eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
738 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مقدر کرد بعد از کوثر عصمت خداوندت که شد در محضر عشق ولایت ثبت ، پیوندت ز سر تا پا کرامت بودی و فضل و شرف ، عفت عقیل آل هاشم دید از قومی خردمندت به غیر از حضرت زهرا و ام المومنین هرگز کسی در لطف و پاداری به شوهر نیست مانندت برای کربلای عشق کم نگذاشتی بانو گواهم جانثاری ها و شور چار فرزندت پس از کرببلا تا زنده بودی روضه خواندی ، آه مدینه خسته شد در حسرت یک لحظه لبخندت اگرچه سوختی در روضه ی مشروح  گل هایت ولی داغ حسین فاطمه از پای افکندت چنین از مادرم آموختم ، وقت گرفتاری به جان حضرت عباس خواهم داد سوگندت برایش روز محشر پیش عباست وساطت کن تمام عمر می خواند "کمیل" از مدح دلبندت ....
ام البنین شدم که شوم یاور حسین گل پرورش دهم بشود پرپر حسین قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین هستند دختران علی در بر حسین هستند مثل فاطمه در باور حسین شد شاملم دعای سحرهای فاطمه روشن شدم به نور قمرهای فاطمه تاج سر منند گهرهای فاطمه اولاد من کجا و پسر های فاطمه هستند هر چهار پسر نوکر حسین شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند قسمت نبود زودتر از این فدا شوند حالا بناست راهی دشت بلا شوند حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند جای گلایه نیست، فدای سر حسین جریان گرفته اند کنار ابوتراب از آل هاشم اند نه قوم بنی کلاب اصلا نیاز نیست به ترس و به اضطراب عباس من شده به علمداری انتصاب او هست یک تنه همه ی لشکر حسین عهدی است بین ام بنین و خدای خود غیر از رضای دوست نخواهم برای خود من دل نبسته ام به دل بچه های خود اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود عباس من فدای علی اصغر حسین . . هرچند او دگر پسر خویش را ندید غمگین نبود ازینکه ابالفضل شد شهید دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید: بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب، علی اکبر حسین کارش دگر نشستن در آفتاب شد آب زلال در نظر او مذاب شد شرمنده ی نگاه غریب رباب شد از اینکه هم قبیله ی شمر است، آب شد رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین
مينويسم با سرشك ديده ام يكسر حسين عالمي دلداده و در اين ميان دلبر حسين آمدم باشم كنيز حيدر و اولاد او شد فقط ذكر لبم تا لحظه ي آخر حسين دور او گردانده ام قنداقه ي عباس را بود اباالفضلم غلام و سيد و سرور حسين يك پسر دارم فقط آن هم حسين ابن علي ست حل شده عباس من از روز اول در حسين هم خودم هم چهار فرزندم فداي اصغرش گريه بايد كرد تا روز قيامت بر حسين بي كفن بي پيرهن عريان بدن دور از وطن سيد العطشان غريب و شاه بي لشگر حسين لعنت حق بر سنان و بجدل و خولي و شمر خورد از آنها تير و سنگ و نيزه و خنجر حسين جار خواهم زد ميان گريه هايم در بقيع اي عزيز فاطمه اي كشته ي بي سر حسين...
گداىِ خوشه چينم تا قيامت خِرمنِ او را كه حسرت مي كِشد فردوس عطر گُلشنِ او را چنان مشكل گشا ،باب الحوائج،كاشف الكرب است گرفتند اوليا اللهِ عالم دامنِ او را نديدم سربلندو سرفرازى را مگر اينكه بديدم محضرِ اُم البنين خَم گردنِ او را مُعَيَّن گشته مزد فاطميه دست اين بانوست كه معنا كرده سفره دارِ زهرا بودنِ او را اميرالمومنين همسر ، ابوفاضل پسر ، به به بنازم اين مقام و جاه و شأن اَحسنِ او را عباى مرتضى را وصله كه ميزد همه ديدند كه نخ ميكرد جبرائيل بعضاً سوزنِ او را {تا عليِ اكبر و قاسم به من گفتند: مادر! در دلم گفتم: اكنون واقعاً اُم البنينم} زيارت ميكنم جاى رباب و نجمه و زينب مَزارِ اَطهرِ او را ، مُعلّا مَدفَنِ او را اگر ديروز جارو كرد زيرِ پاىِ زينب را كنون جارو كشند اينسان ملائك مَسكنِ او را چنان جانسوز مرثيه ميان كوچه سرميداد كه ميديدند مردم گريه هاى دشمنِ او را به او گفتند عباست...صدا ميزد حسينم كو؟ نشانش داد زينب پاره ى پيراهنِ او را محمدجواد پرچمی
بسم الله النور سلام الله علیها سلام الله علیها روزی که از تجسم امکان خبر نبود روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود حتی مجال لحظه برای گذر نبود جز نور احمد از دم خالق اثر نبود در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود زهرا رسید و نور جهان را فرا گرفت در آسمان تجلی توحید پا گرفت ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت این نور محض را به بغل مصطفی گرفت احمد که بوده نور رخش روح کائنات کامل نبود بی گل او گلشن حیات عالم در انتظار هبوط فرشته بود حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود خاکی که از شعاع الهی برشته بود دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است این نسترن ملیکه ی باغ محمد است کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است او مریم است و لایق شأن پیمبری است چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است قدیسه هست و بانوی ملک قداست است قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است دختر که بود ام ابیها لقب گرفت همسر که شد حبیبه ی یکتا لقب گرفت مادر که گشت سرور زن ها لقب گرفت در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت با آنکه درک شوکت او کار خاتم است فرصت برای شرح مقامات او کم است دنیا مجال نیست که او بی نهایت است هر نکته از کرامت او صد حکایت است این شاعرانگی سندش در روایت است روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است آن روز قدر فاطمه فهمیده می شود با حکم او بساط جزا چیده می شود روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند یک مشت دل‌سپرده به دنبال فرصت اند حتی پیمبران که بزرگان امت اند چشم انتظار شافع روز قیامت اند زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست آری که اختیار قیامت به دست اوست ای سیب دلربا که نصیب علی شدی محبوب مصطفی و حبیب علی شدی با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی در شورش زمانه، شکیب علی شدی نامت کنار نام خداوند خورده است جان علی به جان تو پیوند خورده است در مردمی که جهل به آن ها سوار شد دختر به گور کردنشان افتخار شد تو آمدی و عزت زن آشکار شد این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست یک زن، تجلی صفت رحمت خداست خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت جبریل پر کشیده به بام ارادتت سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت ایاک نعبد است گواه عبادتت مادر ندیده ایم به این اوج بندگی در بندگی نمونه و در کار زندگی تیغ علی که شهره به هر کارزار شد خم شد به پای بوسی تو، ذوالفقار شد برخواست موج و در قدمت آبشار شد پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود حوریه ای که چادر او وصله دار بود همسایه با دعای شبت برقرار بود آل عبا به محور تو استوار بود قرآن ناطقی تو و قرآن داورت بوده است همچون آینه ای در برابرت ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات دست قضا و پای قدر در اراده ات زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات صبر وحیا دو ویژگی فوق العاده ات صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود سعی تو داد خواه امیر غدیر بود روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت این ننگ بر حکومت شان ماند تا ابد باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است از چاه آب آوری و خانه شاهد است وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو روزی که کارنامه ی اسلام دود شد سکان دین اسیر هوای یهود شد بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد دستت به دستگیری امت کبود شد راه علی گرفتی و گشتی فدای او بودی در اوج غربت او آشنای او
ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا وی سینه تو بهشت احمد زهرا عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را زان دست که بوسیده محمد زهرا ** ای آنکه فدایت ز هواداران است نازل به جهانْ فیض تو چون باران است یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز مهر تو شفاعت گنهکاران است
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه داریم گفتیم همیشه ، همه جا فاطمه داریم ننگ است بکوبیم درِ خانه هر کس دنبال سرابیم چرا فاطمه داریم ما ترس نداریم ز سیلاب حوادث مانند علی بعد خدا فاطمه داریم ما چشم طمع تا ابدالدهر نداریم بر ثروت هر بی سر و پا ، فاطمه داریم رو کن به مسیر دگری ای غم دنیا بیهوده به این سمت نیا ، فاطمه داریم زهراست که داده است به ما جرات طوفان در دل نبُوَد واهمه تا فاطمه داریم
هر دل پي ِ دلستان خود ميگردد هر كس پي ِ هم زبان خود ميگردد روزي كه كند پدر فرار از پسرش زهرا پي دوستان خود ميگردد
به رسم عشق غزل در رسای فاطمه است غزل که هیچ دو عالم فدای فاطمه است به مدحش از دل و جان هم که مایه بگزارم نهایت سخنم ابتدای فاطمه است تمام زندگی اش جلوه ای خدای نماست کمال مدح خدا در ثنای فاطمه است هزار حاتم تایی طلوع یک جلوه ز بخشش و کرم دستهای فاطمه است کسی اگر که دلش تنگ شد برای بهشت نشانی اش  درِ عصمت سرای فاطمه است به  وقت رزم اگر ذولفقار افاقه نکرد سلاح اخر حیدر دعای فاطمه است ز بعدِ جنگ و جرات ، قوم میدانند دوای درد محمد صدای فاطمه است به لحن یا ابتایش دل از نبی میبرد نیاز کل مریضان شفای فاطمه است اگر که یک نظر از روی مرحمت خواهی نخست حب ولایت بهای فاطمه است کبوتر دل هرکس که جلد بام علی است مسیر پر زدنش در هوای فاطمه است غزل شدست دخیلش چرا که آخر کار شفاعت همه تحت لوای فاطمه است
قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم خدا دلم به مسیر محبتت انداخت زمین نبود ولی صد هزار مرتبه شکر مرا میان حریم ولایتت انداخت در آن زمان که گدایی نبود و دست عطا کرم،عنایت و احسان به عادتت انداخت سخن نبود و زبانی نبود و فهمیدم که عشق بین زبان ها حکایتت انداخت دلیل بود و نبود جهان توان فهمید نگاه مختصری گر به خلقتت انداخت تو بیکرانه ترین بحر معرفت هستی نمی توان نظری بر نهایتت انداخت به رنج شانه زدی گیسوان زینب را چقدر دست شکسته به زحمتت انداخت هزار آیه ی((تَبَّت یدا...))برآن گرگی که جای پنجه ی خود را به صورتت انداخت نسیم چشم ترم را غبار تا افشاند مرا به یاد غریبیّ تربتت انداختت
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم باید کسی شبیه پیمبر بیاورم هنگام وصفت عقل  مرا ترک می کند معراج رفته شان تو را درک میکند با نور تو زمین شرف آسمان گرفت چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت پابر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید مادر سلام، درد مرا هم دواکنید با این امید در زده ام تا که وا کنید لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست من سائلم همیشه برایم انار هست یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی یا از کرم لباس عروسی عطا کنی چادر امانتی بدهی تا چها کنی یک قوم را به نور خدا آشنا کنی دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور با تو کم است فاصله تا انتهای نور همسایه ات اگر که شده آشنای نور  این بوده است از برکات دعای نور در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست در سال یک شب است که قدری شبیه توست در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود یادآور بهشت خدای جلیل بود سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد آنکه تورا به جمله ی ((لولاک)) می شناخت درک تورا فراتر از ادراک می شناخت پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت بانوی آب را پدر خاک می شناخت... نام پدر همیشه به دنبال مادر است خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
همیشه جوشش عشق علی ست در کارم به لطف اوست که رونق گرفته بازارم اگر که سلطنت این جهان دهند به من جز آستان علی سر فرو نمی آرم به هر کسی که محب علی ست، مدیونم ز هر کسی که علی دوست نیست، بیزارم نجف نرفته، خبردار نیست جنت چیست به موج وادی حیرت مکن تو انکارم نماز مست علی، سوی قبلةالنجف است جز این عبادت دیگر به شرع مشمارم علی ست آنکه خدا گفته بود با احمد؛ به روح بندگی مرتضی بدهکارم! علی ست آنکه محبت به اهل بیتش را برای روز کفن پوشی ام نگهدارم