eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.9هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 یک برگ وصیت‌نامه، سه صفحه مصاحبه و یگ گونی، همه چیزی است که از یک شهید باقی مانده است، ولی همین سه قلم، اگر گوش جان و چشم دل به روی‌شان بگشاییم، راوی دنیایی از عشق هستند که می‌توانند دنیای‌مان را تا پایان آن تحت‌الشعاع قرار دهند. . 🌷 " اگر من شهید شدم، من را در دفن کنید و به همه بگویید که برای من گریه نکنند. کبوترهایم را بفروشید. یکی از سفیدها را سرخ کنید و در راه خدا رهایش کنید و دیگری را [نیز] به حرم امام هشتم (ع) ببرید. . 🌷 مصاحبه با : "خبر شهادت برادرم را از طریق سپاه شنیدم. همرزم برادرم برایم تعریف کرده بود که محمد، خدمه تانک بوده است. پس از اصابت خمپاره به تانک، او نیز همراه با تانک می‌سوزد و به شهادت می‌رسد. ...هروقت مشکلی دارم، سر مزار برادرم می‌روم و مشکلم حل می‌شود. . 📷 عکس شهید ، . . 🌷 مصاحبه با : "پیش از شهادت ابراهیم، خواب دیدم که یک کبوتر سفید لب بام خانه‌مان نشست. ناگهان آن کبوتر با دسته‌ای از کبوترهای دیگر پرید و به آسمان رفت. از خواب پریدم و دلم لرزید..." ...هر وقت به وی متوسل شده‌ام، کمکم کرده است. . 🌷 مصاحبه با : "من شش سال داشتم که پدرم شهید شد. از پدرم چیزی به یاد ندارم، ولی همیشه احساس می‌کنم که او در کنارم است. از مردم می‌خواهم خون شهدا را پایمال نکنند و نگهدار خون شهدا باشند!" . و اما... یگ گونی کوچکِ زرد رنگ‌ و رو رفته که روی آن کاغذی چسبانده‌اند، وسط تصویر می‌درخشد. روی کاغذ نوشته شده است شهید بسیج سپاه محمدابراهیم ماهی ـ مشهد ـ ۱۳۶۰/۰۳/۰۵ همین! یگ گونی که از تن شهید محمدابراهیم ماهی خادر به جای مانده است؛ یگ گونی خاکستر و یک وصیت‌نامه که جمله پایانی‌اش این است: «باز هم یادآوری می‌کنم که برای من گریه نکنید. گریه شماها برای من خیلی ناراحتی دارد...» . .
🌸 یک برگ وصیت‌نامه، سه صفحه مصاحبه و یگ گونی، همه چیزی است که از یک شهید باقی مانده است، ولی همین سه قلم، اگر گوش جان و چشم دل به روی‌شان بگشاییم، راوی دنیایی از عشق هستند که می‌توانند دنیای‌مان را تا پایان آن تحت‌الشعاع قرار دهند. . 🌷 " اگر من شهید شدم، من را در دفن کنید و به همه بگویید که برای من گریه نکنند. کبوترهایم را بفروشید. یکی از سفیدها را سرخ کنید و در راه خدا رهایش کنید و دیگری را [نیز] به حرم امام هشتم (ع) ببرید. . 🌷 مصاحبه با : "خبر شهادت برادرم را از طریق سپاه شنیدم. همرزم برادرم برایم تعریف کرده بود که محمد، خدمه تانک بوده است. پس از اصابت خمپاره به تانک، او نیز همراه با تانک می‌سوزد و به شهادت می‌رسد. ...هروقت مشکلی دارم، سر مزار برادرم می‌روم و مشکلم حل می‌شود. . 📷 عکس شهید ، . . 🌷 مصاحبه با : "پیش از شهادت ابراهیم، خواب دیدم که یک کبوتر سفید لب بام خانه‌مان نشست. ناگهان آن کبوتر با دسته‌ای از کبوترهای دیگر پرید و به آسمان رفت. از خواب پریدم و دلم لرزید..." ...هر وقت به وی متوسل شده‌ام، کمکم کرده است. . 🌷 مصاحبه با : "من شش سال داشتم که پدرم شهید شد. از پدرم چیزی به یاد ندارم، ولی همیشه احساس می‌کنم که او در کنارم است. از مردم می‌خواهم خون شهدا را پایمال نکنند و نگهدار خون شهدا باشند!" . و اما... یگ گونی کوچکِ زرد رنگ‌ و رو رفته که روی آن کاغذی چسبانده‌اند، وسط تصویر می‌درخشد. روی کاغذ نوشته شده است شهید بسیج سپاه محمدابراهیم ماهی ـ مشهد ـ ۱۳۶۰/۰۳/۰۵ همین! یگ گونی که از تن شهید محمدابراهیم ماهی خادر به جای مانده است؛ یگ گونی خاکستر و یک وصیت‌نامه که جمله پایانی‌اش این است: «باز هم یادآوری می‌کنم که برای من گریه نکنید. گریه شماها برای من خیلی ناراحتی دارد...» . .
🌹🕊🌷🌺🌷🕊🌹 مادر جان شرق ، مدفن عاشقان است که متواضعانه سر در نقاب خاک کشیده اند و اینک بعد از 37 سال ، بازگشت یافته اند. و امروز زندگیت ، گرچه آخرین حجم زمینی اش ، چند تکه است ، با به سویت می آید. چند روز پیش را دیدم می گفت قد رعنایت شده ، سپید و کم سو گشته ، اما هنوز با همین چند تکه ، توام و تو با که رنگ گرفته است هنوز مهربانم هستی . امروز که خدا رخصت داده به سویت می آیم تا آلامت را باشم به خانه برمی گردم تا دوری را کمتر احساس کنی می آیم تا سنگ باشم و شنوای دردهایت می آیم تا لباس را از تن در آوری و باز مثل مرا در بگیری و برایم بخوانی آغوش بگشای که به سویت می آید فکر کنم ، لحظه ی تمام شهر برایمان بخوانند : یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور 🌹🕊 🕊🌹 🌺🌼 🌼🌺 🌹🕊🌷🌺🌷🕊🌹 🌹🕊🌷🌺🌷🕊🌹
جان؛وصیت کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم آن شب در خواستم سر روی سینه ات بگذارم اما هرچه گشتم نبود عکس هایت را کنار مامان دیده ام، قدو ، دستهایت. همان عکسها که در آغوش داشتی پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت نبود؟ 🔹خواستم مثل (س) سرت را بغل کنم نمی شد دستانم هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدیست باشد از آغوشت همین بود
🍃 مَرا بِبَخش اَگَر دیــر آمَدَم یڪ مُشتـ شُدنَم طولـ مے ڪِشید ... 💚 💚
🍃جزیره مجنون بعد از یازده سال از جواد دل کند و های باقی مانده از ، تسکینِ دل داغدار مادر شد و نور چشم هایِ متتظر ِپدر .اما ، دلش لرزید از پیکر برادر شهید و با خود عهد کرد ادامه دهنده راهش شود . . 🍃نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر ، شاهد روح بزرگ او بود. عشق به سبب شد کبوتر دلش مدتی در آسمان پرواز کند.اما بیقراری اش در کنار سردار دل ها قرار گرفت.محافظِ سردار شد و سردار، محافظِ دل بیتاب او. . 🍃 روضه ی دلش را بیتاب می کرد و در میان هایش، طلب می کرد .محبتش به حضرت مادر سبب شد در به همراه ح.ا.ج ق.ا.س.م مهمان شعله های آتش شود و اربا اربا. . 🍃 بیقراری و اشک های دخترانش ، روضه حسین را تداعی می کرد و مادر بازهم هدیه داد و تحویل گرفت. حال ، از مزار جواد تا مزار هادی مادر است تا هایش را رها کند و اندکی از دلتنگی هایش را دهد . . ✍نویسنده: . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد‌: ۱۳۵۸ . 📅تاریخ شهادت : ۱۳ دی ۱۳۹۸. بغداد . 📅تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار: بهشت زهرا .
🍃ای آشنای ، ای ما درماندگان از عروج . . 🍃همه ی ما به توبه نیاز داریم .به قول قرآن ، که گوشت تن گناهکارانمان را آب کنیم و از نو بسازیم آنچه تاکنون به زحمت روی هم انباشته ایم‌.😔 . 🍃مجید اسطوره ی زمان ما تویی‌ ‌، که از خیلی چیزها گذشتی و شدی . . 🍃آخ خدا ، نمی دانم چه حکمتی است. کسانی که تو دارند؛ جسم شان نیز می سوزد😞 . 🍃مجید همه گوشت و پوست تو ماند و فقط هایت برگشت؛ پاکِ پاک ، بدون ذره ای از بوی تنت.😔 . 🍃کار خدا را که از کجا تو را برداشت و به کجا نشاند، ماها که فقط بلدیم حسرت بخوانیم ، بخوریم و حسرت بنویسیم .✍ . 🍃خدا بخواهد، استخوان های آدم نیز خواهد شد . فقط یک شرط دارد باید پاک باشی یا اگر نیستی پاک شوی .🌹 . 🍃خداوندا پاکم کن و خاکم کن🥀 . ✍نویسنده : . 🌺به مناسبت شهادت . 📅تاریخ تولد: ۳۰ مرداد ۱۳۶۹.تهران . 📅تاریخ شهادت : ۲۱ دی ۱۳۹۴ . 📅تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۹ . 🥀محل دفن:تهران.یافت آباد. .
در سال 1371 سربازی که در خدمت می‌کرد و اسمش رنجبر بود، با چشم‌هایی گریان آمد و گفت شب گذشته در یک رویا یکی از به من گفت: می‌خواهند مرا به عنوان دفن کنند، اما وسایل و پلاکم همراهم است. به آن سرباز جوان گفتم: تو خسته‌ای، الان باید استراحت کنی آن سرباز رفت. صبح که آمد دوباره گفت: آن شهید دیشب به من گفت در کنار جنازه‌ام یک آبی رنگ دارم که دور آن را گِل، پوشانده است داخل جیب آن، هویت، جانماز، کارت پلاک و چشم مصنوعی ‌ام است. به آن جوان گفتم: برو سالن اما اگر اشتباه کرده باشی باید بروی و را شخم بزنی!. سرباز پیکرها را یکی یکی بررسی کرد تا اینکه پیکر شهید مورد نظر را با نشانه‌هایی که داده بود، یافت. پس از اطلاع دادن این جریان به مسئولان و پیگیری قضیه، توانستم خانواده شهید را پیدا کنم. با برادر شهید تماس گرفتم و به او گفتم برادر شما جانباز ناحیه چشم بوده و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و شده است؟ گفت: بله تمام نشانه‌هایی که می‌گویید، درست است به او گفتم برای شناسایی به همراه به معراج شهدا بیایید؛ فردای آن روز دیدیم یکی از برادرها به همراه مادر شهید به معراج آمدند؛ بچه‌ها به مادر چیزی نگفته بودند و مادر شهید با صلابتی که داشت، رو به من کرد و گفت: شهید در اینجا دارید؟ گفتم: بله تعدادی از شهدای شده در معراج هستند که گمنام‌اند مادر شهید مفقود گفت می‌توانم شهدا را ببینم؟ گفتم: بفرمایید. مادر وارد سالن معراج شهدا شد؛ به پیکرهایی که فقط تکه‌هایی از از آن باقی مانده بود، نگریست و خود را به پیکر همان شهیدی که آن سرباز جوان نیز او را شناسایی کرده بود، رساند. گفتم شما از کجا مطمئن هستید که این فرزند شماست؟ ابروهایش را توی هم کرد و گفت: من مادرم و بوی بچه‌ام را احساس می‌کنم. برای اینکه از این موضوع یقین پیدا کنم و احساس مادری را در وی ببینم، به مادر شهید مفقود گفتم: اگر برای شما مقدور است لحظه‌ای از سالن خارج شوید، ما اینجا کار داریم. مادر شهید از سالن بیرون رفت و در گوشه‌ای نشست؛ در این فاصله پیکر مطهر شهید را جابجا کردم؛ بعد از مدتی به وی گفتم: الآن می‌توانید بیایید داخل. وارد شد و بدون هیچ تردیدی به سمت پیکر فرزند شهیدش رفت درحالی که ما جای او را تغییر داده بودیم؛ و به ما گفت من یقین دارم که این پسرم است؛ او به من گفته بود که برمی‌گردد غوغایی در معراج شهدا به پا شد... 🌏🌏🌏🌏🌏 🌼🌼🌼 (🌼)اللّهُمَّ 🍃(🌼)صَلِّ 🍃🍃(🌼)عَلَی 🍃🍃🍃(🌼)مُحَمَّدٍ 🍃🍃🍃🍃(🌼)وَ آلِ 🍃🍃🍃🍃🍃(🌼) مُحَمَّدٍ 🍃🍃🍃🍃(🌼)وَ عَجِّلْ 🍃🍃🍃(🌼)فَرَجَهُمْ 🍃🍃(🌼)وَ اَهْلِکْ 🍃(🌼)اَعْدَائَهُمْ (🌼)اَجْمَعِین 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 یا ابا صالح المهدی ادرکنی 🌕💔🌕یا 🌕💔🌕رب 🌕💔🌕الحسین 🌕💔🌕بحق 🌕💔🌕الحسینِ 🌕💔🌕اشف 🌕💔🌕الصدر 🌕💔🌕الحسین 🌕💔🌕بظهور 🌕💔🌕الحجه 🌕💔🌕اللهم 🌕💔🌕عجل 🌕💔🌕لولیک 🌕💔🌕الفرج 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 ‌🍃🍃🍃🍃🌼🏵🍁