🌷روح بیقرار
نوجوان شهید صادق صادق زاده(رضوان الله تعالی علیه)
« يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي »(فجر۲۷-۳۰)
تو اي روح آرام يافته، به سوي پروردگار بازگرد در حالي كه هم تو از او خوشنودي و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآي، و در بهشتم وارد شو.
صادق درسال ۱۳۴۹درمشگین شهراستان اردبیل متولدشدهنگام شهادت ۱۴ ساله بود. ولی با سن کم، هیکلی ورزیده داشت. از لحاظ بدنی با سایر فرزندانم فرق داشت. از لحاظ فکری هم خیلی با درایت و عاقل بود. حرفها و اعمالش مثل بزرگسالان بود.جبهه را دوست داشت آن روزها برادرش هم در جبهه بود. خانه ما محل رفت و آمد رزمندهها بود. از جمله شهید بنیهاشم به خانه ما رفت و آمد داشت. تقاضا میکرد به جبهه برود. ولی چون برادرش در جبهه بود، موافقت نمیکردیم. یک روز گفت خواب دیدهام در خواب کسی به من گفت به زودی از دنیا خواهم رفت و ادامه داد: «اگر نگذارید به جبهه بروم و همینجا از دنیا رفتم چه جوابی خواهید داد؟!» برای همین پدرش اجازه داد به جبهه اعزام شود. خودش میدانست شهید خواهد شد، میگفت: «باید بروم، سید مرا به جبهه دعوت کرده». دوستانش بعدها میگفتند، صادق میگفت امروز هم گذشت و شهید نشدم. به دوستانش گفته بود ۲۵روز بعد، شهید خواهد شد. همین طور هم شد.
صادق عصر روز بیست و پنجم بهمن ماه سال ۶۴ در منطقهی عملیاتی فاو شهید شد. بیست و پنج روز بعد از اعزامش به جبهه هواپیماهای عراق، منطقه را بمباران کردند. وصادق همانجا در بمباران شهید شد.
روح مطهرش شاد
🌿راوی:مادرشهیدصادق زاده
🌷شادی روح مطهرش ذکرصلوات🌷
#شهدای_دفاع_مقدس #شهید #اردبیل #شهدا #شلمچه #مذهبیون
#شهدا_شرمنده_ایم_که_مدام_شرمنده_ایم #طلائیه #حضرت_زهرا #مصاف #راهیان_نور #خدا #صلوات #غیرت
عشق قیمت نداره🌷🌷شهدا جان مادرمون زهرا دعامون کنید😭😭😭😭
#شهدا_بوی_خدا_میدهند
#شهدا_یادتان_کردیم_یادمان_کنید
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مدافع_حرم_زینب_س
#شهیدان_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#اللهم🌷_صل🌷_على🌷_نبينا🌷_محمد_🌷وآل🌷_محمد🌷_وعجل_🌷فرجهم_ﷺ🌷_ﷺ_🌷ﷺ🌷_ﷺ🌷_ﷺ🌷_ﷺ🌷_ﷺ🌷_ﷺ🌷#روز_پدر
طی عملیات #تفحص در منطقه #چیلات ، پیکر دو #شهید پیدا شد، یکی از این #شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، #پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً اینها که با هم خیلی #رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، #پدر است و آن شهیدی که درازکش است، #پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
#شهید_سید_ابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر و #شهید_سید_حسین_اسماعیل_زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه #بابلسر .
" شنیدهام عاشقا مخلصو و بیریا بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا #فاطمه مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
#شهدای_مدافع_وطن #شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_بسیجی #پنجشنبه_های_شهدایی #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
تا ابد به آنان که پلاکشان را از گردن خویش در آوردند تا #گمنام و بی #مزار بمانند مدیونیم
روز بزرگداشت #شهدا را به خانواده #شاهد تبریک و تسلیت می گوییم
#شهدا
#روز_شهدا
#بیست_و_دوم_اسفند
#پلاک
#گمنام
#شهدای_گمنام
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_امنیت
#عکس
#عکس_نوشته
یادمان نرود...
این آرامش را مدیونیم...
این آسایش را مدیونیم...
مدیون شهــــدا...
#شهــداے_عشق
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدای_گمنام
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_دفاع_مقدس
#فرزندان_روح_الله
#سلیمانی #سردار_دلها #حاج_قاسم
#حاج_قاسم_سلیمانی #سلیمانی #قاسم_سلیمانی #مقاومت
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدای_مقاومت
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_امنیت
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#طلبه_شهید #خادم_الرضا
#سید_ابراهیم_رئیسی
#خادم_جمهور #خادم_ملت
#شهیدجمهور
#رئیسی
0
455K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
البدرُ یَکمُلُ کُلَّ شَهرٍ مَرةً،
و هِلالُ وجهك کُلَّ یومٍ کامِلُ.
هلال ماه یکبار در ماه کامل میشود و
هلال روی تو همیشه کامل است :
#شب_جمعه
#شب_جمعه_است_یادت_نکنم_میمیرم
#شهدای_مدافع_حرم
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#شهدای_مدافع_وطن
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_بیضایی
#شهیدانه
#شهید_ابراهیم_همت
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدا_زنده_اند
#شهدی_مقاومت
#شهدای_هستهای
#طنزجبهه
#همسران_شهدا
#فرزندان_شهدا
#فرزندان_انقلاب
#شهید_تورجی_زاده
#شهید_رضا_کارگر_برزی
#شهید_رضا_حاجی_زاده
📝راوی:سیدمنصورحسینی
🔹می گفت : اهل #تهران بودم و عضو گروه #تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به #شهدا حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان بعد از چند ماه ، خانه ای در ا#هواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با #حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد #خدا شاد بود و زندگیمان ، با #عطر_شهدا عطرآگین تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و #مهمان ما خواهند شد آشوبی در دلم پیدا شد حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با #نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم #شلمچه شدیم.
🔹 بعد از #زیارت_عاشورا و #توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی #استخوان و #پلاک شهیدی نمایان شد.
🔹 #شهید_سید_مرتضی_دادگر 🌷
فرزند سید حسین اعزامی از #ساری گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من...
🔹استخوان های مطهر #شهید را به #معراج_شهدا انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به #خانواده_شهید ، به #بنیاد_شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم " گفتم و #گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید بی ادبی و جسارتم را ببخشید »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم. هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول #قرض داده ام. با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم. به قصابی رفتم خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است به میوه فروشی رفتم به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم. جواب همان بود بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم اعتراض کردم که چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود بخدا خودش بود کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود به خدا خودش بود گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز؟🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم. به کارت شناسایی نگاه می کردم.
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🔹#شهدا_شرمندهایم 😔
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
طی عملیات #تفحص در منطقه #چیلات ، پیکر دو #شهید پیدا شد، یکی از این #شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، #پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً اینها که با هم خیلی #رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
#شهید_سید_ابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر و #شهید_سید_حسین_اسماعیل_زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه #بابلسر .
" شنیدهام عاشقا مخلصو و بیریا بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا #فاطمه مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
#شهدای_مدافع_وطن #شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_بسیجی #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
طی عملیات #تفحص در منطقه #چیلات ، پیکر دو #شهید پیدا شد، یکی از این #شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، #پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً اینها که با هم خیلی #رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، #پدر است و آن شهیدی که درازکش است، #پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
#شهید_سید_ابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر و #شهید_سید_حسین_اسماعیل_زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه #بابلسر .
" شنیدهام عاشقا مخلصو و بیریا بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا #فاطمه مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
#شهدای_مدافع_وطن #شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_بسیجی #پنجشنبه_های_شهدایی #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات