eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
323 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بُرد در شب، تا نبیند بی‌نقاب ماه نورانی‌تر از خود، آفتاب برد در شب، پیکری هم‌رنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب شُسته دست از جان، تن جانانه شُست شمع شد، خاکستر پروانه شُست روشنایش را فلک خاموش کرد ابرها را پنبه‌های گوش کرد تا نبیند چشم گردون پیکرش نشنود تا ضجّه‌های همسرش هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت هم دلی بی اشک و خون، عالم نداشت نیست در کس طـاقت بشنیدنش با علی یا ربّ، چه شد با دیدنش؟ درد آن جان جهان، از تن شنید راز غسل از زیر پیراهن شنید دستِ دستِ حق، چو بر بازو رسید آن چنان خم شد که تا زانو رسید دست و بازو گفت و گوها داشتند بهر هم، باز آرزوها داشتند دست از بازوی بشکسته خجل بازو، از دستی که شد بسته، خجل با زبانِ زخم، بازو راز گفت دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت سینه و بازو و پهلو از درون هر سه بر هم گریه می‌کردند، خون راز هستی در کفن پیچیده شد لاله‌ای در یاسمن پیچیده شد نیمه‌شب، تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان این طـرف، خیل رُسُل دنبال او آن طــرف، احمد به استقبال او ظــاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی امشب ای مَه! مِهر وَرز و خوش بتاب تا ببیند پیش پایش آفتاب ابرها گِریند بر حال علی می رود در خاک، آمال علی چشم، نور از دست داده، پا رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای، تابوت، روی دوش داشت آهِ سرد و بغض پنهان در گلو بود با آن عدّه، گرم گفت و گو آه آه؛ ای همرهان، آهسته‌تر می برید اسرار را، سربسته‌تر این تنِ آزرده، باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیلة القدر من است من هلال از داغ و، این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام‌تر هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر وسعتِ اشکم، به چشم ابر نیست چاره ای غیر از نماز صبر نیست زین گل من، باغ رضوان نَفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مَرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراهِ او خاکم کنید تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد آرزوها را علی در خاک کرد خاک هم گویی گریبان چاک کرد زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر ناگهان بر یاری دست خدا دستی آمد، همچو دست مصطفی گوهرش را از صدف، دریا گرفت احمد از داماد خود، زهرا گرفت گفتش ای تاج سر خیل رُسُل وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل از من این آزرده جانت را بگیر بازگرداندم، امانت را بگیر بار دیگر، هدیه ی داور بگیر کوثرت از ساقی کوثر بگیر می‌کِشد خجلت علی از محضرت «یاس» دادی، می‌دهد «نیلوفر»ت «بَدر» بخشیدی، «هلال»ت می‌دهم تو «الف» دادی و «دال»ت می‌دهم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من با دم تیغم شهادت آفریدم در فتح خیبر قلب مرحب را دریدم چون کوه بنشستم به‌روی سینه‌ی عَمرو مردانه آن خصم خدا را سر بریدم یک‌روز در جنگ اُحد خوردم نود زخم دریای لشگر را به خاک و خون کشیدم یک‌لحظه زانویم نلرزید و به گوشم خود لافتی الاّ علی از حق شنیدم یک‌دم نیاوردم ز محنت خم به ابرو یک‌عمر در کام بلاها آرمیدم با آن‌همه وقتی که زهرایم زمین خورد جان‌دادن خود را به چشم خویش دیدم آن شب زمین خوردم که دور از چشم مردم دنبال تابوت عزیز خود دویدم با آنکه هم‌چون آسمان بودم مقاوم مثل هلال از غصّه‌ی ماهم خمیدم یا فاطمه! شرمنده‌ام از این‌که امشب با دست خود خشت لحد بهر تو چیدم «میثم» گنهکار است امّا شاعر ماست یا رب ببخش او را به زهرای شهیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخرش شرح غمم روی زبان‌ها افتاد همه گفتند که خیبرشکن از پا افتاد آه! رفتی و تمام بدنم می‌لرزد پهلوان تو زمین خورد، وَ از نا افتاد دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد بشکند دست کسی که... اثرش معلوم است جای دستی به روی صورت حورا افتاد با یتیمان تو همناله شده جبرائیل ولوله در وسط عرش معلّی افتاد ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود... که علی در وسط موج بلایا افتاد با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت لبم از شرم، ز هر صحبت و نجوا افتاد با چه رویی به پدرجان تو این را گویم... "پیش چشمان همه، ام ابیها افتاد" ✍  📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فراق تو بر دل شرر می‌گذارد شب غصه را بی سحر می‌گذارد به سودای روی تو ای ماه زهرا دلم در شب خود قمر می‌گذارد اگر تو بيايی ولی من نباشم چه داغی به روی جگر می‌گذارد من آن طفل نامهربانم كه سر را به دامان لطف پدر می‌گذارد كنار تو در روضه‌ها گريه كردن روی اشك‌هايم اثر می‌گذارد عزادار زهرا دل غصه‌دارت شبی تلخ را پشت سر می‌گذارد صداي نفس‌های مردی می‌آيد كه دارد به ديوار سر می‌گذارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟ خمید قامت او زیر بار اندوهت اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد تو را ز دست علی در میان قبر گرفت تمام غربت خود را گریست در دل چاه که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فاطمه کیست؟ آن که از مدحش ناتوانند عالم و آدم مانده ناکام این زبان در کام شرمسار و سیاه‌نامه قلم کفو حیدر شدی وگرنه نبود احدی کفو او در این دنیا آمدی تا فقط خدا باشد مالک «لم یکن له کفوا» در تمام صفات حُسن و کمال آینه‌دار مرتضی زهراست بنگر اینک که خطبه‌ی فدکش کُفو نهج‌البلاغه‌ی مولاست خطبه‌ای سطر‌سطر آن توحید خطبه‌ای تالی کلام‌الله اولین سطر خطبه‌اش آه است آخرین سطر آن هم آه است، آه از سخایش سخن چه گویم من؟ در نیابد سخن سخایش را من نگویم که خود بپرسید از سورۀ «هل‌أتی» عطایش را خانه‌ی سادگی‌ست خانه‌ی او خشت‌های گِلین و نان جوین سفره‌دار خلایق است اما نیست در خانه سفره‌اش رنگین چون پدر رفت و منقطع شد وحی همدمش ساخت حق، ملائک را همچو مریم شنید در محراب نغمۀ «اُقْنُتِي لِرَبِّک» را در عبادت سرآمد اُمّت شرح عشقش فراتر از عقل است شمه‌ای گر ز وصف آن خواهی «قَدَمَاها تَوَرَّمَت» نقل است در قدم‌هایش آن کبودی بود تا نشان از عبادتش باشد بازویش هم کبود بود ای وای که نشانی ز غربتش باشد * * حرف‌های نگفته‌ای داری دردهای نهفته‌ای داری زیر بارانِ گریه‌ام امشب زخم‌های شکفته‌ای داری باورم نیست در برابر من این گُلِ مانده در کفن، زهراست باورم نیست پیش چشمانم جسم بی‌جانِ جانِ من زهراست هست صبر جمیل حیدر هم در فراق جمال زهرا کم آید از مرتضی که صبر خداست نالۀ «قَلَّ صَبری» از این غم لیلة‌ُالدفنِ «لیلة‌ُالقدر» است شب معراج لیلة‌ُالإسرا گشته خاموش «کوکب درّی» خفته در خاک، زُهره‌ی زهرا صاحب «ما سئلتُکُم من أجر»! خوب اجر تو را ادا کردند خودت از دخترت بپرس و ببین اُمتت بعد تو چه‌ها کردند صبر کردم اگرچه بود شگفت از دل داغدار، این همه صبر صبر کردم اگر چه بود شگفت از من و ذوالفقار این همه صبر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پای تن مجروح زهرا با سر افتاد از دست این غم، خون ز چشمانِ تر افتاد در زیر بارِ این مصیبت کوه خم شد تدفین مظلومه به دوش حیدر افتاد می‌شُست جای بوسه‌های مصطفی را بند کفن تا بسته شد، پیغمبر افتاد درهم شده اوضاع و احوالِ عوالم وقتی که حورا بین دیوار و در افتاد  فضه شهادت می‌دهد در این نود روز هر جا زمین افتاد مادر، دختر افتاد این روزهای آخری از شدت درد خیلی غریبانه میان بستر افتاد تا آسمان‌ها صوت الرحمن او رفت روی زمین آیه به آیه کوثر افتاد او بار شیشه داشت و می‌زد مغیره قنفذ رسید از راه و شیشه آخر افتاد شانه به شانه با اجل همراه می‌شد سایه به سایه مرگ با زهرا در افتاد از جنگ برگشته علی یا از سرِ قبر؟! پشت سرِ تابوت مردِ خیبر افتاد... 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت جز هاله‌ای کبود از او کس نشان نداشت گفتن همان و عالمی آتش زدن همان خورشید بود و جز دل خود هم‌زبان نداشت تا در شنید قصّه‌اش، آتش گرفت و سوخت در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت از گل لطیف‌تر هوس باغ کرده بود مجذوب بود و حوصلۀ این و آن نداشت این چند روز هم به لبش جان رسیده بود می‌خواست تا علی‌ست بماند، توان نداشت ممکن نبود حرف علی را زمین نهد حیدر توان این که بگوید بمان، نداشت دستاس هم که بود علی دست بسته بود زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت مجبور شد علی که حمایل به تن کند دریای بی‌وفایی یثرب کران نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن شب که شب از صبح محشر تیره‌تر بود آن شب که از آن مرغ شب هم بی‌خبر بود آن شب که رخت غم به مه پوشیده بودند آن شب که انجم هم سیه پوشیده بودند آن شب که خون از دامن مهتاب می‌ریخت اسما برای غسل زهرا آب می‌ریخت آن شب خدا داند، خدا داند که چون بود قلب علی زندانی از فریاد و خون بود طفلی گرفته آستین غم به دندان تا ناله‌ی خود را کند در سینه پنهان آن شب امیرالمؤمنین با اشک دیده می‌شست تنها پیکر یار شهیده می‌شست در تاریکی شب مخفیانه گه جای سیلی، گاه جای تازیانه صد بار از پا رفت و دست از خویشتن شُست جانان خود را در درون پیرهن شست می‌شست جسم یار خود آرام و خاموش می‌کرد بر دستش نگه طفلی سیه‌پوش خود در کفن پیچید آن خونین بدن را خونین بدن نه بلکه جان خویشتن را چشم از نگه، نای از نوا، لب از سخن بست بگشود دست حسرت و بند کفن بست ناگه فتاد آن تیره کوکب را نظاره گریان بگرد آفتابش دو ستاره دو گوشواره که ز گوش افتاده بودند بر خاک تنهائی خموش افتاده بودند دو طایر در آشیان بی آشیانه دو بلبل گردیده خاموش از ترانه از بی‌کسی در بال هم سر برده بودند گوئی کنار جسم مادر مرده بودند داغ دل مولا دوباره گشت تازه ریحانه‌ها را زد صدا پای جنازه کای گوشه‌گیران شب غربت بیایید آخر وداع خویش با مادر نمایید آن پر شکسته طایران از جا پریدند افتان و خیزان جانب مادر دویدند چون جان شیرین جسم او در برگرفتند گل‌بوسه از آن لاله‌ی پرپر گرفتند یکباره از عمق کفن آهی برآمد با ناله بیرون دست‌های مادر آمد در قلب شب خورشید خاموش مدینه بگذاشت روی هر دو ماهش را به سینه می‌خواست بی‌تابی ز طفلان جان بگیرد می‌رفت تا عمر علی پایان بگیرد ناگه ندا آمد علی بشتاب بشتاب دُردانه‌های وحی را دریاب دریاب مگذار زهرا را چنین در بر بگیرند مگذار روی سینه‌ی مادر بمیرند خیل ملک را رحمی از بهر خدا کن از پیکر مادر، یتیمتان را جدا کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غمِ درون من از لرزش سخن پیداست جراحت دلم از خون پیرهن پیداست کبودی تن این لاله در حجاب کفن شقایقی‌ست که از برگ نسترن پیداست چه رفته بر سر پهلو و سینه‌ی زهرا به وقت غسل ز خونابه‌ی کفن پیداست میان خانه کنار جنازه‌ی مادر مصیبتی‌ست، ازاشک اباالحسن پیداست غریبی دو جگر گوشه‌اش که می‌گریند از آستین که بگیرند بر دهن پیداست ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فاطمیه خط به خط درسِ ولایت پروری‌ست استقامت راهِ زهرایی‌ست، راهِ مادری‌ست غزه و لبنان و سوریه نبردش حیدری‌ست حملهٔ شیرانِ ایرانی یقیناً خیبری‌ست یاری از حق را نکن تعطیل؛ یازهرا بگو نذر نابودی اسرائیل، یازهرا بگو درسِ -ماندن با امام- از کربلا باید گرفت رزقِ -محکم ایستان در بلا- باید گرفت محفلی سرشار از ذکر و دعا باید گرفت إذنِ فتحِ قدس را در روضه‌ها باید گرفت گریه کن در روضه با تحلیل؛ یازهرا بگو نذر نابودی اسرائیل، یازهرا بگو نفْس را از بندِ هیچ و پوچ‌ها آزاد کن در وجودت باورِ رزمندگی ایجاد کن باورِ دشمن‌ستیزی را بیا فریاد کن پس را، را یاد کن تا مقامش را کُنی تجلیل، یازهرا بگو نذر نابودی اسرائیل، یازهرا بگو هر چه باطل، بیشتر شرّ و حماقت می‌کند از فلسطین بیشتر ایران حمایت می‌کند محضِ این کفتارِ صهیون که جنایت می‌کند، غرّشِ یک کفایت می‌کند پابه پایِ فاتح و سجّیل، یازهرا بگو نذر نابودی اسرائیل، یازهرا بگو می‌رویم و بر شهادتنامه امضا می‌رسد إذن، از فرمانده‌ی کلّ قوا تا می‌رسد و دارد نوبتِ ما می‌رسد این نبرد، آخر به ویرانیِ حیفا می‌رسد تا سپاهِ حق شود تکمیل، یازهرا بگو نذر نابودی اسرائیل، یازهرا بگو منجی عالم می‌آید! می‌شود وقتِ قیام کعبه گفته منتظر باشید! می‌آید امام می‌رسد مولایمان با ذوالفقارِ انتقام هست بی‌تردید، کارِ ظالمان، دیگر تمام گشته در امرِ فرج تعجیل؛ یازهرا بگو نذر نابودی اسرائیل، یازهرا بگو! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب به رنگ فصل خزان گریه می‌کنیم هم‌ناله با زمین و زمان گریه می‌کنیم هر چند گفته‌اند که آرام گریه کن اما بلند و ضجه‌زنان گریه می‌کنیم امشب که خانه‌ی دلمان غم گرفته است مانند ابرهای روان گریه می‌کنیم هم‌پای کوچه‌های مدینه نشسته‌ایم با روضه‌های تازه‌جوان گریه می‌کنیم تازه جوان و قد کمانی تعجب است از غصه‌های قد کمان گریه می‌کنیم داریم پای روضه‌ی‌تان پیر می‌شویم اما هنوز از غمتان گریه می‌کنیم این خانه‌ی غمی‌ست پر از غربت بقیع از داغ قبرهای نهان گریه می‌کنیم آری دوباره بر سر سفره نشسته‌ایم امشب برای مادرمان گریه می‌کنیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
میزبان تو می‌شود ملکوت؟ یا ملائک در آستان توأند؟ لحظه‌ای که قنوت می‌گیری همه‌ی شهر میهمان توأند چتر این‌ رحمت الهی را بر سر اهل شهر گستردی با تو همسایه‌ها چه خوش‌بختند همه را یک به یک دعا کردی ماکه همسایه‌ی تو نه... اما از ازل زیر سایه‌ات هستیم در هیاهوی روز محشر هم به نخ چادر تو دل بستیم درس عشق است، درس زندگی است بین خانه صفا و سادگی‌ات چه دفاع مقدسی شده است در دل جبهه ایستادگی‌ات بهتر از این کدام تقدیر است؟ در دفاع از علی شهید شدن باب شد بعد از آن حماسه‌ی تو در رکاب ولی شهید شدن نام زهرا میان معرکه‌ها نقش سربند حاج قاسم‌هاست دل سردار ما سرای علی خانه‌اش وقف روضه‌ی زهراست سال‌ها بود بانی روضه حال بر سفره‌ی تو مهمان است حاج قاسم که مرد میدان بود حاج قاسم که مرد میدان است تو علمدار عزت و غیرت کوثری.. کوثری و بی مانند تو شب قدر عالمی زهرا حیف! قدر تو را ندانستند ما از آن قدر ناشناسی‌ها ما از این زخم‌ها عزاداریم با در خانه‌ی تو می‌سوزیم با در خانه‌ی تو می‌باریم آه! بر غربتت شهادت داد ریسمان... شعله... میخ... در... دیوار سر به دیوار غم گذاشت علی تکیه داده‌ست کوه بر دیوار گوشه‌ای بچه‌های تو گریان روضه برپاست کنج خانه‌ی تو در دل آسمان چه غوغایی‌ست وقت تشییع مخفیانه‌ی تو آه... همراه یاس پرپر خود باغبان را علی به خاک سپرد مثل گنجی که می‌شود پنهان آسمان را علی به خاک سپرد ✍ و 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللّهُ الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ آنکه خوانده خداش مُمتَحَنَش چل نفر خسته‌اند از زدنش لگد دومی به پهلو خورد آه از ضربه‌ی کمرشکنش مقتل آورده است: مادر سوخت عالم آتش گرفت از این سخنش فاطمه بین شعله، گیر افتاد چنگ انداخت "در" به پیرهنش بی پناه است جان‌پناه علی میخ رفته به جنگ تن به تنش غرق خون است باغ سبزِ نبی له شده زیر چکمه‌ها چمنش فاطمه زیر دست و پا... کوشید نام حیدر نیفتد از دهنش وسط کوچه گوشواره شکست... این بلا را که دیده جز حسنش؟! به عیادت نیامده اَحَدی اُف به همسایه‌ها... به مرد و زنش خیره به خونِ بستر است حسین کُشته ما را نگاهِ بی کفنش :: دوره‌اش می‌کنند در گودال تک و تنها...به دور از وطنش نوکِ مسمار می‌شود نیزه... وای از وضعِ درهم بدنش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن شب میان هاله‌ای از ابر و دود رفت روشن‌ترین ستارهٔ صبح وجود رفت آن شب صدای گریهٔ باران بلند بود بر شانه‌های زخمی دریا، چو رود رفت روشن‌تر از زلالی نور آمد و چه حیف با چند یادگاری سرخ و کبود رفت بال و پری پس از شب طوفان نمانده بود! آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟ رحمی به قبر خاکی او هم نمی‌کنند این شد که مخفیانه و بی یادبود رفت مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان می‌گفت بعد فاطمه‌ام هر چه بود رفت هرشب کنار تربت او ياس کوچکش دم می‌گرفت: مادر خوبم چه زود رفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از آنچه در دو جهان هست، بیشتر دارد فقط خداست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه‌ای کسی که کفو علی می‌شود، جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سَر علی به سلامت! چه باک از این سردرد محبت ولی‌الله دردسر دارد کسی که شهر سر سفره‌ی قنوتش بود چگونه دست به نفرینِ قوم بردارد؟! صدا زد: «اَشهَدُ اَنَّ عَلی وَلی‌ُالله» ولی دریغ! که این شهر، گوشِ کر دارد... کنیز بیتِ علی، خاک را طلا می‌کرد سقیفه را بِنِگر فکر سیم و زر دارد اگرچه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد... بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد... بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد... دهان تیغِ دو دم را عجیب می‌بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه‌اش که زد فریاد: سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده علی، از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره‌ها تشییع که ماه، اُلفت دیرینه با سحر دارد میانِ شعله دعایش ظهور مهدی بود که آهِ سوختگان بیشتر اثر دارد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اَلا انسیةالحورا! اَلا خیرالنسا! زهرا بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا! نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و إنّما، زهرا! تویی که چادرت چون سایه‌ای روی سر دنیاست -چرا پوشیده می‌گویم؟- تویی نور خدا! زهرا خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام می‌گیرد علی با دیدنت آرام می‌گیرد، خوشا زهرا! چه می‌شد لایق "الجار ثم الدارِ" تو باشیم که ما بسیار محتاجیم "الغوثِ" تو را زهرا نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا * * نبوده روضه‌هایی بازتر از آن درِ بسته نبوده کربلایی مثل داغ کوچه‌ها زهرا علی می‌گفت: حالا که جهان قهر است با حیدر تو هم کم‌صحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟ * * گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست که هم مشکل‌گشا زهراست و هم رهنما زهرا نه... تشبیه رسایی نیست: ما و خاک پای او کجا ما بی سر و پایانِ سَردَرگُم، کجا زهرا؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مهدی که به دل غم فراوان دارد از غربت شیعه چشم گریان دارد امشب پسر فاطمه در کرببلا... همراه پدر شام غریبان دارد@hosseinieh_net
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی مرحوم استاد (حرم امیرالمؤمنین سال ۱۴۰۰) از داغ تو من به خویشتن می‌پیچم این نُسخه‌ی دردی‌ست که من می‌پیچم تو دست مرا ز بند وا کردی و لیک من دستِ تو در بندِ کفن می‌پیچم ✍مرحوم @hosseinieh_net
چشمم شبیه ابر بهاران شده بیا آقا دوباره شام غریبان شده بیا بی تو برای مادرتان گریه می‌کنیم این نوکر تو خسته ز هجران شده بیا این گریه‌ها بهانه‌ی تطهیر من شده قلبم به لطف روضه پشیمان شده بیا یک سو غم فراق تو، یک سو غم علی امشب غمم به سینه دوچندان شده بیا حال و هوای ما همه چون خانه‌ی علی‌ست بنگر که نوکر تو پریشان شده بیا از داغ زخم سینه فقط سینه می‌زنیم سینه زن تو بی سر و سامان شده بیا ای کاش در بقیع روضه بخوانی برایمان آقا به حق مرقد ویران شده بیا آقا بنای مرقد زهرا به دست توست بنگر که خون شیعه خروشان شده بیا امشب شب زیارتی شاه کربلاست زهرا به زیر قبه پریشان شده بیا برپا شده کنار حرم روضه‌ی حسین ای وای! چشم فاطمه گریان شده بیا یک پیرهن برای حسینت نمانده است آقا به حق پیکر عریان شده بیا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این غریبی که ز دنیا رفته دنیای من است اینکه خوابیده است زیر خاک، زهرای من است بعد از این راحت بخوابید آی مردم! پر کشید اینکه خاموش است دیگر شمع شب‌های من است رفت جانم؛ مانده‌ام جسمم چگونه مانده است زنده ماندن بعد زهرایم معمای من است آرزویم خاک شد با او در این غربت، فقط رفتن از دنیای بی زهرا تمنای من است جای من در کوچه رفت و جای من دستش شکست خانه‌ی تاریک قبر همسرم، جای من است پیش چشمم ضربه‌ها چشمان او را تار کرد روضه خوانِ این مصیبت چشم بینای من است غربت من با جراحات تنش همدست شد نیمی از قد کمان فاطمه پای من است بعد از این من ماندم و یک خانه‌ی بی فاطمه تلخ‌تر از تلخی امروز فردای من است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آتشی داغ تو در سینۀ من روشن کرد باید از شعلۀ‌ آن تا به ابد شیون کرد قامت صبر مرا داغ تو در کوچه شکست ماجرای در و دیوار چه‌ها با من کرد مانده‌ام بر دل تو میخ در آتش زده است یا دل سوخته‌ات خون به دل آهن کرد؟ شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد جامۀ رزم به تن داشت علی، پیش از این بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
برای بچه‌ها نان پخته‌ام حالا به جای تو و خرما چیده‌ام از نخل‌های در عزای تو تو اینجا نیستی اما نگاهت هست، آهت هست صدای کیست در این خانه می‌پیچد؟ صدای تو هنوز انگار اینجایی و داری شعر می‌خوانی که می‌خوابند شب‌ها کودکان با لای لای تو تمام شهر را آباد کردی با دعاهایت و حالا شهر دیگر نیست محتاج دعای تو... نمی‌خواهند باران میهمان شهرشان باشد کسی اینجا نمی‌خواهد مرا، غیر از خدای تو سلامم را جوابی نیست، سرها در گریبان است غریب افتاده در دنیای مردم، آشنای تو تو رفتی، آن همه لبخند را هم با خودت بردی که هر شب اشک می‌ریزم به یاد خنده‌های تو بیا از من طلب کن بار دیگر آن اناری را که دنبالش تمام شهر را گشتم برای تو چگونه مجلس ختم تو را برپا کنم زهرا؟! تو پایانی نداری، ای شهادت ابتدای تو ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهر محو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت کینه‌ها سر باز کرد و فتنه‌ها آغاز شد آتش آن کینه‌ها شد شعله‌ورتر در سکوت شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشت لال بود و گنگ بود و بُهت‌آور در سکوت فتنۀ نَمرود شد آتش‌بیار معرکه هیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت سوخت میراث پیمبر در میان شعله‌ها بسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت در میان بی‌تفاوت‌های بی‌اصل و نسب سوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت دختر آیینه را در کوچه‌ها سیلی زدند شد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفس در میان هَجمه‌های شعله‌پرور در سکوت بین طوفان‌های بی‌غیرت، میانِ گرد و خاک پُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت :: در هجوم بی‌صدایی، یک نفر فریاد شد فاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد از نفس افتاده بود، اما نفس‌ها را بُرید چون رسول‌الله آمد، چون پدر فریاد شد ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکه پیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کرد گریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد از کتاب‌الله ناطق گفت؛ از مولا علی رو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد بر سر این بی‌تفاوت مردمِ از حق گریز در میان صحن مسجد با تشر فریاد شد :: آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شد دید تنها عده‌ای را مات و مضطر در سکوت بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شد شد شبیه یک خیالِ گریه‌آور در سکوت در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتم‌زده ماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشم زیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت روی برگ لاله‌ها با خون دل باید نوشت نیمه‌شب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفت در میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمه بی‌نهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت می‌رسد پایان این جریان به روز رستخیز می‌رسد وقتی سواره بین محشر در سکوت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
محضر حضرت رضا صلوات بر غریبان آشنا صلوات جان عالم محمّد است و علی بر علی جان مصطفی صلوات نور وَالشّمس و وَالضّحی زهراست سوی وَالشّمس و وَالضّحی صلوات بر جمال حسن سلام خدا تا حسین است ناخدا صلوات ای که یک جمعه می‌رسی از راه بر قد و قامت شما صلوات ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e