.
#وداع_با_ماه_رمضان
💢ای خدا داریم کم کم رفع زحمت میکنیم 💢
لحظه های آخر و احساسِ غربت میکنیم
ای خدا داریم کم کم رفع زحمت میکنیم
درگذر از ما اگر بزم تو را بر هم زدیم
پیش ِ تو از حال و روزِ خود شکایت میکنیم
معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانی ات
میزبانی کردی! احساس ِ خجالت میکنیم
یا غیاثَ المُستغیثین گفته و با التماس
با همین دستان ِ خالی عرض حاجت میکنیم
یا رفیقَ، سَیدي، مَن لا رفیقَ غیرِ تو
سودِ بسیاری از این نوع ِ رفاقت میکنیم
ما به ماهِ تو؛ به إعجازِ سحر دل بسته ایم
بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت میکنیم
سفرهٔ افطارهای آخرین است و مدام
با تو داریم از قبولِ توبه صحبت میکنیم
راستی بخشیدی آخر یا نه؟! ما را ای کریم
درگذر حالا که مستأصل صدایت میکنیم
ما به شبهایِ مناجات ِ تو عادت کرده ایم
بعد از این با گریه هر شب با تو خلوت میکنیم
عهد می بندیم با تو زیرِ ایوان نجف
بعد از این؛ جانِ علی(ع) بهتر عبادت میکنیم
جانِ آقایی که میگفتند رو به زینبش(س)
از حسینت(ع) هر چه میخواهیم غارت میکنیم
سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ ساربان
در دل از این داغ؛ احساس ِ حرارت میکنیم!
✍مرضیه عاطفی-۲۹ فروردین ۱۴۰۲
#وداع_با_رمضان
#مناجات_با_خدا
.
.
#مناجات
چه شبهای خوبی که با تو سحر شد
نه سختی کشیدم، نه عمرم هدر شد
نگفتی گنهکار بیرون بماند
همین شد که شوقم به تو بیشتر شد
نه منت کشیده، نه زحمت کشیده
خجالت کشیده گدا معتبر شد
همه بار بستند، جز من که ماندم
چه خاکی به روی سر رهگذر شد
جز اینجا دگر سرپناهی ندارم
ببین سائلت باز هم دربه در شد
همه فرصتم رفت و دستم تهی شد
دوسر سود خالص برایم ضرر شد
چه خوش بودی ای سی شب افطار و گریه!
بسوزد فراق تو که دردسر شد
بنا بود در بین آتش بسوزم
علی تا که فهمید، فوراً سپر شد
گناه مرا بین چادر نهان کرد
عجب مادری! جای من خونجگر شد
فقط دست من می رسد به محرم
حسین جان بیا فرصتم مختصر شد
صدا زد بیا خواهرم، وقت تنگ است
بغل کن مرا باز، وقت سفر شد
برو کهنه پیراهنم را بیاور
برو که حسینت دگر محتضر شد
چرا خیره ماندی به زیر گلویم
ببین شمر از غصه ات باخبر شد
بکش دست بر موی پر پیچ و تابم
که تقدیر من خنجر از پشت سر شد
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین
#وداع
#رضا_دین_پرور✍
.
.
#مناجات
#وداع_با_ماه_رمضان
سفره دارد جمع میگردد، گدا را عفو کن
باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن
دیگر از این توبهها دارم خجالت میکشم
یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن
بر در این خانه من بهر امیدی آمدم
پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن
دست خالی آمدم، با دست خالی میروم
یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن
پیش مردم آبروی بندهات را حفظ کن
خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن
جان آقای خراسان، جان سلطان غریب
هم وطنهای علی، موسی الرضا را عفو کن
من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین
جان اربابم بیا این بندهها را عفو کن
بودهام این روزها مصداق فابک للحسین
گریه کنهای غم کرببلا را عفو کن
جان آن که دست و پا میزد به زیر تیغ و تیر
حُرّ توبه کردهی بیادعا را عفو کن
#محمد_اثنی_عشری✍
.
.
#مناجات_با_خدا
#وداع_با_ماه_رمضان
آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده
همه رفتند فقط بندهی رسوا مانده
درب مهمانی خود را کمی آرام ببند
یک نفر از صف بخشیدهشدن جا مانده
دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست
دستِ تسلیمِ منِ غم زده بالا مانده
هیچکس واسطهی بندهی آلوده نشد
مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده
همهی زندگیام حاصل لطف مهدیست
تازه آقایی او در صف عُقبی مانده
عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام...
بی بها کرد مرا چشمِ بدِ وامانده
سخت دلتنگ نجف هستم و ایوانِ علی
بر دل غم زدهام، شوق تماشا مانده
آخر ماه هم از غربت ارباب بگو
بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده
اکبر و قاسم و عبدالله و عون و عباس
همه رفتند... فقط زینب کبری مانده
چه کند زینب مضطر که سنان دور شود
لب زخمی حسینش به دعا وا مانده
✍#محمدجواد_شیرازی
.
شبهای آخر ماه رمضان
بتکان سفره و رزق سحرم را برسان
نیمه شب روزی چشمان ترم را برسان
سفره را جمع نکن تازه من عادت کردم
وقت رفتن شده بار سفرم را برسان
میدهی در رمضان توشه یکساله ی من
برکت کاسبی بی ضررم را برسان
کم منرا تو کریمانه زیادش کردی
سود این سائلی مختصرم را برسان
روزه ی ناقص منرا به علی کامل کن
جلوی آتش دوزخ سپرم را برسان
هر سحر یاد سحرهای نجف افتادم
جان زهرا دم آخر پدرم را برسان
از ازل کار مرا دست حسن جان دادی
پس بفریاد من ارباب کرم را برسان
غم ندارم که پناهم ابی عبدالله است
فطرس سوخته ام بال و پرم را برسان
دل من تنگ شده کرببلا میخواهد
بر مشام سحری بوی حرم را برسان
بارها خانه سلطان خراسان رفتم
وقت جان دادن من تاج سرم را برسان
وسط حجره غریبانه به خود میپیچید
ناله میکرد خدایا پسرم را برسان
دست و پا میزد و میگفت جوادم بابا
با لبت چاره درد جگرم را برسان
.
#امام_حسین_ع_مناجات؛ #شب_جمعه؛ در آرزوی #زیارت_کربلا
همیشه هر شبِ جمعه به سینه غم دارم
حرارتیست قدیمی که در دلم دارم
اگرچه دستِ تهی دارم و گدا طبعم
دلِ شکستهی خود را که دستِ کم دارم
میان نامهی من خالی است از خوبی
گناه و جرم و خطا را همه رقم دارم
مرا به حُرمتِ موسی الرضاست میبخشید
خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم
به امرِ حضرت سلطان، حسین میگویم
به لطف فاطمه ارباب محترم دارم
حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد
مرا ببخش، فقط اشک تازه دم دارم
نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد
دلم خوش است میان دلم حرم دارم
برات کرب و بلایم به دست عباس است
دوباره مُلتمس دامنِ علمدارم
#محمدجواد_شیرازی
#عید_سعید_فطر
سی شب سلامِ بر او صدر مطالبم بود
روضه به وقت افطار تسبیح واجبم بود
شیخا ! زکات فطرِ عشق حسین چند است؟
گریه به شاه عطشان چون قوت غالبم بود
#محمود_مربوبی
#عید_فطر
#مناجات
#امام_حسین
شوّال اگر نشد به محرّم حساب کن
این روسیاه را بخر ، آدم حساب کن
یک عمر گفته ام به همه نان خور توام
فطر آمده ، زکات مرا هم حساب کن
اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام
این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن
یا ایهاالعزیز گناهم اگر زیاد
با عفو خود گناه مرا کم حساب کن
صف بسته اند خیل طلبکارهای من
تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن
یک اربعین مسافر تو می شوم حسین!
با اینکه روسیاه می آیم ، حساب کن
خوبان عالم اند همه زیر سایه ات
من را دخیلِ سایه ی پرچم حساب کن
#محسن_ناصحی
#عید_فطر
#مناجات
#امام_رضا
عید آمد باز داغ این پشیمان تازه شد
دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد
روزه هایم روزها با خشکسالی طی شدند
در عوض در چشم خوبان تو باران تازه شد
دور ماندم با گناه از تو ولی امسال هم
باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد
پنجره فولاد تو دم می دهد ، ما دیده ایم
هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد
این گدا رفت آن گدا آمد ، چه رفت و آمدی
در کنار سفره ات هر روز ، مهمان تازه شد
سی شب از آب و عطش خواندیم و حالا گوشه ی
صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد
از کمانی کهنه تیری پرت شد ، داغ رباب
بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح؛ #امام_حسین_ع_مدح
ذات حقست فقط قدر و بهای حَسنین
راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسنین
در حسینیه مُوحّد شدنم کامل شد
بندهام، سجده کنم رو به خدای حسنین
آبرودار شدن، ماحصل نوکری است
هست، عزت همهاش تحت لوای حسنین
فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند
هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین
کیمیا میشود از خیرِ مجاور شدنش
گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین
اینکه در سلسلهی سینه زنان، سینه زدیم
بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین
ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن
جان مادر پدرم هم به فدای حسنین
نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف
تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین
اربعین پای پیاده، حرم ثارالله
کاش دستم برسد تذکرههای حسنین
دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود
دست خالی من و لطف و عطای حسنین
بارها گفت نبی این دو پسر جان منند
این همه ظلم نبودهست سزای حسنین
هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند
کاش امسال بمیرم به عزای حسنین
#محمدجواد_شیرازی
#تخریب_قبور_بقیع
#هشتم_شوال
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد
ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد
برای گنبد و گل دسته که نیامده است
گدا به خانه ی ارباب التجا دارد
کنار صحن و سرای پیمبر اکرم
خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد
به احترام امامان شیعه در آنجا
اگر مدینه بسازیم باز جا دارد
جبین بسای به خاک درش که این درگاه
به قدر چشم همه خلق توتیا دارد
به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش
کبوتری که در آنجا برو بیا دارد
کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود
کسی که در همه تاریخ آشنا دارد
بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد
دلی که اُنس به گل دسته ی رضا دارد
به خط خون به سر ِکوچه ی بنی هاشم
نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد"
به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید
که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد
#سید_روح_الله_مؤید
برای غربت بقیع و تخریب آن بارگاه آسمانی به دست ابلیس های وهابی
----------
جز نور ای بقیع ام در آسمان نداری
خورشید و ماه داری گر سایبان نداری
گلدسته ای نباشد محراب خاکی ات را
صوت خوش اذان را وقت اذان نداری
در آسمان همیشه تصویری از تو پیداست
غیر از بهشت و طوبا از خود نشان نداری
آید شمیم جنّت همواره از حریمت
ای گلشن ولایت اصلا" خزان نداری
با آن که بی رواقی ، بی صحن و بی سرایی
بر سنگفرشت امّا جز ارغوان نداری
آمد کبوترانه دل سوی تو ولیکن
بهر کبوتر دل یک آشیان نداری
در خلوت حریمت آیند قدسیان هم
زائر ز عرش داری گر میهمان نداری
بر فرش های خاکی پا می گذارد این دل
با آن که جز ملائک خود میزبان نداری
گلهای پاک خفتند آنجا ز نسل احمد
یعنی که در حریمت جز بوستان نداری
از چار قبر ویران آید نسیم رحمت
غیر از نسیم رحمت تا بی کران نداری
ای تربت امامان آئينه دار داغت
فریاد کن غمت را با آن که جان نداری
تخریب بارگاهت آتش زده به دل ها
این ظلم و کین که دیدی تاب و توان نداری
تفسیر هرچه داغی تعبیر هرچه دردی
در متن خود بجز این شرح و بیان نداری
در آفتاب سوزان از بس نفس کشیدی
حتّی برای گریه اشک روان نداری
در زیر تیغ دشمن دیدی گلوی خود را
با حنجر بریده آه و فغان نداری
ای کربلای یثرب اندوه داری امّا
یک جسم اِرْبا" اِرْبا در خود نهان نداری
با آن که تو غریبی امّا به روی دامن
گلهای پرپری از پیر و جوان نداری
هجران لاله ها را کردی نظاره امّا
طفل گلو بریده شیرین زبان نداری
در خویش داری اکنون قامت به خاک رفته
از محنت برادر قامت کمان نداری
دیدی جفا فراوان از خصم دین ولیکن
دیگر تو رأس خونین روی سنان نداری
با کاروان عشقت آمد دلم ، نظر کن
چون «یاسر» فتاده در کاروان نداری
**
محمود تاری «یاسر»