#خاکریزخاطرات ۱۴۲
🔸از نوجوانی دلی داشت مثل دریا...
#متن_خاطره|یه روز ديدم كمدِ لباسهاش رو بهم ريخت؛ و كت و شلوارِ نویی رو که تازه براش خريده بودم، برداشت و راهیِ مدرسه شد. گفتم: لباسهات رو كجا مى برى؟ گفت: من غير از اينها لباس دارم كه ازشون استفاده كنم. اما همكلاسىِ يتيمى دارم كه هيـچ لباسِ قابلِ استفادهاى نداره؛ اينا رو برای ایشون مىبرم...
👤خاطرهای از زندگی نوجوانی شهید محمدرضا ارفعی
📚منبع: نویدشاهد “ بنیاد شهید و امور ایثارگران” بهنقل از مادرشهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
___________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_ارفعی #کمک_به_فقرا #بیتفاوت_نبودن #شهدای_خراسانرضوی #نوجوان #شهیدارفعی #خاکریز_خاطرات
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🎥 #روایتاول|بههم تربتِ کربلا دادیم؛ هم سرِ سفرهی عقد، هم بعد از شهادتش...
روایتی کوتاه از زندگی شهید علی یزدانی
🔸۳فروردین؛ سالروز شهادت علی یزدانی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_یزدانی #ازدواج #عاشقانه_شهدا #شهدای_اردبیل #کربلا #امام_حسین #خاکریز_خاطرات #شهیدیزدانی #شهدای_مدافعحرم
#خاکریزخاطرات ۱۴۳
🔸عروسی در بهشت...
#متن_خاطره|علیاکبر در دوران حیاتش گاهی شوخی میکرد و میگفت: من میخوام با یه دختر تهرانی ازدواج کنم. تا اینکه رفت و شهید شد... چند ماه بعد از شهادت خوابش رو دیدم. خواب دیدم مراسم ازدواجش داره برگزار میشه. بهش گفتم: علیاکبر! با دختر تهرانی ازدواج کردی؟ گفت: نه! پرسیدم: توی بهشت ازدواج کردی؟ لبخندی زد و گفت: بله! و اینجا بود که فهمیدیم علیاکبر توی بهشت داماد شده...
👤 خاطرهای از زندگی شهید علیاکبر حسنبیگی
📚 منبع: پایگاه اینترنتی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام؛ به نقل از همسرِ برادرِ شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_حسنبیگی #ازدواج #شهدای_تهران #شهیدحسنبیگی #خاکریز_خاطرات
#خاکریزخاطرات ۱۴۴
🔸متاهلها این خاطره رو بخوانند...
#متن_خاطره|ناصر برایِ درسِ برادرِ کوچیکِ خودش که الان پزشک شده؛ خیلی وقت گذاشت. اما مراقب بود تا در حقِ من و دخترش هم کوتاهی نکنه. یه روز بهم زنگ زد و گفت: خانوم! من اجازه دارم امشب برم خونه مادرم و به درسِ داداشم برسم؟ با تعجب گفتم: بـرو! چرا از من اجازه میگیری؟! گفت: آخه الان وقتِ تو و دخترم هانیهس... تا این حد اهلِ مراقبت در رفتار بود...
👤خاطرهای از زندگی شهید ناصر عبدالی
📚منبع: مستند “ نیمه پنهان ماه ” ؛ به نقل از همسر شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_عبدالی #خانواده #شهدای_آذربایجانغربی #شهیدعبدالی #خاکریز_خاطرات #همسرداری_شهدا
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی سردار شهید اسحاق عزیزی
🌼 #مبارزه|وقتی اومد خونه، تمام لباسهاش خونی بود. ازش پرسیدم: چی شده؟ گفت: " امروز تعدادی از جنازههای برادران رو از وسط خیابان کنار کشیدم. نمیدونم چرا شهید نشدم. شاید سعادت نداشتم. چرا پنج هزار نفر بدست رژیم شاه کشته شدند و ما هنوز زندهایم؟ دیگه نباید توی خونه نشست. حالا که زندهایم، باید مبارزه کنیم! "
🌼 #گمنامی|گمنامی رو دوست داشت. دلش میخواست گمنام کار کند و در گمنامی بمیره. حتی من که همسرشم بعد از شهادتش شنیدم توی جبهه فرمانده بوده...
🌼 #رویای_صادقه|شهید عزیزی میگفت: "خواب دیدم با جمعی از بچههای رزمنده داریم میریم خط مقدم. امام خمینی هم پیشاپیش ما حرکت میکردند. من به حضرت امام گفتم: امام امت؛ مراقب باشید این منطقه عراقیها روی خط دید دارند... ایشون هم فرمودند: نه فرزندم! اینها همه کورند! چشم ندارن [که شما رو ببینند].... شهید میگفت: بعد در میدان نبرد واقعا به ما ثابت شد که دشمن کوره و حضرت امام پیشاپیش ماست؛ که اگه حضرت امام نبود، پیروزی در عملیات امام مهدی عج به دست نمییومد. فرماندهی کل ما حضرت امام هستند..."
🌼 #هوشمندی|در عملیات امام مهدی عج شهید عزیزی با هوشمندی از طریق حفر چندین کانال، رزمندگان را از زیر خانههای سوسنگرد که دشمن در آن حضور داشت، عبور داده؛ و به نقاط مشخصی نزدیک دشمن رساند، و این عملیات با پیروزی همراه شد...
📚منبع:ماهنامه فکه؛ شماره ۱۰۸، گفتگو با همسر شهید
🔸۸فروردین؛ سالروز شهادت اسحاق عزیزی گرامیباد
●واژهیاب:
#شهید_عزیزی #اخلاص #جهاد #شهدای_مرکزی #شهیدعزیزی #خاکریز_خاطرات
🔅#چراغ_راه ۵۳
🌺 نوجوان شهید عبدالمجید رحیمی:
#کلام_شهید|همه خیال میکنند جنگ سرِ من یک کلاهِ گشاد گذاشته؛ اما این من هستم که سرِ زندگی گول مالیدم!
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت چراغراه(۵۳) با کیفیت اصلی
___________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_رحیمی #عاقبت_به_خیری #زیرکی #شهدای_تهران #شهدای_نوجوان #خاکریز_خاطرات #شهیدرحیمی
#چند_روایت
🔸گرهخوردن زندگی شهید رفیعی با حضرت عباس(ع)
🌼 #تولد|قبل از ابوالفضل، خدا هفت پسر بهم داد که همگی توی کودکی از دنیا رفتند. وقتی دوباره باردار شدم، شبی بین خواب و بیداری، نوایی شنیدم که گفت: اسم این پسرت رو ابوالفضل بذار، زنده میمونه... بعد از به دنیا اومدنِ بچه، همسرم گفت: اسم این پسر رو به یاد آخرین فرزندِ از دست رفتهمون که اسمش جواد بود، بذاریم جواد... این کار رو کردیم و خیلی زود بچه به شدت بیمار شد! به یاد ندایی که شنیده بودم افتادم. موضوع رو با یکی از اقوام که اهل علم بود در میان گذاشتم. ایشون تأکید کرد که: نام فرزند بیمارتون رو تغییر بدین... با تغییر نامش به ابالفضل بیماریاش هم خوب شد!
🌼 #شهادت|ابوالفضل ارادت خاصی به حضرت عباس(ع) داشت. تا نام حضرت میومد اشکش جاری میشد. آرزوش این بود کنار نهر علقمه شهید بشه. به رزمندهها هم میگفت: دعا کنین کنار نهر علقمه خادمیتون رو کنم...
گذشت و توی عملیات خیبر میگفت: من توی این عملیات شهید میشم... همینجور هم شد. عملیات پشتِ پل العزیز جریان داشت و آب دجله و فرآت از پل العزیز عبور میکرد. ابوالفضل رفت پایین پل، و با آب دجله و فرات وضو گرفت. با همون وضو هم به شهادت رسید...
📚منبع: ایثارنامه؛ جلد ۲۸ [کتاب شهید رفیعی]
🔸۱۱فروردین؛ سالروز ولادت شهید ابوالفضل رفیعی گرامیباد
●واژهیاب:
#شهید_رفیعی #حضرت_عباس #شهادت #شهدای_خراسانرضوی #شهیدرفیعی #خاکریز_خاطرات
#خاکریزخاطرات ۱۴۵
🔸تو هم اینجوری هوایِ رفیقات رو داری؟
#متن_خاطره|توی حوزهای که درس میخوندیم، طلبهی جوانی بود که از نظر مالی اوضاعِخوبی نداشت، و به سختی زندگیاش رو میگذروند. وقتی این طلبـه میخواست ازدواج کنه، ابوالفضل به نام خودش و چند طلبهی دیگه از صندوق قرضالحسنه وام گرفت و داد به اون طلبهی نیازمند، تا برای ازدواجش به مشکل برنخوره. حتی بدون اینکه کسی متوجه بشه، تمـام اقساط وام رو هم خودش به تنهایی پرداخت کرد.
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید ابوالفضل رفیعی
📚منبع: مجموعه ایثارنامه۲۸ “شهیدرفیعی” صفحه ۱۵
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_رفیعی #بیتفاوت_نبودن #شهدای_خراسانرضوی #شهیدرفیعی #خاکریز_خاطرات #کمک_به_فقرا
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید فخرالدین مهدیبرزی
🌼 #موهامروشانهکن|اهل نمازشب بود و نماز جماعت. همیشه هم توی سنگر قرآن میخوند. وقت نماز موهاش رو شونه کرده، و عطر میزد... قبل از عملیات کربلای ۸ از دور دیدمش، و خیره شدم به موهاش که صاف بود و مرتب. همونجا ازم قول گرفت که اگه شهید شد، موهاشو شونه کنم. توی عملیات بیتالمقدس ۲ شهید شد و دو روز بعد جنازهاش رو آوردند، شونه برداشتم و طبق قرارمون، موهاشو شانه کردم...
🌼 #برایخدا|یه روز از فخرالدین پرسیدم: برادرت کجا شهید شده؟ از سؤالم ناراحت شد؛ چون [اونقدر مخلص بود که] حتی دلش نمیخواست کسی متوجه بشه که جزو خانوادهی شهداست... قبل از عملیات هم به یکی از دوستاش گفت: اگه همهی کارهای ما، حتی غذاخوردنمون هم برای خدا باشه، اونوقت به راه راست هدایت شدهایم...
🌼 #رفیقمتفاوت|توی دوستام کمتر کسی مثل فخرالدین پیدا میشد. یادمه دقایقی قبل از شهادتش، رفتیم کنار چشمهای که نزدیک چادرمون بود. آستینم رو بالا زدم و سرشو با آب چشمه شستم. وقتی داشتم موهاشو با چفیه خشک میکردم، صورتش عین فرشتهها زیبا به نظر میومد. حس کردم رفتنیه. مثل همیشه لبخند قشنگی روی لبهاش بود. آروم شروع کرد به زمزمه کردن:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟!!!...
📖 کلیک کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_مهدیبرزی #شهید_قرآنی #اخلاص #شهدای_تهران #خاکریز_خاطرات
#یک_خاطره
🔸خوابی که خیلی زود تعبیر شد...
#متن_خاطره|فخرالدین پیکِ من بود و داشتیم آماده میشدیم برای رفتن به عملیات بیتالمقدس۲... درجهی هوا زمانِ عملیات ۲۰ درجه زیر صفر بود. شبی که مسلح شدیم، خواب شهید علیاکبر کردآبادی رو دیدم. بهم گفت: به فخرالدین بگو فردا شب میاد پیشِ ما... از خواب که بیدار شدم، چیزی به فخرالدین نگفتم؛ ولی میدونستم که شهید میشه... فخرالدین شب زودتر از همه آماده شد و انگار از هیجان روی پای خودش بند نبود... عملیات شروع شد و فخرالدین پشت سر من قرار داشت. ناگهان تیربار عراقیها شروع به شلیک کرد و درگیری شدت گرفت. تیری به پای من خورد و بیحال افتادم. فخرالدین پرسید: چه کار کنیم؟ گفتم: برید جلو... یه دفعه صدای تیر اومد و فخرالدین با صورت افتاد روی زمین و شهید شد... و اینگونه خوابی که دیده بودم خیلی زود تعبیر شد...
👤 خاطرهای از شهید فخرالدین مهدی برزی
📚 منبع: خبرگزاری بینالمللی قرآن
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_مهدیبرزی #رویای_صادقه #شهید_کردآبادی #شهدای_تهران #خاکریز_خاطرات
696.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر
🎥 #کلیپ|شهیدزاهدی: این حرف درستیه که برخی مسئولین میخوان انقلاب رو به شکست بکشونن...
🔸۱۳فروردین؛ سالگرد شهادت محمدرضا زاهدی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_زاهدی #مسئول #شهدای_اصفهان #شهیدزاهدی #خاکریز_خاطرات
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتشهید
🎥 #کلیپ|شهید زاهدی عجیب از دیده شدن فرار میکرد
کلیپی زیبا پیرامون شهید زاهدی
📖 کلیک کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهید_زاهدی #اخلاص #ولایت_پذیری #شهیدزاهدی #شهدای_اصفهان #خاکریز_خاطرات