eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
750 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دم ثابت هر شب 👇 آن کشته ی لب تشنه قتیل العبرات است کشتی نجات است ۲ امیّد همه خلق به هنگام ممات است کشتی نجات است ۲ شب اول 👇 من مسلمم و میثم تمّار حسینم غم خوار حسینم ۲ لب تشنه و ماتم زده بر دار حسینم غم خوار حسینم ۲ شب دوم 👇 ای وای که شد کرب و بلا منزل زینب آه از دل زینب ۲ یک روز شود ماتم آن قاتل زینب آه از دل زینب ۲ شب سوم 👇 با پای پر از آبله دنبال تو بودم با روی کبودم ۲ در زیر لگد از غم عشق تو سرودم با روی کبودم ۲ شب چهارم (حُر) 👇 من آمده ام تا که شَوَم عبد و غلامت سلطان به سلامت ۲ جانم به فدای تو و تاثیر کلامت سلطان به سلامت ۲ شب چهارم (طفلان حضرت زینب) 👇 زینب شده با این دو گل خود سپر تو قربان سر تو این دو پسر من به فدای پسر تو قربان سر تو شب پنجم (عبدالله بن حسن) 👇 ای عمه، من عبدالَّه میدان عمویم قربان عمویم شد دست و تن من سپر جان عمویم قربان عمویم شب ششم (قاسم بن حسن) 👇 با صورت احمد، علیِ بت شکن آمد شیر حسن آمد مانند حسین بن علی بی کفن آمد شیر حسن آمد شب هفتم (شاهزاده علی اصغر) 👇 این کودک لب تشنه من خواب ندارد حرم آب ندارد ۲ گهواره خورد تاب علی تاب ندارد حرم آب ندارد ۲ شب هشتم (شاهزاده علی اکبر) 👇 خون از همه اعضای علی در فَوَران است زینب نگران است ۲ داغ علیْ اکبر به دل شاه گران است زینب نگران است ۲ شب نهم (قمر منیر بنی هاشم) 👇 جانم به ابالفضل که در رود خروشان لب تشنه دهد جان ۲ با یاد حسین و جگرِ تشنه ی طفلان لب تشنه دهد جان ۲ شب دهم (اباعبدالله الحسین) 👇 شمر آمده و تیغ گذارد به گلوگاه زهرا بکشد آه ۲ پامال سم اسب شود پیکر آن شاه زهرا بکشد آه ۲ شام غریبان 👇 هفتاد و دو گل مانده به صحرای جدایی عباس کجایی؟ ۲ برخیز که در لشکریان نیست حیایی عباس کجایی؟ ۲ امام سجاد علیه السلام 👇 سنگ آمده بر دیدن ما از سرِ هر بام آه از سفر شام ۲ ناموس خداوند کجا و ملأ عام آه از سفر شام ۲ التماس دعا
صبح روز اربعین تا چشم بگشاید سحر عالم از غم ناله ی عشاق میگردد خبر این همه زائر رسیده اربعین اما حسین چشم بر راه است تا زینب بیاید از سفر چرخ گردون اشک میریزد که دارد می رسد کاروانی از ستاره، دیدن شمس و قمر این صدای شیون زهراست در پیش پسر یا صدای ناله ی ایتام در پیش پدر آه از دیدار زینب با حسین سر جدا آه از شرح گزارش دادن آن خون جگر زینب از غم ها چه گوید با حسین تشنه کام؟ روی نیلی، قد خم، جانْ پر شراره، دیده تر ای برادر! بعد تو دنیا به کامم زهر شد بعد تو شد اهل بیت آل احمد در به در از کجای این سفر گویم؟ نگویم بهتر است آن قدر گویم که ای افتاده در خون غوطه ور! در خرابه دختری دق کرد از بس گریه کرد با سرت همراه شد آن دختر شوریده سر یک سه ساله قدر یک پنجاه ساله داغ دید بوسه زد بر جای زخم خیزران و شد شهید
امشب شب تکامل امثال فطرس است حال دلم شبیه به احوال فطرس است این جانِ رنج دیده خریدار وصل اوست این روسیاه، مشتری حال فطرس است حاجت رواست هر که به این خانه رو کند کوی حسین کعبه ی آمال فطرس است فطرس، به کوی دوست بَرَد هر سلام را این پیک عشق بودن از اقبال فطرس است مانده است آرزو به دل، از عرش هر ملک این لذت وصال فقط مال فطرس است در حسرت زیارت هر روزه ی حسین چشمان جبرئیل به دنبال فطرس است ارباب من! کرم کن و اینبار فرض کن این نیمه جان سوخته هم بال فطرس است در کربلا به حرکت پرچم نگاه کن این حرکت از نسیم پر و بال فطرس است
شعر یعنی ردیف و وزن و خیال شعر یعنی پلی برای وصال شعر یعنی ترنمی پر شور قالبی از صفا و صدق و شعور شعر یعنی نَمی ز علم لدن فاعِلاتُن مَفاعِلُن فَعَلُن شعر خوب است پر بها باشد مدحت آل مصطفی باشد شعر اگر شعر اهل بیت شود شاعرش دعبل و کمیت شود شعر اگر شعر اهل بیت شود تیر غیب است و "اِذْ رَمَیْت" شود شعر اگر شعر اهل بیت شود بیت در بیت شاه بیت شود شعر اگر شعر اهل بیت شود بیت آن در بهشت بیت شود شعر اگر بی علی بیان گردد حیف وقتی که صرف آن گردد همه ی خاندان او ولیَ اند اکبر و اصغرش همه علی اند دست ما بر قماط اصغرشان سر ما زیر پای اکبرشان زلف مشکین اکبرش عشق است تار قنداق اصغرش عشق است چشم اگر هست چشم اکبر اوست حُسن اگر هست حُسن اصغر اوست اصغرش آبروی اکبر ها ست من چه گویم از اکبرش که چه هاست چون نبی متصف به خلق عظیم چون علی صاحب کلام و حکیم آسمان خاک راهت ای اکبر مهر در روی ماهت ای اکبر نَقل شیرین میان انجمنی همچو جدت علی، ابالحسنی هر که در خاندان پیغمبر تنگ می شد دلش بر آن رهبر می نشست و تو را نظر می کرد باز یاد پیامبر می کرد ای به مدح تو دشمنت گویا این شنیدم معاویه، گویا پرسشی کرد و پاسخش را خواست که چه کس لایق خلافت ماست؟ چاپلوسان تخت و تاج بسی همه گفتند جز تو نیست کسی باز آن ناخلیفه گفت سخن که ای سفیهان ابله و کودن لایق تخت و تاج پیغمبر هیچ کس نیست جز علی اکبر ای اسیر کلام تو دشمن معترف بر مقام تو دشمن پیش تو آنچه که سعادت بود بهترین فیض ها شهادت بود جان فدایت که محترم بودی اولین کشته حرم بودی اولین کشته بنی هاشم تشنه لب در تهاجم ظالم تشنه لب در جهاد کوشیدی کوثر از دست دوست نوشیدی السلام علی‌‌‌‌ٰ علی اکبر حضرت عشق یا علی اکبر عشق را ابتدا علی اکبر حُسن را انتها علی اکبر اَشهدُ لااله الا الله جلوه بگرفت با علی اکبر نور "الله اکبر" آمده است از سوی عرش تا علی اکبر خون آبروی او وادی طف شاهد کربلا علی اکبر اربا اربا شدن مدالی شد رفت پایین پا علی اکبر رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو در سلام زیارت عاشور سه سلام است بر تو ای همه نور تا سلام امام می گوییم بعد بر تو سلام می گوییم هم تو زینب فزای اولادی هم در اصحاب جزء اوتادی ای جمالت نشانه ی ازلی منطق احمدی و نطق علی پسر ارشد حسین تویی علی و احمد حسین تویی استقامت به قامتت بسته چشم ما بر کرامتت بسته الگوی زندگانیم شده ای آبروی جوانیم شده ای ای جوان حسین ممنونم تا ازل بر حسین مدیونم لطف ارباب انتخابم کرد مست از این حسن انتسابم کرد در جوانی چو گُل جوانه زدم سر به این کویِ عاشقانه زدم عشق در چشم من فقط ارباب روحِ در پیرهن فقط ارباب آب اینجاست در سراب مرو در پی عکس بازتاب مرو هر کسی گفت عاشقی دارد یا دل عشق لایقی دارد هر کسی گفت دوستت دارم در دلم عکسی از تو بگذارم هر کسی گفت عاشقم با تو از همه خلق فارغم با تو هر کسی ادعای عرفان داشت گر چه بر جهل خویش ایمان داشت همه را جمع کن نصیحت کن همه را بر حسین دعوت کن3 عشق و عرفان فقط حسین حسین دین و ایمان فقط حسین حسین شور و مستی فقط حسین حسین حق پرستی فقط حسین حسین مظهر لایزال رحمت اوست بهترین چشمه ی محبت اوست شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه ی قتلگاه می آیم با دم آه آه می آیم مادرش آمده است می دانم روضه ی  "یابُنَیَّ" می خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر ميزدند زينب را) شب جمعه است روضه خوان  زهراست مجلسی گوشه ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می خواند یک نفر روضه اینچنین می خواند (لب گودال خواهر افتاده  ته گودال مادر افتاده) (آن طرف تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) شب جمعه است مبتلا شده ایم باز مهمان کربلا شده ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو
اول دفتر زنم به نام خداوند واجب عینی است احترام خداوند بعد خدا گویم از گلی که بر او باد از نفس مصطفی سلام خداوند آن گل زیبا رخی که آمده باشد نظم رخش جلوه ی نظام خداوند بسکه شبیه محمد است دوباره "کانَ محمد" بخوان، کلام خداوند تا نظرش باز شد به چهره ارباب باز گشودند لطف عام خداوند رونق الله اکبر است اذانش جلوه ز خونش گرفته نام خداوند (روز علی اکبر است و روز جوان است) (خواهش ما دولت امام زمان است) سر زده از آسمان جمال محمد یا که دمیده مهی مثال محمد این پسر نازنین خلاصه ی عشق است عشق حسین است با خصال محمد بر رخ او قد کشید ابروی احمد بر لب او نقش بسته خال محمد خَلقاً و خُلقاً کپی برابر اصل است وصف علی هست شرح حال محمد روز جوان است و در جوانه ی خاطر گل زده این بیت ایده آل محمد (سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی) (عشق محمد بس است و آل محمد) (روز علی اکبر است و روز جوان است) (خواهش ما دولت امام زمان است) جبریل در او نظر کند به محمد فاطمه بیند در او حسین مجدد صورت او بی نظیر عالم تجرید سیرت او طعنه زن به روح مجرد مثل ابالفضل ماه هاشمیان است مثل علی در شجاعت است زبانزد نام "محمدعلی" از او شده تکثیر واژه "اکبر" از او شده است سرآمد از کرمش کم مخواه "ابن کریم" است می رسد از این قبیله رحمت بی حد من که بخواهم از او زیارت کویش تا به که میلش کشد نگار و چه خواهد؟ (روز علی اکبر است روز جوان است) (خواهش ما دولت امام زمان است) یک نظرش یوسف آفرین دو دنیا لَو کَشَفَ وَجْهَهُ لَماتَ زلیخا موی سیاهش نوید چشمه حیوان طَلعتُه کانَ "والنهارِ تجلیٰ" جان به فدای هوای کرببلایش مَن قُتِلَ فیٖ هواهُ کانَ شهیدا مرگ مرا مرگ عاشقانه بفرما الّلهمَ اجْعَلْ مَحیانا مَحیا... (روز علی اکبر است روز جوان است) (خواهش ما دولت امام زمان است) او علیِ اول سرای حسین است احمد لیلا و مصطفای حسین است شرح "أنا مِن حسینِ" ختم رسل اوست این عظمت خاصّه برای حسین است دست به دامان اکبرش بزن ای دل عیدی روز جوان به پای حسین است خون حسین است خونبهای شهیدان خون خدا نیز خون بهای حسین است غنچه ی زیبای باغ عشق و محبت لاله ی صد چاک کربلای حسین است (روز علی اکبر است و روز جوان است) (خواهش ما دولت امام زمان است)
علیه السلام چند به تربیت از ، نمیدانم، ، ، ، ، ، قلم عشق گرفتم که در این موسم عید صفحهْ مشکی کنم و نامه ی اعمال سفید ناگه از خامه ی دل این سخن پخته رسید (آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند) بی خود از خود شدم افتاد به قلبم تپشی گفتم ای خسرو جان، ای که سخاوت منشی خود نشان ده به دل غم زده راه و روشی (تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد) رو گرفتم سوی آن مظهر رحمان و رحیم خواستم تا که بگویم سخن از حال وخیم ناگهان حال دلم و خوب شد و گفت نسیم (ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است) تا که قنداقه ی او فاطمه آورد به دست گل لبخند به لب های علی دایره بست ذکر این حال به روی ورق اینگونه نشست (روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری افطار رطب در رمضان مستحب است) چه شود گر که نگاهت به گدایی گذرد چشم پوشی کند و حال مرا هم بخرد تو نظر کن که خدا از گنه ما گذرد (ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد) کن نگاهی به من ای آینه ی "یاستار" قبل از آن روز که بر ما گذرد کار از کار وای اگر وعده ی دیدار بیفتد به مزار (آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار که به میزان عمل نامه سیاه آمده ام) جز دُر مهر علی نیست در این بسته صدف خدمت حضرت او بوده مرا اصل و هدف تا کمی نور بگیریم از آن شاه شرف (نام ما را بنویسید به ایوان نجف نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده) عرش بوسند به خاک حرمت زائر ها مومن چشم تو هستند همه کافر ها گل فشان است به توصیف رخت خاطر ها (خواستند از تو نویسند شبی شاعر ها عاقبت باقلم شرم نوشتند نشد)
جای اطاله نیست غزل فرصتش کم است حرف نگفتنی همه جورش فراهم است ای آنکه بر خدیجه حسادت کنی بسوز! دنیا بسوز عاقبتت هم جهنم است آن کس که پیش شیر خدا قد علم کند گیرم زن رسول عذابش مسلم است شکر خدا که مست سبوی حسن شدیم ما با حسین، راهی کوی حسن شدیم وقتی سخن ز جلوه ی آیات محکمه است جای اطاله نیست سخن بی مقدمه است برپا شده است پرچم فتنه گر جمل شیطان زبان گشوده و گرم مکالمه است یک سو زن رسول خدا هست و یک طرف نفس نفیس ختم رسل گرم زمزمه است مولا، محمد حنفی را روانه کرد اما میان قلب علی شور و همهمه است کار محمد حنفیه نبود نه! این کار، کارِ غیرت اولاد فاطمه است بابا حسن! بلند شو از جا قیام کن کار شتر سوار جمل را تمام کن نوبت رسیده بود به مولای ما حسن دستی بلند کرد به شکر خدا حسن دستار زرد حیدر کرار را که بست پا زد به جای پای شه لافتی حسن رخصت گرفت و ذکر رَجَز را شروع کرد گفتا انابن فاطمه خیرالنساء ، حسن می رفت سوی لشکر دشمن چه باشکوه این حیدر است می رسد از راه یا حسن او آمده است فتنه گران را کند هلاک هرگز به دست و پا نکند اکتفا حسن با هر سری که پرت شد از تن روی زمین گفتند عرشیان همگی مرحبا حسن مامور قبض روح خدا مات مانده بود بس پُشته ها که ساخته از کشته ها حسن دستی که با رضای خدا برد روی سر پایین نبُرد جز به رضای خدا حسن پِیْ کرد عاقبت شتر اهل فتنه را با دست تو شکسته شد این کودتا حسن جنگ جمل به لطف تو ختم به خیر شد کوتاه از کتاب خدا دست غیر شد جنگش امید فتنه گران نا امید کرد صلحش علی و فاطمه را رو سفید کرد جریان گرفت روح شهادت به صلح او او را اگر چه زهر هلاهل شهید کرد حتی پس از شهادت او دشمن عنود او را رها نکرده و ظلمی جدید کرد هفتاد چوبه تیر به تابوت او زدند اینگونه خصم کینه خود را پدید کرد (یارب نصیب هیچ غریب دگر مکن داغی که گیسوان حسن را سفید کرد) (با صد امید حامی مادر شدم ولی دست عدو امید مرا نا امید کرد) آن روز قلب سوخته اش پر شراره بود یک نوجوان به جستجوی گوشواره بود
یارب بحق احمد مختار العفو بر خون فرق حیدر کرار العفو یارب بحق ناله زهرای اطهر در شعله ها بین در و دیوار العفو یارب به حق مجتبی و غربت او یارب بحق آن دل غم دار العفو یارب بحق تشنه ای کز شدت ضعف میدید رنگ آسمان را تار العفو یارب بحق دیده ای که دائما بود در ماتم کرببلا نمدار العفو یارب بحق باقر و ظلمی که دیده است در شام از آن قوم بد کردار العفو یارب بحق صادق آنکه مثل زهرا بر خانه اش آتش زده اغیار العفو یارب به آن زندانیِ بغداد که داشت دشنام و سیلی موقع افطار العفو یارب به مولانا رضا کز شدت زهر بر خویش می پیچید بی غمخوار العفو یارب به مولایی که مظلومانه جان داد در حجره ی دربسته محنت بار العفو یارب به هادی آنکه او را مثل زینب در بزم مِیْ  بردند با اجبار العفو یا رب بحق عسکری و سامرایش گرد گناه از قلب ما بردار العفو یارب بحق مهدی و اشک مدامش بر گریه ی زینب سر بازار العفو درپیش تو ای آنکه ستّارالعیوبی بر کَرده هایم میکنم اقرار العفو
گرچه بر این آستان روی سیاه آورده ام شرمسارم، اشک هایم را گواه آورده ام دست خالی در ضیافت آمدن شایسته نیست من برایت کوله باری از گناه آورده ام در جزا، پرونده ی ما را بسوزان جای ما از قضا، من نامه ای پر اشتباه آورده ام  خسته ی راهم، به یک لبخند مهمانم کنید از خرابات هوس، حال تباه آورده ام دل بریدم از همه، دل بسته ام بر مهر یار رخصتی فرما، رفیقی نیمه راه آورده ام باز کن آغوش خود بر بنده ی آلوده ای من به ستار العیوبی ات پناه آورده ام کارهایم زشت بود اما نهادم زشت نیست مهر مولایم علی را عذر خواه آورده ام پای من لغزید و دستم را گرفت این روضه ها نیمه جانی از کنار پرتگاه آورده ام تحفه ای دارم که بی شک حاجتم را می دهند اندکی تربت به درگاه اله آورده ام داغ بر دل، اشک بر رخ، آرزومند نجات مثل حر رو بر مسیح قتلگاه آورده ام
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گل دسته که نیامده است گدا به خانه ی ارباب التجا دارد کنار صحن و سرای پیمبر اکرم خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد به احترام امامان شیعه در آنجا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قدر چشم همه خلق توتیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آنجا برو بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد دلی که اُنس به گل دسته ی رضا دارد به خط خون به سر ِکوچه ی بنی هاشم نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد" به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد
🔻بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گل دسته که نیامده است گدا به خانه ی ارباب التجا دارد کنار صحن و سرای پیمبر اکرم خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد به احترام امامان شیعه در آن جا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قدر چشم همه خلق توتیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آن جا برو بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد دلی که انس به گل دسته ی رضا دارد به خط خون به سر کوچه ی بنی هاشم نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد" به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گل دسته که نیامده است گدا به خانه ی ارباب التجا دارد کنار صحن و سرای پیمبر اکرم خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد به احترام امامان شیعه در آنجا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قدر چشم همه خلق توتیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آنجا برو بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد دلی که انس به گل دسته ی رضا دارد به خط خون به سر کوچه ی بنی هاشم نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد" به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد