eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
716 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. گریه کند برای تو بی اختیار، چشم بخشید از این جهت به بشر کردگار، چشم نذر نگاه سوی تو می‌شد تمام‌شان گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم کمتر شود از آتش دوزخ هراس او هر قدر بیشتر بشود آبدار، چشم لطفاً زمان مرگ قدم‌رنجه‌ کن بیا چشمش به راه توست میان مزار، چشم گفتند به وضوح نظر می‌کنی به ما هرگاه می‌شود وسط روضه تار، چشم تا که شنید زخم تنت بی‌شمار بود خون گریه کرد پای غمت بی‌شمار، چشم ** زینب تمام راه، نگاهش سویِ تو بود او برنداشت از تویِ نیزه‌سوار، چشم .
؛ اوقات رسیدن به خدا، زود گذشتند شب‌های مناجات و دعا زود گذشتند من دیر رسیدم درِ این میکده اما از جُرم منِ بی سر و پا، زود گذشتند "اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به‌سر شد" اوقات خوش ما، رفقا زود گذشتند؟! از شر بساطی که شود ختم به عصیان با یاد خدا، اهل حیا زود گذشتند تا اینکه خجالت نکشد بعد کرامت از پیش گدا، اهل سخا زود گذشتند حق می‌گذرد زود از آن طایفه‌ای که در مسند قدرت ز خطا زود گذشتند پلکی نزده، عمر شتابان سپری شد چون باد، دو روز گذرا زود گذشتند آن زمره‌ی خوش‌نام که حداثِ حسینند از زینت این دار فنا زود گذشتند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهدا زود گذشتند از معصیتی که نگذشتند کریمان در صحن گوهرشادِ رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطره‌ی صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطره‌ها زود گذشتند؟ کس قدر ندانست مقامات رضا را از شأن عظیمش به خدا زود گذشتند ** نَسّاب کجا و نَسَب پاک امامان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟! ✍ .
. همه رفتند پی رویت ماه منم و حسرت یک نیم نگاه چه عذابی است که با کوه گناه نشود هیچ نصیبت به جز آه... .
. 💢ای خدا داریم کم کم رفع زحمت میکنیم 💢 لحظه های آخر و احساسِ غربت میکنیم ای خدا داریم کم کم رفع زحمت میکنیم درگذر از ما اگر بزم تو را بر هم زدیم پیش ِ تو از حال و روزِ خود شکایت میکنیم معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانی ات میزبانی کردی! احساس ِ خجالت میکنیم  یا غیاثَ المُستغیثین گفته و با التماس با همین دستان ِ خالی عرض حاجت میکنیم یا رفیقَ، سَیدي، مَن لا رفیقَ غیرِ تو سودِ بسیاری از این نوع ِ رفاقت میکنیم ما به ماهِ تو؛ به إعجازِ سحر دل بسته ایم بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت میکنیم سفرهٔ افطارهای آخرین است و مدام با تو داریم از قبولِ توبه صحبت میکنیم راستی بخشیدی آخر یا نه؟! ما را ای کریم درگذر حالا که مستأصل صدایت میکنیم ما به شبهایِ مناجات ِ تو عادت کرده ایم بعد از این با گریه هر شب با تو خلوت میکنیم عهد می بندیم با تو زیرِ ایوان نجف بعد از این؛ جانِ علی(ع) بهتر عبادت میکنیم جانِ آقایی که میگفتند رو به زینبش(س) از حسینت(ع) هر چه میخواهیم غارت میکنیم سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ ساربان در دل از این داغ؛ احساس ِ حرارت میکنیم! ✍مرضیه عاطفی-۲۹ فروردین ۱۴۰۲ .
. چه شبهای خوبی که با تو سحر شد نه سختی کشیدم، نه عمرم هدر شد نگفتی گنهکار بیرون بماند همین شد که شوقم به تو بیشتر شد نه منت کشیده، نه زحمت کشیده خجالت کشیده گدا معتبر شد همه بار بستند، جز من که ماندم چه خاکی به روی سر رهگذر شد جز اینجا دگر سرپناهی ندارم ببین سائلت باز هم دربه در شد همه فرصتم رفت و دستم تهی شد دوسر سود خالص برایم ضرر شد چه خوش بودی ای سی شب افطار و گریه! بسوزد فراق تو که دردسر شد بنا بود در بین آتش بسوزم علی تا که فهمید، فوراً سپر شد گناه مرا بین چادر نهان کرد عجب مادری! جای من خونجگر شد فقط دست من می رسد به محرم حسین جان بیا فرصتم مختصر شد صدا زد بیا خواهرم، وقت تنگ است بغل کن مرا باز، وقت سفر شد برو کهنه پیراهنم را بیاور برو که حسینت دگر محتضر شد چرا خیره ماندی به زیر گلویم ببین شمر از غصه ات باخبر شد بکش دست بر موی پر پیچ و تابم که تقدیر من خنجر از پشت سر شد ✍ .
. سفره دارد جمع می‌گردد، گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن دیگر از این توبه‌ها دارم خجالت می‌کشم یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن بر در این خانه من بهر امیدی آمدم پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن دست خالی آمدم، با دست خالی می‌روم یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن پیش مردم آبروی بنده‌ات را حفظ کن خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن جان آقای خراسان، جان سلطان غریب هم وطن‌های علی، موسی الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین جان اربابم بیا این بنده‌ها را عفو کن بوده‌ام این روزها مصداق فابک للحسین گریه کن‌های غم کرببلا را عفو کن جان آن که دست و پا می‌زد به زیر تیغ و تیر حُرّ توبه کرده‌ی بی‌ادعا را عفو کن ✍ .
. آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده‌ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده‌شدن جا مانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دستِ تسلیمِ منِ غم زده بالا مانده هیچ‌کس واسطه‌ی بنده‌ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه‌ی زندگی‌ام حاصل لطف مهدی‌ست تازه آقایی او در صف عُقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشمِ بدِ وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوانِ علی بر دل غم زده‌ام، شوق تماشا مانده آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبدالله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده ✍
. شبهای آخر ماه رمضان بتکان سفره و رزق سحرم را برسان نیمه شب روزی چشمان ترم را برسان سفره را جمع نکن تازه من عادت کردم وقت رفتن شده بار سفرم را برسان میدهی در رمضان توشه یکساله ی من برکت کاسبی بی ضررم را برسان کم منرا تو کریمانه زیادش کردی سود این سائلی مختصرم را برسان روزه ی ناقص منرا به علی کامل کن جلوی آتش دوزخ سپرم را برسان هر سحر یاد سحرهای نجف افتادم جان زهرا دم آخر پدرم را برسان از ازل کار مرا دست حسن جان دادی پس بفریاد من ارباب کرم را برسان غم ندارم که پناهم ابی عبدالله است فطرس سوخته ام بال و پرم را برسان دل من تنگ شده کرببلا میخواهد بر مشام سحری بوی حرم را برسان بارها خانه سلطان خراسان رفتم وقت جان دادن من تاج سرم را برسان وسط حجره غریبانه به خود میپیچید ناله میکرد خدایا پسرم را برسان دست و پا میزد و میگفت جوادم بابا با لبت چاره درد جگرم را برسان .
؛ ؛ در آرزوی همیشه هر شبِ جمعه به سینه غم دارم حرارتی‌ست قدیمی که در دلم دارم اگرچه دستِ تهی دارم و گدا طبعم دلِ شکسته‌ی خود را که دستِ کم دارم میان نامه‌ی من خالی است از خوبی گناه و جرم و خطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ موسی الرضاست می‌بخشید خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین می‌گویم به لطف فاطمه ارباب محترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا ببخش، فقط اشک تازه دم دارم نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد دلم خوش است میان دلم حرم دارم  برات کرب و بلایم به دست عباس است دوباره مُلتمس دامنِ علمدارم
سی شب سلامِ بر او صدر مطالبم بود روضه به وقت افطار تسبیح واجبم بود شیخا ! زکات فطرِ عشق حسین چند است؟ گریه به شاه عطشان چون قوت غالبم بود
شوّال اگر نشد به محرّم حساب کن این روسیاه را بخر ، آدم حساب کن یک عمر گفته ام به همه نان خور توام فطر آمده ، زکات مرا هم حساب کن اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن یا ایهاالعزیز گناهم اگر زیاد با عفو خود گناه مرا کم حساب کن صف بسته اند خیل طلبکارهای من تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن یک اربعین مسافر تو می شوم حسین! با اینکه روسیاه می آیم ، حساب کن خوبان عالم اند همه زیر سایه ات من را دخیلِ سایه ی پرچم حساب کن
عید آمد باز داغ این پشیمان تازه شد دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد روزه هایم روزها با خشکسالی طی شدند در عوض در چشم خوبان تو باران تازه شد دور ماندم با گناه از تو ولی امسال هم باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد پنجره فولاد تو دم می دهد ، ما دیده ایم هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد این گدا رفت آن گدا آمد ، چه رفت و آمدی در کنار سفره ات هر روز ، مهمان تازه شد سی شب از آب و عطش خواندیم و‌ حالا گوشه ی صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد از کمانی کهنه تیری پرت شد ، داغ رباب بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد