#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
بی قیمتیم و قیمت ما میشود حسین
در اوج فقر، ثروت ما میشود حسین
زهرا میان عرش دعاگوی جمع ماست
وقتی که ذکر هیئت ما میشود حسین
این روزها مساجد ما هم حسینیه است
در این دهه عبادت ما میشود حسین
این چند قطره اشک به پای غمش کم است
بعد از وفات، حسرت ما میشود حسین
همراه کم حجاب نشسته محجبه
بنیانگذار وحدت ما می شود حسین
ما ملت امام حسینیم و تا ابد
پشت و پناه ملت ما میشود حسین
آن لحظهای که خلق سرافکنده میشوند
در روز حشر، عزت ما میشود حسین
یارب تو شاهدی که در ایام اربعین
یکجا تمام حاجت ما میشود حسین
زهرا اگر مؤید دلهای ما شود
سرمایهی محبت ما میشود حسین
وقتی که بالحسین شروع دعای ماست
مشغول استجابت ما میشود حسین
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#حضرت_زینب_س_کوفه
#حضرت_زینب_س_شام
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و اَلرَّحمان بخوان پیغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
همچون درخت روشنی در هر کرانه
باید بلرزانی وجود کوفیان را
قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه
خورشید زینب! شام را هم زیر و رو کن
قرآن بخوان با لهجهای روشنگرانه
کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه
اما چه تکریمی شد از لبهای قاری
تشت طلا و بوسههای خیزرانِ...
گل داده از اعجاز لبهای تو امشب
این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه
در حسرت لبهای خشکت آب میشد
ریحانهات با التماسی دخترانه
آن شب که میبوسید چشمت را سهساله
خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبحدم با نالههایی مادرانه
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند
همانهایی که بر مهمانشان بستند درها را
همانهایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند
به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را
و باد آرام درها را به هم میزد، صدا پیچید
که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را...
خبر آمد، سری بر نیزهای قرآن تلاوت کرد
کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را
✍ #سیدعلیاصغر_صالحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
محشری کرده به پا قصۀ عاشورایت
که جهان تا صف محشر همهجا محشر توست
با وجودی که کُنَد گریه به تو چشم وجود
خندۀ فتح به لبهای علیاصغر توست
کس نگوید که تو تنها و غریبی هرگز
که همه عالم ایجاد پر از لشکر توست
تو خداوند جهادی، به خداوند قسم
زینبِ فاطمه تا حشر پیامآور توست...
چه شود دست کرم بر سر «میثم» بکشی
ای که بر روی سنان، دست خدا بر سر توست
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#تنور_خولی
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب
چه سازد چون کند بیتو دل غمپرور زینب
به سان شمع میسوزی به روی نی ولی افسوس
که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب
جدایی من و تو ای برادر غیر ممکن بود
اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب
بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست میدارم
که میبخشد صدای تو توان بر پیکر زینب
دهد هر تار موی تو خبر از مادرم زهرا
گمانم بودهای دیشب به نزد مادر زینب
من "ژولیده" میگویم که زینب گفت با افغان
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب
✍ #ژولیده_نیشابوری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای زمین و آسمان مبهوت ایمانت حسین
شد فضای کوفه عطرآگین ز قرآنت حسین
ای فروزانآفتابم گر هلالت خواندهام
دیدهام یکباره شد مبهوت و حیرانت حسین
سخت دلتنگ است زینب، ناطق قرآن بخوان
تا شود آرام دل از صوت قرآنت حسین
کی شود گرد و غباری مانع از تابیدنت
گر شده خاکستری رخسار تابانت حسین
چشم در چشم من و طفلان خود داری هنوز
صف زده مژگان اشکی روی دامانت حسین
تا کنی این کاروان را رهبری از روی نی
رهبر بیداری و باز است چشمانت حسین
باتو گرم گفتگو بودم که ناگه از ستم
سنگ زد سنگیندلی بر روی رخشانت حسین
لب گشا حرفی بزن با دختر گریان خود
تا نکرده جان خود را او به قربانت حسین
همنوا با نالههای من "وفائی" روز و شب
میشود با اشک و گریه مرثیهخوانت حسین
✍ #سيدهاشم_وفايي
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
میرفتم و گدازه صفت میگداختم
تا دیدهام یکایکشان را شناختم
رد گشتم از صف صدقات و نگاهها
در هر ردیف قافیهها را نباختم
معمار تازیانهی کوفی خراب کرد
هر خانهی امید که با اشک ساختم
گرچه غریبهوار مرا خیره میشدند
باور نمیکنی! همه را میشناختم
دیدم که نعل تازه به هر خانهای زدند
با اسب خطبه، بر سر آن قوم تاختم
حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد
با ضربهای که همهمهشان را نواختم
✍ #سیدرضا_جعفری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای سرت سایه فکنده به سرم
همدمم، همسخنم، همسفرم
سایه انداخته بـر محمل من
هالـۀ دور سـر تـو دل من
حافظ محمل زینب شدهای
ساربـانِ دل زینـب شدهای
صوت قرآن تو بیتابم کرد
لب خشکیـدهی تـو آبم کرد
غم تو میشکند پشت مرا
زخم پیشانی تو کشت مرا
خاک و خون و رخ نورانی تو؟
کی زده سنگ به پیشانی تو؟
مردم کوفه عجب بیدردند
همـه انگشتنمایت کردند
حمله بر قدر و جلالت کردند
نیمـهی مـاه، هـلالت کـردند
مـن که از داغ تـو مالامالم
زائر جسم تو در گودالم
بـدن بـیکفنت را دیدم
تن بـیپیرهنت را دیدم
از تن پاک تو جز اسم نبود
جای یک بوسه بر آن جسم نبود
حال بگذار که رویت بوسم
بـر سـر نیزه گلویت بوسم
دست من بسته به بند است حسین
چـه کنم؟ نیزه بلند است حسین
یـا بیـا بـوسه بـه رویت بزنم
یا سر خویش به محمل شکنم
دختر فاطمه از تـوست خجل
تـو سرِ نیزه و مـن در محمل؟
کـاش ای دوش نبی سنگر تو
سـر مـن بـود به جای سر تو
ای چـراغ دل مـن! دور مشو
دیگر از محمل من دور مشو
همه جا دور سرت میگردم
سنگ آید، سپرت مـیگردم
دیدم از دور دعـایم کـردی
از سر نیزه صـدایم کـردی
دوش من هم به نماز شب خود
به دعای تو گشودم لـب خود
سوز ما در جگر «میثم» ماست
نظم او قصهی درد و غم مـاست
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
به خون نشسته چرا ای حسین من رویت؟!
سفیدتر ز سپیده شده چرا مویت؟!
هلال من که غروب تو زود و خونین بود
کبود گشته چنان روی مادرم رویت
نسیم چون که به تو میرسد شود خوشبو
شمیم باغ جنان میوزد ز گیسویت
به روی نیزه سرت را به کوفه میبینم
ز کربلا دل من بوده در تکاپویت
بخوان دوباره تو قرآن که جان دهد بر من
صدای روح نوازی ز لعل دلجویت
وضو ز خون جبین میکنم در این محمل
نماز عشق بخوانم به طاق ابرویت
اگرچه بر سرنیزه نمیرسد دستش
سهساله دختر تو میکند چو گل بویت
مکن نهان رخ خود را هنوز فرصت هست
که چند لحظه ببینم جمال نیکویت
به هر کجا که رَوی ای گل سر نیزه
در این سفر دل زینب بُوَد پرستویت
به جان زینب خود کن عنایت و کرمی
که عاشق است «وفائی» به دیدن کویت
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خطبه حضرت زینب(س)
#حضرت_زینب_س_کوفه
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال...
من از نواحی «اللهُ نور» میآیم
من از زیارت سر در تنور میآیم
من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا
من از طواف حریم حضور میآیم
درون سینهام، اشراق وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور میآیم
سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف
شکسته بال و پر، اما صبور میآیم
هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور میآیم
ضمیر روشنم آیینهٔ فریباییست
و نقش خاطر من آنچه هست، زیباییست
سرود درد به احوال خسته میخوانم
نماز نافلهام را، نشسته میخوانم...
ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم
پیام خون و شرف را به کوفه آوردم
سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز
صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم
به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم
به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند
سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند
میان آن همه خاکستر فراموشی
صدای زنگ جرسها، گرفت خاموشی
چو من به مردم پیمانشکن، سخن گفتم
صدا صدای علی بود، من سخن گفتم ...
::
هلا جماعت نیرنگباز، گریه کنید
چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید
اگر به عرش برآید خروشِ خشم شما
خداکند نشود خشک، اشک چشم شما
شما که دامن حق را ز کف رها کردید
شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید
شما که سبزهٔ روییده روی مُردابید
شما که دشمن بیداری و گرانخوابید
شما ز چشمهٔ خورشید دور میمانید
شما به نقرهٔ آذین گور میمانید
شما که روبروی داغ لاله اِستادید
چه تحفهای پی فردای خود فرستادید؟
شما که سست نهادید و زشت رفتارید
به شعله شعلهٔ خشم خدا گرفتارید
عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ شماست
بهجای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست
شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید
شما که دامن خود را به ننگ آلودید
دریغ، این شب حسرت سحر نمیگردد
به جوی، آبروی رفته برنمیگردد
به خون نشست دل از ظلم بیدریغ شما
شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما
شما که سید اهل بهشت را کشتید
چراغ صاعقهٔ سرنوشت را کشتید
گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه
چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله...
به جای سود ز سودای خود زیان بُردید
امید و عاطفه را نیز از میان بردید
شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خوردهست
کجا شمیم وفا بر مشامتان خوردهست؟
شما که در چمن وحی آتش افروزید
در آتشی که بر افروختید میسوزید
چه ظلمها که در آن دشتِ لالهگون کردید
چه نازنین جگری از رسول، خون کردید
::
چه غنچهها که دل آزرده در حجاب شدند
به جرم پردهنشینی ز شرم آب شدند
از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون
زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون
فضا اگر چه پر از نالههای زارِ شماست
شکنجههای الهی در انتظار شماست
مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد
کسی به یاریتان، قد علم نخواهد کرد
شمیم رحمت حق بر مشامتان مَرِساد
و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم لَبِالمِرصادِ
::
سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد
کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد
هلال یک شبهام را به من نشان دادند
دوباره نور به این چشم خونفشان دادند...
به کاروان شقایق به یاسهای کبود
نسیم عاطفه از یار مهربان دادند
دوباره در رگ من خون تازه جاری شد
دوباره قلب صبور مرا تکان دادند
دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود
صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود
به شوق آنکه به باغ بنفشه سر بزند
دوباره همسفر گلفروشم آمده بود
صدای روحنوازش غم از دلم میبرد
اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود
دلم چو محمل من روشن است میدانم
صدا صدای حسین من است، میدانم
هلال یکشبهٔ من که روبروی منی!
که آگه از دل تنگ و بهانهجوی منی!...
خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم
خدا نکرده گریبان صبر چاک کنم
بیا که چهرهٔ ماهت غم از دلم بِبَرد
ز موجخیز حوادث به ساحلم بِبَرد...
شبی که خواهر تو در نماز نافله بود
تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود
چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت
سهساله دختر تو پایِ پُر ز آبله داشت...
امام آینهها طوقِ گُل به گردن داشت
امیـر قافـلهٔ نور غُل به گردن داشت
مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد
ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد
برای دیدن ما صف نمیزدند ای کاش
میان گریهٔ ما کف نمیزدند ای کاش...
کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید
سر تو آینهگردانِ طشت زر گردید
الا مسافر کُنج تنور و دِیْر بیا
مُصاحب دل زینب! سفر بخیر بیا
اگر چه آیتی از دلبریست گیسویت
چه روی داده که خاکستریست گیسویت؟
سکوت در رَبَذه از ابیذران هیهات
لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات
خدا کند پس از این آفتاب شرم کند
عطش بنوشد و از روی آب شرم کند
ستارهای پس از این اتفاق سر نزند
«شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#تنور_خولی
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین
ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین
تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر
با پای نیزهدار جلوتر بیا حسین
خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف
دستم نمیرسد به سر نیزهها حسین
تو در تنور و من به قنوت نماز شب
از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین
ای کاش میبرُید سر خواهر تو را
تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین
این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه
قاتل برید رأس تو را از قفا حسین
جای تو روی دوش نبی بود از چه رو
در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین؟!
دردا که شد سیه عوض جامهی سیاه
از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین
سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن
گردد روان به حرمت خون خدا حسین
آن خنجری که حنجر پاک تو را بُرید
خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین
هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش
«میثم» تو را زند دم مردن صدا حسین
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
مانند یک فرشتهی از پا نشسته بود
غمگینتر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
میخواست خطبهای به زبانش بیاورد
بی خود نبود این همه بالا نشسته بود
با یاد خانهی پدریاش در آن گذر
اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود
یک ماه میگذشت برای ظهورشان
مسلم کنار جادهی آنها نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش درآن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
دستش نمیرسید اگر شانهای کند
در چند متریِ سر آقا نشسته بود
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e