eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
750 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای اَمِّ داوُد و انتظار فرج ------- لا اِلهَ اِلّا هُو ذُوالْجَلالِ وَالْاِکْرام عاشق رخ یارم ، عاشقم ولی گمنام یا مُغیِث و یا مُغْنِی بی قرارم ادرکنی بی تو دل پُر آشوب و با تو دل شود آرام یا جَواد و یا باری ، سوزم از فراق آری معتکف اگر بودم جویمت در این ایّام یا سَمیع و یا باعِث یا حَکیِم و یا وارِث منتظر تو را شیعه منتظر تو را اسلام أَیْنَ صاحِبُ الْبُرهان خسته ام من از هجران عاشق جگر خونی می دهد تو را پیغام هم فراق تو در دل هم وصال تو بر دل مانده ام دو دل آیا می رسم به آن هنگام خوانده ام به اشک و آه اِنَّما یُریِدُاللّه کی پس از غم هجران وصل خود کند اعلام عاشقی خزان ، غمگین - تا رسد گل یاسین خوانده سوره طاها خوانده سوره اِنْعام تا نفس به تن باقیست آشنای من ساقیست مست عشق او دارد بهر وصل او الزام آمده کنون یارب روز ماتم زینب ماتمی که مرغ دل از غمش فتد در دام با که گویم این غم را این حدیث ماتم را برده دشمنش او را در میان خاص و عام بعد کربلا ای دل همرکابِ با محمل غرق غم فَرا رویش شهر کوفه بود و شام تا رسد به سامانش بین بی قرارانش «یاسر» شکسته دل می برد مدامش نام ** محمود تاری «یاسر» ١٧ بهمن ١۴٠١
. ▪️زینب که از خدا صلوات مکرّرش زیبد که بعد فاطمه خوانند کوثرش ▪️آن شیر دخت شیر الهی که گفته اند در خاندان شیر خدا شیر دیگرش ▪️زهرای دوّمی که نشد در تمام عمر عبّاس بی اجازه نشیند برابرش ▪️علاّمۀ معلّمه نادیده ای که بود تیغ سخن به خطبه چو شمشیر حیدرش ▪️این است آن ستم کُش دوران که در نبرد کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرش ▪️کوفه مدینۀ نبوی بود و مسجدش گویی که بود حضرت زهرا سخنورش ▪️زینب، کدام زینب؟ آنکو که زنده ماند خون حسین با نفس روحپرورش ▪️زینب، کدام زینب؟ دختی که مصطفی در چهره دید صورت زهرای اطهرش ▪️کرب و بلا و کوفه نه، شهر دمشق نه گردید کلّ عالم هستی مسخّرش
           بِـســْـــــمِ اللّٰهِ الْـرَحـمـٰـنِ الْـرَّحـيــم        رَنگ خـُــدا ...        إی عَلَوی سیـرت و زَهـرا صفات!        جان به فِدای تو و مِهـر و وَفات !        خواهَـرِ دَریا دلِ دَریا خُـروش        دَر هَمِـه جا بارِ اَمانت به دوش        ای دَعَوات تو ، هَمِـه مُستجاب        آینـه پَـرداز عِفـٰاف و حِجاب !        شَمع شُدي ، آب شُدي ، سوختي        مَعـرفَت اَز فاطِمـه(س) آموختي        دَرس وفا ، قافله سالاٰري اَت        همَّت و إیثـٰار و فداکاري اَت        دَر أدب و عاطفِـه ، نام آوري        کَـرب و بَـلاٰ را تـو پَیام آوري       گَـرچه " اَسیرَ الکُـرُباتي" هَنوز        مَحوِ " قَتیلَ العَبَـراتي" هَنـوز        ای شُده دَر صَبر و شَهامَت عَلَم        ای به مَـدیح تـو ، شِکسته قَلم        صرف نظَرکرده اي اَز هست ونیست        آیِـنــهٔ کَـرب و بَلاٰ جُـز تو کیست ؟       دیده‌اي ای آه شَبت ، سینه سوز       داغ‌ تَـرین مَـرثیـه دَر نصفِ روز        "روزِ دَهُـم" جوشن تو ، صَبر بود        مُعجِـزهٔ روشَـن تو صَبـر بود        ای همه گلهای تو پَـرپَـر شده        شـٰاهِـد گودالِ مُـعـطًـر شده        کیست که با قامت اَفـراشتـه       حَسرت هَفتاد و دو گل داشته؟        آیـنِــهٔ فاطمه روحی فداك       پیکر خورشید تو ، بَـر روی خاك       دَر نظرت داشت هِـزاران دَلیـل    "ذِبحِ عظيمي" که تو خواندي "قلیل"       دَر جگـرت آتشي اَفروختنـد       خیمِـهٔ گلهای تو را سوختند       گِـرد تو گـردیده بلاٰ بارها       گمشده گلهای تو دَر خارها       جان اگـر آمد زِ بلاٰ بَـر لَبت       تَـرك نَشـد باز "نمـٰاز شبَت"       سَعی و صفایِ تو چهِـل مَنزل است      قِبـله نُمایت ، ضَرَبانِ دل است       اِی هَمِـه جا خُطبِـهٔ تو آتشین       موجِ شُـکوهِ سُخنَت دِلنشین       خون خـُـدا ، عِشـق تو را رنگ زد      خُطبه اَت آتش به دلِ سنگ زد       اِی " اَمِنَ العَدلِ" تو دشمن شِکَن       لَـرزه به بُنیـٰان خِلاٰفت فکَن       شـور قیامت همه جا را گرفت       دامَـن " اِبنُ الطُلَقا " را گرفت      کِی تو گمان داشتي آن روز ، کِی؟       ماهِ تو انگشت نُما ، روی نِی؟       ای عَلي و فاطمه را نورعیـن !       هَمسفَـرِ ماه ! بپرس اَز حسین :       "ای که تو سلطان وفا بوده اي       جانِ جَهـٰان دوش کجا بوده اي "       باز چِـرا میل تو با ديگـري است؟       مخملِ گیسوی تو خاکستري است؟       بي تو جهان نیست مَرا جُـز قفَس       دور مَشو اَز نظرم یك نفَس !         دور مَشو اَز نظرم ای إمام !       باتو شود عِشـق ، عَلَيهِ الْسَـّـلاٰم       (اَثـر اُستـٰاد - غَفـورزاده ”شَفَـق“)    
ای زینب ای که بی‌تو حقیقت زبان نداشت خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت آگاه بود عشق که بی‌تو غریب بود اقرار داشت صبر، که بی‌تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه با وسعت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عزلت مکان نداشت... روزی به زیر سایهٔ پیغمبر خدای روزی به جز سر شهدا سایه‌بان نداشت؟ محمل درست در وسط نیزه‌دارها یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود آزادی این چنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی به‌جز مناقب این خاندان نداشت شاعر: استاد
ای درد و بلای تو بجانم جان میدهم و تو را بخوانم باز آی حسین من کجایی پایان بدهی بر این جدایی یادم نرود چه ها کشیدی در بارشِ نیزه ها چه دیدی تا حرمت تو شکست دشمن بر سینۀ تو نشست دشمن آندم که مرا صدا زدی تو دیدم که چه دست و پا زدی تو وقتی که سرت برید قاتل فریاد سرم کشید قاتل طفلان تو در نظاره بودند اعضای تو پاره پاره بودند دیدم که به پیکرت چه ها رفت دیدم که سرت به نیزه ها رفت هم نعشِ تو، غرق نور دیدم هم زیر سُمِ ستور دیدم سرها که به نیزه رفت بالا پس شعله ز خیمه رفت بالا در شعله امام خود که دیدم من مرگ به جان خود خریدم تا حرفِ فرار را شنیدند یک یک همه کودکان دویدند هر که بسویی ز بیم میرفت معجر ز سر یتیم میرفت دشمن که دریده بود و خندان غارت به حرم نمود آسان دیدی چه گذشت بر حریمت کردیم ز مقتلت عزیمت یک باغِ بخون نشسته دیدیم بس نیزۀ سر شکسته دیدیم دیدیم تو را که سر نداری افتادی و بال و پر نداری دختر چو نمود با پدر راز شد حملۀ تازیانه آغاز در هجمۀ بی هوای عدوان بودم سپر بلای طفلان پیشِ همه حرمتم شکستند دستان مرا طناب بستند بردند مرا به سربزیری همراه حرامیان اسیری ما را به سرود و ساز بردند بر ناقۀ بی جهاز بردند از کرب و بلا غم و بلا بود تا کوفه و شام، ابتلا بود در کوفه شدیم ما به زندان در شام شدیم کنج ویران داغ تو ز عمر، سیرمان کرد غمهای رقیه پیرمان کرد حالا منم و قد خمیده مرگِ منِ دل غمین رسیده باز آی که تشنۀ وصالم رحمی، مددی أخا به حالم بازآ که دهَم به بی قراری پیراهن کهنه یادگاری محمود ژوليده
بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها دشتی ز سوز سینه ی زینب شراره بود می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک قرآن او، ورق ورق و پاره پاره بود یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف! شد شیردار مادر و، بی شیرخواره بود چشمی برآنچه رفت به غارت،نداشت کس اما دل رباب، پی گاهواره بود یک طفل با فرات کمی حرف زد ولی نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر، چهره ی هر ماهپاره بود از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از مشت ها بپرس که با گوشواره بود شاعر:استاد
                 بِســ.ْــــــمِ اللّٰهِ الْـرَحـمـٰـنِ الْـرَّحـيــم زُلف عِفـٰاف ؛ رشتۀ دامانِ زینب اَست   آیـٰاتِ صَبـر ؛ پایۀ ایمـان زینب است   ایثـٰار و پـٰاکدامنی و عَـزم و اقـتـدار این چار ؛ درسِ طفلِ دبستانِ زینب اَست حَبلُ المَـتـیـنِ قـٰافـله سـالاٰر عـاشقـٰان تا روز حَشر ؛ موی پریشان زینب اَست گل زخمهـٰایِ پیکر صد پارۀ حسین آیـٰات بي ‌شمارۀ ؛ قرآن زینب اَست سَـرهای نوك نیـزه ؛ همه دسته‌های گل تَنهـٰای پاره پاره ؛ گلستـٰان زینب اَست آن نیزه‌اي که خَصم ؛ به قلب حُسین زد زخمش هنوز ؛ بر دل سوزان زینب اَست بـٰا یـٰاد صُبـحِ یازدهُـم ؛ صُبـحِ بي حسین هر روز صُبح ؛ شـٰام غَـریبـٰان زینب اَست وَقتي که گفت بـا سپهِ کوفـه ؛ "اُسـکُـتـوا" دیـدَنـد کائـنـٰات ؛ بـه فَـرمـٰانِ زینب اَست   وقتي رُقیـه را ؛ بـه رهِ شـٰام ميـزدنـد دیدم حسین ؛ دست به دامانِ زینب است   یالَلعجَب ! مگر که قیامت بـه پا شده   بَـر نیـزه آفتاب درخشـٰان زینب اَست   روزِ جَـزا ؛ بـهـٰانـۀ شیعـه بَـرای عَـفـو خون حسین و ؛ دیدۀ گریان زینب اَست هر کس که پا نهَـد ؛ به عَـزا خانۀ حسین بر او کَـرم کنید ؛ که مهمـٰان زینب اَست     تـٰا آفتـٰاب ؛ بـذل کند نـور خویش را "میثم" همیشه ؛ بندۀ اِحسان زینب اَست           (اَثـرِ اُستـٰاد : سـٰازگار)                           
AUD-20220811-WA0022.mp3
9.03M
متن نوحه جانش به تو شده هدیه از رضا نریمانی ای خوش آن که جانش به تو شده هدیه خورده بر مزارش شهید زینبیه ای خوش عارفانی که رفتند پیِ سلوک باخدا ای خوش عاشقانی که گفتند ارواحُنا لَکِ فدا الله الله الله، فتبارک الله ای فدائیان زینب “یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله” ای خوش آن نمازی که سجده‌اش به خون است ای خوش آن قنوتی که خواهشش جنون است این چنین نمازی رسانَد مرا به هر سعادتی این چنین قنوتی جوابش شود چنین شهادتی ذکر هر شب من تاب من تب من شد سعادتِ شهادت الله الله الله، فتبارک الله ای فدائیان زینب “یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله” ای خوش آن جوانی که مانده پای مکتب سر نهاده آخر به پیش پای زینب ای خوش آن دلی که تپیده فقط به عشق دلبرش ای خوش آن تنی که چو دلبر رود به روی نی سرش ای خوش آن دلیران عاشقان، شهیدان آن فدائیان زینب الله الله الله، فتبارک الله ای فدائیان زینب “یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله” دورم از رفیقان ببین شکسته بالم ای خوشا که زینب نظر کند به حالم ای خوش آن دمی که بگویند غم تو هم سر آمده با نگاه زینب شهادت به نام تو در آمده ای خوش این سعادت ای خوش این شهادت جان من فدای زینب الله الله الله، فتبارک الله ای فدائیان زینب “یا اباعبدالله ، یا اباعبدالله”
4_5978951310504890071.mp3
2M
🔺سبک شعر شمر اگه بره ، سنان نمی گذره توو قتلگاهِ تو ، زمان نمی‌ گذره حتی ازت دمِ ، اذان نمی‌ گذره توو قتلگاهِ تو ، زمان نمی‌ گذره غروب شد ، آفتاب نشست شمر ولی از تنت پا نشد اذون شد ، نمازش رو بست راهِ حلقت ولی وا نشد یک زنِ تنهام چطور شمرو ازت جدا کنم پاشو اذون مغربه من به کی اقتدا کنم سید مظلوم من... با مرکب از تنِ ، برادرم گذشت آب از سرت گذشت ، آب ا سرم گذشت خودم دیدم چیا ، به مادرم گذشت آب از سرت گذشت ، آب از سرم گذشت خلاصه ، راحت شدی من بمیرم بهت سخت گرفت میدونم ، این نصف روز قدر یک عمر ازت وقت گرفت نذار جلو نامحرما تو رو بلند صدا کنم پاشو اذون مغربه من به کی اقتدا کنم سید مظلوم من... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
حضرت زینب سلام الله علیها من رو به قبله شدم ای قبله کجایی یار جدا جدا چرا از من جدایی غافل چرا حسین از حال زینبی دیر کرده ای مگر هنوز به زیر مرکبی امام بی سرم آمد چه بر سرم صد دفعه دست و پا زدم میان بسترم ######## ای همسفر همسفرت دارد تماشا برادر من خواهرت دارد تماشا با طعنه ها مرا سوزانده اند حسین میان کوچه ها مرا گردانده اند حسین چه تهمتهایی که به ما زدند حسین دخت علی رو خارجی صدا زدند حسین ######## سنگم زدند از هر در و دیوار حسین جان ناموس تو رفته سر بازار حسین جان ای دلربا بیا دلم پر از غمه از این سفر هر چی برات بگم بازم کمه ناموس تو کجا شام خراب حسین ناموس تو بردن به مجلس شراب حسین ######## حسین من احوال تو یادم نمیره حسین من گودال تو یادم نمیره عریان بروی خاک دیدم تن تو رو یادم نمیره تا ابد برگشتن تو رو از عصر تا غروب آب و صدا زدی به زیر دست و پا چقدر تو دست و پا زدی ######## حاج سید محسن حسینی پانزده رجب ۱۴۴۴ ه. ق ۱۴٠۱ ه. ش
ای اختر فضائل و ای آسمان صبر ای زینب ای به گلشن دین باغبان صبر گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق نازم به همتت که توئی قهرمان صبر گشتی تو سرفراز که در دشت کربلا دادی چنانکه خواست خدا، امتحان صبر در حیرتم که صبر تو را وصف چون کنم!؟ کلک زبان بریده ندارد بیان صبر توصیف صبر توست مگر آنچه حق نزول فرموده در کتاب مقدس به شان صبر دوران زندگانی هر کس زمان اوست دوران زندگیّ تو باشد زمان صبر ای یادگار فاطمه! تا روز رستخیز عاجز به وصف صبر تو باشد زبان صبر کردی تو صبر تا که ظفر یافتی به خصم آری ظفر همیشه رود هم عنان صبر «خسرو» به یاد صبر فراوانت اوفتد در هر کجا که گفته شود داستان صبر مرحوم سید محمد خسرونژاد (خسرو)
خواهر... نگاهم ماند و از درها نیامد نشانی از کبوترها نیامد زمانی گِردِ من پُر بود حالا..‌. یکی از آن برادرها نیامد دلم از تارِ غم شیرازه دارد وجودم دردِ بی اندازه دارد لباسِ کهنه‌ات را می‌فشارم لباست بویِ خونِ تازه دارد لبم خشک است آب‌آور کجایی رُبابم مُرد علی‌اصغر کجایی سرم برخاک اُفتاده‌است عمه عصایِ پیری‌ام، اکبر کجایی مگر در شامِ غم خواهر ندارید مگر این گوشه یک دختر ندارید بیایید و ببینم رویتان را... ولی افسوس بر تَن سر ندارید مرا در لحظه‌ی خوشحالی‌اش زد مرا در موقعِ بی‌حالی‌اش زد کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد مرا هم با غلافِ خالی‌اش زد امیدم رفت تا بازوی تو رفت اباالفضلم چه‌شد اَبروی تو رفت سرم را ضربِ یک نیزه شکسته همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت...