🏴#سلام_مولایمن🤚
▪️وارث خون خدا و پسر خون خدا
به خدا خون خدا منتظر توست بیا...
▪️صبح هم منتظر صبح ظهور تو بُوَد
روز ما و شب ما منتظر توست بیا...
▪️بر سر گنبد زرین حسین بن علی
پرچم کرب و بلا منتظر توست بیا...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام دوستان🤚
صبحتون بخیر
روزتون متبرگ به نگاه خدا
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا اومدی ...
حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی؟!😭😭
#بابایےترین_دختر_عالم❤️
به قول معروف میگن: دست های کوچیکی داره ولی گره های خیلی ها رو باز کرده😭
متوسل بشیم امروز به بانو رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه 🥀
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🍃🌸
#تلنگر
🚇تو مترو یا اتوبوس نشستے روے صندلے ...👇
🧕👱🏻♂یه خانم یا آقایے میاد روبه روے شما مے ایسته، شما بلند میشے و جاتو میدے بهش😊
🌸از این ڪار میتونے اهدافِ مختلفے داشته باشے. حالا یا مبارزه با هوای_نفس 👊یا خدمت به خلقُالله☺️و خادمے عبادالله😉
🍀خانم یا آقایے ڪه جاتو دادے بهش
از این لطفِ شما احساس شرمندگے میڪنن.😔
شرمنده میشن وقتے میبینن شما ایستادے و اون جاے شما نشسته. خودشو به شما مدیون میدونه و هے تشڪر میڪنه 🥰
❌ #رفقا_حواسمون_هست? 🤨
خیییلے وقته #شهدا جاشونو دادن ڪه ما بشینیم😞
نههه . . .
راستے جاشونو ندادن ما بشینیم !!!‼
جونشونو دادن تا ما بایستیم 😔💐
🤔اونوقت ما چیڪار میڪنیم؟
مگه خدا نگفته
🌟«ولا تحسبن الذین قتلوا فے سبیل الله امواتا بل أَحْيَاءٌ»🌟
☝️یعنے: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مُرده مپندار بلكه زنده اند.🌍
#ببخشید_ای_شهید 😔
ڪه بجاے راهت
«من راحتے را انتخاب ڪردم»😣
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
انجیرخشک چه فوایدی داره؟
#پیام_سلامت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
(خاطراتی ازشهید رضا پناهی) ایشون یه شب مهمون داشتند بعد مادرشون بهشون میگه برو سبزی بخر، رضا میره سبزی میخره و برمیگرده مادرشون میگه سبزیها خوب نیست رضا
میگه من که درس گیاه شناسی نخوندم،
من درس خداشناسی خوندم.
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
سلام خواهری 😍
چطوری؟😉
امروز اومدم یه پاتوق بهت معرفی کنم پر از دخترای دهه هشتادی☺️
با کلی برنامه های ناب و متنوع 😍
استوری های جذاب❤️
طنز 😂
جذاب تر از همه رمان 😍
(از عالی بودن رمان ها نگم برات 😌)
معرفی کتابم هستا از همون نوعش که همه عاشقشیم😋
دورهمی های رفیقونه هم داریم😉😍
مسابقه و...❤️
- حالا این پاتوق کجاست؟🤨
+لینک پاتوقمونو میزارم😌😍👇
@heyatjame_dokhtranhajgasem
خوشگل خانم منتظرتیما 😍😍
دستتو بزن روی لینکو وارد پاتوقمون شو😉
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
سلام خواهری 😍 چطوری؟😉 امروز اومدم یه پاتوق بهت معرفی کنم پر از دخترای دهه هشتادی☺️ با کلی برنامه ه
کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کیک_موزاییکی
🥳🥳🥳🥳🥳
پودر کاکائو ۳ ق غذاخوری
شکر یک سوم پیمانه(لیوان فرانسوی )
شیر یک پیمانه سرخالی
کره ۱۲۵ گرم
بيسکوئيت پتی بور ۲ بسته و نصفی
مغز گردو
شکلات تخته ای
پودر کاکائو و شکر با هم ترکیب شود بعد کره و شیر و اضافه کنین بزارین روی حرارت تا کره حل بشه بعد حرارت و خاموش کنین و بزارین سس کاملا خنک بشه
بيسکوئيت ها رو چهار تقسیم کنین بهمراه مغز گردو به سس خنک اضافه کنین
شکلات تخته ای رو خرد کنین بزارین رو حرارت کتری تا آب بشه بعد قالب و به شکلات کاملا آغشته کنین بزارین یخچال تا ببنده
مواد آماده رو توی قالب بریزین و بزارین تو فریزر بمدت يک ساعت
#تایم_خوشمزگی
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
❤️🧡💛💚💙💜
✲ زندگیست دیگر...🦋
همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست
همه ی سازهایش کوک نیست
☀️| حواست باشد✨
به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد
به فرصت هایی که مثل باد می آیند💨🌬
و می روند و همیشگی نیستند
به این سال ها که به سرعتِ برق گذشتند
به جوانی که می رود،
به میانسالی که می آید،
حواست باشد به کوتاهی زندگی... 🌻🍋
#دلنوشته
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
❤️🧡💛💚💙💜
#کارگاه| #مادر_و_کودک
"من و مامان و رقیه"🏴
▫️کارگاه مادر و کودک به یاد حضرت رقیه (س)
▫️ویژه کودکان چهار تا هشت سال به همراه مادر
▫️همراه با کاردستی| مهارتهای اجتماعی| شعرخوانی | عروسکسازی
▫️زمان: چهارشنبه، یکم شهریور ماه ۱۴۰۲
▫️زورخانه پهلوان سعید 💪
▫️ظرفیت محدوده و ثبت نام هم لازمه. واسه ثبتنام پیام بدین به «پهلوان ادمین»: @Zoorkhaneadmin
🖤 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#دخترانههایم
خدایا.... ♥️
ببخشمون که از ایمان حرف میزنیم، وبازهم ناامیدیم.. 🌱
تهیه کننده: خانم قهاری
#ریحانهخلقت
#یار
🖤 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_شصت_و_نهم
انگار لحن پر بغضم رو فهمید که نگاهم کرد . ولی کوتاه و گذرا .
شاید مثل یه نسیمی که به آرومی میاد و میره .
کمی بهم نزدیک شد .
درستکار – چیزي شده خانوم صداقت پیشه ؟
پر بغض گفتم
من – نگران مامان و بابام هستم .
درستکار – منم مثل شما نگران خونواده م هستم .
ولی الان کاري از دستمون بر نمیاد .
بهتره غذاتون رو بخورین .
تا صبح راه درازي در پیشه و باید جون داشته باشیم .
برگشت سر جاي خودش .
درستکار – بهتره همینجور که می خوریم حرف هم بزنیم .
باید تا صبح بیدار بمونیم ......
ابرویی بالا انداختم .
من – حرف بزنیم ؟
سري تکون داد و بسته ي ساندویچ کوچیکش رو باز کرد .
اینکه می خواست من رو به حرف بگیره برام تعجب آور بود .
خیلی قبل درست زمانی که سال سوم دبیرستان
بودم از یکی از بچه هاي مذهبی مدرسه شنیده بودم که وقتی یه زن
و مرد نامحرم با هم حرف می زنن نفر
سوم بینشون شیطان هست که باعث میشه اونا به گناه بیفتن .
با این حرف اصلا موافق نبودم ولی میدونستم بیشتر آدماي مذهبی همین نظر رو دارن .
براي همین به حرف گرفتنم از طرف یه آدمی که می دیدم چقدر مراعات میکنه عجیب بود .
نتونستم چیزي نگم .
براي همین با تردید پرسیدم .
من – ایرادي نداره با من حرف بزنی ؟
سري تکون داد .
درستکار – چه ایرادي ؟
من – منظورم اینه که ...
حرفی که می خواستم بزنم رو تو ذهنم پشت سر هم ردیف کردم و
بی وقفه گفتم .
من – مگه گناه نمی دونی با نامحرم حرف بزنی ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتادم
من – ایرادي نداره با من حرف بزنی ؟
سري تکون داد .
درستکار – چه ایرادي ؟
من – منظورم اینه که ...
حرفی که می خواستم بزنم رو تو ذهنم پشت سر هم ردیف کردم و
بی وقفه گفتم .
من – مگه گناه نمی دونی با نامحرم حرف بزنی ؟
هیچ عکس العملی نشون نداد .
هنوز به آتیش خیره بود .
لبم رو گاز گرفتم .
حرف بدي زده بودم ؟
چرا هیچی نمی گفت ؟
بعد از چند ثانیه ي کوتاه که براي من قرنی بود لبخندي زد .
درستکار – فقط قراره خوابمون نبره .
همین .
من – چرا نخوابیم ؟
نیم نگاهی به اون مرد بیهوش انداخت .
درستکار – یه مجروح داریم که باید وضعیتش رو مدام چک کنیم
. احتمال هر اتفاقی من جمله حیووناي
وحشی هم هست پس بهتره هر دو هوشیار باشیم .
بی راه نمی گفت .
سری تکون دادم .
گرچه که مثل هر دفعه چون مستقیم نگاهم نمی کرد متوجه نشد .
گازي به ساندویچش زد .
معلوم بود گرسنه ست .
این رو از ولعی که حین گاز زدن به آدم القا می شد فهمیدم .
ولی در کمال آرامش می جوید .
برعکس مهرداد که وقتی گرسنه
بود به شدت تند غذا می خورد و هر بار مامان بهش گوشزد می کرد یواش غذا بخوره .
چنان قشنگ و با آرامش و از طرفی با اشتها می خورد که منم
بسته ي ساندویچم رو باز کردم و مشغول شدم .
اولین گاز رو که زدم گفت .
درستکار – خوب از کجا شروع کنیم ؟
شونه اي بالا انداختم .
من – قراره چی بگیم ؟
درستکار – هر چیزي که باعث بشه گذشت زمان رو حس نکنیم .
کمی فکر کردم .
دلم فضولی می خواست ، از نوع زیادش .
و البته کمی شیطنت .
من – من سوال کنم ؟
سري تکون داد .
درستکار – بفرمایید .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_یکم
درستکار – هر چیزي که باعث بشه گذشت زمان رو حس نکنیم .
کمی فکر کردم .
دلم فضولی می خواست ، از نوع زیادش .
و البته کمی شیطنت .
من – من سوال کنم ؟
سري تکون داد .
درستکار – بفرمایید .
و گازي به ساندویچش زد .
موذیانه لبخندي زدم که ندید .
من – ازدواج کردي ؟
با این سوالم محتویات دهنش پرید تو حلقش و به سرفه افتاد .
به جاي اینکه به این فکر کنم که جوون مردم ممکنه خفه بشه زدم زیر خنده .
این سرفه نتیجه ي هم صحبت
شدن با من بود دیگه .
سرفه ش بند اومد .
از بطري کنار دستش کمی آب خورد .
حس کردم صورتش کمی قرمز شده .
سر جوون مرد چی آورده بودم .
موذیانه گفتم .
من – خوبی ؟
سري تکون داد .
درستکار – اگه بذارین .
من – من که کاریت نداشتم .
تازه براي اینکه نري تو جهنم بهت
نزدیک نشدم که بزنم پشت کمرت .
گفتم خفه بشی بهتر از اینه که بري جهنم . مگه نه !
لبخندي زد .
درستکار – ممنون که به فکر اعتقادات من بودین .
اخم کردم .
چرا عصبانی نمی شد ؟
فقط در صورتی اخم می کرد
که بهش دست بزنم !
یعنی اگر موقعیت بهتري بود حتما یه دلیل خوب گیر می آوردم
دستش رو بازم بگیرم تا اخم کنه .
گرچه که لبخندش بهتر بود .
من – خیلی خوش اخلاقیا هر چی می گم می خندي .
خوش به حال زنت !
لبخندش رو جمع کرد ولی بازم اخم نکرد .
درستکار – شما چیزي نگفتین که من بخوام اخم کنم .
در ضمن براي اینکه این بحث تموم بشه باید بگم من ازدواج نکردم .
خوب جوابم رو گرفتم .
آقا مجرد بود .
پس می شد بیشتر اذیتش کنم .
اگر زن داشت عذاب وجدان می گرفتم
که زنش بفهمه ناراحت می شه با شوهرش حرف زدم .
چون اینجور آدما حتما زن هاشون از اون خانومایی بودن
که با چادر چنان رو می گرفتن که فقط یه چشمشون پیدا بود .
اینجور آدما حتما بدشون میومد شوهراشون با یه
دختر حرف بزنه دیگه !
چقدرم من از اینجور زن ها بدم میومد
موذیانه گفتم .
من – چرا تا حالا زن نگرفتی ؟
تکه ي آخر ساندویچش رو نگاهی کرد و جواب داد .
درستکار – قسمت نشده !
من – چرا قسمت نشده ؟
سرش رو به طرفم چرخوند و باز بدون نگاه به من گفت .
درستکار – از این بحث به چی می خواین برسین ؟
اوه اوه .
بد جلو رفتم .
فضولیم زیادي بود .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_دوم
سرش رو به طرفم چرخوند و باز بدون نگاه به من گفت .
درستکار – از این بحث به چی می خواین برسین ؟
اوه اوه .
بد جلو رفتم .
فضولیم زیادي بود .
نفسم رو حبس کردم و مغزم رو به کار انداختم تا حرفی بزنم که
بتونم فضولی و حس مردم آزادیم رو یه جورایی موجه جلوه بدم .
من و منی کردم .
من – خوب ... دلم می خواست .. زنت رو ببینم .
چه جوري بگم؟...
فکر می کنم از اونایی هستی که دختر که
براي ازدواج انتخاب می کنی حتما باید چادري باشه و آفتابُ
مهتاب روش رو تا حالا ندیده باشه و تُن صداش رو هیچکسی غیر از پدر مادر و خواهر و برادرش نشنیده باشن .
باز هم بدون هیچ عکس العملی خیره بود به آتیش .
بازم خراب کرده بودم ؟
یه کم فکر کردم .
چیز بدي نگفته بودم .
خوب این همه ي تصوراتم بود دیگه .
مظلومانه نگاهش می کردم .
منتظر بودم ببینم چه واکنشی نشون
می ده .
هیچ تغییري تو صورتش ایجاد نشد .
درستکار – نام فامیلتون خیلی بهتون میاد . هر چی تو ذهنتونه
راحت به زبون میارین !
ابرویی بالا انداختم .
من – خوبه دروغ بگم ؟
سري تکون داد .
درستکار – نه .
این خیلی خوبه که دروغ نمی گین .
من – من از دروغ بدم میاد .
یعنی از پدر و مادرم یاد گرفتم بهتره
همیشه حقیقت رو بگم .
حتی اگر به ضررم باشه .
سري تکون داد .
درستکار – فکر نمی کردم این چیزا رو بلد باشین .
اخمی کردم .
من – چرا ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#سلام_فرمانده🤚
#صبحتبخیرمولایمن
کوچه به کوچه دنبال تو مىگردم
تا شاید نشانى از روى ماهت بجویم
غافل از آن که همه جا،
عطر تو را دارد؛
اما تو نیستى
نه این که نباشى، نه....
تو مانند آن شیشهى عطرى هستى که
دَرَش باز است
و وقتى این طرف و آن طرف
مىکِشانىاش،
رایحهاش،
همه جا را بَر مىدارد
و به مشام هر رهگذرى مىخورد.
جانم به قربانت مولا جان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐
سلام 🤚بروی ماهتون رفقا
صبح زیباتون بخیر و شادکانی
روزتون پر خیر و برکت ان شاءالله
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#چالیدره
منطقه تفریحی و گردشگری چالیدره که از جاهای دیدنی استان خراسان رضوی است، در ۳۰ کیلومتری غرب شهر مشهد در میان دو کوه قرار دارد و برای رسیدن به آن باید حدود ۴۵ دقیقه رانندگی کنید. این مجموعه در دره چالیدره (در کنار دره ارغوان و درههای دیگر) در شهرستان طرقبه شاندیز، در غرب شهر طرقبه (دو کیلومتری) در دل ییلاقهای طرقبه واقع شده است. مساحت مجموعه چالیدره ۱۶۰ هکتار و ارتفاع آن از سطح دریا ۱,۴۳۳ متر از دریا است. فاصله تهران تا چالیدره ۹۲۸ کیلومتر (۱۰ ساعت و ۳۵ دقیقه) است.
#خراسان_رضوی
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ثبت نام بدون آزمون مقطع کارشناسی دانشگاه پیام نور مرکز کاشان
✳️ ثبت نام: ۳۱ مرداد لغایت ۴ شهریور ماه ۱۴۰۲ از طریق سایت سازمان سنجش به آدرس www.sanjesh.org (مراجعه ی حضوری هر روز حتی جمعه از ساعت ۸ الی ۱۴)
☎️ اطلاع از جزئیات: ۰۳۱۵۵۴۳۵۰۶۴, ۰۳۱۵۵۴۲۱۶۰۳
🔹 اینستاگرام:
https://instagram.com/pnuk_1
🔸 تلگرام:
https://t.me/pnuk_1
🔹 ایتا:
https://eitaa.com/pnuk_1
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem