان کوتاه خارجی
به پیشنهاد زهرا ملکثابت
مدیر گروه ادبی حرفه داستان
@zisabet
۱. برفهای کلیمانجارو/ ارنست همینگوی
۲. یک روز قشنگ بارانی/ اریک امانوئل اشمیت
۳. شام خانوادگی/ کازئو ایشی گورو
۴. دوئل و دوئلی دیگر/ خورخه لوئیس بورخس
۵. بوی خوش سیگار/ آلبا دسس پدس
۶. نزدیک لب آب/ کلر گیکان
فایل صوتی این داستانها و تحلیلهای من در کانال تلگرامی حرفهداستان موجود است.
لینک کانال تلگرامی " حرفه داستان " 👇🏼
https://t.me/herfeyedastan
هشتگ #تحلیل_داستان را فراموش نکنید🫰
به نام هستی بخش
تحلیل فنی داستان کوتاه داش اکل اثر صادق هدایت.
به نگارش: محمدرضا امیرخانی
@herfeyedastan
بی شک یکی از بهترین اثار داستانی در ادبیات ما داش اکل صادق هدایت است. این که صادق هدایت چگونه می اندیشید و در دیگر اثارش با چه منظری به جامعه اش می نگریسته است مبحث دیگری را می طلبد که این تحلیل فقط و فقط به داستان کوتاه داش اکل صادق هدایت می پردازد و لاغیر و تحلیل را در دستور کار خود قرار داده ایم امیدوارم مورد تاِیید و مقبول قبول اهل فن واقع شود.
و اما در بررسی داش اکل ابتدا خلاصه داستان را مرور می کنیم.
حاجی صمد موقع مرگ داش آکل" را قیم و وصی خود قرار می دهد. داش آکل با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن میگیرد. اگرچه داش اکل با دیدن مرجان، دختر حاجی صمد، به وی دل میبازد و عاشقش می شود. اما اظهار عشق به مرجان خلاف جوانمردیست. این رازیست که به هیچکس نمی گوید
هفت سال از مرگ حاجی می گذرد و دختر بزرگ می شود و داش اکل او را شوهر می دهد و تکلیف قیمی را از سر خود باز می کند . داش آکل به عنوان آخرین وظیفهی خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم میکند و او را به خانهی بخت میفرستد و در نزاعی که با کاکا رستم حریف خود می کند کاکا رستم قمه داش اکل را می رباید و با قمه داش اکل ؛ داش اکل را زخمی می کند. فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل میآید، او طوطیاش را به وی می سپارد و کمی بعد، میمیرد.
عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه میکند، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیدهای" میگوید: «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت..
در بررسی ساختاری داستان ما یک کارکتر محوری داریم به نام داش اکل و سه شخصیت دیگر داریم به نام های کاکا رستم که دشمن و رقیب داش اکل است و یک شخصیت به نام مرجان که پدید اورنده واکنش های عاطفی و روانی داش اکل است و طوطی که شخصیت همرازش هم می گوییم که به درد دل داش اکل گوش می دهد و در پایان این جمله را می گوید مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت....زیبایی داستان اینجاست که احاطه این حالات عاطفیست که بر حادثه پردازی برتری دارد و همه داستان در تثبیت مفهوم جوانمردیست و درو نمایه داستان با این جمله تعریف می شود.وفاداری به عهد و سنت موجب از خود گذشتگی و ایثار می شود.
در تحلیل ساختاری داش اکل باید بنویسیم داستان داش اکل استخوان بندی محکمی دارد. گره ها درست تعریف شده اند. اینکه داش اکل وارد این ماجرا شده است بر اساس وصیت حاجی صمد گره افکنی نخستین است. گره افکنی دوم مرجان است که حال داش اکل را دگرگون کرده است. کشمکش را همین مبارزه با درون داش اکل با خودش پدید می اید.بخش هایی از متن داستان داش اکل بخوبی از این کشمکش درونی می گوید.
...آن وقتی که با مرجان گونههای گلگونش در رختخواب آهسته نفس میکشید و گزارش روزانه از جلوی چشمش میگذشت، همانوقت بود که داش آکل حقیقی، داش آکل طبیعی با تمام احساسات و هوی و هوس، بدون رودربایستی از تو قشری که آداب و رسوم جامعه بهدور او بسته بود، از توی افکاری که از بچهگی بهاو تلقین شده بود، بیرون میآمد و آزادانه مرجان را تنگ در آغوش میکشید، تپش آهستهی قلب، لبهای آتشی و تن نرمش را حس میکرد و از روی گونههایش بوسه میزد، ولی هنگامیکه از خواب میپرید، بهخودش دشنام میداد، به زندگی نفرین میفرستاد و مانند دیوانهها در اتاق بهدور خودش میگشت، زیر لب با خودش حرف میزد و باقی روز را هم برای اینکه فکر عشق را در خودش بکشد به دوندگی و رسیدگی بهکارهای حاجی میگذرانید...
این کشمکش درونی نتیجه اش پدیداورنده بحران است. کارکتر محوری ما داش اکل چه می کند.؟شب و روز ندارد از ناراحتی و به فراموشی سپردن مصایبش عرق می خورد و یک طوطی می خرد و با طوطی در قفس رفته می نشیند و درد دل می کند بعد از بحران در منحنی های ما نقطه اوج را داریم که در این داستان نقطه اوج ما زمانیست که برای مرجان شوهر پیدا می شود.
در ساختار منحنی بعد از این مراحل که اوردن گره افکنی ها و کشمکش و بحران و اوج داستان به گره گشایی می رسیم. کاراکتر محوری ما اینجا می اید و عمل می کند حساب و کتاب حاجی صمد را به سه نفری که دنبال او هستند می دهد و از این هفت سال غم و غصه و عمل به وصیت رها می شود.
از اینجای قصه به سمت پایان می رویم داش اکل ما کم توان شده است دیگر مثل سابق نمی تئاند در جدال با کاکارستم پیروز بشود حالا بعد از این همه بحران و مسایل عاطفی و تحلیل رفتنش از نظر روحی در جدال با کاکارستم زخمی می شود و اتفاقا کاکارستم با قمه داش اکل داش اکل را زخمی میکند این گره گشایی نهاییست.زخمی می شود و در نهایت کشته می شود. و در حقیقت نفس خود را می کشد.
ادامه مطلب 👇👇
#تحلیل_داستان
💠 هشتگهای کاربردی حرفهداستان،
جهت سهولت مخاطبان گرامی
#متن_ویژه
#متن_تولدانه
#متن_مشق
#داستان_حجاب
#ادبیات_مقاومت
#سرزمین_نور
( داستان برگزیدگان جشنواره رهآورد راهیان سرزمین نور )
#داستان_یوسف (داستان برگزیدگان جشنواره ادبی یوسف )
#داستان_محرم ( سری اول و دوم)
#قالب_نامه
#نامه
#معرفی_نویسنده
#موفقیت_اعضا ( گروه حرفهداستان)
#داستان_کوتاه
#داستان_صوتی
#نامه_ازدواج
#جنبش_داستان_ضعیف
#نمونه_قلم
#نکته_آموزشی
#تحلیل_داستان ( داش آکل )
#متن_حرف_من
#مصاحبه
#هشتگ
🌹🌹🌹🌹🌹
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
💠 هشتگهای کاربردی حرفههنر،
جهت سهولت مخاطبان گرامی
#متن_ویژه
#متن_تولدانه
#متن_مشق
#داستان_حجاب
#ادبیات_مقاومت
#سرزمین_نور
#داستان_یوسف
#داستان_محرم ( سری اول و دوم)
#قالب_نامه
#داستان_کوتاه
#داستان_صوتی
#نامه_ازدواج
#نمونه_قلم
#نکته_آموزشی
#تحلیل_داستان ( داش آکل )
#متن_حرف_من
#مصاحبه
#کاریکلماتور
#مشق_بصری ( گرافیک)
.
به نام هستی بخش
تحلیل فنی داستان کوتاه داش اکل اثر صادق هدایت.
به نگارش: محمدرضا امیرخانی
بی شک یکی از بهترین اثار داستانی در ادبیات ما داش اکل صادق هدایت است. این که صادق هدایت چگونه می اندیشید و در دیگر اثارش با چه منظری به جامعه اش می نگریسته است مبحث دیگری را می طلبد که این تحلیل فقط و فقط به داستان کوتاه داش اکل صادق هدایت می پردازد و لاغیر و تحلیل را در دستور کار خود قرار داده ایم امیدوارم مورد تاِیید و مقبول قبول اهل فن واقع شود.
و اما در بررسی داش اکل ابتدا خلاصه داستان را مرور می کنیم.
حاجی صمد موقع مرگ داش آکل" را قیم و وصی خود قرار می دهد. داش آکل با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن میگیرد. اگرچه داش اکل با دیدن مرجان، دختر حاجی صمد، به وی دل میبازد و عاشقش می شود. اما اظهار عشق به مرجان خلاف جوانمردیست. این رازیست که به هیچکس نمی گوید
هفت سال از مرگ حاجی می گذرد و دختر بزرگ می شود و داش اکل او را شوهر می دهد و تکلیف قیمی را از سر خود باز می کند . داش آکل به عنوان آخرین وظیفهی خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم میکند و او را به خانهی بخت میفرستد و در نزاعی که با کاکا رستم حریف خود می کند کاکا رستم قمه داش اکل را می رباید و با قمه داش اکل ؛ داش اکل را زخمی می کند. فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل میآید، او طوطیاش را به وی می سپارد و کمی بعد، میمیرد.
عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه میکند، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیدهای" میگوید: «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت..
در بررسی ساختاری داستان ما یک کارکتر محوری داریم به نام داش اکل و سه شخصیت دیگر داریم به نام های کاکا رستم که دشمن و رقیب داش اکل است و یک شخصیت به نام مرجان که پدید اورنده واکنش های عاطفی و روانی داش اکل است و طوطی که شخصیت همرازش هم می گوییم که به درد دل داش اکل گوش می دهد و در پایان این جمله را می گوید مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت....زیبایی داستان اینجاست که احاطه این حالات عاطفیست که بر حادثه پردازی برتری دارد و همه داستان در تثبیت مفهوم جوانمردیست و درو نمایه داستان با این جمله تعریف می شود.وفاداری به عهد و سنت موجب از خود گذشتگی و ایثار می شود.
در تحلیل ساختاری داش اکل باید بنویسیم داستان داش اکل استخوان بندی محکمی دارد. گره ها درست تعریف شده اند. اینکه داش اکل وارد این ماجرا شده است بر اساس وصیت حاجی صمد گره افکنی نخستین است. گره افکنی دوم مرجان است که حال داش اکل را دگرگون کرده است. کشمکش را همین مبارزه با درون داش اکل با خودش پدید می اید.بخش هایی از متن داستان داش اکل بخوبی از این کشمکش درونی می گوید.
...آن وقتی که با مرجان گونههای گلگونش در رختخواب آهسته نفس میکشید و گزارش روزانه از جلوی چشمش میگذشت، همانوقت بود که داش آکل حقیقی، داش آکل طبیعی با تمام احساسات و هوی و هوس، بدون رودربایستی از تو قشری که آداب و رسوم جامعه بهدور او بسته بود، از توی افکاری که از بچهگی بهاو تلقین شده بود، بیرون میآمد و آزادانه مرجان را تنگ در آغوش میکشید، تپش آهستهی قلب، لبهای آتشی و تن نرمش را حس میکرد و از روی گونههایش بوسه میزد، ولی هنگامیکه از خواب میپرید، بهخودش دشنام میداد، به زندگی نفرین میفرستاد و مانند دیوانهها در اتاق بهدور خودش میگشت، زیر لب با خودش حرف میزد و باقی روز را هم برای اینکه فکر عشق را در خودش بکشد به دوندگی و رسیدگی بهکارهای حاجی میگذرانید...
این کشمکش درونی نتیجه اش پدیداورنده بحران است. کارکتر محوری ما داش اکل چه می کند.؟شب و روز ندارد از ناراحتی و به فراموشی سپردن مصایبش عرق می خورد و یک طوطی می خرد و با طوطی در قفس رفته می نشیند و درد دل می کند بعد از بحران در منحنی های ما نقطه اوج را داریم که در این داستان نقطه اوج ما زمانیست که برای مرجان شوهر پیدا می شود.
در ساختار منحنی بعد از این مراحل که اوردن گره افکنی ها و کشمکش و بحران و اوج داستان به گره گشایی می رسیم. کاراکتر محوری ما اینجا می اید و عمل می کند حساب و کتاب حاجی صمد را به سه نفری که دنبال او هستند می دهد و از این هفت سال غم و غصه و عمل به وصیت رها می شود.
از اینجای قصه به سمت پایان می رویم داش اکل ما کم توان شده است دیگر مثل سابق نمی تئاند در جدال با کاکارستم پیروز بشود حالا بعد از این همه بحران و مسایل عاطفی و تحلیل رفتنش از نظر روحی در جدال با کاکارستم زخمی می شود و اتفاقا کاکارستم با قمه داش اکل داش اکل را زخمی میکند این گره گشایی نهاییست.زخمی می شود و در نهایت کشته می شود. و در حقیقت نفس خود را می کشد.
ادامه مطلب 👇👇
#تحلیل_داستان
و در یک جمع بندی در رابطه با مضمون داش اکل باید بگوییم داش اکل از جوانمردی می گوید و وفای به عهد که قهرمان داستان ما لحظه به لحظه تا پایان و جان به جان افرین وانهادنش سرسختانه وفادار است.
چند نکته در رابطه با این داستان باید بگوییم یکی تاکیدی ما در تحلیل اوردیم و ان کشته شدن داش اکل با قمه خودش گویای اینمورد نمادین است که عمر داش اکل ها بسر رسیده است و کاکارستم ها حاکم می شوند به طوری که ما در تحلیل شخصیتی مثل داش اکل را دیگر شخصیت قراردادی می دانیم چرا که در تعریف شخصیت قراردادی تازه نبودن و امروزی نبودن انهاست که داش اکل دقیقا یک شخصیت قراردادیست چرا که امروز دیگر داش اکلی با این خصوصیات را ما نداریم.
یک نقدی که به داستان کوتاه داش اکل وارد نموده اند مساله بعد زمانی داستان است چرا که در هفت سال این داستان به وقوع می پیوندد و استناد انها به واژه شکار لحظه ای جان چیور نویسنده امریکایی است که می گوید داستان کوتاه به انات و لحظه های سرنوشت ساز و مهم بیشتر می پردازد و در پاسخ این نقد می گوییم داش اکل هم فارغ از مساله هفت سال تاکیدش بر لحظه ای بحرانی و سرنوشت ساز قهرمان داستان است که در متن اثر بخوبی نمود عینی می یابد.
در یک جمع بندی داش اکل هدایت از انجا که هم از لحاظ ساختاری اصول و قواعد داستان کوتاه را رعایت نموده و هم از لحاظ مضمون که تاکیدش بر جوانمردیست و به دلیل همین وفاداری جان خود را از دست می دهد و به نوعی ایثار می نماید متنی قابل تامل و شخصیت داش اکل به قول استاد جمال میر صادقی در کتاب جهان داستان ایران خواننده از سرنوشت دردناک او متاثر می شود و احترام خواننده را برمی انگیزد.
منبع: راهنمای داستان نویسی؛ جمال میرصادقی؛ انتشارات سخن؛ تهران؛ 1387
و من الله التوفیق
یزد: محمدرضا امیرخانی
6/2/95
#داش_آکل
#صادق_هدایت
#تحلیل_داستان
🔻🔻🔻🔻🔻
حرفهیهنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
🔵 جمعه این هفته داستان "آن پریزاد سبزپوش" یعنی داستان چهارم از کتابی به همین نام را نقد و تحلیل کردیم.
این داستان یکی از داستانهای خوب صمد طاهری است که در سال ۱۴۰۰ نوشته شده و با "کابوس" از کتاب "شکار شبانه" میتواند در مقام مقایسه قرار بگیرد.
صمد طاهری "کابوس" را در سال ۱۳۷۲ نوشته و باتوجه به #اصول_داستاننویسی، نمیتوان نام #داستان_کوتاه را به آن گذاشت.
هردو اثر در مورد سالهای قحطی است و یکنفر که در این سالها گم میشود...
🟢 از این مسئله نتیجه میگیریم که در نوشتن داستانِ هنری علاوه بر تجربه و ایده، باید به تکنیک و لوازم مناسب مجهز باشیم.
✍️ زهرا ملکثابت
@zisabet
.
#فعالیت_گروهی
#تحلیل_داستان
#صمد_طاهری
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
بخشی از نظرات در مورد داستان آب:
۱. در مورد مرز در دنیا یا مرز موردتفاهم داریم یا مرز مورد مناقشه پس مرز مبهم و مجهول نداریم.
داستان آب، روی یک عنصر مبهم پایهریزی شده. پس مناقشه یا صلح چه معنایی دارد وقتی چیزی برای دو طرف مبهم است؟!
پس احتمال جنگ در آن منطقه بالقوه بوده باتوجه به اینکه زمان جنگ بین دو کشور است.
به گفته خانم فقیهی:
اتفاقا ما نقشههای متفاوتی داریم
نقشه توپوگرافی داریم که خطوط ارتفاعی رو مشخص کرده. نقشه رودخانه و شبکه هیدروگرافی داریم و...
چیزی هم نیست که مربوط به الان باشد و زمان جنگ تحمیلی صدام هم بوده.
اتفاقا همین چيزهاست که محل نزاع بین کشورهاست و به نظرم خیلی هم دقیق است.
۲. در مورد بخش اسطورهای، ابتدا روی صلحطلبی ایران تاکید میشود وقتی حلقه نامزدی عراقی را با نان به آنها پس میدهند.
اما بعد چهره جنگطلبی از ایرانیها نشان داده میشود تا جائی که تسلیم شدن سرباز ایرانی بجای آنکه فداکاری قلمداد شود از موضعِ ضعف او و ناشی از بیشعوری برادرش است.
اسطوره برای بیان هویت ملی و تقویت آن است، نه برای تضعیف آن
در این مورد آقای دهنوی موافقاند که طبق جهانبینی داستان، انگار ما عامل جنگ هستیم امّا آیا معتقدین به این نظریه یک مورد از تاریخ معاصر میتوانند مثال بزنند؟
۳. در بخش دینی همانطور که خانم پرورشزاده و خانم فقیهی اشاره کردند، تشنگی و بستن آب تداعی حادثه کربلا را میکند.
همچنین در متن ارجاع میدهم با جمله "از قمقمههایی که به خودش آویزان کرده بود معلوم بود که سقاست" صحنهی آب آوردن حضرت عباس را به یاد میآورد.
اما جائی از داستان نوشته که "آب صاف و گوارا حقمان بود" و در جای دیگر نوشته که" آنجا حق شلیک کردن نداشتیم"
لکه ننگ داستان هم نه برپایه دین بلکه بر پایه احساسات غیرعقلانی است که پیشتر گفتیم که بر اساس عنصر مجهول و مبهم بناشده همانطور که خرافات اینگونهاند.
همه ما تاریخ کربلا را مطالعه کردهایم. حضرت اباعبدالله و حضرت عباس تسلیم نشدند و تا لحظه آخر مبارزه کردند.
از منظر اسلام حقمان بود یا حقشان بود باید بر اساس قرآن و سنت باشد نه اینکه ما آدمها قانون نانوشته و پر از ابهام بگذاریم.
۴. به گفتهی آقای دهنوی از لحاظ پیرنگ هم این داستان ایراد دارد زیرا بچهی آموزش ندیده و اسلحه به دست نگرفته، چطور اینقدر دقیق شلیک کرده که یک عراقی را در ضرب اول کشته؟!
البته برای ایرج هیچ انگیزهای در داستان نمیبینیم که یک روز تنفگ بردارد و شلیک کند. پس بازهم ضعف در پیرنگ است.
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
به گفتهی آقای دهنوی از زاویه دید اول شخص جمع در این داستان استفاده شده که معمولا در داستانهای سیاسی و انتقادی استفاده میشود.
به گفتهی خانم فقیهی این داستان، دید جدیدی به ما داد و مطالبی جدیدی یادگرفتیم.
من هم مجدد به مطالب دکتر علی عباسی رجوع کردم و مروری شد و خلاصهاش در کانال هست.
✍️ زهرا ملکثابت
#تحلیل_داستان
🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفهی هنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
یکشنبه
۱۲/ مرداد/ ۱۴۰۴
طبق همخوانی، دومین داستان از کتاب نگهبان تاریکی را مطالعه و نقد کردیم.
نظرات موافق برخی از اساتید را هم از گوگل خواندیم
من نقدهای جدّی به موافقان و طرفداران این اثر دارم.
آنها که میگویند داستان مجید قیصری با متن بزرگ پیش از خودش یا به عبارتی به کهنالگوها ارجاع داده میشود، دقیقا اشاره نکردهاند کدام متن،
فارغ از اینکه اشاره نکردهاند کدام کهنالگو،
به این هم اشارهای نداشتند که همه شخصیتهای داستان "یکی خوابیده زیر درخت کنار" خنثی یا خاکستری هستند
درصورتی که در کهنالگوها، نبرد بین نیروهای خیر و شر است.
اگرچه قدردانی و احترام به پیشکسوتان ادبیات یک حرفی است ولی حدّ و حدودی دارد.
پیشکسوتی نباید منجر به پدرسالاری شود.
✍️ زهرا ملکثابت
#یادداشت #همخوانی
#تحلیل_داستان
📗✍️
نقد و تحلیل مختصری بر داستان
"نگهبان تاریکی" از مجموعه داستان نگهبان تاریکی نوشته مجید قیصری
از نظر زمینه تاریخی پس از پایان جنگ ایران و عراق و باز شدن مجدد مرزهاست
یک ایرانی که برای زیارت به عراق رفته اما هنوز از سربازان عراقی بغض و کینه دارد
در این داستان، بغض و کینه از طرف سرباز ایرانی است که حتّی مثل هموطنانش نمیتواند به زیارت عتبات شوق داشته باشد
امّا در نهایت سعی میکند با سرباز عراقی راه ارتباطی ایجاد کند
راه ارتباطی از طریق سیگار که میتواند نماد باشد
سیگار در فیلمهای هالیوودی نماد دنیای پیچیده و مرموز افراد است
شاید مجید قیصری خواسته دنیای بعد از جنگ ایران و عراق که با ورود آمریکاییها به عراق پیچیدهتر شد را تصویر کند
دو برادر کشته که در برابر خطر بزرگتری قرارگرفتند و تلاش کردند با کینههای گذشته کنار بیایند.
اگر به جهانبینی نویسنده رجوع کنیم باتوجه به داستانهای قبلی متوجه میشیم که طرفدار صلح یا به عبارتی ضدجنگ هست
به صورت خاص در این داستان، راوی اشاره کرده برای لذت بردن از زیارت عتبات بدون یادآوری مسائل تلخ جنگ میخواهد از کینه دور شود.
✍️ زهرا ملکثابت
#همخوانی #تحلیل_داستان
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط با لینک کانال حرفهی هنر
کپی ممنوع است ⚠️
https://eitaa.com/herfeyehonar