eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
476 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
144 ویدیو
91 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet
مشاهده در ایتا
دانلود
نام داستان: جواب منفی نویسنده: زهرا ملک‌ثابت سلام به تویی که می‌خواستی من را از لا به لای واژگانم و از پشت دستخطم کشف کنی. نامه‌ات را خواندم. هر دو خط یکبار نوشته بودی به قول مامانم... سلام گرم من را به مادرت برسان. می‌دانم که می‌خواهی بسنجی: _ آیا میشود یا نمیشود که با او ازدواج کنم_ شاید زود باشد که همین ابتدای نامه نااُمیدت کنم. ولی بگذار نه را با صدای بلند و تُن حجیم بنویسم: نه! ولی ای کاش که من همه بودم و با همه دهان‌ها می‌گفتم: نه! متاسفانه یا خوشبختانه دلیلش برای خودم هم واضح نیست. آن مقدارش که واضح است جامعه‌پسند نیست که شاید به پاشنه کفش جامعه هم نباشد. ولی با وجود همه این‌ها: نه! مثل معامله‌گرها و دلال‌ها به طمع این نباش که نه را بدل به بله کنی. تو اگر عاشق بودی، این طور نبودی. نمی‌دانم چطور بودی. شاید اگر آن طور بودی جوابم را با صدای نرم و طنین ملایم می‌نوشتم: نه! گور به گور شده، این همه سال نیامدی، حالا که جفت‌مان دم مرگیم عاشق شویم و خبر مرگمان ازدواج کنیم؟! در این سن و سال باید پایمان را به طرف قبله دراز کنیم و به فکر کفن و قبرمان باشیم، نه اینکه نامه بنویسیم و همدیگر را کشف کنیم. بازهم بسنج و بِبیز و بگو: نه! من که زودتر گفتم: نه! برو و متفکر شو! به قول مامانم: "گربه را باید دم حجله کشت" ✅️✅️✅️✅️✅️ این داستان برای چالش حرفه‌داستان نوشته‌شده. کپی جایز نیست. @herfeyedastan ✅️✅️✅️✅️✅️✅️
توضیحات مهم چالش ادبی 1️⃣ اگر در قالب نامه نباشد در کانال قرار نمی‌گیرد. قبلاً به صورت مفصل در مورد در نویسندگی صحبت کردیم. 2️⃣ الهام گرفتن در ادبیات جایز است ولی تقلید صرف جالب نیست. اگر نویسندگانی گمان دارند در مورد اثرشان تقلیدی در چالش صورت گرفته، خودشان این مسئله را باهم حل کنند. البته من بدون اجازه شماره کسی را به دیگری نمی‌دهم. 3️⃣ حرفه‌داستان، کیفیت مخاطب برایش اولویت دارد و تعداد مخاطب مهم نیست. پس وقتی می‌گوییم استراحت نویسندگان لازم است یا مدتی فعالیت کمتر است به خاطر این است که کیفیت کار پائین نیاید. و البته مشخص شود. مدیر گروه حرفه‌داستان @zisabet
نویسنده: عاطفه قاسمی دلبر بی همتای من! دراین روزهاکه طاقتم از دوریت طاق می شود ودلم هرلحظه تمنامی کند بودنت را،برایت کاغذهارا پرمی کنم از عاشقانه هایم؛چراکه تو تمام آنچه هستی که دیروزبه دنبالش بودم وبرای امروزو فردابه آن احتیاج دارم. همسرمهربانم،اگربه اجبارباید مدتی دور ازهم روزگار بگذرانیم می خواهم بدانی که تک تک این لحظات با یاد تو می گذرد.اگر خسته ودرمانده شَوَم ودلتنگی وبغض مرا درگوشه ای از زندگی گیر بیندازند،فکربه تو آنچنان قلبم را لبریز از شور وشوق می کند که نا امیدی و غم رابرخودحرام می کنم. روزی که تورادیدم دائم ازخود می پرسیدم آیا من قبل از او واقعا زنده بودم وزندگی داشته ام؟چرا که من با دیدن تو متولد شدم وزندگی باتو برایم آغاز گشت.به قول نزارقبانی: "تولد من تویی و پیش از تو به یاد نمی آوردم که وجود داشته باشم." آری ای همه ی هست ونیست من،همیشه برایت از عشق سخن می گویم چراکه با تو عشق را شناختم وباتو به این عشق خاتمه خواهم داد. ازطرف سپیده.چهاردهم آذر ۱۴۰۰.نیمه شبی بارانی لبریزاز یادتو. ✅️✅️✅️✅️✅️ این متن برای چالش حرفه‌داستان نوشته شده. کپی و تقلید جایز نیست. @herfeyedastan ✅️✅️✅️✅️✅️
چالش ادبی موضوعات انتخاب‌شده با گروه بانوان حرفه‌داستان: ✅️ آسیب عشق‌های مجازی ✅️ زندگی مشترک عاشقانه ✅️ بالارفتن سن ازدواج ✅️ ازدواج آسان 📩📨 بنا داریم در نوشتن داستان‌هایمان را امتحان کنیم و خودمان را محک بزنیم. ارسال آثار به این آیدی @zisabet ✅️✅️✅️✅️ گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
توضیحات برای چالش برای این چالش چهار موضوع در گروه ادبی حرفه‌داستان انتخاب شده و قالب هم نامه تعیین شده. اگر کسی می‌خواهد راجع به این چهار موضوع و در خارج از قالب نامه بنویسید، مانعی نیست. ولی این آثار را در کانال حرفه داستان قرار ندادیم و نمی‌‌دهیم. اگر کسی بخواهد در قالب نامه بنویسید ولی خارج از آن چهار موضوع باشد، بازهم مانعی نیست. ولی این آثار را در کانال حرفه‌داستان قرار ندادیم و نمی‌دهیم. موفق باشید مدیر گروه ادبی حرفه‌داستان @zisabet 🌹🌹🌹🌹🌹 اینجا حرفه‌داستان است @herfeyedastan
نویسنده: طاهره علم‌چی میبدی عزیز دلم، مرد زندگی من، دوری از تو روحم را سخت آزرده کرده.چند روزاست غذا از گلویم پایین نمی‌رود. تو که می‌دانستی من چقدر به تو و بودنت وابسته‌ام. دیروز مادرت به اینجا آمد.گویی عطر تو را با خود آورده بود. چنان در آغوشش کشیدم و او را بوسیدم که با خنده گفت:«بوی گل را از که جویی از گلاب؟» عزیز رزمنده ی من,کاش میشد من را هم با خود به سوریه ببری.قلب کوچک من توان فراق تو را ندارد. روزها را یک به یک می‌شمارم تا زمان وصال برسد. گاهی با خودم می‌گویم:«نکند هر روز شمارش می‌کنم، روزها کم شود.» یاد پول‌های عیدی زمان کودکی‌ام می‌افتم که بی بی به من می‌گفت:«نشمر دختر جان, کم میشه.» مادرت از من خواسته تا برایت از دلتنگی ننویسم و آرامشت را به هم نزنم؛اما دل بهانه گیرمن این نصیحت‌ها به گوشش نمی‌رود و چون کودکی بهانه‌ات را می‌گیرد. صدایم می‌زنند.به رسم هرسال برای نذری پزون عید غدیر به خانه ی عمه می رویم.چقدرجایت خالیست.باز هم برایت نامه می‌نویسم.به رسم قدیم،ملالی نیست جز دوری شما باقی بقایت جانم فدایت بوس پیوست می شود. ✅️✅️✅️✅️✅️✅️ این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته‌شده کپی و تقلید جایز نیست @herfeyedastan ✅️✅️✅️✅️✅️✅️
ما داستان‌نویس هستیم و اینجا حرفه‌داستان است. آنچه که در مورد چالش ادبی مورد نظر است یک نامه داستانی یا روایی است، نه یک نامه معمولی تفاوت نامه روایی با نامه معمولی چیست؟ در حرفه‌داستان بخوانید @herfeyedastan 📬📬📬📬📬📬
نویسنده: ملیحه جوریزی بسمه تعالی عزیز مهربانم سلام 🤚 به رسم قدیم برایت نامه می نویسم، باشد که به یادگار بماند ابتدا  اگر حال  بچه ها را بپرسی خدارو شکر در سلامتی کامل هستند و هم چنان مشغول بازی‌گوشی، اما هر روز بهانه ی تو را می گیرند. پدر و مادرت هم خدا رو شکر خوبند ومدام احوال تو را از من می گیرند. و اما اگر می‌خواهی  از حال این عاشق دلباخته  جویا شوی، باید بگویم، خوبم و ملالی ندارم به جز دوری تو که امیدوارم به همین زودی دیدارت میّسر شود. اما نه این دروغ بزرگی بود که قدیم، در نامه هایمان می نوشتیم . من خوب نیستم. من پر از رنج وملالم. من بدون تو هیچم. این بیست روز از نبودنت، برای منی که  دل سپرده ی توام ، بیست سال گذشت. نبودنت یعنی درد، نبودنت یعنی آغوش بازِ غصّه ها.🌼 نبودنت یعنی نداشتن  هزاران هزار لحظه های زیبا🌼 چه قدر خوب بود اگرمثل قدیم هنوز هم  برای گفتن حرفهای دلمان، نامه نگاری می کردیم. نه مثل امروز، این  پیامک دادن ها و چت کردنهای بی روح. بوی خوش کاغذ های تا خورده ی دورن پاکت و نوشتن های زیبا، با جوهر های عطری و دلهره ی پیدا نکردنِ آدرس وچشم انتظاری ها تا رسیدن پیام از سمت عاشق به معشوق،خود بیانگر خیلی از چیزها بودند، که امروز آنها را نداریم. چون خیلی از حرفهاست که نمی توان با زبان گفت وفقط باید نوشت ونوشت. وقتی چشمانت کلمات حک شده بر روی کاغذ را می‌دید، انگار با تمام وجودت عجین می‌شد و ملکه‌ی ذهنت می‌گردید. وبا تمام وجود می فهمیدی که چقدر دوستت دارد. البته عزیزم  این رسم، رسمی الهی‌ است. چون هزاران بار از زبان خدا بیامرز مادربزرگم_ سادات_ شنیدم که می گفت : ننه جون آرزوهات رو بنویس. یادت باشه آیات قرآن هم کلام خداست. و بدان فرشته ها هر شب از آسمان به زمین میایند تا آرزوهایت را با خودشان به آسمان ببرند. پس من هم امشب هم دوش قلم میشوم و آرزوهام را مینویسم و در قلبم با صدای بلند صدایت میکنم ومی گویم  :خیلی دوست دارم ونمی خواهم دیگر ازتو دور باشم، آتش عشقت در قلبم مثل روزهای اول ازدواجمان هنوز شعله ور است وحتی بیشتر زبانه می کشد که  دوری ات برای لحظه ای مرا  می‌سوزاند پس زودتر از سفر برگرد  و بدان  لباس مهرت را تا قیامت بر تن دارم عاشق دلسوخته و دلداده ‌ات ملیحه  ❤️❤️❤️❤️ پی‌نوشت: این قلبها هم من وتو وبچه ها مون هستیم  ✅️✅️✅️✅️✅️ این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته‌شده. کپی و تقلید جایز نیست. @herfeyedastan ✅️✅️✅️✅️✅️
چالش ادبی موضوعات انتخاب‌شده با گروه بانوان حرفه‌داستان: ✅️ آسیب عشق‌های مجازی ✅️ زندگی مشترک عاشقانه ✅️ بالارفتن سن ازدواج ✅️ ازدواج آسان 📩📨 بنا داریم در نوشتن داستان‌هایمان را امتحان کنیم و خودمان را محک بزنیم. ارسال آثار به این آیدی @zisabet ✅️✅️✅️✅️ گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
ما داستان‌نویس هستیم و اینجا حرفه‌داستان است. آنچه که در مورد چالش ادبی مورد نظر است یک نامه داستانی یا روایی است، نه یک نامه معمولی تفاوت نامه روایی با نامه معمولی چیست؟ در حرفه‌داستان بخوانید @herfeyedastan 📬📬📬📬📬📬
سلام، امروز آخرین مهلت ارسال برای چالش ادبی است. @zisabet
نویسنده: معصومه جعفری مرد بی احساس من! مانده ام نامه ای را که برایت می نویسم چگونه شروع کنم؟! اما حکم قانون در شناسنامه ی مهر خورده من را به چالش می کشد. همسرم! آرزو داشتم این نام در قلبم مهر خورده بود و تا لحظه مرگم برایت عاشقانه های جا مانده ام را می گفتم و احساسات زنانه ام را نثارت می کردم، چه کنم؟ نمی دانم نامه ای را که می نویسم به دستت می رسد یا نه؟ اما این را خوب می دانم که اگر به دستت برسد هم مثل تمام حرف های گفته شده ام طفیلی ارزش نخواهی گذاشت. پس می نویسم تا کاغذ گواه دردهای قلب رنجورم باشد. اکنون که این نامه را می نویسم، خورشید وسط آسمان پرتو افشانی میکند و در متن آبی آسمان خوش می درخشد اما دل بی قرار من هم چنان نا آرام است. گفته بودم که یک دختر با هزاران امید و آرزو پا به خانه ی شاهزاده ی رویاهایش می گذارد اما تو چون یخ، سرد و بی احساس بودی. یادت هست؟ چگونه عاشقانه های قلبم را برایت می گفتم و تو با جمله ی 《خانم این حرف ها برای فیلم ها و داستان هاست.》 آب پاکی را می ریختی به تمام احساسات نگفته ام. اگر تو یادت نیست، اشک هایم گواه این سر شکستگی هستند. می دانی؟ من زخم خورده ی زمانه ی خویشم. در جامعه و فرهنگی بزرگ شده ام که می گفتند:《دختر با لباس سفید به خانه ی بخت می رود و با کفن از آن خانه بیرون می آید.》 کاش همان زمان که سوز احساس سرد را در چشم هایت دیدم این لباس سفید را به تنم کفن می کردم و پا به خانه هزار غم و اندوهت نمی گذاشتم. مرد من! من قربانی این فرهنگ غلط گذشته ام، با دو فرزند و عشقی سر کوب شده و احساساتی سرشار ولی بی پاسخ. همسرم می دانی؟ قبل از ادواج با تو متدینترین دختر روزگارم بودم. اما اسلام را برایم افراط آمیز ترجمه کردی. مادرت را در همه حال به من ترجیح دادی. همیشه آیه و حدیث می آوردی که باید تحت امر مادر باشی، حالا هم که مادرت به رحمت خدا رفته، بزرگترین افتخارت این است که می گویی:《 خدا رو شکر تو از دستم ناراحت شدی اما مادرم از من راضی رفت.》 حال! من مانده ام و یک قلب رنجور از هر چه آیه و حدیث. دوست داشتم در این نامه برایت عاشقانه های سالیان قبل را که به غم باد تبدیل شده، می نوشتم اما هر چه گشتم چیزی نبود جز خشم و حسرت. ✅️✅️✅️✅️✅️✅️ این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته شده کپی و تقلید جایز نیست @herfeyedastan ✅️✅️✅️✅️✅️✅️
پایان مهلت ارسال داستان به چالش 🌹 اینجا حرفه داستان است @herfeyedastan
💠 هشتگ‌های کاربردی حرفه‌داستان، جهت سهولت مخاطبان گرامی ( داستان برگزیدگان جشنواره ره‌آورد راهیان سرزمین نور ) (داستان برگزیدگان جشنواره ادبی یوسف ) ( سری اول و دوم) ( گروه حرفه‌داستان) ( داش آکل ) 🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan