#کربلا
منظر دلهای ماست کربوبلای حسین
مرغ دل ما زند پر به هوای حسین
یک نگهِ کربلا بِهْ بُوَد از صد بهشت
جنّت اهل دل است صحن و سرای حسین
دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید
زاهد و حور و قصور... ما و لقای حسین
تربت پاکش بُوَد داروی هر دردمند
دار شفای خداست کربوبلای حسین
مُلکِ سلیمان بود در نظرش بیبها
آنکه گدایی کند پیش گدای حسین
هر که رود کربلا بوسه به خاکش زند
بشنود از قدسیان، بانگ و نوای حسین
چون به عزاخانهاش پا نهی، آهسته نِهْ
بال ملائک بُوَد فرش عزای حسین
خندهکنان میرود روز جزا در بهشت
هر که به دنیا کند گریه برای حسین..
#هاشم_شکوهی
۱۷ تیر ۱۴۰۳
تقدیم به پیراهن امام حسین علیه السلام
میان انبیا از تارو پود آن سخن بوده ست
به دست آدم و نوح و خلیل بت شکن بوده ست
زمانی که خدا مشغول خلق پنج تن بوده ست
نه! حتی پیش از آن هم صحبت از این پیرهن بوده ست
تجلی گاه آن در آیه های نور پنهان است
میان مصحف و تورات و انجیل است قرآن است
بر ابراهیم با این پیرهن آتش گلستان شد
و نوح و کشتی اش آسوده از گرداب طوفان شد
زلیخا شد جوان و هجر بر یعقوب آسان شد
پس از داود عزت بخش ایوب و سلیمان شد
قمیصی که کراماتش فقط تقریب ادیان نیست
قمیصی که برایش نقطه ی آغازو پایان نیست
پیمبرهای خود را حق به سمت کربلا آورد
و هر پیغمبری آنجا نماز خون بجا آورد
شفای دردها بودو به آن دارالشفا آورد
همان پیراهنی که از بهشت آن را خدا آورد
همان پیراهنی که بادبان کشتی نوح است
همان پیراهنی که برتن هفت آسمان روح است
دخیل توبه را بستند برآن آدم و حوا
در آن پیچیده بوده حضرت مریم مسیحارا
که تارش بوده از یاقوت و پودش بوده اعطینا
بخوان این فصل را در پیشگویی های یوحنّا
قیامت میرسد از راه و در متن روایات است
که این پیراهن خونین به دست ام سادات است
به دست انبیاء وقتی خدا جامی لبالب داد
به عالم چلچراغ روشنی در ظلمت شب داد
امیرالمومنین درباره ی آن شرح مطلب داد
شبی پیراهن خورشید را زهرا به زینب داد
شبی که فاطمه لبریز از شوق شهادت بود
برای زینبش با اشک مشغول وصیت بود
که بعد از من زمانه صبر زیبا از تو میخواهد
شکوه سبزی از الا جمیلا از تو میخواهد
در اوج تشنگی چشم تو دریا از تو میخواهد
زمانی که حسین این پیرهن را از تو میخواهد
مهیا باش و پا در جاده ی هفت آسمان بگذار
تمام رازها را با برادر درمیان بگذار
خدا میخواست تا از چشم دشمن در امان باشد
پلی از نور مابین زمین و آسمان باشد
شبی در کربلا باشد
شبی در جمکران باشد
فقط در دستهای مهدی صاحب زمان باشد
شبیه نور در سرتاسر گیتی پراکنده ست
چقدر این پیرهن بر قامت مهدی برازنده ست
#احمدعلوی
۱۷ تیر ۱۴۰۳
#محرم
#پیراهن_مشکی
دار و ندار ماست این پیراهن مشکی
ارثیه ی زهراست این پیراهن مشکی
روزی که هر کس می رود دنبال کار خود
دنبال کار ماست این پیراهن مشکی
تنها دلیل عزت دیروز و امروز و
دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی
بی دست و پا هستم ولیکن دستگیر من
در محشر کبراست این پیراهن مشکی
من قبله ام کعبه است که تنها لباس آن
از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی
این شصت روز و شب نشان کربلایی ها
در کل این دنیاست این پیراهن مشکی
خرج عزای هر کس و ناکس نگردانش
مخصوص این آقاست این پیراهن مشکی
چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ
با دشمن مولاست این پیراهن مشکی
هم کوهی از دلدادگی را می زند فریاد
هم جامه ی تقواست این پیراهن مشکی
از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم
ارثیه زهراست این پیراهن مشکی
#محمد_حسین_رحیمیان
۱۷ تیر ۱۴۰۳
#امام_حسین_مناجات
خدا نگیرد از من این دو چشمهی حیات را
که گریهام گرفت راهِ کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند
و اشکِ روضه سرخ کرد کاسهی دوات را
دو قطره تشنگی به کامِ روضهخوانیام چکاند
برای سوزِ شعر، دیدهام دَمِ فرات را
قضای واجباتِ سال و ماهِمان محرّم است
محرّمی که کُشته لشکرِ محرّمات را
پیاده میروم به کربلا و بعد از آن مسیر
به شوقِ دیدنِ تو میدوم پلِ صراط را
صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟
پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا
پناه میبرد به کامِ تشنهی تو آب هم
به دستِ ساقی تو دجله میشود سراب هم
فقط در این حریم قطره میکُشد جَحیم را
بهشتِ اشک میرسد به آیهی عذاب هم
هر آن زمان که سمتِ نور رفتهایم، دیدهایم
پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم
به خاکِ سجدهدارت از شهادتِ تو خاکها
به سجده میروند، تربتِ ابوتراب هم
به زیر قُبّه دیدهایم پابهپای دستِ ما
دخیل میزند گره دعای مستجاب هم
قنوتِ مستجاب، دستِ خورده بر ضریح توست
درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست
از آن زمان که هیچ کس نبود، جز خدا فقط
خدای اشک، خوانده است روضهی تو را فقط
برای هر کسی که مشتِ چشم، وا نمیشود
همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضهها فقط
به شوق عطرِ سیب، جانماز باز میکنم
نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط
شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو
در آن سکوت میزنم حسین را صدا فقط
اگر عتاب میکنی اگر عذاب میکنی
بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط!
سیاهی مزارمان سیاهی محرم است
بیا که دیدنت شروعِ روضهی مجسّم است
چه روضهای؟، همان که ریخت اشکِ حنجر تو را
به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را
همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود
که زخمِ سینهات دوباره کُشت مادر تو را
همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِآه شد
نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را
چه روضهای؟، همان که تازیانههای تسلیت
سیاه کرد دَمبهدَم لباسِ خواهر تو را
چه روضهای؟، فرات هم نشسته زار میزند
که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را
گِلآبِ در عزای خود نشسته را زلال کن
ببخش روضهی عطش، فرات را حلال کن!
چقدر روضه ریختهست بر زمین کربلا
نگاهِ ماست گریهگریه همنشین کربلا
چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو
شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا
چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد
هنوز اشک میچکد از آستین کربلا
هنوز راه هجرت تو را ادامه میدهد
هنوز -مادرت، مسافرِ مدینهکربلا-
هنوز ردّ پای خواهرت مرور میشود
که میرسیم از نجف به اربعین کربلا
چنانکه از نگاه ما به تو سلام میرسد
به پرچمت قسم زمانِ انتقام میرسد
#رضا_قاسمی
۱۷ تیر ۱۴۰۳
آئينه ی خورشید
یا اَیُّها الْعَزیز یا اَیُّها الْکِرام
یا بِضْعَةُ الرَّسُول آئينه ی تمام
یا روضَةُ النَّعیِم آب حیات عشق
ای پنجمین بهشت ای سوّمین امام
در صبحِ عاشقان وَالشَّمْسُ وَالْقَمَر
روحیِ لَکَ الْفِداء هستم تو را غلام
نام تو یا حسین اکسیر اعظم است
دارم به روی لب نام تو را مدام
ای نام تو دوا ، ای ذکر تو شِفا
دارُالشِّفای جان دارُالشِّفای عام
از تُربتت گرفت آرامشی دلم
ای خاک مرقدت بر زخم التیام
زینت گرفته است از نام تو حسین
هم مَسْجِدُالنَّبی ، هم مَسْجِدُالْحَرام
ما را ز درگهش جایی دگر مَبَر
یا سامِعَ الدُّعا یا رازِقَ الْاَنام
ای نام نامی ات آوای دلنشین
در لفظ عاشقان زیباترین کلام
در هر دقیقه و هر لحظه یا حسین
از ما تو را درود از ما تو را سلام
ای کربلای تو کانون هر امید
ای نینوای تو کانون هر قیام
باید براه حق از جان و سر گذشت
آری که نهضتت دارد چنین پیام
حق را گواهی و ، خورشید و ماهی و
تابیده در جهان نور تو صبح و شام
بوسیده ای رخِ فرزند و هم غلام
این سیره ی شما نیکوترین مرام
«یاسر» اگر که گفت از مِهر تو سخن
دارد تمام عمر از نامت احترام
**
حاج محمود تاری «یاسر»
۱۷ تیر ۱۴۰۳
#مناجات
#زبان_حال
به اشکِ دیده بشویم غبار راهت را
مگر که درک کنم لحظه ای نگاهت را
به روضه ی تو رسیدم که اصل من اینجاست!
مگیر از منِ بی خانمان پناهت را
قسم به جوْن که وقتی رسید جان به لبم
بخر تو آبروی عبد روسیاهت را
فضای زیر لحد سخت و تنگ و تاریک است
چه غم ببینم اگر قرص روی ماهت را
بیا به خانه ی قبرم صفا ببخش حسین
که اشک ریخته ام داغ قتلگاهت را
برای دین خدا روی خاک افتادی
خدا به عرش خودش بُرد بارگاهت را
هزار بار به شرمندگی مرور کنم
که بُرد داغ غمت،صبر ذوالجناحت را
به سجده بودی و سنگینی قساوت شمر
شکست حال مناجات و یا اله ت را
تو جذبه ی دو جهانی که قادر ازلی
گذاشت پیش قدم های خسته راهت را
بیا به کرببلا ای که مثل من هستی!
نظر نمیکند این دلربا، گناهت را
شقی ز کرببلایش سعید برگردد
بیا که زود ببخشند اشتباهت را
بگو به هر که از این آستان جدا مانده
حسین می خرد این عشق گاه گاهت را
#سید_روح_الله_موید
۱۸ تیر ۱۴۰۳
السلام علیک یااباعبدالله
آن را که درد عشق به جانش نمی دهند
سوز نهان و اشک روانش نمی دهند
هرکس مراقب سخن خود نبوده است
نام حسین را به زبانش نمی دهند
چشمی که بر شمایل نامحرمان رسد
بر گریه ی حسین امانش نمی دهند
هر کس که خرج شد به هوای غریبه ها
حال و هوای عشق به جانش نمی دهند
هرکس سراغ خانه ی غیر از حسین رفت
رنگی هم از بهشت نشانش نمی دهند
قلبی که می تپد ز غم سم اسب ها
جز ضرب عشق او ضربانش نمی دهند
آن پیکر مقطع الاعضاء و پاره را
با سم اسب ها هیجانش نمی دهند
طفلی که تشنه بوده و از هوش رفته است
با بوسه سه شعبه تکانش نمی دهند
یک دخترسه ساله بهانه اگر گرفت
در شب سربریده نشانش نمی دهند
#سید_روح_الله_مؤيد
۱۸ تیر ۱۴۰۳
#مخمس
#لبیک_یاحسین
ققنوس غم صلا زده لبیک یاحسین
عشّاق را صدا زده لبیک یاحسین
نقشی به هر کجا زده لبیک یاحسین
بر پرچم عزا زده لبیک یاحسین
آتش به قلب ها زده لبیک یاحسین
بیرق به پا کنید که هنگام ماتم است
دمّامه آورید که داغ دمادم است
احوال آسمان و زمین جمله در هم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
دنیا تو را صدا زده لبیک یا حسین!
ای روشن از تجلی تو آسمان من
سرشار از محبت و عشقت جهان من
ای عبد خانوادگیت خانمان من
خورده است مُهرِ مِهر تو بر قلب و جان من
این مُهر را خدا زده لبیک یا حسین
معراج آیتی ز مقام و جلال تو
قوسیْن شرحِ ابروی همچون هلال تو
دیگر نیامده است و نیاید مثال تو
فرمود مصطفی به بیان کمال تو،
بر عرش کبریا زده لبیک یاحسین
شکر خدا که داغ تو بر جان خریده ایم
گشتیم در جهان و تو را برگزیده ایم
عشقت چه کرده با دلِ ما و چه دیده ایم
در شاهراه کوی شهادت شنیده ایم
آغاز و انتها زده لبیک یاحسین
فطرس گواه میدهد آقایی تو را
حُر دیده است حُسن پذیرایی تو را
تاریخ شاهد است شکیبایی تو را
زینب لوای غربت و تنهایی تو را
در دشت کربلا زده لبیک یاحسین
داغی که آب خواستنت بی جواب ماند،
داغی که پیکرت وسط آفتاب ماند،
آن داغ حسرتی که به قلب رباب ماند،
آن صحنه ای که از تو و بزم شراب ماند،
آتش به قلب ها زده لبیک یاحسین
#سید_روح_الله_مؤید
۱۸ تیر ۱۴۰۳
السلام علی حسین
سلام میدهم از دور بر تو و حرمت
سلام من به بلندای بیرق و علمت
سرودهاند فراوان برای تو اما
هنوز نقش کتیبهاست شعر محتشمت
اگر که سر به هوا هستم و پریشانم
زمین زدم دل خود را به احترام غمت
گدایی ِ در این خانه سربلندم کرد
مرا جدا نکن از خیمههای محترمت
چگونه نام تو را هر نفس صدا نکنم؟
که شاملم شده یک عمر دائماً کرمت
زمان مرگ به راهت دخیل میبندم
بیا که سر بگذارم به محضر قدمت
#محمدحسن_بیات_لو
۱۸ تیر ۱۴۰۳
#امام_حسین_علیه_السلام
هر روز ، سر بر زانوی غم گریه کردم
بر اشرف اولاد آدم گریه کرم
در خانه ها منبر به منبر روضه خواندم
در کوچه ها پرچم به پرچم گریه کردم
من سالهای سال قبل از خنجر شمر
بر ضرب تیغ ابن ملجم گریه کردم
کوه گناهی را خدا میبخشد از مهر
وقتی به قدر بال شبنم گریه کردم
چه عالمی دارم در این روضه در این اشک
در عالمی فوق دو عالم گریه کردم
تا نوحه خوان دم داد ای اهل حرم را
با مشک پاره پاره آن دم گریه کردم
برآن هزار و نهصد و پنجاه زخمش
دیدم فقط اشک است مرهم گریه کردم
بر عضو عضو پیکر از هم جدایش
واژه به واژه در محرم گریه کردم
قدر نگینی جای سالم در تنش نیست
بر غارت انگشت و خاتم گریه کردم
مقتل نوشت از تشنه کامی تار میدید
با چشم کوثر چشم زمزم گریه کردم
هی با لهوف اش روضه خواندم روضه خواندم
هی با مقرم گریه کردم گریه کردم
فردا که میفهمم بهای اشک من چیست
افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم
#میثم_مؤمنی_نژاد
۱۸ تیر ۱۴۰۳
#امام_حسین_ع_مناجات
حـــلّال جمیع مشکلات است حسین
شـــویندهٔ لوح سیئات است حـــســین
ای شیعه! تو را چـه غــم ز طــوفـــان بلا
جائی که سفینة النجاة است حــسین
مرحوم #سیدرضا_مؤید
۱۸ تیر ۱۴۰۳
السلام_علیک_یا_اباعبدالله
دلی دارم گرفتارِ حسین است
گدای کوچه بازارِ حسین است
دلم دردِ هزاران شعله ی آه
لبم زخمیِ گفتارِ حسین است
ز بس که مِهرِ او در سینه دارم
جهانم رنگِ رخسارِ حسین است
اگر سر را دهم در مسلخِ او
هنوز این تن بدهکارِ حسین است
بیا ای دل بنال از غربتِ او
که این غم کی سزاوارِ حسین است
دلِ شیدای من بی تابِ رویش
گداست امّا خریدارِ حسین است
هزاران جانِ نا قابل نثارِ
فقط یک روی دیدارِ حسین است
خوشا بر من سرا پای وجودم
دو عالم عبدِ دربارِ حسین است
تمامِ هست و نیستم نذرِ عشقِ
دو دستانِ علمدارِ حسین است
به تا روزی که در قبرم گذارند
دلم مرهونِ ایثارِ حسین است
نفس اندر نفس دل بی قرار و
تنم تب دار و بیمارِ حسین است
هزار و چارصد سال است و اکنون
دلِ عالم عزادارِ حسین است!
هستی_محرابی
۱۸ تیر ۱۴۰۳