eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یا صاحب الزمان ارواحنافداک همهٔ عمر گرفتار بلا باشم من شک ندارم همهٔ خواستهٔ تو این است لحظه‌ای هم که شده عبد خدا باشم من تا زمانی که دلم خانه این و آن است جا ندارد که پذیرای شما باشم من کاش می شد تن بی‌سر بکشم ناز تو را غرق خون یار شما چون شهدا باشم من تابه کی در پی گی‌سوی تو آواره شوم دردمندانه به دنبال دوا باشم من چِقَدَر غرقِ گنه بودم و تو می‌دیدی همه عمرم خجل از روی شما باشم من ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی زائر خیمه سبزت به کجا باشم من کاش می‌شد که به همراه تو یک فاطمیه میهمان حرم کرب و بلا باشم من جان آن مادر غم‌دیده و بی یار بیا به گرفتار میان در و دیوار بیا
ای وای افتاده مادر- در این بستر- بی‌کس و یاور هر شب با دو چشم تر- می زندپرپر- درپیش حیدر کار زهرا_ هر شب آه ست خانه مگو _قتلگاه است یا زهرا یا زهرا _زهرا زهرا عصمت کبری است- یک تنه غوغاست- لشکر مولا است عالم با او پابرجاست -هرچه در دنیاست- مدیون زهرا است عرش خدا_ را قائمه ذکر حیدر- یا فاطمه یازهرا-یازهرا-زهرا این‌جا مادر را دیدند- آهش بریدند- نقشه کشیدند اما عصر عاشورا -زینب کبری -بی‌کس و تنها کربلا نه -چهل منزل نامحرم‌ها- دور محمل یازهرا یازهرا _زهرا
بسم الله الرحمن الرحیم روضه کوچه اصل اسماء خدا از قبل خلقت  فاطمه است فصل پیوند نبوت با امامت فاطمه است هر کمالی از امامان از تجلی‌های اوست لطف‌ها زهرا، کرم زهرا، محبت فاطمه است فیض می‌بُرد از حضورش ، جبریل و می‌نوشت عِلم زهرا، معرفت زهرا و حکمت فاطمه است شیعه اینک امتداد همت دیروز اوست فتح زهرا ، رزم زهرا ، استقامت فاطمه است فاطمه در صبر  در غیرت  در اندیشه علیست مرتضی در عشق  در حق  بی‌نهایت فاطمه تا که پرسیدند پشتت کیست مَردِ بی‌ زره پاسخش می‌داد مولا _غرق حیرت_ فاطمه است گرچه  مسکین و فقیریم و اسیر اما چه غم ای خیال ما همیشه باش راحت، فاطمه است ظاهراً بر چادر خود آنکه می‌زد وصله و... باطناً می‌دوخت ما را بر ولایت فاطمه است آنکه دارد آب می‌گردد نفَس پشت نفس اینکه می‌گوید علی ساعت به ساعت فاطمه است آنکه پیشش می‌کشد از او  خجالت مجتبی‌ست اینکه اما از علی دارد خجالت فاطمه است زیر لب می‌گفت نامرد اینکه داری میزنی بین این کوچه به شدت  بی مروت فاطمه است کار این خانه ولی یک روز هم تعطیل نیست با همین زخم کبود روی صورت فاطمه است (حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۲)
بسم الله الرحمن الرحیم روضه کوچه امام حسن علیه السلام تو کوچه‌ها خدا خدا کردم من التماسِ بی‌حیا کردم مادر من زیر کتک‌هاش بود مادرمو ازش جدا کردم نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی ، مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و اُفتادش چشام سیاهی رفت و اُفتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم فایده نداشت که قد کشیدم آه چه حرفایی نگم شنیدم آخ چادرشو از زیر پاهای مغیره وقتی که رها کردم چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه دلم خوشه بابا نمی‌دونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم روضه‌ی کوچه درد ِسر داره کی از دل حسن خبرداره مادر دلش خوشه پسر داره روضه‌مو تو سینه به پا کردم (حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۲)
محبوبه ی خدا (تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها) ***************** چه روزگارِ خوشی داشت در مدینه علی که دلخوشیِ جهان بود بینِ خانه ی او تمامِ شهر به حسرت نشسته بود آری برای زندگیِ گرم و عاشقانه ی او زمین نداشت به خوشبختیِ علی مردی کسی که هستیِ عالم در اختیارش بود بهشت گوشه ای از خانه اش اقامت داشت شهی که فاطمه بانوی خانه دارش بود سخن چگونه بگویم به وصفِ آن خانه که بود عرشِ خداوند در دلش مستور علی و فاطمه ، نه سال ساکنش بودند نشسته بود در این خانه نور محضرِ نور کنارِ فاطمه اینجا غمی نداشت علی هر آن چه بود دلش راضی از دقایق بود نگاه بر رخِ محبوبه ی خدا می کرد به جز خدا که بداند ؟! چقدر عاشق بود چقدر عشق و محبت میانِ آن ها بود چقدر زندگیِ این دو نور زیبا بود تمامِ لذّتِ دنیای جانشینِ نبی به لحظه های نشستن کنارِ زهرا بود چه روز های خوشی را کنارِ هم بودند چقدر علّتِ لبخندِ یکدگر گشتند گذشت ، تا که حسن را خدا به آنها داد وَ این دو عشقِ خدا ، مادر و پدر گشتند چگونه وصف کنم عشقِ حیدری که نبود در آسمان و زمین عاشقی همانندش چگونه شرح دهم حالِ خوبِ مولا را کنارِ احمد و زهرا و چار فرزندش عجیب غرقِ شعف بود زندگانیِ او حسین داشت، حسن داشت ، خنده بر لب داشت وَ می گرفت در آغوش دخترانش را برای زینتِ خود این پدر دو زینب داشت فرشتگان همه می آمدند روی زمین به شوقِ دیدن اعضای خانواده ی او نهفته بود همه رزقِ آسمان و زمین درونِ سفره ی بی زرق و برقِ ساده ی او زِ بس که زندگی اش عاشقانه بود علی صفای خانه ی او آرزوی مردم بود چقدر معجزه دیدند از درش اما میانِ مردمِ این شهر معرفت گم بود هزار حیف حسودانِ شهرِ پیغمبر نظر زدند همین زندگیِ زیبا را نشاطِ قلبِ علی را بدل به غم کردند همین که پیشِ نگاهش زدند زهرا را قرار بود دوباره پدر شود ، که نشد تمامِ آرزویش رفت ناگهان بر باد چه شد به پشتِ درِ خانه ؟ فضه می داند چه شد که عشقِ علی بارِ شیشه اش افتاد؟ قرار بود که گهواره را درست کند چه شد که ساخت برای عزیزِ خود تابوت؟ همان علی که حریفی نداشت وقتِ نبرد زدند فاطمه اش را ! چه کرد ؟ صبر و سکوت سکوت کرد که باشد صدای دین خدا و خواست تا که بماند نشانی از اسلام کسی به غیر علی ، مردِ این اطاعت نیست قسم به حق که همین است ویژگیِ امام هماره لعنِ خدا می رسد برآن جمعی که دلخوشیِ دلِ این امام را بردند همان جماعتِ پستی که هیزم آوردند و اهل بیتِ نبی را به خانه آزردند هزار مرتبه باید کِشَند بر دارش خلیفه ای که جهان را کشید سمتِ گناه همان کسی که به دختِ نبی جسارت کرد همان که نعره کشید : حَسبُنا کِتابَ الله به اذنِ حضرتِ معبود می رسد روزی که منتقم برسد از ره و رجز خواند تقاصِ مادرِ خود را بگیرد از آن ها و غاصبانِ فدک را خودش بسوزاند قیامِ مهدیِ موعود چون شود آغاز تمام می شود ایّام غربتِ حیدر در انتظار ظهورند شیعیان زیرا ظهورِ اوست شفابخشِ سینه ی مادر ************* رضا یزدی اصل
گل در آتش از مجموعه شعر ریحانه بهشت ----------- باغبان در باغ بود و باغ را آتش زدند باغ را در پیش چشم لاله ها آتش زدند آه ازین غم کشتی اَمن ولایت را خَسان در میان موج خون با ناخدا آتش زدند آتش افروزان گلچین در حصار شعله ها غنچه را چیدند و گل را هم جدا آتش زدند هست و بود مرتضی یک لاله بود آن هم بسوخت یعنی آن که هرچه بود از مرتضی آتش زدند کاش می آمد ، وَ می پرسید از آنان مصطفی مَهْبَط وَحیِ الهی را چرا آتش زدند خانه ی زهرا به یثرب سوخت امّا بنگرید خیمه ی اولاد او را کربلا آتش زدند باغ را در سوختند آنگاه «یاسر» بی امان نخل هستی را ز کین سر تا بپا آتش زدند ** محمود تاری «یاسر»
  سر پروردگار یازهرا صاحب اختیار یازهرا بوده ای در بهشت قرب خدا بانوی تاجدار یازهرا ومن الماء کل شی حی ای به خلقت مدار یازهرا ای که باشد چو مصطفی و علی مدح تو بیشمار یازهرا جبرئیل و همه ملائکه اند بر تو خدمتگذار یازهرا ای بزرگی که با کنیز خویش کرده تقسیمِ کار یازهرا پر نمودی همیشه کیسه ی ما بیش از انتظار یازهرا بانویی را ندیده همتایت گردش روزگار یازهرا پشت گرمی حیدر کرار بر علی اقتدار یازهرا نقش سر بند فاتح خیبر وسط کارزار یازهرا شاهدم چهارچوب آن قلعه است هیمن ذوالفقار یازهرا کاشف الکرب عالم است علی کاشف الکرب یار یازهرا می برد یک نگاه پرمهرت غم ز روی نگار یازهرا رو به راه است زندگی علی تا توئی خانه دار یازهرا فیض بردند از نماز شبت همه ایل و تبار یازهرا می شود مثل عرش غرق نور خانه روزی سه بار یازهرا در قیامت که هر پدر ز پسر می نماید فرار یازهرا تازه آنجا زمان جلوه ی توست با تمام وقار یازهرا می شوی باجلال فاطمی ات روی ناقه سوار یازهرا دور تا دور تو ملائکه اند جملگی پرده دار یازهرا روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار هر سو هفتاد هزار یازهرا میرسی با حریر سبز بدست محضر کردگار یازهرا کتب ا.. و نفسه الرحمه گشته وقت قرار یا زهرا هر که دارد به سینه حب علی میکشد انتظار یازهرا تا که دستش بگیری و با تو بشود همجوار یازهرا با چنین عزت و جلال و شکوه با چنین اعتبار یازهرا به دو دست بریده عباس می کنی افتخار یازهرا همچو مرغی که دانه برچیند می شوی دست بکار یازهرا بر گنهکارهای بی کس و کار هم محلی گذار یازهرا میشوی با تمام فاطمیون بر جنان رهسپار یازهرا مانده ام با چنین مقام چرا گشته ای بی مزار یازهرا حیف کوتاه بوده عمر شما گل هجده بهار یازهرا سینه ی تو بهشت احمد بود شد به آتش دچار یازهرا غنچه از شاخه با تکان افتاد خانه شد لاله زار یازهرا سر آن ضربه ای که تو خوردی شیعه شد سوگوار یازهرا آمدی تا به خویش ، در افتاد بین آن گیر و دار یازهرا میخ مگذاشت تا که تو خود را بکشانی کنار یازهرا میکنم این قصیده را کوتاه با دلی داغدار یازهرا کاش مهدی بیاید و گردد آن مزار آشکار یازهرا هر که با شعر من شکسته دلش با همان انکسار یازهرا از برای ظهور منتقمش گوید از دل سه بار یازهرا
رفتی و داغ فراقت به جگرسنگین است نفس سینه پر آه وشرر سنگین است من زمینگیرترین حوری زخمی شده ام پر پرواز من سوخته پر سنگین است سایه ای بیشترازفاطمه ات نیست به جا بار هجران تو از بس که پدر سنگین است رونگیرم چکنم؟دیدن این صحنه مرا که علی زانوی غم کرده به بر  سنگین است صبر در غصه ناموس زمین افتاده زیر مُشت و لگد چندنفر سنگین است زنده ماندم که فقط دست علی بازشود به روی آینه ای لنگه ء در سنگین است سخت بابا به شکوه پسرم بر خورده که زمین خوردن مادر به پسر  سنگین است لرزش شانهء در دست مرا زینب گفت بشکند دست مغیره چقدر سنگین است . . اشک هم بعد تو دردیده تر سنگین است گیسوی سوخته ام را گل سر سنگین است جز همین پیرهن پاره ندارم چیزی به گمانت نرسد بار سفر  سنگین است مُردن خویش تمنا نکنم پس چکنم که تماشا شدن بین گذر سنگین است بی تو هر روز دوسه وعده کُتک حتمی  بود چشم وگوش وسرم آنقدر پدر سنگین است پَرت میکرد مرا چندقدم سیلی زجر عمه دیده است که دستش چقدر سنگین است
محبوب علی فاطمه ی زهرایی تو میوه قلب حضرت طاهایی آنکس که به صورت تو سیلی زده است نشناخت که تو انسیةالحورایی
زهرا به وقتِ برگشت، در راه خورد سیلی ذکر علی به لب داشت، ناگاه خورد سیلی حفظ فدک بهانه‌ست، قصدش کمک بما بود از بس‌که مادری کرد، آنگاه خورد سیلی در آسمانِ رویَش، ابری سیاه بنشست در فکر مرتضی بود آن ماه خورد سیلی نورِ تمام‌وقتِ حیدر، غروب می‌کرد بدجور، بانو از یک گمراه خورد سیلی بدجور ضربه زد آن کافر به روی زهرا آنی ز دست و دیوار والله خورد سیلی آن‌چه به‌کوچه رخ داد، آغاز کربلا بود دختر ز بعدِ مادر، صد آه خورد سیلی هر بانویی ز خیمه، هر سو فرار می‌کرد در زیرِ تازیانه، در راه خورد سیلی در راهِ شام ای وای، از غربتِ رقیه کز دستِ زجر، گاه و بی‌گاه خورد سیلی
یارم آشفته شد و حور و ملک نالیدند چشمها ابر شد و از غم او باریدند همه دیدند که حیدر به چه روزي افتاد همه زانو زدن فاتح خیبر دیدند شد گُل یاس علی ، زیر لگد نیلوفر گُلِ نیلوفر من را به خدا بَد چیدند دست او تا که شکستند همه دست زدند تا سرش خورد به دیوار ، همه خندیدند مادري با پسرش زیر در سوخته مانْد کودکانم همه می دیدن و می لرزیدند پیش او بودم و صد حیف نمی دید مرا آن دو تا چشم ، ز سیلی ، روي هم خوابیدند آن چهل تن که در سوخته را سوزاندند حال بیمار علی را ز علی پرسیدند حال ، من ماندم و یک قبله ي رو به قبله او چه کرده است که بر کُشتن او کوشیدند ؟ من پریشانم و بر گرد مغیره جمعند پیش من بود ، همه صورت او بوسیدند
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟ همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟ آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟ فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن در به سماوات رسید گل یاس نبوی را چه جراحات رسید به فلک ناله ای از مادر سادات رسید که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟ آسمان دید که برعرش طنین افتاده شعله بربال وپر روح الامین افتاده غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟ فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس من نگویم چه شده از درودیوار بپرس فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟ درهیاهو که همه فتنه گران همدستند ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند عده ای دست علی را به طنابی بستند بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبراست تواناست علی دربر کوه مصیبات شکیباست علی خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد یارتنهای علی در براعدا چه شده؟ به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود تا که جان به تن  یار علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟