eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
323 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
با یاد شمع شب‌های تار می‌آید خبر آمد که یار می‌آید عطر گمنامی شهیدان از کوچه‌ی انتظار می‌آید مجلس مادر است و آقامان از کنار مزار می‌آید مادر از دست داده‌ها! امروز گریه کردن به کار می‌آید از همان خانه‌ای که می‌سوزد مهدی داغدار می‌آید نزنی حرفی از در و دیوار چون به قلبش فشار می‌آید جلوی بانویی که حامله است چه کسی با هوار می‌آید؟ فضه دیده چطور در این باغ روی گل، پای خار می‌آید زینب از درد مادرش جان داد دختر اینگونه بار می‌آید من بمیرم که هرچه چادر را... می تکانَد... غبار می‌آید * * گفت ای بازوی کبود شده: وارث ذوالفقار می‌آید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به پدر و مادر هر لالۀ پرپر به وطن برمی‌گشت انگار که جانِ من به تن برمی‌گشت یعقوب شده دو چشم اشک‌افشانم ای کاش دگر یوسف من برمی‌گشت ✍ @hosseinieh_net@dobeity_robaey
تقدیم به فاطمی چِقَدْر از دل خاک آسمان درآوردیم چقدر از تنِ این مُرده جان درآوردیم چقدر سورۀ ایمان و آیۀ امید چقدر معجزۀ جاودان درآوردیم اگرچه در پی نام و نشانه‌ها رفتیم هزارها بدن بی‌نشان درآوردیم هزار پیر محاسن‌سفیدِ دریادل هزار سرو رشیدِ جوان درآوردیم چقدر لالۀ گلگون، چقدر چشمۀ خون چقدر زمزم رود روان درآوردیم چقدر قلۀ خوابیده در دل صحرا برای عزت ایرانمان درآوردیم گذشت جنگ و ز خیلِ بسیجیان از خاک هزار مشعله، صد کاروان درآوردیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷تشییع از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود@hosseinieh_net@dobeity_robaey
🥀 مادری کرده برای بی‌پلاکان شهید قبر این گمنام‌ها پایینِ پایِ فاطمه‌ست@hosseinieh_net
تقدیم به می‌آیم از راهی که لبریز سفرهاست پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست از معبری که غرق باور غرق شور است از سنگری که چشمۀ جاری نور است از نیمه‌شب‌های مناجات و عبادت از لحظه‌های روشن قبل از شهادت شب‌های جمعه ذکر یا قدّوس یا نور معراج اشک و بندگی پرواز تا نور سربند یازهرا، سلوکی آسمانی یعنی شکوه عاشقی در بی نشانی هر صبح جمعه ندبه‌های بیقراری دلتنگی و بی‌تابی و چشم‌انتظاری می‌آیم از راهی که لبریز سفرهاست پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست پرواز خونین کبوترهای زائر هفت آسمان بود و پرستوی مهاجر یا لیتنا کنّا معک، تعبیر می‌شد اوج رشادت، فتح خون تحریر می‌شد میعاد مردان بدون ادعا بود تفسیر سرخ کلّ أرضٍ کربلا بود مردان میدان و جوانان حسینی یعنی علی‌اکبرترین‌های خمینی مردان دریادل، دلیران حماسه در چشم‌هاشان عاشقی می‌شد خلاصه چشمی که از شیدایی و احساس می‌گفت دستی که از بی‌دستی عباس می‌گفت یک دشت لبریز از شقایق‌های پرپر صد کاروان قاسم، محمد، عون، اکبر میدان مین و لاله‌های بی سری که... فریادهای یا حسین از حنجری که... مثل غروب و آسمان، خیسِ شفق بود در خون تپید اما پر از فریاد حق بود می‌آیم از راهی که لبریز سفرهاست پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست می‌آیم اما با دلی در خون نشسته می‌آیم اما بال‌های من شکسته آتش زده بر جانم امشب درد و داغی دارم دل لبریز اندوه فراقی گنجینه‌های آسمانی زیر خاک‌اند اینجا تمام لاله‌هایش بی‌پلاک‌اند «در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون ياد شلمچه یاد فکه یاد مجنون» ياد شهیدانی که در شب‌های غربت این‌گونه می‌خواندند با اندوه و حسرت: «یا فاطمه من عقدهٔ دل وا نکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم»... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدای گریه خواب از دیده‌ی همسایه‌ها برده همان‌هایی که مادر نامشان را در دعا برده همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته همیشه نام اهل خانه را در انتها برده نماز فاطمه باری‌ست روی دوش این عالم همان باری که روی شانه‌هایش مرتضی برده نماز فاطمه اشکی‌ست که هر قطره‌ی آن را به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده نماز فاطمه رودی‌ست جاری در دل دنیا که هرجا رفته گویی چشمه‌ی آب بقا برده نماز فاطمه وقتی به حیدر اقتدا کرده، دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده اذان می‌گفتی و رد می‌شد از اینجا عزیزی که سلامش سال‌ها از خانه‌ی ما غصه را برده کدامین خانه؟ آری خانه‌ای که صبح و شب هر روز ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده من از این خانه می‌گویم که هر کس حاجت خود را درِ این خانه آورده‌ست بی چون و چرا برده درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده نه تنها آدمی، آتش هم از این در نشد نومید همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده همان آتش که هُرمش تا جهان باقی‌ست در عالم نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل که نور از چشم حیران امام مجتبی برده :: گرفت از پشت در این شعله‌ را دستان ناپاکی غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده :: در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خانه‌ای که ثمر از ساقی کوثر دارد آنچنان سوخت که گفتند: مگر در دارد؟ با لگد باز مکن درب جنان را که گلش در بغل شيشه‌ای از یاس معطر دارد آنچنان صاعقه افتاده به جان گل که باغبان در بغلش غنچه‌ی پرپر دارد از بلندای تب شعله‌ی آتش پیدا است نه فقط بغض احد، کینه‌ی خیبر دارد حسن از غصه‌ی آن کوچه نپاشید اگر دلخوشی داشت که این غمکده مادر دارد پر زد از خاک غریبانه شبانه از بس خاطری از همه‌ی شهر مکدر دارد مادری که به جهان منزلتی برتر از ساره و آسیه و مریم و هاجر دارد فاطمه حیدر و حیدر همه‌اش فاطمه است کی دو این نور خدا معنی دیگر دارد؟! فاطمه پای علی سوخت که ثابت بکند مرتضی فاطمه و فاطمه حیدر دارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتاده از پا، از غم افتادنش بود، جان داد آنکه شاهد جان دادنش بود آتش زده بر هستی‌اش داغ جوانی فریاد زد اسماء بریز آب روانی شرمندگی را در نگاه حیدر آورد... این غسل، یک فتاح را از پا در آورد دست علی باز است، این اوج محن بود حالا به دست فاطمه بند کفن بود امشب شکسته دیدمت نخل امیدم غسلت نفسگیر است ای گیسو سپیدم درد و دل من مختصر باشد عزیزم غسال، کی خود محتضر باشد عزیزم! محروم کردی مرتضی را از وجودت... دق دادی‌ام امروز با روی کبودت... امشب کسی مانند من بی بال و پر نیست مستأصلم من، دفن کار یک نفر نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سلام صبح‌ترین صبحِ نابِ عالمِ امکان! نبوده پیش و پس از تو به غیر شام غریبان سلام جلوهٔ ذات خدا و طورِ هو النّور! سلام عصمتِ محض و سلام ذاتِ درخشان! نماز برده تو را هل اتی و کوثر و تطهیر همیشه‌ مستِ تو است آیه آیه آیهٔ قرآن تمامِ آینه‌های شکوهِ فضلِ الهی ظهورِ پاکِ تو را بوده‌اند آینه‌گردان اگر به چشمهٔ باران، غبارِ چشم بشویند به شست و شوی خود آمد به سوی چشم تو، باران اگر به شانهٔ کوه، ابرها به گریه می‌افتند به شانهٔ تو بگریند کوه‌های پریشان علی‌ست آینهٔ حق، علی‌ست آینهٔ تو چه رازی وُ چه بگوید زبانِ گنگِ من از آن؟ دچارِ لطفِ توأیم و علی و احمد و آلش کسای مِهرِ تو بادا همیشه پرچم ایران 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حتی نسیم با ادب اینجا وزیده است خورشید، نور تازه از این خانه چیده است جایی که ابرهای جهان نیز با وضو هر بار روی پنجره‌ی آن چکیده است جایی که قلب کوچک دنیا تمام عمر تنها به عشق خانۀ زهرا تپیده است از عطر و بوی سفره‌ی زهراست بی گمان نانی اگر به سفره‌ی انسان رسیده است :: ای کینه! با لگد در این خانه را نزن این خانه خنده بر لبمان آفریده است از ترس، شعله‌ها در خانه شتابناک خود را به سوی مادر هستی کشیده است دارد برای فاطمه خون گریه می‌کند میخی که آه سینه‌ی او را شنیده است آهسته‌تر قدم بزن ای کوه بر زمین در ناکجای خاک، گلی آرمیده است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آهسته می‌شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه‌گاه و یاورش را تنها کنار نیمه‌های پیکر خود می‌شوید امشب نیمه‌های دیگرش را آهسته می‌شوید مبادا خون بیاید آن یادگاری‌های دیوار و درش را پی می‌برد آن دست‌های مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می‌گرید اما باز مخفی می‌نماید با آستینی بغض‌های حنجرش را در خانه‌ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی‌گیرد سرش را با گریه‌های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی‌های روی مادرش را بر شانه‌های آفتابی‌اش گرفته مهتاب هجده ساله‌ی پیغمبرش را دور از نگاه آسمان‌ها دفن می‌کرد در سرزمین‌های سئوالی همسرش را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز عطر یار آمد و دنیا به کام شد یعنی دوباره موقع عرض سلام شد این لطف هیئت است که حتی کسی چو من با تو میان روضه فقط هم‌کلام شد شکر خدا که سایه‌ی الطاف مادرت با دست تو به روی سرم مستدام شد باز آمدم که گریه کنم شاید اشک من بر زخم‌های مادری‌ات التیام شد روضه بخوان ز غربت مولا که بعد از این خورشید عمر فاطمه‌اش روی بام شد تازه مصیبت دل حیدر شروع شد هرچند درد پهلوی مادر تمام شد ای منتقم به پهلوی زخمی مادرت دیگر بیا، بیا که زمان قیام شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کنج حیاط خانه تابوت کیست امشب؟ لرزید شانه‌هایش بابا گریست، زینب! با چشم خویش دیدم بغضش شکست بابا وقتی که باز در را آهسته بست بابا زینب بیا بپرسیم شاید حسن بداند شاید که ماجرایی از این کفن بداند! دیشب مگر نمی‌گفت، مادر که خوب خوبم؟ جارو بیار و بگذار تا خانه را بروبم امشب سکوت خانه سنگین‌تر از همیشه‌ست دار و ندار ما، آه انگار رفته از دست نگشود چشم، مادر بابا هر آنچه رو زد زینب تو هم صدا کن شاید دلش بسوزد! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رواست جان بدهم پا به پای این کلمات: "نثار فاطمه‌ام فاتحه مع الصلوات! " رسید موقع غسل تن تو با اشکم چه سخت می‌گذرد لحظه‌ای از این لحظات چگونه خاک بریزم به روی پیکر تو خدا کند که رَود جان من "مع الزفرات"* غلاف قنفذ نامرد با تو کاری کرد که آرزوی تو شد بعد هر نماز، وفات چقدر بازوی مجروح تو ورم دارد رسید دست من امشب به جای آن ضربات تمام هستیِ من! می‌سپارمت به خدا ببین مقابل تو ایستاده‌ام به صلاة تو را زدند عزیزِ دلم بدون گناه از این به بعد شود همدم علی یک چاه ✍ *امیرالمؤمنین (ع) بعد از شهادت فاطمه (س) فرمود: نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ جان من با ناله ‌هاى خود حبس شده، اى كاش جان من با ناله‏هایم خارج می‌شد. 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دیدی غمش آخر علی را خون جگر کرد قرآن بخوان اسما که قرآنم سفر کرد هرچند ساکت بود دلگرمی من بود با رفتنش دیگر مرا بی بال و پر کرد یادم نرفته بین محراب عبادت.. با آرزوی مرگ شب‌ها را سحر کرد خون‌مردگی چشم‌هایش را ندیدم از بس که پیش محرمش چادر به سر کرد بیدار بود از درد اما دم نمی‌زد با دردهای پیکرش مردانه سر کرد غسل تن حوریه‌ی زخمی چه سخت است از شرم آبم کرد، من را محتضر کرد دلشوره و دلواپسی آمد سراغش هروقت که به معجر زینب نظر کرد.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صحبت از دستی که رزق خلق را می‌داد شد هر کجا شد حرف از بانو به نیکی یاد شد... او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد... معنی نازک برای روضه‌اش آورده‌ام وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود دست او روزی‌رسان خانۀ صیاد شد این در آتش گرفته زود حاجت می‌دهد این در آتش گرفته پنجره‌فولاد شد روضۀ مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبت‌خوان کوچه صورت مقداد شد... بعد پیغمبر اگر چه با تبسم قهر بود لحظه‌ای با دیدن تابوت، زهرا شاد شد اشک‌‌هایش گاه می‌گوید حسن، گاهی حسین گریه‌‌های آخرش موقوفۀ اولاد شد مریم آمد تا شریک گریۀ کوثر شود روضۀ او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته... همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما آمدیم امشب كه حیران تو باشیم آشفته‌ی حال پریشان تو باشیم تقصیر هجران است، تقصیر فراق است امروز اگر پاره گریبان تو باشیم مثل كویر تشنه می‌مانیم و باید روزی‌خور الطاف باران تو باشیم از دردهای ما طبیبان نا امیدند انگار باید تحت درمان تو باشیم شكر خدا این روزها توفیق داریم هم‌ناله‌ی چشمان گریان تو باشیم شاید خدا قسمت كند یك فاطمیه اندازه‌ی یك روضه مهمان تو باشیم صاحب عزای فاطمیه! باید امشب گریه‌كن شام غریبان تو باشیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بُرد در شب، تا نبیند بی‌نقاب ماه نورانی‌تر از خود، آفتاب برد در شب، پیکری هم‌رنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب شُسته دست از جان، تن جانانه شُست شمع شد، خاکستر پروانه شُست روشنایش را فلک خاموش کرد ابرها را پنبه‌های گوش کرد تا نبیند چشم گردون پیکرش نشنود تا ضجّه‌های همسرش هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت هم دلی بی اشک و خون، عالم نداشت نیست در کس طـاقت بشنیدنش با علی یا ربّ، چه شد با دیدنش؟ درد آن جان جهان، از تن شنید راز غسل از زیر پیراهن شنید دستِ دستِ حق، چو بر بازو رسید آن چنان خم شد که تا زانو رسید دست و بازو گفت و گوها داشتند بهر هم، باز آرزوها داشتند دست از بازوی بشکسته خجل بازو، از دستی که شد بسته، خجل با زبانِ زخم، بازو راز گفت دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت سینه و بازو و پهلو از درون هر سه بر هم گریه می‌کردند، خون راز هستی در کفن پیچیده شد لاله‌ای در یاسمن پیچیده شد نیمه‌شب، تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان این طـرف، خیل رُسُل دنبال او آن طــرف، احمد به استقبال او ظــاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی امشب ای مَه! مِهر وَرز و خوش بتاب تا ببیند پیش پایش آفتاب ابرها گِریند بر حال علی می رود در خاک، آمال علی چشم، نور از دست داده، پا رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای، تابوت، روی دوش داشت آهِ سرد و بغض پنهان در گلو بود با آن عدّه، گرم گفت و گو آه آه؛ ای همرهان، آهسته‌تر می برید اسرار را، سربسته‌تر این تنِ آزرده، باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیلة القدر من است من هلال از داغ و، این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام‌تر هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر وسعتِ اشکم، به چشم ابر نیست چاره ای غیر از نماز صبر نیست زین گل من، باغ رضوان نَفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مَرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراهِ او خاکم کنید تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد آرزوها را علی در خاک کرد خاک هم گویی گریبان چاک کرد زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر ناگهان بر یاری دست خدا دستی آمد، همچو دست مصطفی گوهرش را از صدف، دریا گرفت احمد از داماد خود، زهرا گرفت گفتش ای تاج سر خیل رُسُل وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل از من این آزرده جانت را بگیر بازگرداندم، امانت را بگیر بار دیگر، هدیه ی داور بگیر کوثرت از ساقی کوثر بگیر می‌کِشد خجلت علی از محضرت «یاس» دادی، می‌دهد «نیلوفر»ت «بَدر» بخشیدی، «هلال»ت می‌دهم تو «الف» دادی و «دال»ت می‌دهم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من با دم تیغم شهادت آفریدم در فتح خیبر قلب مرحب را دریدم چون کوه بنشستم به‌روی سینه‌ی عَمرو مردانه آن خصم خدا را سر بریدم یک‌روز در جنگ اُحد خوردم نود زخم دریای لشگر را به خاک و خون کشیدم یک‌لحظه زانویم نلرزید و به گوشم خود لافتی الاّ علی از حق شنیدم یک‌دم نیاوردم ز محنت خم به ابرو یک‌عمر در کام بلاها آرمیدم با آن‌همه وقتی که زهرایم زمین خورد جان‌دادن خود را به چشم خویش دیدم آن شب زمین خوردم که دور از چشم مردم دنبال تابوت عزیز خود دویدم با آنکه هم‌چون آسمان بودم مقاوم مثل هلال از غصّه‌ی ماهم خمیدم یا فاطمه! شرمنده‌ام از این‌که امشب با دست خود خشت لحد بهر تو چیدم «میثم» گنهکار است امّا شاعر ماست یا رب ببخش او را به زهرای شهیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخرش شرح غمم روی زبان‌ها افتاد همه گفتند که خیبرشکن از پا افتاد آه! رفتی و تمام بدنم می‌لرزد پهلوان تو زمین خورد، وَ از نا افتاد دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد بشکند دست کسی که... اثرش معلوم است جای دستی به روی صورت حورا افتاد با یتیمان تو همناله شده جبرائیل ولوله در وسط عرش معلّی افتاد ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود... که علی در وسط موج بلایا افتاد با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت لبم از شرم، ز هر صحبت و نجوا افتاد با چه رویی به پدرجان تو این را گویم... "پیش چشمان همه، ام ابیها افتاد" ✍  📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فراق تو بر دل شرر می‌گذارد شب غصه را بی سحر می‌گذارد به سودای روی تو ای ماه زهرا دلم در شب خود قمر می‌گذارد اگر تو بيايی ولی من نباشم چه داغی به روی جگر می‌گذارد من آن طفل نامهربانم كه سر را به دامان لطف پدر می‌گذارد كنار تو در روضه‌ها گريه كردن روی اشك‌هايم اثر می‌گذارد عزادار زهرا دل غصه‌دارت شبی تلخ را پشت سر می‌گذارد صداي نفس‌های مردی می‌آيد كه دارد به ديوار سر می‌گذارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟ خمید قامت او زیر بار اندوهت اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد تو را ز دست علی در میان قبر گرفت تمام غربت خود را گریست در دل چاه که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فاطمه کیست؟ آن که از مدحش ناتوانند عالم و آدم مانده ناکام این زبان در کام شرمسار و سیاه‌نامه قلم کفو حیدر شدی وگرنه نبود احدی کفو او در این دنیا آمدی تا فقط خدا باشد مالک «لم یکن له کفوا» در تمام صفات حُسن و کمال آینه‌دار مرتضی زهراست بنگر اینک که خطبه‌ی فدکش کُفو نهج‌البلاغه‌ی مولاست خطبه‌ای سطر‌سطر آن توحید خطبه‌ای تالی کلام‌الله اولین سطر خطبه‌اش آه است آخرین سطر آن هم آه است، آه از سخایش سخن چه گویم من؟ در نیابد سخن سخایش را من نگویم که خود بپرسید از سورۀ «هل‌أتی» عطایش را خانه‌ی سادگی‌ست خانه‌ی او خشت‌های گِلین و نان جوین سفره‌دار خلایق است اما نیست در خانه سفره‌اش رنگین چون پدر رفت و منقطع شد وحی همدمش ساخت حق، ملائک را همچو مریم شنید در محراب نغمۀ «اُقْنُتِي لِرَبِّک» را در عبادت سرآمد اُمّت شرح عشقش فراتر از عقل است شمه‌ای گر ز وصف آن خواهی «قَدَمَاها تَوَرَّمَت» نقل است در قدم‌هایش آن کبودی بود تا نشان از عبادتش باشد بازویش هم کبود بود ای وای که نشانی ز غربتش باشد * * حرف‌های نگفته‌ای داری دردهای نهفته‌ای داری زیر بارانِ گریه‌ام امشب زخم‌های شکفته‌ای داری باورم نیست در برابر من این گُلِ مانده در کفن، زهراست باورم نیست پیش چشمانم جسم بی‌جانِ جانِ من زهراست هست صبر جمیل حیدر هم در فراق جمال زهرا کم آید از مرتضی که صبر خداست نالۀ «قَلَّ صَبری» از این غم لیلة‌ُالدفنِ «لیلة‌ُالقدر» است شب معراج لیلة‌ُالإسرا گشته خاموش «کوکب درّی» خفته در خاک، زُهره‌ی زهرا صاحب «ما سئلتُکُم من أجر»! خوب اجر تو را ادا کردند خودت از دخترت بپرس و ببین اُمتت بعد تو چه‌ها کردند صبر کردم اگرچه بود شگفت از دل داغدار، این همه صبر صبر کردم اگر چه بود شگفت از من و ذوالفقار این همه صبر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e