eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
479 دنبال‌کننده
2هزار عکس
157 ویدیو
97 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet زهرا ملک‌ثابت نویسنده داستان و ادبیات دراماتیک کتاب‌ها: قهوه یزدی دعوت‌نامه ویژه فیلم کوتاه: کاغذ، باد، بازی دبیر استانی جشنواره‌های هنری مدرسه عاشق هنر
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴 بند نافم را هنوز نبریده‌اند که از بند این دنیا رها می‌شوم. رهاتر از پَر! پَرپَرزنان برمی‌گردم به سمت خدا. عجب سفر کوتاه و آسانی! 🖋 زهرا ملک‌ثابت 🏴🏴 ‎ | @herfeyedastan
داستانکهای فلسطین.pdf
2.43M
🇵🇸 مجموعه داستانک‌های فلسطین 🖋نویسنده: زهرا ملک‌ثابت کانال حرفه‌داستان @herfeyedastan ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ کانال آرشیو داستان و کتاب @herfeyedastangroup 📘📙📗📔📕📓 انتشار با لینک کانال آزاد است ✅️
مجموعه داستانک فلسطین حرفه‌داستان.pdf
3.03M
🕊 گروه ادبی حرفه‌داستان تقدیم می‌کند: مجموعه داستانک‌ فلسطین (۱۹ داستانک در ژانرها و سبک‌های گوناگون) 🖋جمعی از نویسندگان کانال حرفه‌داستان @herfeyedastan ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ کانال آرشیو داستان و کتاب @herfeyedastangroup 📘📙📗📔📕📓 انتشار با لینک کانال آزاد است ✅️
داستان "غولِ دندان زرد" ✍️ زهرا ملک‌ثابت @herfeyedastan یک غول از پشت کوه به اینجا آمده. چون از اینجا خوشش می‌آید، می‌خواهد همینجا بماند. غول فقط یک چشم دارد. چشم غول روی صورتش نیست، بالای سرش است. گوش‌های غول مثل گوش‌های موش است. ناخن‌های تیز و بلندی هم دارد. او شب‌ها مسواک نمی‌زد، پس همیشه دندان‌هایش زرد است. به نظرم چون غول خیلی گنده است و اینجا برایش تنگ است، عصبانی شده. ولی نمی‌دانم چرا برنمی‌گردد به همان جایی که بوده؟ مامان می‌گوید: "حتی حالا که غول خیلی عصبانی است، دلیل نمی‌شود که شما بچه‌ها مسواک نزنید" مسواک زدن بدون آب سخت است. غول بیشتر آب‌های ما را خورده و فقط کمی آب باقی‌ مانده. دوستم می‌گوید : "خوراک غول، بچه‌هاست" خانه دوستم خراب شده. او و خانواده‌اش در خانه ما زندگی می‌کنند. از گوش‌های غول آتش بیرون آمده و روی سقف خانه آنها ریخته است. سقف روی پای پدر دوستم اُفتاده و پایش شکسته است. پدر دوستم می‌گوید: "اگر پایم سالم بود، شاخ‌های غول را می‌شکستم" پدرم یک شلوار گرمکن خاکستری دارد. کنار شلوارش سه خط دارد. هرموقع که می‌خواهد به جنگ غول برود شلوار سه‌خطی‌اش را می‌پوشد. صبح امروز چندبار با ما خداحافظی کرد و با همان شلوار از خانه بیرون رفت. مادرم دستهایش را رو به آسمان گرفت. او آیه‌هایی از قرآن خواند تا خدا به پدرم کمک کند. من و دوستم شمشیرهای چوبی از چوب کمدهای شکسته خانه ‌آن‌ها ساخته‌ایم. غول باید بداند که از او نمی‌ترسیم. مادر دوستم به ما می‌گوید: "مبارزان بزرگ" او روی سر ما دستمال‌های راه‌راهی می‌بندد که نشانه مبارزان بزرگ است. پدر دوستم ما را تشویق می‌کند و می‌گوید: "احمد، فوءاد، شما می‌دانید نقش‌های روی دستمال نشانه چیست؟" من می‌گویم: "به نظرم این‌ها شبیه برگ زیتون است" احمد می‌گوید: "من می‌گویم مثل تور ماهیگیری است" پدر احمد می‌گوید: "آفرین بچه‌ها، این‌ها یعنی اینکه ما پیروز می‌شویم و غول را شکست می‌دهیم. او باید از اینجا برود." هوا که تاریک می‌شود غول هم از خواب بیدار می‌شود. او با صدای خیلی بلند، داد و فریاد می‌کند تا ما را بترساند. من و احمد شمشیرهایمان را تیزتر می‌کنیم و محکم‌تر مسواک می‌زنیم. به نظر ما صدای غول خیلی بد است. اما خودش فکر می‌کند که صدایش خوب است. ما از غول نمی‌ترسیم. پایان ✍️ زهرا ملک‌ثابت کپی بدون ذکر نام نویسنده و لینک کانال حرفه‌داستان حرام است ❌️ @herfeyedastan 🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔻نَماداستان هنرمند و نویسنده: زهرا ملک‌ثابت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هما ایرانپور 🌹 شایسته تقدیر داستانک‌نویسی آزادی قدس جشنواره بانوی فرهنگ 🌹🌹🌹🌹🌹 @herfeyedastan
اوایل که اومده‌بودیم به یزد، جمعیتِ خیلی کمِ مردم در روز قدس و ۲۲بهمن برام عجیب بود. هیچ‌کس بادکنک نمی‌فروخت. زن‌ها و مردها جدا بودند و من باید بین پدر و مادرم انتخاب می‌کردم. مردها جلوی صف و زن‌‌ها پشت سر مردها می‌‌رفتند. به‌ندرت پرچم و پوستری پخش می‌شد. فضا، کاملاً متفاوت با تهران بود. یکبار بالگردی از بالای سر ما رد شد و چندتا پوسترِ کاهی به شکل گل ریخت پائین. اینقدر این کاغذها نازک بود که به دستم نرسیده چندجاش پاره شده‌بود. یکسال تصمیم گرفتم خودم روی مقوا نقاشی بکشم برای فلسطین تا روز قدس دستِ خالی نباشم. رفتیم راهپیمایی. توی راه یک ازم پرسید: _ اینو خودت کشیدی؟ خوشحال از اینکه در راهپیمایی یکی بهم توجه کرده گفتم: _ آره کلی تشویقم کرد و گفت: _آفرین مبارز کوچولو! تازگیها راهپیمایی خانوادگی در رایج شده. جمعیت بیشترشده و تعداد بچه اینقدر زیاده که فکر کنم در آمار جزو بالاترین‌‌ها باشیم. حالا دسترسی به پوستر و پرچم هم خیلی راحت‌تر شده ولی چیزی خود آدم با ذوق و هنرش درست، روح را جلا میده 😇 قبول دارید؟ ✍️زهرا ملک‌ثابت https://eitaa.com/herfeyehonar
💥 ✍️ و این چنین حکایت رَوَد در این شب که فرشتگان‌ به صف فُروآیند چنانکه در غزوه بدر از آسمان فروآمدند و عده‌ای را به وحشت و عده‌ای را به حیرت انداختند از هیبت! هرآینه فرشتگان به موسم باران بهاری، در قُوّه نازل شوند و عده‌ای را به شعف فروبرند. هرآینه قدسِ شریف به‌نهایت تقدیس رسد، ان‌شاالله تعالی! نویسنده: زهرا ملک‌ثابت 🔻🔻🔻🔻🔻 ⚠️کپی ممنوع است ⭕️ فوروارد فقط بالینک کانال حرفه‌هنر جایز است https://eitaa.com/herfeyehonar
🖼 دارد نوید یک بهار این روزگاران طوفان‌الاحراری که با‌ گل‌ها رفیق است ایده و اجرا: زهرا ملک‌ثابت شاعر: طاهره ابراهیم‌نژاد آکردی لی اوت: حمید موسی‌رضایی 🔻🔻🔻🔻 کانال حرفه‌هنر https://eitaa.com/herfeyehonar
" لبخند می‌زنیم، لبخند آزادی زیباست!" ایده و اجرا: زهرا ملک‌ثابت متن: علیرضا روشنا کاری از گروه حرفه‌هنر 🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 🔻🔻🔻🔻 کانال حرفه‌هنر https://eitaa.com/herfeyehonar