eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
714 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با امام زمان (عج) دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن وقتش رسیده صبح طلوعت فرارسد  پایان بده براین شب یلداشتاب کن در انتظار آمدنت روزها گذشت ای وعده ی قدیمی فردا شتاب کن ای وارث عدالت و صبر و غم علی با ذوالفقار حضرت مولا شتاب کن جانم به لب رسیدازاین روزگار پست آقا به جان حضرت زهرا شتاب کن برآن پدرکه با سر زانو رسیدو دید نقش زمین جوان خودش راشتاب کن برآن پدر که پیکر فرزند خویش را برخاک میسپرد به صحرا شتاب کن برآن تنی که زخمی تیرسه شعبه شد برآن سریکه رفت به نی ها شتاب کن برخانمی که در دم گودال میگرفت با ناله ذکر”وای حسینا” شتاب کن روضه گرفته ایم که شاید نظر کنی روضه برای حضرت سقا شتاب کن جان سه ساله دخترکی که گرفته بود بر روی دامنش سر بابا شتاب کن الزمان(عج)ادرکنی الزمان (عج)اغثنی
بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف بنويسيد كه عالم همه قربان نجف ما غباريم..غبارى زِ خيابان نجف بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟ آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟ آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟ تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست... كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد سرِ ما ذبح كنيد بر سرِ ايوان نجف زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد جانِ عالم به فداى شه مردان نجف من على را به خدا رازِ خدا ميدانم ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش بنويسيد على بانىِ ايمان نجف جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد... چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد.... چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف
تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار عاشقان تشنه را هم نان نمي آيد به كار درد وقتي ميكند ما را به تو نزديك تر پس نميخواهم دوا،درمان نمي آيد به كار پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است بي تو ما را روضه ي رضوان نمي آيد به كار نوكرت را نوكري زنده نگه دارد فقط بي مدال نوكري هم جان نمي آيد به كار رتبه ي عاشق كجا و رتبه ي زاهد كجا زهد در دلداگي چندان نمي آيد به كار با تو كار خلق سمت رو به راهي ميرود تا نيائي پس سر و سامان نمي آيد به كار افضل اعمال امروز انتظار واقعي ست پس زباني خواندنت يك آن نمي آيد به كار
موقع خلقت عشاق ز احسان علی وَرز میخورد گل شیعه بدستان علی عرش اگر در حرمش نیست چرا‌ پس شبها می نشینند ملائک به شبستان علی؟! فارسی بودن او خوب، ولی حُسن‌ این است که ‌بگویند به سلمان همه سلمان علی سجده ی نیمه شبش تا به سحر طول کشید باز هم گشته علی دست به دامان علی تا ابد هر چه کریم‌ است به قربان حسن تا ابد هر چه خلیفه ست به قربان علی پدرم خانه اش اینجاست به من حق بدهید خانه ای نیست برایم به جز ایوان علی چه هراسی ز قیامت...چه هراسی ز صراط مُهر و موم است اگر نامه بعنوان علی زائر کرببلا‌ نان نجف را خورده اربعین ها همه‌ هستند سر خوان علی اهل یثرب به نبی مزد رسالت دادند آتش افتاد روی کوثر قرآن علی
بسم الله الرحمن الرحیم هلال این میوه‌ی باران‌زده هرچند که کال است ای عشق مدد کن که به دنبال کمال است یا حسرت آینده و یا داغ گذشته‌ست کاری که روا نیست به ما شادی حال است در خلوت ما _غیر تو_ عالم همه جمع‌اند ای دوست تو را از دل ما جای سوال است! یا جای تو یا غیر تو اینجاست، ولاغیر! جمع تو و غیر تو در این خانه محال است سرمایه‌ی ما بال شکسته‌ست چو فطرس در دایره‌ی سوختگان بال وبال است هرکس که تو را خواست، تو را یافته آخر چون خواستنت ساده‌ترین راه وصال است ما را نظر لطف تو عید است، اگرچه اندیشه‌ی مردم همه دیدار هلال است
. با امام زمان (عج) در شب های پایانی ماه مبارک رمضان ----------- شب های آخر است به فریادمان برس خواهش مکرر است به فریادمان برس این شعله های هجر که باشد به جان ما کبریت احمر است به فریادمان برس قلبی که هست آینه دار فراق تو در خون شناور است به فریادمان برس ما آمدیم تا به حریم وصال تو دل پشت این در است به فریادمان برس این دیده هاست طایر کویت ولی که حیف بی بال و بی پر است به فریادمان برس مهر تو در دل است بیا ای امید دل عشق تو در سر است به فریادمان برس از بس که سوخت آتش هجران به سینه ها دل ها مکدر است به فریادمان برس این ماه و سال بهر دل افسردگان ز هجر چون روز محشر است به فریادمان برس رفت از فراق صبر و تحمل ز دل ولی مهر تو در بر است به فریادمان برس این بغض سینه سوز که ما را بود ز هجر خود داغ دیگر است به فریادمان برس پیمانه های دل که رسیده به دست ما لبریز کوثر است به فریادمان برس چشمی که ماند خیره به راهت بیا ببین گریان مادر است به فریادمان برس تنها زنی که بهر ولایت ز جان گذشت زهرای اطهر است ، به فریادمان برس این آه جانگداز که آید ز چاه ها فریاد حیدر است به فریادمان برس این بانگ العطش که بر آید ز قتلگاه از خون حنجر است به فریادمان برس این سوز و ساز و غم که بر آید ز کربلا از زخم پیکر است به فریادمان برس آن ناله های زار که آید ز نینوا آوای خواهر است به فریادمان برس آن اشک و آه که تصویری از عزاست گلبانگ دختر است به فریادمان برس آن خون که ریخت روی دو دست حسین ، وای از حلق اصغر است به فریادمان برس آن پاره پاره ماه و ستاره به روی خاک از جسم اکبر است به فریادمان برس «یاسر» که گفت از غم و اندوه بی شمار در سینه آذر است به فریادمان برس ** محمود تاری «یاسر»
. شب آخر شب آخر رسید اما  برای عاشق آغاز است که عاشق خوب می‌داند  سحر هنگامِ پرواز است اگر این است آقایم ندارد سفره‌اش پایان ضیافت خانه‌اش شُکرِ خدا هر روز و شب باز است خدا را شُکر در سی شب  مرا دارالشفا آورد همین که دید بیمارم دلم لبریز امراض است  خدا را شُکر مهمانِ امامی مهربان بودیم چرا ما آمدیم اینجا میان ما و او راز است خدایا کاش سال بعد سحر‌ها در بقیع باشیم که در صحن حسن یک طورِ دیگر گریه‌ها ساز است و شب‌ها  جمع می‌گردیم گِردِ مرقدش آنجا کنارِ پنجره فولادِ زهرا که پُر اعجاز است توسل کن  توکل کن خدا هست و خدا کافی است چه غم در پیش راه تو هزاران دست انداز است خدا را کاش بنویسند در این شب برای ما امامش را نَه سربار است بلکه خوب سرباز است حسین است و لبی خشک و... صدای لشکری سیراب کسی رو می‌زند که روی دستش کودکی ناز است الهی بشکند دست و کمان  حرمله ، بد زد رُباب است و همین روضه:  ببین چشم علی باز است... (حسن لطفی ۴۰۱/۰۲/۱۰)✍ .
. آخرِ ماه مبارکِ رمضان و روضه‌یِ امام حسین علیه السلام دلِ من مزرعه‌ای بود که آفت زده است ریشه‌یِ دینِ مرا کِبر و حسادت زده است دو سه باری که به لب نغمه‌یِ یارب آمد حمله‌ای کرد ریا مزرعه غارت زده است نَفَسم خواست کمی خرجِ مناجات شود هَوَسم شد خَفَقان خطِّ سعادت زده است من کجا بندگیِ ناب کجا؟! امّا خُب..... بنده‌ات سجده‌به‌سجده سر به تربت زده است رمضان رفت ولی دستِ گدا خالی ماند بی‌سبب نیست به سر شورِ زیارت زده است اگر از بنده‌یِ آلوده گذشتی فَبِهاٰ ... نَگُذشتی سخن از خیمه‌یِ غارت زده است قمرِ نیزه ببین مویِ سری روضه شده آتش و هلهله‌ها صورِ قیامت زده است آخرِ روضه نگو اوّلِ روضه گودال آخرَش چوب به دندانِ ثنایت زده است تازه شد زخمِ لبِ قاریِ قرآنِ حرم بی‌حیا بر لبِ کعبه چوبِ تهمت زده است عمّه‌جان ندبه بخوان تا کمی آرام شوی آتشِ کینِ سقیفهَ‌ست به باغَت زده است 📃۱۴۰۲/۱/۲۸ .
. جز خطا راهی نرفتم، جز ریا کاری نکردم می‌توانستم که بهتر باشم، اصراری نکردم تا توانستم به تیمار خودم مشغول گشتم یاد رنجوری نبودم، فکر بیماری نکردم لقمه‌ی نان حرامی بر سر سفره نبردم آفرین، اما جدالی با رباخواری نکردم دست مسکین را گرفتن، با یتیمی قصه گفتن ذرّه‌ای ایثار لازم داشت؛ ایثاری نکردم مسجدم را هرکجا پُرجمعیت‌تر بود رفتم! رفتم امّا پرسش حال گرفتاری نکردم کاسه‌ی افطار را لبریز آوردم به خانه کودک همسایه را دعوت به افطاری نکردم! دزد را دیدم که از دیوار مردم رفت بالا خانه را دزدید و فریاد سزاواری نکردم! وای اگر چشم شهیدی حال و روزم را ببیند حال و روز مردُمم را دیدم و کاری نکردم! ✍ .
مناجات با خدا و گریز روضه جواد الائمه علیه السلام فرصت کم است ، اهل دعا را خبر کنید جامانده های ماه ِ خدارا خبر کنید جانم خدا...چه ریخت و پاشی نموده است پایانِ سفره ؛هرچه گدارا خبر کنید قدرِ تمامِ ماه ؛ گنهکار می خرند آلوده هایِ بی سروپا را خبر کنید من گُم شدم زقافله ها دور مانده ام لطفی کنید و راهنما را خبر کنید خیلی دلم ز مردم دنیا گرفته است هم ناله های من ؛ شهدا را خبر کنید تاقبل از عید ... کاش منادی ندا دهد دلداده هایِ کرببلا را خبر کنید فردا که سوی ِ آتشِ دوزخ مرا بَرَند آقام سیدالشهدا را خبر کنید در روز ِ حشر ، وقتِ حساب و کتابِ مان با احترام مادرِ مارا خبر کنید آب از سرم گذشته ، نفسهایِ آخرم قبل از همه امام رضا را خبر کنید بی شک همینکه ناله زنم« یا ابالجواد» بی معطلی امام رضا می رسد به داد اما نبود گوشه حجره به چشم تر جان دادن ِ عزیز دلش را کند نظر بستند روی او همه درهای حجره را می زد به کام تشنه غریبانه دست و پا آنکه ظهور اسم ِ خدای ِ عزیز شد اسباب رقص و شادی چندتا کنیز شد او هرچه داد زد جگرم آب آب آب دادند با دهن کجی و کف زدن جواب لعنت به همسری که دهد شوهرش عذاب ای جان فدای ِ معرفتِ حضرت رباب تا دید روی خاک ، عزیزِ ابوتراب یک عمر گریه کرد و نشست زیر آفتاب با آنکه داغدیده شد و خارجی خطاب پای حسین رفت به آن مجلس شراب
می روی ای ماه .... می روی ای ماه با خود می بری جان مرا هم تو جان را می بری و هم که جانان مرا ای که بودی باب غفران منِ غرق گناه می روی امّا مبند این باب غفران مرا در حریمت شمع سوزان از دعاها داشتم رو به خاموشی مبر این شمع سوزان مرا سائل کوی حبیب خویش بودم ، زین جهت روبرویم باز کن درگاه سلطان مرا ای سر و سامان من ، ای ماه خوب من مرو از منِ دلخون مگیر اکنون تو سامان مرا نفس من زندان من شد ، با نگاه روشنت محو کن از پیش رو دیوار زندان مرا با تو گشتم ساکن آبادی ایمان و عشق این تو بودی ساختی آباد ویران مرا تا نرفتی از برم ای ماه لبریز از امید چشمه جوشان حق کن چشم گریان مرا دُرِّ دریای مناجات تو در دستم رسید از کَفَم بیرون مَبر این دُرِّ غلتان مرا با تو گفتم راز خود ، در لَیْلَةِ الْقَدْرت عزبز بر مَلا هرگز مکن این راز پنهان مرا ماه غفران بودی و من نیز می گفتم چنین پاک گردان ای خدا هر جرم و عِصیان مرا با خدای خویش بستم عهد و پیمانی ز عشق تا ابد محکم ببین این عهد و پیمان مرا می روی امّا دل من می رود در کربلا روی نی بردند آنجا ماه تابان مرا جان من در کربلاست آنجا که خیل دشمنان سر بریدند از قفا مولای عطشان مرا همچو «یاسر» آمدم در کوی تو دامن کشان غرقِ گوهر ساختی ای عشق دامان مرا ** محمود تاری «یاسر»
خداحافظ ای ماه خوب صیام خداحافظ ای رحمت مستدام خداحافظ ای سفره های سحر نماز و دعا و قعود و قیام رسیدیم از این فیض تا عید فطر از آن حسن مطلع به حسن ختام چه ماهی که با لطف حق شد شروع چه ماهی که با لطف حق شد تمام چه شب های انسی چه حال خوشی که پُر میشد از عطر رحمت مشام چه محروم باشم چه مرحوم، باز به لطف خدا چشم دارم مدام اگر عقده داری چو من در گلو اگر از گناهان شدی تلخ کام به دربار حق رو کن و زیر لب ببر نام زهرا "علیها سلام" بگو مهر او هست در سینه ام به اولاد زهرا غلامم، غلام اگر شاهدی از تو درخواست شد برای ملائک بگو این کلام دو چشمم عزادار آن تشنه ای است که بر زخم او نیزه شد التیام عقب مانده های حُنین و اُحد گرفتند از آن بی کفن انتقام تنش پایمال سُم اسب شد عیالش روان شد به بازار شام فدای رقیه که در راه حق فدا شد برای بقاء قیام