eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دل من کبوتر صحن و سرات امام رضا پر می گیره عاشقونه به هوات امام رضا خوش به حال کفتری که از همه زرنگ تره لونه کرده روی گنبد طلات امام رضا هیچکی از در خونت دست خالی رد نمیشه آقا میشه هر کسی که شد گدات امام رضا خستگی ها مو در خونه ت زمین گذاشتم و تو گذاشتی بارمو رو شونه هات امام رضا غریبی خودت ولی غریب نوازی کارته چه گرافتارایی رو میدی نجات امام رضا ضامن آهو شدی دست دل منم بگیر همه عالم میشه صید یه نیگات امام رضا قدمی رنجه کن آقا دم جون دادن من تا که سر بذارم اون لحظه به پات امام رضا غریبونه جون دادی گوشه ی حجره ، الهی بمیرم عزیز فاطمه برات امام رضا گوشه ی دفتر لطفت بنویس اسم ( کمیل ) پیش دعبل و بقیه شاعرات امام رضا
گله ای نیست اگر غصه ی بی‌ حد داریم خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش دیده ای در طلب اشک مقید داریم ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را میبرد با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
گفتم نمانده است مرا راه پیش و پس آزاد کن کبوتر خود را از این قفس بیماری فراق برایم بس است بس (لطفی کن ای کریم و به فریاد ما برس) سلطان نظر به اشک من و ناله‌ام نمود دعوت به میهمانی هرساله‌ام نمود اینجا برای من، من بیچاره... جا که هست باشد مریض می‌شوم اصلاً شفا که هست گم می‌شوم میان حرم، آشنا که هست اصلاً چه احتیاج به مردم؟ رضا که هست زائر چرا به غیر رضا آرزو کند با آبروست هر که به این خانه رو کند سلطان! سلام باز به پابوس آمدم هر طور شد به عشق تو تا طوس آمدم امسال هم زیارت مخصوص آمدم اما ببین که با غم و افسوس آمدم غرق غم است قلبم و ناجور می‌زند دست خودم که نیست دلم شور می‌زند..
؛ ؛ خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر می‌گویم که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده ولی جنت نمی‌آید به چشم زائرت وقتی... ...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده خجالت می‌کشم وقتی که می‌آیم حضور تو ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده به سقاخانه‌ات بردم پناه از درد و بیماری چه سقاخانه‌ای که درد عالم را دوا کرده همه آیینه‌ها لبیک می‌گویند آن کس را که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده قسم بر خطّه‌ی طوست، قسم بر شوق پابوست زیارت‌های مخصوصت، دلم را مبتلا کرده دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده نمی‌گوید گنهکاری، نمی‌گوید خطا داری فقط آغوش بگشوده، محبت‌ها به ما کرده نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون حوائج را به لطف و رحمتش یک‌یک روا کرده تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می‌آید تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده * * صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و دو چشمم اشک می‌بارد، هوای نینوا کرده قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو تو می‌دانی که عاشورا به قلب ما چه‌ها کرده قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت... چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟ برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل چگونه نیزه‌ها را در دل گودال جا کرده؟ تو را گیرم که دشمن کشت با لب‌های عطشانت تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟ صدای مادرت پیچیده در عالم که می‌گوید: بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
آمدم مرهم زخم جگرم را ببرم باز از دست تو امضای حرم را ببرم بی طمع نیست سلام فقرا بر شاهان آمدم رزق محرم صفرم را ببرم
هر چنـد آلوده به عصـیان و حقیـرم من دوست دارم در غمِ جَدّت بمیرم ای روضـه خـوان کربلا من آمـدم تا از دسـت تو رزق محــرم را بگیــرم
حالا كه نیامدم دمت را بفرست من نیستم آن جا كرمت را بفرست گفتم كه مریضم و دوا می خواهم پس گرد و غبار حرمت را بفرست
دوباره پای من و آستان حضرت تو سر ارادت و خاک سرای جنت تو وباز سفره لطف تو و عنایت تو کویر دست من و بارش کرامت تو امـــــــــام مشـــــــرقی عالم وجود رضا سحاب رحمت حق، آسمان جود رضا دوباره مثل همیشه رساندی‌ام آقا میان این همه دلداده خواندی‌ام آقا خودم نیامده‌ام تو کشاندی‌ام آقا سلام داده نداده تکاندی‌ام آقا شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم میان صحن تو برگ برات می‌دادند مداد عفو گنه را دوات می‌دادند به زائران شکسته ثبات می‌دادند شراب کوثر و آب حیات می‌دادند من آمدم که مریض مرا شفا بدهی من آمدم که به من اذن کربلا بدهی همینکه می‌رسم، از چشم‌های بارانی هزار حاجت ناگفته را تو می‌خوانی در انتظار تو هستم، خودت که می‌دانی درست مثل همان پیرمرد سلمانی نشسته‌ام به تمنای چشم‌هایت من بیا که سربگذارم به زیر پایت من :: نوشته‌اند ولی در زمان پر زدنت اسیر قتلگه خاک حجره شد بدنت شرار لاله روان شد ز گوشه‌ی دهنت غریب ماندی و خون شد تمام پیرهنت ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی ولی زمان غـــــروبت جواد را دیدی اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو اسیر پنجه‌ی سرنیزه‌ها نشد سر تو حسین گفتم و قلبت شکست آقا جان! به دل غبار مُحرم نشست آقا جان!
تو آن حسی که گاهی در دلی آگاه می آیی مثال حس خوب شاعری، ناگاه می آیی نگاهت مأمن ایمان و کویت ضامن جان ها تو آن آرامشی که در امین الله می آیی تو آن شاهی که با افتادگان همراه می گردد تو از بس مهربانی با رعیت راه می آیی تو آن مهری که مهرت را دریغ از کس نخواهی کرد تو آن ماهی که بر دل جویی از هر چاه می آیی تو خورشید زمین هستی و نور آسمان هایی که از رحمت سراغ مردم گمراه می آیی بنازم رافتت را ای امام مهربانی ها به استقبال زائر در مسیر راه می آیی رضایی و همه از ساحت قدست رضا هستند که حتی در نگاه دشمنان دل خواه می آیی وداعت با مزار ختم مرسل گفت با تاریخ می آیی سوی مرو اما تو با اکراه می آیی ولیعهد رسول اللهی و سلطان دل هایی به ظاهر پیش ظلم دشمنان کوتاه می آیی تویی آن مظهر "راضیةً مرضیة" ی قرآن که راضی بر قضا سوی شهادت گاه می آیی امید ما تویی روز قیامت ای که فرمودی: سه جا بر یاری زوار این درگاه می آیی
قلبم کبوتر وار سویش پر گشوده خواب از دو چشمم صوت نقاره ربوده باب الجوادش بین بن بست زمانه درهای رحمت را به رویم وا نموده نوشیدن یک جرعه، چای از چایخانه در سینه ام انداخت شعری نو سروده حتی نوای ساعتش مُحیِ القُلوب است زنگش چنان زنگار از قلبم زدوده زاغ سیاهی در حرم فهماند بر من اینجا فقط جای کبوترها نبوده مغموم می آیند سویش زمره زمره آرام می گیرند نزدش توده توده کار کسی چون من ثنایش نیست، وقتی... روح الامین هر روز و شب او را ستوده حالم که گشته منقلب را دوست دارم این روزی لا یَحتَسِب را دوست دارم با هر گدا مأنوس بودن، این مرامش... دارد حکایت از سخای مستدامش جیره خورش هستیم و روزی در ید اوست برکت گرفته زندگی ما به نامش فردا زمین خورده نخواهد بود هرکس امروز برخیزد به رسم احترامش ترجیح دارد نیم طوفِ مرقد او بر صد طواف مکه و بیت الحرامش سلمانی اش گوهرشناس خبره ای بود در وقت جان دادن، دو دنیا شد به کامش حس می کند هر کس که از او کربلا خواست یک روز بوی کربلا را بر مشامش با روضه خوانی و دم یابن الشبیبش ابلاغ فرموده به هر نوکر، پیامش فرمود در هر غصه، با ما هم نوا باش گریان برای ماجرای کربلا باش یاد حسین و روضه ای آخر دلم سوخت یاد غمش نزد علی اکبر، دلم سوخت وقتی زمین افتاد با گریه میانِ... داد و هوار و خنده ی لشگر، دلم سوخت پیش تمام حاصل عمرش زمین خورد عمامه اش افتاد چون از سر، دلم سوخت وقتی که هر جا را نظر می کرد، می دید یک عضوی از آن لاله ی پرپر، دلم سوخت تا که تمام هستی اش را در عبا چید وقتی عبا پُر شد از آن دلبر، دلم سوخت وقتی به زانو رفت تا اینکه گذارد... گونه به روی گونه اش مضطر، دلم سوخت پیغمبری کرد و به میدان زد عقیله طوری صدا زد: "هستی خواهر" دلم سوخت آه از حسین این داغ اعظم قاتلش شد داغ علی، زخم عمیقی بر دلش شد
من و دل تا مشهد الرّضا (ع) *** در حرم لطف خدا می رود هر که به درگاه رضا می رود دستِ تهی باز نگردد دمی جانب سلطان که گدا می رود باز مسافر شده دلداده ای با دلِ لبریز رجا می رود بار سفر بسته و امّیدوار بهر مناجات و دعا می رود تا که هوایی بشود عاشقی مرغ دل او به هوا می رود هر که به پابوس رضا می رسد از تن او درد و بلا می رود پنجره فولاد به بَر گیردش آن که به دنبال شِفا می رود غرقِ نیاز آمده هر کس ولی از حرمش غرقِ عطا می رود تا برسد پای ضریحش به مهر دیده جدا ، قلب جدا می رود هر که به مشهد برود تشنه لب بر لب او آب بقا می رود تا حرم اَمنِ رضا بُردَمَش این دل من باز خطا می رود لطف رضا داشته این دل ولی در عجبم باز کجا می رود تا که شود مسّ وجودم طلا جانب ایوان طلا می رود مرقد او قبله ی دل ها و دل هَروَله کن سوی صفا می رود گاه رود سمت خراسان ولی گاه دلم کرب و بلا می رود "یاسرِ " بی پشت و پناه از شعف نزد مُعینُ الضُّعَفا می رود ooo محمود تاری "یاسر"
الا ای مِی کشان، مِی دارد این پیر سبوی مِی، پیاپی دارد این پیر زِ اسم او، مُسَمی را توان یافت که پای خم، مِی و نِی دارد این پیر