❇️ خوانش مجاهدت علمی علامه سیدجعفر مرتضی
✍️ حجت الاسلام حجت گنابادی نژاد، معاون فرهنگی و زیارت استانداری خراسان
چهارمین سالگرد علامه سید جعفر مرتضی عاملی به اهتمام جامعة المصطفی العالمیه مشهد و همکاری آستان قدس ،دانشگاه ادیان و دانشگاه فردوسی در مشهدالرضا برگزار شد.
در عظمت خدمات و جایگاه شخصیت آیت الله جعفر مرتضی اگر فقط فهرست تألیفات و آثار منتشر شده ایشان ملاحظه شود یک سند وزین و درخشان از مجاهدتهای این عالم بزرگوار مشاهده خواهد شد ،حداقل ۶۰ عنوان کتاب که از منابع اصلی در تاریخ اسلام و سیره اهل بیت علیهم السلام و معارف اسلامی با معتبرترین مدارک و مستندات می باشد
کمترین اطلاع از دو اثر ماندگار این محقق گرانمایه اسلامی یعنی کتاب الصحیح من سيرة النبى صلي الله عليه و آله در ۳۵ جلد و با ذکر حدود ۱۷۰۰ مرجع علمی و تالیف کتاب سیره امام امیرالمؤمنین علیه السلام در ۵۳ جلد دو نشان است که به تنهایی می تواند بیانگر خدمات و موقعیت ممتاز علمی ایشان باشد.
متن کامل در این صفحه
#علما
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
👾باید از مریخ کدخدا وارد کنند
✍️ محسن عبدالله زاده
🔸همه از کدخدا شاکی بودند، اصلا جلسه برای استیضاح او بود. خیلی تعجب کردم، کدخدا همه کار و زندگی اش را وقف مردم کرده بود ولی میگفتند بی عرضه است. بی سر صدا کنار باقر پسر عذرا خانم نشستم، سرم توی گوشی بود که خودش زیر لب شروع به معرفی صف روبرو کرد:
``ممرضا قصابه، خدا خیرش بدهد الاغمان را از همه بالاتر خرید، دیروز رفتم پولش را نقد گرفتم بنده خدا همینطور که گوشت را چرخ میکرد به کدخدا و دار و دستش فحش می داد. میگفت همه دزدند. اگر میدید مشتری فقیر است حواسش را پرت میکرد تا برایش دو سه تکه پوست، رگ و چربی اضافه هم چرخ کند، ببرد، بنده خدا از سر دلسوزی توی چرخکرده هایش پوست مرغ هم میزند تا خوشمزه شود.
اون یکی، پیراهن سفیده، شاطر عباس است، دارد از کمبود و بی کیفیتی آرد میگوید، دیروز همینطور که چانه می گرفت، از پاکدستی و درستکاری غربیها می گفت. هر چند دقیقه، یکی دو تا نان سنگک دولتی را هم برای گاوداری برادرش زیر میز می انداخت...
اوس حسن مکانیک هست. دل پری از کارخانه ها و کالاهای ایرانی دارد و همیشه از مزیت های دوستان ژاپنی اش می گوید خیلی اهل صرفه جوییست. پریروز پیشش بودم. هر ماشینی می آمد قطعه اش را باز می کرد و میگفت خراب است، همین که میرفت، برای ماشین بعدی میبست ...
عمو رضا را که میشناسی، گل حرفهایش در جمع فامیل، تعریف از سختکوشی و پرکاری چینی هاست. میگفت پیر و جوان، شب و روز ندارند. خودش هم بعد از بازنشستگی شهردار زنجان( زن عمو) شد و الان تفریحی هر روز تریاک می کشد...
اونی که کنج دیوار نشسته، ناصراست. دامداری دارد. ناصر خیلی از کیفیت بد و گرانی علوفه شاکی است، میگفت نصف بیماریها به خاطر شیر و گوشت است خودش هم محض اطمینان به جای علوفه بازاری کود مرغهایش را به گاوها میدهد و در شیرش آب میریزد، مبادا چربی خون مشتری ها بالا رود.
حامد و منصور از همکلاسیهای قدیمی هستند، دیروز سر کوچه روی راه های کاهش تورم و افزایش تولید بحث می کردند نمیدانم چرا تا پلیس آمد نمک و لواشک های توی جیبشان را دور ریختند و دویدند.
بیژن را میشناسی؟ فروشگاه لوازم خانگی دارد، دیروز رفتم کمکش بار خالی کردیم انبارش پر است از یخچال و فریزر، ولی بنده خدا نمی فروشد، می گوید اینها را برای روز مبادا نگه داشته اما کدخدای نامرد انبارش را به پلیس لو داده.
اونی که تسبیح دستش هست مهیار است پسر آقا سعید. آقا سعید رییس بانک بود و بسیار دست بخیر، پدر میگفت قدرش را ندانستند رفت کانادا پیش خاوری...
اصلا میدانی مشکل چیست؟ مشکل خود کدخداست،قدر این مردم را نمی داند، نمی فهمد. اصلا به نظرم باید از مریخ کدخدا وارد کنند مثل واردات خودروهای کارکرده چینی. همه چیز درست می شود``
🔸بعد صحبتهای باقر تازه فهمیدم مشکل کجاست! راست میگفت باید از مریخ کدخدا وارد بکنند. یا اینکه بکوشند، نسل باقر را تکثیر کنند و یا مردم جزء صف جلویی ما نباشند...
#ابقی
#کدخدا
#مدیر_مریخی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
💠 چرایی اطلاق آل الله بر اهل بیت(ع)
✍️ بابک شکورزاده
یکی از عناوینی که به اهل بیت علیهمالسلام اطلاق میشود و در بعضی از زیارات نیز از ایشان با این عنوان یاد میشود "آل الله" است. ظاهر این عنوان ممکن است این سؤال را ایجاد کند که مگر خدا فرزند دارد که اهل بیت، آل او هستند؟! مگر خداوند «لم یلد و لم یولد» نیست؟ پس این عبارت به چه معناست؟
اجمالاً باید گفت که «آل» همیشه به معنای خاندان و نسب نیست که نتیجهاش نسبت دادن نسبی به خداوند باشد؛ بلکه در اینجا اضافه شدن آل به الله از باب شرافت بخشی به آل است. از طرفی "آل الله" فقط به اهل بیت اطلاق نمیشود؛ بلکه عنوانی بوده است که بعد از تولد نبی اکرم صلی الله علیه و آله به قریش اطلاق میشده است؛ هرچند که وجوه شاخص قریش اهل البیت علیهمالسلام هستند و بطور خاص به این ذوات مقدسه اطلاق میشود.
معنای کلمه آل
کلمه آل در لغت به معنای اهل است. اهل هم به گونهای تعلّق، اطلاق میشود؛ مثلاً وقتی گفته میشود اهل خانه یا اهل روستا، یعنی کسی که تعلق به خانه و روستا دارد. راغب در مفردات میگوید: آل، مقلوب لفظى أهل و تصغيرش اُهَيْل است. فرق ميان «آل» و «أهل» اين است كه واژه آل مخصوص اَعلام و معروفين است و از اين رو به ناشناختهها و زمانها و مكانها اضافه نمىشود؛ مثلا مىگويند: "آل فلان" و نمىگويند "آل رجل" و نمىگويند "آل الخيّاط"؛ بلكه واژه آل به شريفتر و با فضيلتترها اضافه مىشود؛ مانند: آلاللّه و آلالنّبى و آلالسّلطان؛ امّا واژه أهل، اضافه شدنش كلّى و عمومى است؛ مانند أهلاللّه و أهلالخياط؛ چنان كه مىگويند اهل آن زمان و اهل آن مكان. (مفردات راغب/ص98)
با توجه به این تعریف مشخص میشود که اضافه شدن آل به الله جنبه شرافت بخشی به آل دارد و الزاماً به معنای نسب و خاندان نیست.
اطلاق آل الله به قریش
امام صادق علیهالسلام فرمود: قريش را از این جهت را "آل اللّه" گفتند كه ايشان در خانه خدا بودند... . (أمالی صدوق/ص286)
بعد از ولادت رسول خدا صلی الله علیه و آله قبيله قريش در ميان عرب بزرگ شد و به آل الله ناميده شدند. (اثبات الوصیه/ص114)
از اين جهت به قريش آلاللَّه مىگويند، زيرا آنها آبادكنندگان خانه او بودند و «آل» به معنى اهل است. (كمال الدين و تمام النعمة/ ج1/ص241)
#اهلبیت
#آلالله
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
#تسلیت به استاد حسن طاهری، مدرس یادداشت نویسی
مجلس فاتحه مادر شهید محسن طاهری و استاد حسن طاهری در قم برگزار میشود.
🔸مراسم هفتین روز: جمعه چهاردهم مهر از ساعت 15:30 تا 17
بر سر مزار این مادر شهید، باغ بهشت قم
#شهدا
#مادر_شهید
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🔶هر کسی بر طینت خود میتند
✍️علیرضا مکتبدار
🔹رفتار کنشی است که فرصت بروز پیدا میکند، طوریکه دیگران آنرا میبینند، از آن تاثیر میپذیرند و در موردش داوری میکنند.
🔹این شاید تمام چیزی باشد که ما درباره رفتار میدانیم، اما از عوامل و اسبابی که به بروز آن رفتار انجامیده است، عموما بیاطلاعیم. اسباب و عوامل طبیعیای همچون: مزاج و شرایط جسمی افراد، عوامل محیطی همچون: خانواده و محل رشد و نمو افراد و اسباب تربیتی همچون: معلمان و همالان و... .
🔹مجموعه عواملی بهغایت پیچیده که تنها گوشهای از آن با بررسیهای پزشکی، یا با کنکاشهای روانشناختی و یا با ریزبینیهای عرفانی قابل تشخیص است.
🔹از رفتارهای بهظاهر خُرد و کماهمیت گرفته تا رفتارهایی که موج میآفرینند و نقاط عطف را در زندگی فردی و یا اجتماعی افراد سبب میشوند، همه و همه معلول عواملی بیشمار هستند که جز با بررسی و شناخت آن علل و عوامل، حق قضاوت درباره معلول برای کسی وجود نخواهد داشت.
🔹اگر میخواهیم رفتار دیگران را قضاوت کنیم، باید جرأت و شجاعت و شکیبایی بررسی اسباب و عواملی که به بروز آن رفتار انجامیدهاند را نیز داشته باشیم، در غیر اینصورت، قضاوت را به دانای مطلق؛ خداوند علیمِ علّام واگذاریم.
#اخلاق
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#با_شاعران
🖌وحید اجاقی
بانکداری چنین نمیماند
اینچنین ضد دین نمیماند
با خیانت عجین نمیماند
"حرف آقا زمین نمیماند"
🔗لینک شعر
🖌محمد جواد منوچهری
سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا می زد
جهالت راهبر می شد خودش را نور جا می زد
نمی بارید غیر از غم،نمی رویید غیر از یأس
گل ریحانه در گور حماقت دست و پا می زد 🔗لینک شعر
🖌سید هادی حسینی
ما هزاران فتنه ی پیدا و پنهان داشتیم
بس تلاطم ها در این بحرِخروشان داشتیم
جنگ هفتاد و دو ملت در همان آغاز راه
با حمایت های سختِ چشمِ شیطان داشتیم
🔗لینک شعر
🖌پریسا مصلح
بیعشق، جهان، حسرت پاییز شود
بیرحمتر از لشکر چنگيز شود
معنای تعَاوَُنواْ علَی اْلبرّ این است
از دشمنی و تفرقه پرهیز شود
🔗لینک شعر
🖌مهتا صانعی
شلمچه صحنهی خون بود و خانهی من شد
زمینِ سوخته شد لاله زار ِ چیدن شد
شلمچه بود، طلاییه بود میمک بود
فرشته بود یقین بود رَستن از شک بود
🔗لینک شعر
🖌علی جباری
نمیدانم چرا یاران همه بیگانه میگردند
رفاقتهای شیرین در جهان افسانه میگردند
نمی دانم چرا گاهی همانها که توقع نیست
ز جمع عاقلان خارج شده دیوانه میگردند🔗لینک شعر
🖌محمد سهرابی
طلسم بخت ما را بشکن ای باد صبا یک شب
بیاور بویی از آن زلف مشکین سوی ما یک شب
به هر نیت که خواهی ای صنم نامی ببر از من
دعا را گر نی ام قابل به نفرین کن صدا یک شب
🔗لینک شعر
🖌امیر حسین هدایتی
حرف او را میزنی با من تمامش را نگو
دست و دامن چینِ کالش را و خامش را نگو
زهرِ مارِ سمّی خوش خط و خالش را نپرس
بوی تند نافهی آهوی رامش را نگو
🔗لینک شعر
#شاعران_حوزوی
#نویسندگان_حوزوی
#شعر
@shaeranehowzavi
@HOWZAVIAN
🍂برنامههای #پاییزه مؤسسه فرهنگی رسانهای استاد فرجنژاد
🙋♂️مدرسه پاییزه ویژه پسران
👈آیدی ثبت نام: @Serrol_Ayann
🧕مدرسه پاییزه ویژه دختران
👈 آیدی ثبت نام: @Telavat128
📲دوره رسانه و جنگ شناختی
👈 آیدی ثبت نام برادران: @dore_javanan
👈 آیدی ثبت نام خواهران: @dore_khaharan
📲کانال مؤسسه فرهنگی رسانهای استاد محمدحسین فرجنژاد:
@FarajNezhad110
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🔰ابلاغ یا تبلیغ؟!
✳️شاید در نگاه اول، تفکیک دو مقوله "ابلاغ" و "تبلیغ" بیاهمیت تلقی شود؛ خصوصا آن که در موارد بسیاری این دو واژه به جای هم به کار رفتهاند؛ لکن اهمیت تفکیک این دو، زمانی روشن میشود که مشخص شود برنامهریزی و اقدام برای هر یک از این موارد، ابزار و روشهای متفاوتی میطلبد و اگر این تفاوتها لحاظ نشود، بازدهی مطلوبی حاصل نخواهد شد؛ برای توضیح تفاوتهای ابلاغ و تبلیغ، بیان مثالی را مقدمه میکنیم؛
✳️تصور کنید ترمینال مسافربری را برای سفر خود انتخاب کردهاید؛ پس از ورود به ترمینال با صدای رانندههایی مواجه میشوید که هرکدام برای مسافرگیری، مقصد سفر خود را فریاد میزنند؛ قطعا تصدیق میکنید که هیچ انسان عاقلی پیدا نمیشود که به خاطر صدای خوب راننده، شیک بودن اتوبوس و... مقصد سفر خود را تغییر دهد بلکه تقريبا همه افراد قبل از ورود به ترمینال مقصد خود را انتخاب کرده و تنها دنبال اتوبوسی هستند که آنها را به مقصد از پیش تعیین شده برساند؛ به نظرتان فریاد راننده، از جنس ابلاغ است یا تبلیغ؟!
با این مقدمه، به بیان تفاوتهای ابلاغ و تبلیغ میپردازیم:
🔻تبلیغ رساندن به دل است و ابلاغ رساندن به گوش
🔻تبلیغ، تدریجی بوده و در طول زمان حاصل میشود و ابلاغ دفعی بوده و در یک لحظه رخ میدهد
🔻تبلیغ، مسیرسازی و ترسیم هدف است و ابلاغ مسیریابی و راه رسیدن به مقصد
🔻تبلیغ ذائقه سازی است و ابلاغ، ارضای ذائقه
🔻تبلیغ ایجاد تقاضا است و ابلاغ پاسخ به تقاضا
🔻تبلیغ، تشنه کردن است و ابلاغ سیراب کردن
🔻تبلیغ بینش میآفریند و ابلاغ روش میدهد
🔻تبلیغ، استخراج دردهای پنهان است و ابلاغ استخدام روشهای درمان
✳️به مثال ابتدای یادداشت بازگردیم؛ چه مواردی منجر به این میشود که یک شخص، مکان خاصی را برای مسافرت انتخاب کند؟ آیا فریاد یک راننده برای انتخاب مقصد کفایت میکند؟ یا باید زیباییها و جذابیتهای مقصد نیز برای انسانها تبیین شده تا آنان را تحریک به مسافرت کند؟
و سوال پایانی این که برای سوار کردن انسانها در اتوبوس دینداری چه باید کرد؟!
✍️ صفحه عقال
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
📌مدرسه نانوایی محله؛
سه تا با چهار تا چه فرقی میکنه؟!
✍️ مرتضی رجائی
🔰امروز صبح برای خرید نان به نانوایی سنگک محله رفتم. پسربچهای دبستانی جلوتر از من در صف ایستاده بود. نوبتش که شد، کارت بانکیاش را به ناندرآر داد و گفت: "چهار تا".
🔰ناندرآر همانطور که کارت را کنار دستگاه کارتخوان میگذاشت تا بکشد گفت: "سه تا بیشتر نمیتونم بدم؛ آرد برامون نیاوردن و امروز خمیر کم داریم. سه تا بیشتر نمیدیم که به همه برسه".
🔰پسرک گفت: "آخه ما چهار تا نان لازم داریم. حالا سه تا با چهار تا چه فرقی میکنه؟! به من چهار تا بدی چطور میشه؟!"
🔰تا خواستم از شهامت پسر در بیان خواستهاش لذت ببرم، ناندرآر بحثی را شروع کرد که آن لذت بهکلی فراموشم شد.
گفت: "عمو جان، فرض کن من به تو چهار تا نان دادم؛ وقتی بقیه این رو ببینند، یکیشون نمیگه خب برای منم همینطور حساب کن و بگو سه تا با چهار تا چه فرقی میکنه؟!"
پسربچه فکری کرد و گفت: "شاید"!
ناندرآر گفت: " شاید نه، حتماً. اون وقت کمکم بقیه هم همین رو میگن و من ناچارم بیخیال سه تا بشم و بگم کسی بیشتر از چهار تا نبره".
🔰این را گفت و همانطور که داشت به سمت تنور میرفت ادامه داد: "تا اینجاش هم بده، ولی بدترش اینه که یهو یکی هم پیدا بشه و بگه حالا چهار تا با پنج تا چه فرقی میکنه؟! اون وقت تو به من بگو؛ دیگه از قانونی که ما به نفع خلق الله گذاشتیم تا به بقیه هم نان برسه، چی باقی میمونه؟!"
🔰جملهاش که تمام شد، سه تا نان سنگک از تنور درآورد و راه افتاد سمت میز جلوی در و گذاشت جلوی پسرک. بعد هم گفت: "نه عمو جان، همین سه تا رو ببر، نرخ منم نشکن. چون اگه من الآن از حرف خودم کوتاه بیام و بیشتر از سه تا به تو نان بدم، یه ساعت دیگه اینجا برای بردن پنج تا نان هم از من طلبکار میشن!"
🔰من که از این بحث قشنگ و #تبیین ساده اما عمیق مفهوم "حدّ یقف" و فلسفه محدودیت و قانون حسابی کیفور شده بودم، با خودم گفتم: یعنی چند نفر از #معلم های این طفلهای معصوم در #مدرسه هایشان اینطور منطقی با آنها بحث میکنند و این مفاهیم اجتماعی را برایشان تبیین میکنند؟!
🔰به نظرتان اگر این مفهوم برای نوجوانهای ما جا بیفتد و به آن پایبند شوند، دیگر کسی مثلاً در #مسئله_حجاب اینطور میگوید که "مگه بیرون بودن چند تا تار مو یا یه ساق دست چه اشکالی داره؟!
اگر هم کسی همچه حرفی بزند، با یادآوری ضرورت "حدّ یقف" در هر چیزی از جمله حجاب و اینکه اگر از آن کوتاه بیاییم، کار به جاهای باریک میکشد، اگر #انصاف داشته باشد و نخواهد #لجبازی کند، میپذیرد.
#جهاد_تبیین
#فلسفه_اجتماعی
#قانون #تربیت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
📚✍️ شیرینی خواندن و نوشتن
💠 با اراده و عزم راسخ خود به طرف علم و عمل و کسب دانش و بینش حرکت کنید، که زندگی زیر چتر علم و آگاهی آنقدر شیرین و انس با کتاب و قلم و اندوختهها آنقدر خاطرهآفرین و پایدار است که همه تلخیها و ناکامیهای دیگر را از یاد میبرد.
::صحیفه امام (ره)، جلد ۲۱، صفحه ۱۳۸::
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#درسگفتار | #مدرسه_فکرت
🔸مدرسه علوم انسانی و اسلامی فکرت برگزار میکند:
🔰درسگفتار «عدالت اجتماعی»
بررسی عوامل موثر بر ادراک عدالت در جامعه
🔸با تدریس حجت الاسلام دکتر احمد اولیایی
نویسندهی کتاب
⏰ زمان: یکشنبهها ساعت ۱۶ الی ۱۸ _ پنج جلسه
مکان: خیابان بسیج، ساختمان مدرسه فکرت
💠 حضور برای عموم آزاد و رایگان میباشد.
جهت ثبت نام در این درسگفتار و خرید این کتاب به آیدی @madrese_fekrat پیام بدهید.
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت | رادیوفکرت
🔸سنت جانشینی
✍️ محسن عبدالله زاده
✍️بعد از مدت ها در ساختمان آموزش دیدمش، پکر و بیحال بود. پرسیدم برای انتخاب درس آمدی؟
گفت : نه برای انصراف از حوزه.
برق از سرم پرید. رضا با این همه ادعا و انگیزه چرا؟
چند جمله گفت که قدر صد ساعت درس اخلاق و عرفان اهمیت و اثر دارد. سعی میکنم عینش را بیاورم:
``ببین من اصلا مال حوزه و شیخی نبودم، خدا به خاطر ادعاهایی که داشتم فقط منو آورد اینجا بفهمم کار سخته. قبل حوزه از صدر تا ذیل آخوندها رو نقد میکردم، از امام جمعه گرفته تا پیشنماز محل رو نقد میکردم. چرا اینجوری حرف میزنن؟ روضه میخونن؟ نماز میخونن؟ چرا زندگیشون اینجوریه؟ چرا کارشون اونجوریه؟ این چه وضعشه و .......
حالا این چند سال فقط دارم چوب اون ادعاها رو میخورم. خدا دستمو گرفت آورد اینجا وسط گود بفهمم کسی نیستم، حالا از اینجا برم دستبوس امام جمعه و شنبه شهرمونم. دیگه غلط بکنم کسی رو قضاوت بکنم و براش نسخه بپیچم.``
🖊جانشینی یکی از سنت های غیر قابل تغییر الهی است. هر جا ادعا بکنی خدا میبردت سر همون نقطه، فرمون رو میده دستت تا برونی.
خیلی ها به پدر مادرهایشان گیر میدادند حالا که خودشان بچه دار شده اند، خراب کردند.
خیلی ها عدالتخواه و سوپر انقلابی بودند اما به آب که رسیدند غرق شدند.
خیلی ها ...
❌مراقب سنت جانشینی باشیم.❌
#جانشینی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🖋 حکایت یک مادر از هویت یک دختر
✍️علی عسگری
مادرم فیلم آرمیتا را دیده بود. وقتی من را نگاه کرد با لحنی از ناراحتی و تاسف گفت: چرا این دخترها بی حجاب هستند؟ آنقدر که برای بیحجابیاش ناراحت شدم برای جراحتش نشدم!
من هم سرم را به تایید سخنان مادر تکان میدادم.
مادرم با شکایت به من گفت: مگه این لایحهی گور به گوری حجاب تصویب نشد؟
من هم گفتم: او یک بازی برای گرم کردن سر بچه حزب اللهی ها بود والا که نه نبودش برای مسئولین مهمه نه بودنش!
حالش خیلی بد بود. نگران بود. شاید بیشتر از مادر آرمیتا...!
اینطور بگویم بهتر است: مادرم نگران جراحت وارده بر پیکر هویت آرمیتا و دوستانش بود.
برايم سوال شد که مادر آرمیتا غیر از جسم دخترش، نگران هویت او نيز هست؟
آرمیتا یک دختری است که پیش از بستری شدن بر روی تخت بیمارستان،
باید در بستر غنای فرهنگیمان و جهاد تبیین بستری میشد.
اما کسی او و امثال او را حمایت اعتقادی کرده است؟
نوع پوشش
نوع زیست
نوع تفکر
نوع کنش
و هزاران نوع از انواع رفتارهای فردی و اجتماعی در برخی از بدنهی نوجوانان ما، حکایت از یتیمی دارد.
بعضی از پدر و مادرهای امروزی، حاضران غایب از نظری هستند که بدون توجه به تربیت فرزندان دلبندشان، با انشاءالله،ماشاءالله کردن، آنان را در بستر دریای نیلی قرار میدهند که بهجای سرکوب فرعونیان در کاخش،به کمکش رهسپار میشوند.
آی روحانیت همیشه در صحنه، هنوز در پی بررسی معنای التفاتی هستی که مکلف را به حکم شرعی واقف نموده است؟؟؟؟
آیا حکم به تو نرسیده؟ یا دست دست میکنی؟
#اعراف
#تلنگر
#آرمیتا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در معرکه سنگیم بگویید به صهیون
آمادۀ جنگیم بگویید به صهـیون
در حملۀ ما یک اثر از دیو نماند
یک خانۀ سالم به تل آویو نماند
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
© شهابگرافی کپیرایت ندارد...🔻
💯📮@SHAHAB_GRAPHY
🔸مدرسه فکرت، دومین نشست تحلیلی «مدار» را برگزار میکند:
💠 زوال اسرائیل؛ رژیم غاصب رفتنی است (بازخوانی سخنان رهبر انقلاب اسلامی در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت)
با حضور:
🔹حجتالاسلام دکتر محمدعلی رنجبر، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)
🔹حسین کاوه، مجری و پژوهشگر علوم سیاسی
📥 لینک پخش زنده اسکای روم:
https://www.skyroom.online/ch/shenakht/livefekrat
⏰ زمان: دوشنبه ۱۷ مهر، ساعت ۱۶ الی ۱۷:۳۰
📌مکان: قم، بلوار بسیج، مؤسسه شناخت
🔗 فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
♦️ألَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
✍ سبا نمکی در عصر زنان نوشت:
🔸 تا همین امروز صبح هنوز بوی خون میپیچید توی دماغم!
بعد از ۱۵ روز هنوز دست که میکشم روی موهای نرم زهرا قلبم تیر میکشد. دخترک ۹ سالهام درست توی قلب خوشی بود که رد خون تا کمر لباسش رسید. لباس زردی که دوتایی برای همان شب خریده بودیم. پشتم بهش بود. افتادنش را ندیدم ولی تا برسم بهش، وسط شکوفههای ریز روسریاش که صورتی و سفید بودند یک گل سرخ بزرگ بدقواره مشغول بزرگتر شدن بود! از لحظهای که رسیدم کنارش و تمام مدت رسیدنمان به بیمارستان و حتی همه آنوقتی که پاره قلبم داشت درد بخیه را میکشید چشمهام تر نشد. خودم را نگه داشتم. نگه داشتم تا وقتی رسیدیم خانه و بردمش توی حمام. موهای غرق خونش را فقط میشد از گردن به پایین شست. بیحال بود بچهام. خیلی خون از سرش رفته بود. زیاد طولش ندادم.
داشتم همراه فشار آب انگشتهام را میبردم لابلای موهاش که یک دسته پرحجمِ مو آمد توی دستم! دلم ریخت. یادم افتاد دکتر جوان وقتی خواست بخیه را شروع کند موهای همان قسمت شکافته را تراشید. اندازه یک نارنگی وسط سر دخترم را. اولین بار آنجا بود که چشمهام تر شد. بیربط به نظر میآید ولی یک آن دلم رفت کنار دل مادرهایی که بچه سرطانی دارند! آن وقتی که عوارض شیمیدرمانی دارد قلدری میکند. قورت دادم بغضم را. شستشو تمام شد و فرستادمش بیرون که جماعتی منتظر بودند توی بغل بگیرندش، دلداریاش بدهند، قربان صدقه سر بسته و چشمهای سرخش بروند. خودم ماندم تا لباسهای خونی را آب بکشم.
🔹اول پیراهنش را گرفتم زیر شیر. سرخی خون لغزید روی راههای پارچه. مخمل کبریتی بود پیراهن زردش. از مامان شنیده بودم خون روی لباس با آب سرد شسته میشود. آب را سرد کردم. زیر لب قربان صدقه تن بلور دخترم میرفتم و غصه میخوردم. غصه میخوردم که چرا بعد از کلی برنامهریزی باید درست شب جشن تکلیفش این اتفاق بیفتد. خیلی طول کشید تا همه لک لباس محو شد. دستهام از سردی آب قرمز بود. رفتم سراغ روسریاش. همین که گرفتمش زیر آب، زمین زیر پام سرخ شد! خون کف حمام را پر کرد. بغضم همینجا بود که شکست. انگشتهام حالا دیگر سفید شده بود و تیر میکشید زیر سردی آب. ایندفعه دلم رفت به دهه ۶۰. پیش دل زنانی که لباسهای رزمندهها را میشستند. سعی کردم فکر نکنم، تصور نکنم و بگذرم. اما وسط رود خونی که پاهام توش بود و بویی که میرفت تا ته ریههام و اوهامی که هجوم آورده بودند به سرم، دلم دستبردار نبود. عاقبت هم رفت و یکجایی گیر کرد. ماند و درنیامد تا صبح امروز! همینطور که داشتم روسری حریر ژرژت را بین دستهام میسابیدم، همینطور که شکوفههای صورتیاش داشتند بیرون میآمدند از زیر زمینه سرخ، دلم رفت و بست نشست جایی! چسبید کنج خانهای عربی در قلب سرزمینی غصب شده.
🔸چند روز بعد وقتی برای مرضیه صوت فرستادم بهش گفتم: "یه آن یاد مادرای فلسطینی افتادم که با دستای خودشون لباسا و تن خونی بچههاشونو میشورن." جدی جدی وسط آن معرکه و کلی بدبختی خودم که میتوانستم تا صبح برایشان گریه کنم دلم دستم را گرفته بود و میکشاندم این سر و آن سر دنیا و حتی تاریخ! از بیمارستان کودکان میبردم رختشورخانه پشت جبهه، از آنجا میکشیدم به کرانه باختری! همانجا بود که زانوهام لرزید. نشستم وسط حمام و زبان گرفتم با مادری که داشت مثل من لباسها و تن خونی بچهاش را میشست. من ولی بچهام حالا توی آغوش پدر و عمه و مادربزرگ بود و داشت میگفت چه خوراکی دلش میخواهد و بچه او پیچیده توی کفن. کام من همه این ۱۵ روز، تلخ و حتی زهر بود. بوی خون از دماغم بیرون نمیرفت تا صبح امروز که مژده اِنّا فَتَحنا پر شد توی عالم! حالا کامم شیرینست.
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
📰دکهی تیترخوانی
صفحه نخست روزنامه های امروز دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲
#سواد_رسانه
#مهارت_رسانه
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN